قرآن مجيد با صراحت به پيامبر(ص) دستور مي دهد، در مقابل كساني كه با استدلال و مذاكره قانع و تابع نمي شوند راه مباهله را پيش گيرد.[1]مباهله چيست؟ در اصل به معني رها كردن از قيد و بند و در دعا به معني تضرع و واگذاري كار، به خداست و از نظر مفهوم متداول در آيه فوق به معني نفرين كردن دو نفر به يكديگر است، افرادي كه درباره مسأله مهم مذهبي گفتو گو دارند در يك جا جمع مي شوند و به درگاه خداوند تضرع مي كنند و از او مي خواهند كه دروغگو را رسوا سازد و مجازات كند.[2]زمان و مكان مباهله ي بحران: مشهور ميان دانشمندان اين است كه روز حضور براي مباهله، بيست و پنجم ذي الحجة سال دهم هجرت، و به اتفاق همه مسلمين، مكان مباهله اطراف «مدينه» و در دامنه صحرا بوده است.[3]آغاز جريان مباهله: بخش با صفاي «نجران» كه در مرز حجاز و يمن قرار گرفته، در آغاز طلوع اسلام تنها منطقه مسيحي نشين در حجاز (عربستان) بود، پيامبر(ص) به موازات مكاتبه با سران دولت هاي جهان و مراكز مذهبي نامه اي به اُسقف نجران (ابو حارثه) نوشت كه در آن آمده است: «بنام خداي ابراهيم و اسحق و يعقوب، از محمد، پيامبر و رسول خدا، به اسقف نجران، شما را دعوت مي كنم كه از ولايت و پرستش بندگان، خارج شده و در ولايت و پرستش خداوند وارد شويد وگرنه بايد به حكومت اسلامي جزيه (ماليات) بپردازيد و در غير اين صورت به شما اعلام خطر مي شود». نمايندگان پيامبر، وارد نجران شدند، اسقف براي تصميم گيري شورا تشكيل داد، «شرجيل» كه به عقل و درايت و كارداني معروف بود گفت: از پيشوايان مذهبي شنيده ايم كه نبوت، روزي از نسل سحاق به فرزندان اسماعيل منتقل مي شود و بعيد نيست محمّد كه از اولاد اسماعيل است، همان پيغمبر موعود باشد. تصميم بر اين شد كه شصت نفر از علماي آنها با پيامبر(ص) از نزديك گفت و گو كنند. هيئت نمايندگي در حالي كه لباس هاي تجملي ابريشمي بر تن و انگشترهاي طلا بر دست و صليب بر گردن داشتند، به مدينه آمده و وارد مسجد شدند و بر پيامبر سلام كردند؛ ولي وضع زننده و نامناسب آنها پيامبر را سخت ناراحت كرد، آنها براي فهميدن علتِ ناراحتي پيامبر به عثمان و عبدالرحمان كه سابقه آشنايي با آن دو را داشتند، مراجعه كردند، آن دو گفتند: كه حلّ گره به دست علي بن ابي طالب(ع) است، و علي(ع) فرمود با وضع ساده به حضور حضرت بياييد تا مورد تكريم واقع شويد، آنان چنين كردند، پيامبر هم سلام آنان را پاسخ داد و هداياي آنها را قبول فرمود.[4]مذاكره نمايندگان نجران با پيامبر(ص): پيامبر(ص) فرمود: شما را به آيين توحيد و يكتاپرستي دعوت مي كنم. نمايندگان گفتند: اگر منظور از اسلام، ايمان به خداي جهان است ما هم ايمان داريم. پيامبر فرمود: اسلام، نشانه هايي دارد كه برخي اعمال شما نشان مي دهد كه به اسلام واقعي نگرويده ايد؛ مثلا صليب مي پرستيد، گوشت خوك مي خوريد و براي خدا فرزند قايل هستيد.
نمايندگان گفتند: او (عيسي(ع)) فرزند خداست چون بدون پدر به دنيا آمده؛ پيامبر فرمود: وضع حضرت عيسي(ع) نظير حضرت آدم(ع) است. اگر نداشتن پدر دليل بر فرزند بودن خداوند است، پس حضرت آدم(ع) سزاوارتر است كه فرزند خدا باشد. چون نه پدر داشت نه مادر. نمايندگان گفتند: حرف هاي شما ما را قانع نمي كند، راهش اين است كه در وقت مُعيني مباهله كنيم و بر دروغگو نفرين فرستيم و از خدا هلاك او را بخواهيم (از بعضي كتب معلوم مي شود كه موضوع مباهله را خود پيامبر پيشنهاد كرد و اين آيه شريفه نازل شد: (فَمَن حاجَّكَ مِنْ بَعدِ ما جائكَ مِنَ الْعِلم فَقُل تَعالُوا نَدْعُ اَبْنائَنا وَ اَبْنائَكُم وَ نِسائَنا وَ نِسائَكُم وَ انْفُسَنا وَ اَنْفُسَكُم ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَي الكاذبين)[5]«هرگاه بعد از علم و دانشي كه (درباره مسيح) به تو رسيده (باز) كساني با تو به ستيز برخيزند به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت مي كنيم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خود را دعوت مي كنيم شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت مي كنيم و شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله مي كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مي دهيم.
