مقدمه:
براي عموم مردم متديّن از جمله فاميل محترم شما مؤثرترين و مفيدترين راهكار براي ايجاد صلح، آرامش و صفا و صميميت، نصايح و تذكرات پيامبر گرامي اسلام و امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ است. بنابراين آشنايي با دستورات اخلاقي و بيان واقعيتها در مقاطع مختلف زندگي از زبان آن بزرگواران دلنشينتر است. البتّه توجّه به اين مسأله كه دستورات اخلاقي را چه كسي گوشزد كند؟ كجا گوشزد كند؟ در چه زماني تذكّر دهد؟ چه موقعيتي را انتخاب كند؟ و… اينها مسايلي است كه از طرف نخبگان خانواده بايد مورد توجّه قرار گيرد.
با توجّه به اين مقدّمه به چند روايت از معصومين ـ عليهم السّلام ـ اشاره ميكنم:
الف. مردي خدمت پيامبر گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ آمد و عرض كرد يا رسولالله فاميل من تصميم گرفتهاند با من مبارزه كنند، با من قهر كنند و به من فحش و ناسزا بگويند. آيا من حق دارم با آنها قهر كنم و آنها را ترك كنم؟ حضرت فرمودند: در اين صورت خدا با همة شما قهر خواهد كرد. آن مرد گفت: پس چه كنم؟ حضرت فرمود: هر كس با تو قطع رابطه كرد تو رابطه را با او برقرار كن. هر كس تو را از نعمتي محروم كرد تو او را محروم نكن و هر كس به تو ستم نمود تو از او درگذر، زيرا اگر چنين كني خداوند با تو خواهد بود.[1]ب. عبدالله بن سنان ميگويد: به امام صادق ـ عليه السّلام ـ عرض كردم: پسر عمويي دارم كه هر چه با او ارتباط برقرار ميكنم، او با من قطع رابطه ميكند (بالاخره خسته شدهام) و تصميم گرفتهام با او قطع رابطه كنم. به من اجازه بفرماييد با او قطع رابطه كنم. حضرت فرمودند: اگر در حالي كه او قطع رابطه ميكند تو رابطه را با او برقرار كني، خداوند عزوجل شما را با هم پيوند ميدهد ولي اگر تو با او قطع رابطه كني، خداوند باهر دوي شما قطع رابطه ميكند.[2]3. بعضي از اصحاب امام صادق ـ عليه السّلام ـ خدمت آقا رسيدند و عرض كردند: اي پسر پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ برادران و پسرعموهايم خانه را بر من تنگ كردهاند و مرا به يك اتاق پناه دادهاند (حقّ مرا غصب كردهاند) و من چنانچه در اين باره اقدام كنم آنچه در دست آنها است ميگيرم (پس به من اجازه بده تا با آنها برخورد كنم و حقّ خود را بگيرم) حضرت فرمودند: صبر كن خداوند برايت گشايشي فراهم ميكند. آن مرد ميگويد (وقتي حضرت چنين فرمودند) من منصرف شدم و از خواستهام دست برداشتم. تا اينكه در سال 131 هجري مرض وبا باعث شد همه آنها مردند. من به خدمت حضرت رفتم. همين كه بر او وارد شدم حضرت فرمودند: حال خانوادهات چطور است؟ عرض كردم به خدا سوگند همة آنها مردند. حضرت فرمودند: اين به خاطر رفتار زشتي بود كه با تو داشتند و چون با تو قطع رابطه كردند اينگونه شدند.
آنگاه حضرت فرمود: آيا ميخواستي كه زنده باشند و بر تو سختگيري كنند؟ عرض كردم آري به خدا سوگند ميخواستم زنده باشند حتي اگر به من سختگيري كنند.[3]از معاني بلند اين روايات به خوبي روشن ميشود ارتباط فاميلي چيزي نيست كه با مسايل دنيايي بتوان از آن صرف نظر كرد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، جلد 3، انتشارات علميه اسلاميه.
2. كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، جلد 4، انتشارات علميه اسلاميه.
3. نراقي، ملا احمد، معراج السعادة.
4. رشيدپور، مجيد، مباني اخلاق اسلامي، انتشارات هجرت، 1374.
5. فلسفي، محمدتقي، گفتار فلسفي، اخلاق، هيأت نشر معارف اسلامي، 1366.
پي نوشت ها:
[1] . كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ج 3، ص 221.
[2] . همان، ج 3، ص 227.
[3] . همان، ج4، ص47.