خانه » همه » مذهبی » در روايت آمده كه خداوند متعال هرگاه بنده اي را دوست بدارد اجابت دعايش را به تأخير مي اندازد تا صداي ناله اش را بشنود، آيا خداوند رنج و محنت بنده اش را دوست دارد؟ آيا اگر حاجتش را هر چه سريع تر برآورد باعث شادي و مطمئن تر شدن او به خدا، و در نتيجه تلاش بيشتر در جهت قرب الهي نمي شود؟

در روايت آمده كه خداوند متعال هرگاه بنده اي را دوست بدارد اجابت دعايش را به تأخير مي اندازد تا صداي ناله اش را بشنود، آيا خداوند رنج و محنت بنده اش را دوست دارد؟ آيا اگر حاجتش را هر چه سريع تر برآورد باعث شادي و مطمئن تر شدن او به خدا، و در نتيجه تلاش بيشتر در جهت قرب الهي نمي شود؟

رنج و گرفتاري در زبان و فرهنگ ديني ما با واژه هايي  چون «بلا»، «مصيبت» و «محنت» بيان شده است، خوب است ابتدا معناي لغوي اين دو واژه را دريابيم و سپس به پاسخ اين پرسش همت گماريم:
«بلا» و «محنت» در لغت عرب[1] به معناي كهنه شدن است; مثلا «بَلِي الثوب» يعني پيراهن، كهنه و مندرس شد. و اگر به كسي كه دچار رنج و گرفتاري مي شود، مي گوييم دچار بلا شده، به اين جهت است كه گويي بلا و محنت جسم را كهنه و فرتوت مي كند. اين دو واژه گاه براي كسي استفاده مي شوند كه در بوته آزمايش و ارزيابي قرار مي گيرد و دليل اين استفاده آن است كه گويي شخص آنقدر زير و رو شده و جنبه هاي مختلفش بررسي مي شود كه همچون پارچه اي كهنه مي شود.
«مصيبت» نيز از پرتاب كردن گرفته شده، گوئي تيرهاي بلا و رنج به سوي شخص بلا ديده پرتاب شده است.[2]و اما در پاسخ به اين پرسش، ابتدا بايد ديد ريشه و منشأ مشكلات و گرفتاريها چيست و دليل پيدايش مصائب كدام است; به طور كلي مشكلات و مصائب به دو گونه اند:
الف) آنهايي كه ناشي از كوتاهي هاي انسان در اهتمام به تكاليف بوده ، اينكه حق بندگي را به نيکي به جا نياورده است، گرفتار آنها مي شود.
در اين موارد خداوند متعال، انسانها را دچار گرفتاريها مي كند تا بيدار شده و به خود آيند.[3] و نيز اين گرفتاريها و شدائد كفاره اي باشند براي خطاها و لغزشهايشان، تا بارشان در روز حساب سبك تر گردد.[4]ب) آن دسته از بلاهايي كه نه براي تأديب و هشدار، بلكه براي بريده شدن از دنيا و راه يافتن به منزلهاي بالاتر و والاتر كمال، تنظيم شده اند، گويي در اين گرفتاريها انسان به مدارجي مي رسد كه جز در سايه بلا، راه يابي به آن مدارج ميسور نيست.[5]مي دانيم كه يكي از نامهاي خداوند متعال «ربّ» است; «ربّ» يعني مالك مدبّر;[6] يعني كسي كه هم خالق است و هم آفريده خود را به سوي كمالش سوق مي دهد. و اگر با نگرشي توحيدي به جهان هستي بنگريم، خواهيم ديد كه تمام پيشامدها و رخدادها، همه و همه ، ساخته و پرداخته مبدأ هستي بوده و در مسير تربيت انسان واقع شده اند،[7] بلاها و گرفتاريها كه جاي خود دارد; حتي يك برگ از يك درخت، در جهاني به اين پهناوري بدون حساب و كتاب فرود نمي آيد،[8] همه هستي; هماهنگ و يك صدا، به سوي كمالشان رهسپارند.
چون پرسش در خصوص مؤمنين است، ما نيز بحث را در اين نقطه معطوف مي داريم: به اقتضاي اين اسم شريف، (رب)، خداوند تربيت مؤمنين را بر عهده گرفته و ولايت بر آنها را پذيرفته است.[9] يك مربّي خوب بايد با روان شخص آشنا بوده، و در مسير تربيت، روحيه و نيز انديشه هاي شخصي را كاملا مورد توجه قرار دهد.
خداوند متعال به عنوان خالق انسان و كسي كه به تمام زواياي وجودي او آگاه است، در مقام بيان روحيه انسان مي فرمايد: «هنگامي كه انسان را زياني رسد، پروردگار خود را مي خواند و به سوي او باز مي گردد; امّا هنگامي كه نعمتي از خود به او عطا كند، آنچه را به خاطر آن قبلا خدا را مي خواند از ياد مي برد و براي خداوند همتاياني قرار مي دهد تا مردم را از راه او منحرف سازد».[10]و نيز آيات ديگري[11] كه همه بيان كننده اين خصوصيت و روحيه در انسانها هستند.
دليل اين مطلب آن است كه انسان وقتي در رفاه و آسايش است، نفسش به اسباب مادي و صوري مشغول شده و آنها را شريك خدا و يا حتي به جاي خدا قرار مي دهد و در خيال خود گمان مي كند كه اينها عهده دار رزق و سلامت و موفقيتهاي اويند، و از خدا كاملا دور مي افتد. و چه بسا كه قارون وار دارايي هاي خود را مديون انديشه و نبوغ خود به حساب آورد[12] و يا فرعون گونه، سرمست از قدرت و شوكت پوشالي خود، سر به طغيان بردارد[13] و ادعاي خدايي نمايد.[14]اما زماني كه دچار سختي و شدّتي مي گردد و به اين اسباب ظاهري مراجعه كرده و ناكار آمدي آنها را نظاره مي كند و مي بيند آنها نيز چون خود او، و يا حتي بيچاره تر از او بوده و خود، دست نياز به سوي ديگري دراز كرده اند و از آنهمه شركاي موهومِ خداوند سبحان اثري نمي بيند، آن هنگام متوجه مي شود كه هيچ مشكل گشا و اجابت كننده اي جز او نيست و آنهايي را كه در زمان رفاه و آسايش مي ديد، خيال و وهمي بيش نبوده است، قدرت و شوكت و غنا و رزاقيت و… همه و همه تنها از اوست و هيچ شريكي در حيطه سلطنت مطلق او تصور نمي شود.
با اين بيان روشن مي شود كه در مشكلات و گرفتاريها است كه نزديك ترين و صميمي ترين رابطه بين عبد و مولا ايجاد مي شود; دل رقيق مي گردد، ياد خدا در دل زنده مي شود، خطاها به خاطر مي آيند و… و همه اينها زمينه صعود انسان را به سوي كمال نهائي اش فراهم مي آورد.
خوب است گاه براي اينكه اين مطلب را نه با عقل، بلكه با چشم ببينيم و با گوش بشنويم، سري به زيارتگاهها بزنيم; و كساني را ببينيم كه خسته از دنبال اين و آن رفتنها و درمانده از پاسخهاي منفي، با پشتي خميده از سنگيني مشكلات رو به سوي خدا آورده اند و با چه سوز و ناله اي خدا را مي خوانند، دقت كرده ايد كه آنچنان ضريح را مي فشارند كه گويي دامان آن عزيز را در بر گرفته اند و از پشت كردن او ممانعت مي كنند؟
چه زيباست كه بنده بريده از تمام خلايق، بي هيچ تزوير و ريايي، خالصانه، همراه با اشكهايي سرازير، خدا را، و تنها خدا را، از ژرفاي دل بخواند، و با اعتراف به بديهاي خود و به پشتوانه خوبي و لطف او، از او كمك بخواهد!