قرار شد فرداي آن روز براي مباهله آماده شوند، سران نمايندگان نجران پيش از آن كه با پيامبر روبرو شوند به يكديگر مي گفتند: هرگاه ديديد كه محمّد افسران و سربازان خود را به ميدان مباهله آورد معلوم مي شود در ادعاي خود صادق نبوده؛ ولي اگر با فرزندان و جگر گوشه هاي خود آمد، پيداست كه او پيامبر و راستگو است و به قدري به خود ايمان دارد و احساس امنيت مي كند كه عزيزان خود را آورده است، هنوز در اين گفت و گو بودند كه ناگهان چهره نوراني پيامبر(ص) ظاهر شد كه دست امام حسن(ع) و امام حسين(ع) را گرفته و علي(ع) پيش رو و حضرت زهرا(س) پشت سر آن جناب حركت مي كردند. نمايندگان همگي با حالت بهت زده به يكديگر نگاه مي كردند و انگشت تعجب به دندان گرفتند که اين مرد به دعوت و دعاي خود اعتقاد راسخ دارد وگرنه عزيزان خود را در معرض بلاي آسماني قرار نمي داد.[6]انصراف نمايندگان نجران از مباهله: نمايندگان با ديدن وضع ياد شده وارد مشورت شدند و به اتفاق آراء تصويب كردند كه وارد مباهله نشوند و حاضر شدند هر سال مبلغي به عنوان جزيه (ماليات سالانه) بپردازند و در مقابل، حكومت اسلامي از جان و مال آنها دفاع كند. پيامبر(ص) هم راضي شدند و فرمودند: عذاب، سايه شوم خود را بر سر نمايندگان نجران گسترده بود و اگر از درِ ملاعنه و مباهله وارد مي شدند صورت انساني خود را از دست داده و از آتشي كه در بيابان برافروخته مي شد، مي سوختند و دامنه عذاب به سرزمين نجران هم كشيده مي شد. اُسقف نجران مي گفت: با محمّد(ص) چهره هايي را مي بينم كه هرگاه دست به دعا بلند كنند و از خدا بخواهند كه بزرگترين كوهها را از جاي بركند، فوراً كنده مي شود; با اين چهره هاي نوراني وافراد با فضيلت مباهله صحيح نيست.
صلح نامه: به نام خداوند بخشنده مهربان، اين نامه اي است از محمّد رسول خدا به ملت نجران و حومه آن، حكم و داوري محمّد درباره تمام املاك و ثروت ملت نجران اين شد كه اهالي نجران هرسال دو هزار لباس كه قيمت هر يك از چهل درهم تجاوز نكند به حكومت اسلامي بپردازند… و جان و مال و سرزمين و معابد ملت نجران در امان خدا و رسول اوست، مشروط بر اينكه از همين حالا از هر نوع ربا خواري خودداري كنند.[7]بزرگترين فضيلت براي اهل بيت(ع): مفسران و محدثان شيعه و اهل سنت تصريح كرده اند كه آيه مباهله (آل عمران: 61) در حق اهل بيت(ع) نازل شده است و پيامبر(ص) تنها فرزندانش امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و دخترش فاطمه(س) و پسر عمويش (دامادش) علي(ع) را به ميعادگاه برد و احاديثي فراوان نقل شده است كه منظور از (ابنائنا) در آيه; حسن(ع) و حسين(ع) و منظور از (نسائنا) فاطمه(س) و منظور از (انفسنا) حضرت علي(ع) مي باشد.[8]خلاصه: مباهله از نظر مفهوم متداول در آيه شريفه به معناي نفرين كردن دو طرف به يكديگر است تا خداوند دروغگو را رسوا كند، دستور به مباهله در قرآن مجيد صريحاً آمده است (آل عمران: 61) مباهله پيامبر(ص) با مسيحي هاي نجران در دامنه صحراي مدينه در بيست و پنجم ذي الحجه سال دهم هجرت بود، وقتي استدلال پيامبر با نمايندگان نجران نتيجه نداد قرار شد مباهله كنند؛ اما قبل از شروع مجلس مباهله نمايندگان نجران منصرف شدند و ماليات را قبول كردند و صلح نامه امضاء شد.
واقعه مباهله بزرگترين سند فضيلت براي علي(ع) و فاطمه(س) و فرزندانشان مي باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ فروغ ابديّت، آيت اللّه جعفر سبحاني.
2ـ منشور جاويد، ج 7، آيت اللّه سبحاني.
3ـ تفسير نمونه، ج 4.
پي نوشت ها:
[1] . آل عمران/ 61.
[2] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ بيست و چهارم، ج 2، ص 437.
[3] . سبحاني، جعفر، فروغ ابديت، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ پانزدهم، 1377، ج 2، ص 442.
[4] . سبحاني، جعفر، منشور جاويد، قم، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ ، چاپ اول، 1375، ج 7، ص 96.
[5] . آل عمران/ 61.
[6] . تفسير نمونه، همان، ص 440.
[7] . همان مدرك، منشور جاويد، ص 98.
[8] . فخر رازي، تفسير كبير، ج 8، ص 85؛ و زمخشري، الكشاف، ادب الحوزه، ج 1، ص 369.