خوش گفتاران بدكردار
خوش گفتاران بدكردار
آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خود را فراموش مى كنيد، در حالى كه شما كتاب (آسمانى) را مى خوانيد، پس آيا تعقل نمى كنيد؟
اين آيه، يهوديان را توبيخ مى كند كه چرا مردم را به كارهاى خوب فرمان مى دهند و خود به آنها عمل نمى كنند و نيز به طور غيرمستقيم، مسلمانان را از چنين عادت ناشايستى باز مى دارد. در جاى ديگر خداوند حتى مؤمنانى را كه به گفته هايشان عمل نمى كنند، شديداً توبيخ مى كند و به طورصريح مى فرمايد:
يا ايها الّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لاتَفْعَلُونَ؛ كَبُرَ مَقْتاً عِندَاللَّهِ اَنْ تَقُولُوا ما لاتَفْعَلُونَ. (صف:2و3)
اى مؤمنان، چرا سخنانى مى گوييد كه به كارشان نمى بنديد؟ نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخنى را بگوييد كه عمل نمى كنيد.
از مفهوم آيه بر مى آيد كه انسان با به كارگيرى عقل و انديشه، عيب ها و ضعف هاى خود را درمى يابد و نخست خود و سپس ديگران را موظف به برطرف كردن آنها مى كند، ولى چنانچه با آگاهى از پستى و زشتى عملى، خود از آن پرهيز نكند و فقط ديگران را به صلاح و صواب دعوت كند و خود به بيراهه برود، مورد نكوهش شديد قرار مى گيرد. افزون بر آيات قرآن، امامان معصوم: نيز اين عمل را ناپسند مى شمارند، چنان كه اميرمؤمنان على7 افراد خوش گفتار زشت كردار را اين گونه نفرين مى كند:
لعن اللَّهُ الآمرين بالمعروفِ التّاركينَ لَهُ و النّاهينَ عَنِ الْمُنكَرِ العامِلينَ بِهِ.
(شيخ حسن حر عاملى، وسائل الشيعه، ج11، ص 420)
نفرين خدا بر آمران به معروفى كه خود ترك كننده آن معروف هستند و لعنت خدا بر ناهيان از منكر كه خود عاملان به آن هستند.
از پيامبر اكرم9 در همين ارتباط سخنى بر جاى است:
شب معراج مردانى را ديدم كه مرتب لب هايشان را با قيچى آتشين مى بريدند و دوباره التيام مى يافت، از جبرئيل پرسيدم اينها كيانند؟ پاسخ داد: اينان سخنرانان امت تو هستند كه مردم را به نيكى امر مى كردند و خويشتن را از ياد مى بردند و حال آنكه كتاب (قرآن) را تلاوت مى كردند.
( سيوطى، الدر المنثور، ج1، ص 64)
از من بگوى عالم تفسير گوى را
گر در عمل نكوشى، نادان مفسرى
بار درخت علم ندانم مگر عمل
با علم اگر عمل نكنى شاخ بى برى
هر علم را كه كار نبندى چه فايده؟
چشم از براى آن بود آخر كه بنگرى
سعدى
بنابراين، رفتار و گفتار آدمى بايد هماهنگ باشد و معروف را، هم به قصد عمل خود و هم ديگران مطرح كند و از منكر نيز با همين منظور باز دارد كه اين كار افزون بر نفع عمومى، براى خود او نيز سبب بيدارى و دقت در هماهنگى بين حرف و عمل خواهد شد.
( يكصد آيه يكصد درس، نمايندگى ولى فقيه در سپاه مركز تحقيقات اسلامى)
عبرت از گذشتگان
قَد خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسيرُوا فِى الأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ المُكَذِّبينَ. (آل عمران: 137)
پيش از شما سنت هايى وجود داشت. پس در روى زمين گردش كنيد و ببينيد سرانجام تكذيب كنندگان چگونه بود؟
قرآن مجيد مردم را حدود چهارده بار به گردش در زمين دعوت كرده است و با اين سفارش، دوران گذشته تاريخ را با زمان حاضر پيوند مى زند. اين كتاب آسمانى پيوند فكرى و فرهنگى نسل امروز با گذشته هاى دور و ديدن آثار تاريخى را براى درك حقايق آفرينش، لازم و پراهميت مى داند. در اسلام به جهانگردى توجه بسيارى شده است. گاه هدف از آن را مانند آيه بالا، ديدن سرانجام تكذيب كنندگان خدا و پيامبران و گاه ديدن عاقبت مجرمان و گناهكاران برمى شمارد و مى فرمايد: »فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجرِمينَ.« (نمل: 69) زمانى ديگر هدف از گردش در زمين را بهره مندى از دل هاى دانا و گوش هاى شنوا مى داند و مى فرمايد: »اَفَلَمْ يَسيرُوا فِى الاَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ اذانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا.« (حج: 46) و گاهى هم آن را بهترين راه تفكر و تأمل در پيدايش خلقت عنوان مى كند كه با اين كار به قيامت و زنده شدن دوباره، ايمان بياورد: »قُلْ سيرُوا فِى الاَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِى ءُ الْنَّشْأَةَ الاخِرَةَ«. (عنكبوت: 20)
مسلمانان نبايد از تحولات اجتماعى دنيا بى خبر باشند. بايد با گردش در زمين با دنياى اطراف و سياست هاى حاكم بر جهان امروز آگاه شوند و نيازمندى هاى زمان را درك كنند و از تجربه هاى ديگران بهره برند. هر چند امروزه تا حدودى رسانه هاى تصويرى وظيفه انتقال تجارب را بر عهده گرفته اند، مشاهده و لمس واقعيت ها بسيار تأثيرگذارتر است.
در هر حال، بايد دانست كه تاريخ گذشتگان دربردارنده حوادث پند دهنده اى براى آيندگان است و مردم مى توانند با بهره بردارى از آنها از مسير زندگى صحيح آگاه شوند.
( تفسير نمونه، ج3، صص 102 و 104)
البته مطالعه تاريخ اگر به منظور سرگرمى يا تفاخر به نياكان، پيشينه ملى و انگيزه هايى از اين دست نباشد، بسيار عبرت آموز است و پندها و آموزه هاى فراوانى براى خوانندگان دارد. همچنان كه قرآن كريم به اين مهم اشاره دارد و مى فرمايد: »در سرگذشت آنان (يوسف و برادرانش و ديگر اقوام)، عبرت ها و درس هايى براى خردمندان است«. (يوسف: 111)
تحيت و سلام
وَ اذا حُييّتُم بِتَحِيَّةِ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنها أَوْرُدُّوها اِنّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَى ءٍ حَسيباً. (نساء: 86)
چون به شما تحيتى (سلامى، درودى و شادباشى) گفته شود، در پاسخ درودى بهتر از آن گوييد يا (حداقل) همان را باز گوييد كه خداوند بر هر چيز حسابگر است.
اصولاً به هر دعا، ثنا و تعارفى كه شخص هنگام روبه روشدن با ديگرى بر زبان مى آورد، تحيت گفته مى شود. بى گمان، منظور از تحيت در آيه شريفه، هر نوع شادباش و تحيت است كه سلام گفتن نمونه اى از آن است. از امام باقر و امام( قاموس قرآن، ج2، ص 214)
صادق8 نيز روايت است: »مراد از تحيت در آيه شريفه، سلام و ديگر كارهاى خير است«.
(ترجمه تفسير الميزان، ج5، ص 49)
هدف آيه، بيان اين نكته است كه اگر به انسان مؤمن سلام و تحيتى داده شود، بايد، نيكوتر و بهتر پاسخ دهد و يا دست كم به همان اندازه پاسخ گويد. در سيره عملى پيامبر اكرم و امامان معصوم: نيز كه ايشان بهترين افراد عمل كننده به رهنمودهاى قرآن هستند، اين رفتار همواره رعايت مى شد. پيامبر اكرم9 در جواب شخصى كه به وى عرض كرد: »السلام عليك«، فرمود: »و عليكَ السلام و رحمة اللَّه« و در جواب شخص ديگرى كه مى گفت: »السلام عليك و رحمة اللَّه«، فرمود: »السلام عليك و رحمة اللَّه و بركاته«.
(تفسير صافى، ج1، ص 376)
همچنين، در اين باره روايت است كه شخصى به امام حسن7 دسته گلى خوشبو هديه كرد. حضرت در عوض به وى فرمود: تو در راه خدا آزادى، شخصى پرسيد: آيا براى يك دسته گل كنيزى را آزاد مى كنى؟ امام فرمود: خداى تعالى به ما ادب آموخته و فرموده است: »وَ اذا حُييّتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّو بِأَحْسَنَ مِنها…« و تحيت بهتر از يك دسته گل براى او، همين آزاد كردنش بود. خداوند در آيه اى خطاب به اسوه بشريت، محمد مصطفى9 مى فرمايد: »وقتى ايمان آورندگان به آيات ما(مناقب، ج4، ص 18)
نزد تو آيند، بگو سلام عليكم.« (انعام: 54) در آيه ديگر، مؤمنان را موظف مى كند كه به هنگام ورود به خانه اى ديگر، بر اهل خانه سلام كنند. (نور: 27)
پاداش ايمان و كيفر گناه
تقدير و سنت الهى بر اين قرار گرفته است كه اگر افراد جامعه اى ايمان آوردند و تقوا پيشه كردند و در آن جامعه احكام الهى اجرا شد، خداوند نعمت هاى خود را بر آنان فرو ريزد و آنان را مشمول عفو و فضل خود قرار دهد. از لغزش هاى اندك آنان چشم پوشد و بركت هاى آسمان و زمين را در اختيارشان قرار دهد. قرآن كريم اين سنت الهى را چنين بيان مى كند:
وَ لَوْ أَنَّ اَهْلَ الْقُرى امَنُوا و اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الاَرْضِ وَلكِنْ كَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ. (اعراف: 96)
اگر اهالى قريه ها (اقوام) ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى كردند، بركاتى از آسمان و زمين به روى شان مى گشوديم، ولى آيات الهى را تكذيب كردند، در نتيجه آنان را به كيفر اعمال شان مجازات كرديم.
بنابراين اثر تكوينى ايمان و كارهاى نيك افراد يك امت، منشأ خيرات فراوانى در جهان طبيعت است. در روايتى از امام موسى بن جعفر7 در تفسير آيه شريفه »يُحْيى الاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا؛ زمين را بعد از مرگش زنده مى كند«، آمده است:
زنده كردن به باران منظور نيست، بلكه (منظور اين است كه) خداوند مردانى را برمى انگيزد كه عدل را زنده مى كنند و برپامى دارند و به زنده شدن عدل، زمين زنده مى شود. به تحقيق اقامه حد در جامعه، سودمندتر است براى زمين از چهل صبح باران باريدن.
(شيخ حسن حر عاملى، وسائل الشيعه، ج18،ص 308)
از سوى ديگر، اگر افراد جامعه كفر ورزند و آيات الهى را انكار كنند و به فساد، فحشا و ظلم رو آورند، خداوند نعمت هاى خود را از آنان خواهد گرفت و عذاب خويش بر آنان خواهد فرستاد. آيات متعددى از قرآن بيانگر اين است كه عذاب هاى نازل شده بر امت هاى پيشين، نتيجه گناهان آنان بوده است، از جمله آمده است:
اَلَمْ يَرَوْا كَمْ اَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَنَّاهُمْ فِى الاَرْضِ مالَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَ اَرْسَلْنا السَّماءَ عَلَيْهِمْ مِدْراراً وَ جَعَلْنا الاَنْهارَ تَجْرى مِنْ تَحْتِهِمْ فَاَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ اَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنَاً آخَرينَ. (انعام: 6)
آيا نديده اند (كه) چه بسيار پيش از ايشان اقوامى را به هلاكت رسانديم (كه) به آنان چنان تمكن و اقتدارى در زمين داده بوديم كه به شما نداده ايم و باران هاى پى در پى بر آنان فرستاديم و نهرها از زير (آبادى ها يإ؛أك پاهاى) آنان جارى ساختم.بنابراين، آنان را به خاطر گناهان شان هلاك كرديم و پس از آنان قوم و جماعت ديگرى را به وجود آورديم؟
در روايت هاى ائمه معصوم: و دعاها نيز گناهان، سبب نزول عذاب و مانع شمول رحمت الهى معرفى شده اند.
در دعاى شريف كميل آمده است:
»اَلَّلهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ الْبَلاءَ؛ خداوندا گناهانى را كه نازل كننده بلا هستند، بر من بيامرز«.
همچنين در دعاى شب عرفه مى خوانيم:
»وَاغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَحْبِسُ قَطْرَ السَّماءِ؛ خداوندا گناهانى را كه مانع بارش آسمان مى شود، بر من ببخش«.
كم فروشى و كم كارى
وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْبًا قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْميزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِي اْلأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (اعراف: 85)
و به سوى (مردم) مدين برادرشان شعيب را فرستاديم، (او به قوم خود) گفت: اى قوم! خداى يگانه را كه جز او خدايى نداريد، بپرستيد. برهانى از جانب پروردگارتان به سوى شما آمده (و حجت بر شما تمام شده)، پيمانه و وزن را تمام دهيد (كم فروشى نكنيد) و حق مردم را كم ندهيد و در اين سرزمين پس از اصلاح آن فساد نكنيد؛ اگر شما مؤمن باشيد، اينها برايتان بهتر است.
كيل، به معناى مقياسى است كه جنس را از نظر حجم با آن مى سنجند و كلمه »بخس« به معناى نقص در وزن و اندازه گيرى است.
(ترجمه تفسير الميزان، ج15، ص 441)
حضرت شعيب7 قوم خود را پس از دعوت به توحيد كه پايه دين است، ابتدا به وفاى به كيل و ميزان و پرهيز از كم فروشى دعوت مى كند و آن گاه آنان را از فساد در زمين كه برخلاف فطرت انسانى است، برحذر مى دارد.
وفاى به كيل و وزن، در برقرارى كامل نظم اقتصادى و اجتماعى و اعتماد به يكديگر بسيار مؤثر است. رعايت وزن و پرهيز از كم فروشى و رعايت حق مردم به قدرى در ساماندهى نظام اقتصادى جامعه مهم است كه در قرآن بارها بدان اشاره شده است، از جمله در سوره هود آيه هاى 84 تا 86، سوره شعرا آيه هاى 181 تا 184 و آيه 35 سوره اسراء.
يكى از مظاهر كم فروشى، كم كارى است. كسى كه تعهد خدمت در سازمانى يا نهادى مى دهد، در حقيقت بخشى از زمان فعال عمر خود را به آن سازمان مى دهد و در ازاى آن، مزد و اجر مادى و معنوى دريافت مى دارد. اگر در ساعت هاى موظف به كار كم كارى كند، در واقع از وقت فروخته شده خود كم گذاشته است. مسئله كم كارى، امروزه در ميان بيشتر شغل ها به ويژه در نهادها و اداره هاى دولتى جريان دارد. در حالى كه با توجه به آموزه هاى قرآنى، وظيفه دارند لقمه هاى پاك و حلال به خانواده خود ببرند تا نورانيت و بركت و آثار مثبت آن را به خوبى دريافت كنند. گفتنى است يكى از عوامل عمده در كج روى ها، بى توجهى در به دست آوردن روزى پاك است.
خدا ،نزديك تر از رگ گردن به ما
در قرآن مجيد مى خوانيم:
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ. (ق: 16)
ما آدمى را آفريده ايم و از وسوسه هاى نفس او آگاه و از رگ گردنش به او نزديك تريم.
قرآن رابطه انسان با خدا را، رابطه رب و مربوبى و رابطه قيومى و احاطه اى مى داند. در اين آيه نوع ديگرى از رابطه آمده است كه آن رابطه قرابت و همراهى است؛ بدين معنا كه خداوند با همه موجودات پيوسته همراه است و در هيچ زمان و مكانى از آنها جدا نيست: »وَ هُوَ مَعَكُمْ اَيْنَما كُنْتُمْ؛ و او با شماست هر جا كه باشيد«. (حديد: 4)
البته مقصود، نزديكى دو جسم به يكديگر نيست، بلكه مانند همراهى كالبد و روح است كه اتصال و نزديكى آنها ،متفاوت از مقوله فضا و زمان و مانند آنهاست. حضرت على7 در تبيين بهتر اين همراهى مى فرمايد:
مَعَ كُلِّ شَى ءٍ لابِمُقارَنَةٍ وَ غَيْرَ كُلِّ شى ءٍ لابِمُزايَلَةٍ.
( نهج البلاغه، شرح: فيض الاسلام، خطبه 1، ص 24)
او با همه چيز است، بدون پيوستگى و غير از همه چيز است، بدون گسيختگى.
نزديكى خدا به انسان از شدت پيوستگى و نياز ما به او سرچشمه مى گيرد. از اين رهگذر در فرهنگ و ادب عارفان و حكيمان اين همراهى در قالب تشبيه ها و تمثيل هاى گوناگونى نمود يافته است، از جمله: دريا و قطره هايش، گل و برگ هايش، جسم و سايه اش، دريا و امواجش، گل و عطر افشانى اش. ولى هيچ يك از آنها نمى تواند به درستى بيانگر نوع( تفسير نمونه، ج22، ص 245)
ارتباط خدا با جهان و انسان باشد و مثال خود قرآن كه نزديك بودن خدا به آدمى را نزديك تر از شاهرگ و شريان قلب به انسان مى خواند، تنها براى تقريب ذهن است، وگرنه قرب خدا از آن بالاتر و برتر است، هر چند مثالى رساتر از آن در محسوسات پيدا نمى شود. صاحب الميزان، در اين باره عبارت ديگرى دارد كه قابل توجه است، ايشان مى فرمايد:
( الميزان، ج19،ص 147)
جمله »نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدْ« مى خواهد مقصود را با عبارتى ساده و همه فهم ادا كند، وگرنه مسئله نزديكى خدا به انسان مهم تر از اين و خداى سبحان بزرگ تر از آن است. چرا كه خداوند كسى است كه نفس آدمى را آفريده و آثارى براى آن قرار داده است. او بين انسان و نفسش و بين او و افعالش، واسطه و حتى از خود انسان به وى نزديك تر است و چون اين مطلب مهم و تصورش براى مردم دشوار است، آن را در حداقل عبارت ممكن بيان كرده است.
(همان، ج18، ص 347)
با اين همه قرابت و نزديكى و به فرموده امام راحل كه »عالم محضر خداست، در محضر خدا معصيت نكنيد«، آيا مى توان به گناهى روى آورد كه خداوند شاهد و ناظر آن نباشد.