در پاسخ به سؤال بايد بگوييم آنچه كه در متن سؤال آمده حديث و يا روايتي از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ نيست؛ بلكه مضمون آن را مي توان در كلمات دانشمند و متفكر شهيد استاد مرتضي مطهري يافت.
ايشان در برخي از نوشته هايشان از خطر دو گروه به اسلام گوشزد مي كردند. دسته اول متحجرين، كهنه گراها، جامدها و مرتجعين هستند كه تلاش مي كنند تا قطعه تاريخي صدر اسلام را با تمام ويژگي ها و مختصات پديداري اش، نظير شرايط جغرافيايي، اجتماعي و رواني در زمان حال و آينده باز توليد كنند. آنها از هر چه نو است متنفرند و جز با كهنه خو نمي گيرند، از نظر آنها دين مأمور حفظ آثار باستاني است و نزول قرآن براي آن است كه جريان زمان را متوقف كند و اوضاع جهان را به همان حالي كه هست ميخكوب نمايد. آنها معتقدند كه هر وضعي كه در قديم بوده است، جزء مسائل و شعاير ديني است و بايد حفظ و نگهداري شوند. آنها از اسلام جز آموزه هاي بسته، رسوب شده و انعطاف ناپذير ندارند و همواره راكد و تحول ناپذيرند.[1]بنابراين تحجر به معناي ايستايي، تحول ناپذيري، جمود و بر نتابيدن فرهنگ و ارزشهاي حق و متعالي است و متحجر جمود باور و دگم انديش است و حاضر نيست با انديشه ها و ايده هاي غير از خود يا جز من كمترين توجهي داشته باشد. و لازمة جاودانگي دين را جريان تاريخي و تداوم عصري دين مي پندارند.
و دسته دوم روشنفكران غرب زده اي هستند كه چشم و گوش بسته تسليم محض فرهنگ غرب شده بودند. به نظر اينها فقط يك نوع تمدن و فرهنگ در جهان وجود داشت و آن نيز تمدن و فرهنگ غربي بود. اينها كه مرعوب رهاوردهاي علوم آزمايشگاهي غرب و دلباخته فناوري آنها قرار گرفتند، در مسير تقليد از غرب، حتي از بديهيات احكام دين اسلام چشم پوشيدند.
تعطيلي مدارس ديني، كشف حجاب و اجباري كردن پوشش غربي و ده ها اقدام مشابه آن در همين راستا بود.
به گفته جلال آل احمد، در اين نگرش، احساس رقابت با غرب فراموش گشت و الگوهاي آن جايگزين شد كه عامل بدبختي به حساب مي آيد.[2] در واقع اين جريان فكري بر دو پاية تحقير فرهنگ خودي و تعظيم فرهنگ بيگانه استوار است. ملكم خان تئوريسين و بارزترين چهرة رويكرد غرب زدگي، معتقد بود كه نه تنها بايستي تكنولوژي و صنعت را از غرب گرفت بلكه پذيرش مطلق و اقتباس نظام ارزشي، سياسي و اقتصادي و اجتماعي و طرز تفكر و سيستم انديشه و باورهاي غربي ها نيز لازم است. وي راه نجات را در پيروي بي قيد و شرط از غرب و اقتباس نظام فرهنگي آنان مي داند.[3]استاد شهيد مطهري جريان شوم و ويرانگر اول رابه «جمود» و جريان دوّم را به جهل تفسير نمودند و مي فرمايد: دو بيماري خطرناك همواره آدمي را تهديد مي كند، بيماري جمود و جهالت، نتيجه بيماري اول توقف و سكون و بازماندن از پيشروي و توسعه است و نتيجه بيماري دوم سقوط و انحراف است. جامد از هر چه نو است متنفر است و جز با كهنه خود نمي گيرد و جاهل هرپديده نوظهوري را به نام مقتضيات زمان به نام تجدد و ترقي موجه مي شمارد.[4]و در جاي ديگر مي فرمايد: «اسلام هم با جمود مخالف است و هم با جهالت، خطري كه متوجه اسلام است هم از ناحيه اين دسته است و هم از ناحيه آن دسته، جمودها و خشك مغزي ها و علاقه نشان دادن به هر شعار قديمي ـ و حال آن كه ربطي به دين اسلام ندارد ـ بهانه به دست مردم جاهل مي دهد كه اسلام را مخالف تجدد به معني واقعي بشمارند و از طرف ديگر، تقليدها و مدپرستي ها و غرب زدگي ها و اعتقاد به اين كه سعادت مردم مشرق زمين رد اين است كه جسماً و روحاً و ظاهراً و باطناً فرنگي بشوند، تمام عادات و آداب و سنن آن ها را بپذيرند، قوانين مدني و اجتماعي خود را كوركورانه با قوانين آن ها تطبيق دهند، بهانه اي به دست جامدها مي دهد كه به هر وضع جديدي با چشم بدبيني بنگرند و آن را خطري براي دين و استقلال و شخصيت اجتماعي ملتشان به شمار آورند. در اين ميان آن كه بايد غرامت اشتباه هر دو دسته را بپردازد، اسلام است.
جمود جامدها به جاهل ها ميدان تاخت و تاز مي دهد و جهالت باطل ها، جامدها را در عقايد خشكشان متصلب تر مي كند.[5]پرسشگر محترم چنانكه ملاحظه فرموديد بينش ديني با صبغه تفريط كه از آن به جمود، تحجر و كهنه انديشي تعبير مي شود، عامل بازدارنده جامعه اسلامي و بشري است كه فرد و جامعه را از مسير اعتدال و خط انسانيت بيرون رانده و از شكوفايي او به سوي تعالي جلوگيري مي كند. چنانكه بينش ديني با صبغه افراط آن ـ غرب زدگي ـ نيز چنين پيامدهايي دارد.
پس هم متحجر متجدد با رويكردهاي افراطي و تفريطي از خط اعتدال خارج و گرفتار بيماري خطرناك توقف، سقوط و انحراف هستند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مجله كتاب نقد. شماره 27 و 26.
2ـ مجله رواق انديشه، شماره 9، مقاله واكنش روشنفكران ايراني درمواجهه با غرب.
پي نوشت ها:
[1] . مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، تهران: انتشارات صدرا، 1369، ص118.
[2] . آل احمد، جلال، غرب زدگي، تهران، انتشارات رواق، 1344، ص53.
[3] . تقوي، علي محمد، جامعه شناسي غرب گرايي، تهران، اميركبير، 1361، ج1، ص80.
[4] . مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، همان، ص118.
[5] . همان، ص121ـ120.