خانه » همه » مذهبی » در تفسیر المیزان، در ضمن طرح موضوع ذکر خدا، آن‌را دارای مراتبی دانسته و از علم دیگری غیر از علم معهود ما سخن به میان آمده است. منظور از آن علم چیست و رابطه آن با یاد خدا چگونه است؟

در تفسیر المیزان، در ضمن طرح موضوع ذکر خدا، آن‌را دارای مراتبی دانسته و از علم دیگری غیر از علم معهود ما سخن به میان آمده است. منظور از آن علم چیست و رابطه آن با یاد خدا چگونه است؟

پاسخ اجمالی

علامه طباطبائی(ره) در تفسیر آیه‌ی: «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ»؛(پس مرا بیاد آرید تا بیادتان آورم و شکرم بگذارید و کفران نعمتم مکنید)،[1] ابتدا مطالبی را به عنوان مقدمه بیان می‌کند:

  1. «ذکر» دارای معانی یا کاربردهای متعدد است:

1-1. «ذکر»، گاهی مقابل «غفلت» قرار می‌گیرد، مانند آیه‌ی: «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا»؛(کسى را که ما دلش را از یاد خود غافل کرده‌‏ایم، اطاعت مکن).[2] و از آن‌جا که غفلت عبارت است از نداشتن علم به علم، یعنى این‌که ندانم که می‌دانم، بنابر این ذکر در مقابل غفلت، عبارت است از این‌‌که بدانم که می‌‌دانم.

1-2. گاهی «ذکر» در مقابل «نسیان» استعمال می‌شود، و نسیان عبارت است از این‌‌که علم و آگاهی به کلى از خزانه‌ی ذهن محو و زایل شود، پس ذکری که مقابل نسیان است، عبارت است از این‌‌که آن علم و آگاهی هم‌چنان در ذهن باقى باشد، و در آیه‌ی: «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ»؛(به یاد آور پروردگارت را هر وقت که فراموش کردی)،[3] به همین معنا آمده است.

  1. «ذکر» مانند «نسیان»، داراى آثار و خواصى است؛ به همین جهت کلمه‌ی ذکر، مانند نسیان، در مواردى که آثارش هست- هر چند خودش نباشد- استعمال می‌شود، مثلا وقتى من ببینم که شما دوست صمیمى خود را با این‌‌که می‌دانى احتیاج به کمک دارد و یاری نکردى، می‌‏گویم: دوستت را فراموش کردى! با این‌که او را فراموش نکرده‏اى و بر عکس همواره با او و به یاد او بوده‌‏اى، اما از آن‌جا که این یاد اثرى نداشته و بر عکس، اثر فراموشى از شما سر زده، مثل این است که اصلا در ذهن شما وجود نداشته و از یادش برده باشى.

و گویا استعمال ذکر بر ذکر لفظى (مثلا ذکر خدا با گفتن سبحان اللَّه و امثال آن) از همین باب است؛ یعنى کلمه «ذکر» برای اثر ذکر به کار رفته است، نه برای خود ذکر؛ چون ذکر حقیقی مربوط به قلب است و ذکر زبانى، از آثار ذکر قلبى است و از این باب است آیه‌ی: «قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً»؛[4](بگو بزودى ذکرى از او برایت می‌خوانم). و نظائر این استعمال بسیار است.

البته بر فرضی که «ذکر لفظى» از مصادیق «ذکر واقعى» باشد، آن‌را باید از مراتب ذکر دانست، نه این‌که کلمه «ذکر» منحصر در ذکر لفظى باشد.

  1. «ذکر» داراى مراتب است؛[5] اختلاف مراتب ذکر را به خوبی می‌توان از این دو آیه‌ی قرآن به‌دست آورد:

1-3. «فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً»؛[6] (پس خدا را بیاد آرید آن‌طور که به یاد پدران خود هستید و یا شدیدتر از آن). در این آیه به طور صریح ذکر را به وصف شدت توصیف کرده است.

2-3. «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ، وَ قُلْ عَسى‏ أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً»؛[7] (به یاد آر پروردگارت را هر وقت که فراموش کردى، و بگو امید است پروردگارم مرا به رشدى نزدیک‌‏تر از این هدایت کند).

از مجموع صدر و ذیل آیه چنین برداشت می‌‏شود که تنزل از مقام بالاتر ذکر به مقام پایین‌تر، در واقع نوعی نسیان و فراموشی است؛ از این‌رو می‌‌توان گفت آیه بیان می‌فرماید: تو وقتى از یک مرتبه از مراتب ذکر خدا پایین آمدى و به مرتبه‌ی پایین‏تر برگشتى، بگو پروردگارا مرا به رشدى نزدیک‌‏تر از این هدایت کن، پس به حکم این آیه، تنزل از مقام بلندترى از ذکر و یاد خدا، نیز نسیان است. بنابر این، آیه‌ی شریفه دلالت دارد بر این‌‌که ذکر قلبى هم براى خود مراتبى دارد. از این‌جا روشن می‌‏شود ذکر به معناى حضور معنا، در نفس است؛ و حضور داراى مراتبى است.[8]

علامه طباطبائی پس از بیان این مقدمات در مورد آیه‌ی مورد بحث (فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ) می‌گوید: اگر این‌ سخن خداوند را که فرمود: مرا یاد بیاورید، تعبیرى حقیقى بدانیم، آن وقت آیه‌ی شریفه دلالت می‌‌کند بر این‌‌که آدمى غیر از آن علمى که معهود همه‌ی ما است، و آن‌را می‌‏شناسیم، که عبارت است از حضور معلوم در ذهن عالم، یک نسخه‌ی دیگرى از علم دارد؛ چون اگر مراد همان علم معمولى باشد، سر به تحدید خدا در می‌‏آورد؛ چون این قبیل علم عبارت است از تحدید و توصیف عالم، معلوم خود را، و ساحت خداى سبحان منزه از آن است که کسى او را تحدید و توصیف کند،[9] همچنان که خودش فرمود: «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ»؛[10](منزه است خدا از هر توصیفى که اینان برایش می‌کنند، مگر توصیف بندگان مخلص).

و نیز فرمود: «وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً»؛[11](احاطه علمى به او پیدا نمی‌کنند).

بنابراین مقصود این است که علم انسان نسبت به خداوند علم حضوری است، و حصولی نیست؛ زیرا علم حضوری مستلزم محدود بودن خداوند می‌گردد؛ چون علم حصولی به معنای احاطه عالم بر معلوم، و حصول صورت معلوم نزد عالم است، در حالی‌که خداوند نامحدود است.


[1]. بقره، 152.

[2]. کهف، 28.

[3]. کهف، 24.

[4]. کهف، 83.

[5]. ر. ک:(ذکر و انواع آن)، 7741.

[6]. بقره، 200.

[7]. کهف، 24.

[8]. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 510 – 511، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ پنجم‏، 1417ق.

[9]. ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 511.

[10]. صافات، 160.

[11]. طه، 11.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد