اگرچه روایت اول در ظاهر با بخش پایانی روایت دوم ناهمخوان به نظر میرسد، اما در واقع اینگونه نیست.
توضیح مطلب آنکه روایتی که میگوید «لیس العلم بالتّعلم»،[1] و یا «دانش به آموختن نیست» به حقیقت علم و دانش اشاره دارد، و آن نوری است که خداوند در دل انسانهای خاصی قرار میدهد: «الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاء»؛[2] علم، نوری است که خدا آنرا در دل هرکس میخواهد میاندازد.
در نگاهی دیگر معنای روایت آن است که نباید مسیر دانش را تنها به یک راه و آن هم آموختن از دیگران منحصر کرد؛ بلکه دانش، لطفی الهی است که ممکن است از راه عادی آموزش به دست آید، ممکن است از راههای معمول دیگری؛ مانند دیدن، شنیدن و … حاصل شود،[3] و نیز ممکن است از راههای غیر معمولی؛ مانند وحی، الهام و مکاشفه نیز دانشهایی را به دست آورد.
اما روایت دوم که میگوید: «لَا نَجَاةَ إِلَّا بِالطَّاعَةِ وَ الطَّاعَةُ بِالْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّم»،[4] به مسیر عادی کسب دانش میپردازد که از راه آموختن است و هیچ فردی نمیتواند منکر تأثیرگذاری آن در کسب دانش باشد.
بر این اساس و با توجه به اینکه دو روایت موجود در پرسش، در بیان دو موضوع جداگانه میباشند، ناهمخوانی بین آن دو وجود ندارد.
توضیح مطلب آنکه روایتی که میگوید «لیس العلم بالتّعلم»،[1] و یا «دانش به آموختن نیست» به حقیقت علم و دانش اشاره دارد، و آن نوری است که خداوند در دل انسانهای خاصی قرار میدهد: «الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاء»؛[2] علم، نوری است که خدا آنرا در دل هرکس میخواهد میاندازد.
در نگاهی دیگر معنای روایت آن است که نباید مسیر دانش را تنها به یک راه و آن هم آموختن از دیگران منحصر کرد؛ بلکه دانش، لطفی الهی است که ممکن است از راه عادی آموزش به دست آید، ممکن است از راههای معمول دیگری؛ مانند دیدن، شنیدن و … حاصل شود،[3] و نیز ممکن است از راههای غیر معمولی؛ مانند وحی، الهام و مکاشفه نیز دانشهایی را به دست آورد.
اما روایت دوم که میگوید: «لَا نَجَاةَ إِلَّا بِالطَّاعَةِ وَ الطَّاعَةُ بِالْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّم»،[4] به مسیر عادی کسب دانش میپردازد که از راه آموختن است و هیچ فردی نمیتواند منکر تأثیرگذاری آن در کسب دانش باشد.
بر این اساس و با توجه به اینکه دو روایت موجود در پرسش، در بیان دو موضوع جداگانه میباشند، ناهمخوانی بین آن دو وجود ندارد.