و بدانيد كه هر مربي دلسوز و مهرباني از ديدن اين منظره زيبا و دلنشين، و اين راز و نياز عاشقانه به وجد آمده، و طالب ادامه يافتن اين صحنه شورانگيز مي شود، و به همين دليل در روايات آمده است كه خداوند اجابت دعاي مؤمن را به تأخير مي اندازد تا صداي ناله و درخواست بنده اش را بشنود.
آنچه در نوشته آمد، همه مربوط به درجات ابتدايي ايمان و مؤمنين عادي بود.
و اما در مورد اولياء الهي مطلب از اين هم بالاتر و والاتر است، وادي بلا در نظر اهل سير نه تنها زشت و كريه نيست، بلكه آنان ، بلا را چون هديه اي ارزشمند از دوستي عزيز در آغوش مي فشرند، و آن را چون جان، عزيز مي دارند. آنان گر چه همه هستي را از او دانسته، و در همه چيز و همه حال خداي را مي جويند، و خوشي و ناخوشي را چون از اوست مي ستايند.[15]امّا باور دارند كه «هرگاه خداوند بنده اي را محبوب شمارد، او را در بلا غوطه ور مي كند».[16]و مگر نه اين است كه ميان عاشق و معشوق رمز و رازي ويژه است؟ و مگر نه اين است كه رمز و راز عاشق و معشوق به گونه اي مخصوص ردّ و بدل مي شود؟ در ميان همه كساني كه در رهگذر ليلي اند، چرا جام مجنون شكسته مي شود؟ و آيا اين، جز توجه و عنايت ويژه معشوق به عاشق است؟
اگر با ديگرانش بود ميلي
چرا جام مرا بشكست ليلي
و مگر بزرگترين «اجر» راهيابي به كوي دوست و داخل شدن در بهشت خود خدا و همسفر شدن با بندگان خاص او نيست[17] و مگر نفرموده اند: «همانا پاداش بزرگ با بلاي بزرگ همراه است»؟![18]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. امام خميني، چهل حديث، حديث پانزدهم.
2. شهيد مطهري، مرتضي، بيست گفتار.
3. شهيد مطهري، مرتضي، عدل الهي.
4. حسيني، سيد خليل، هديه اي از دوست.
 
پي نوشت ها:
[1] . ن.ک: لويس معلوف، «المنجد في اللغة»،  و راغب اصفهاني، «المفردات في غريب القرآن».
[2] . همان.
[3] . كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ج 2، ص 452، كتاب الايمان و الكفر، باب الاستدراج، حديث 1.
[4] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 78، ص 176، كتاب الطهارة، باب فضل العافية و المرض، حديث 13.
[5] . مجلسي، محمد باقر، ج 78، ص 194، كتاب الطهارة، باب فضل العافية و المرض، حديث 50.
[6] . مكارم شيرازي، ناصر، ترجمه تفسير الميزان، انتشارات علامه طباطبايي، ج 1، ص 23.
[7] . امام خميني «ره»، چهل حديث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني «ره»، 1375، ص  242 و 241، حديث پانزدهم.
[8] . الانعام / 59.
[9] . البقره / 257.
[10] . زُمر / 8.
[11] . از جمله: يونس / 22، روم / 33 و لقمان / 32.
[12] . قصص / 78.
[13] . طه / 24 و 43، و نازعات / 17.
[14] . نازعات / 24 و زخرف / 51.
[15] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 79، ص 142، كتاب الطهارة، باب فضل التعزّي و الصبر، حديث 26.
[16] . همان، ج 64، ص 208، كتاب الايمان و الكفر، باب شدّة ابتلاء المؤمن، حديث 9.
[17] . اشاره به آيه مباركه «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي…»، فجر / 89.
[18] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 64، ص 207، كتاب الايمان و الكفر، باب شدة ابتلاء المؤمن، حديث 7.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد