براي جواب اين سؤال بيان امور زير لازم است:
1 . هويت و شناسنامه انجيلهاي موجود: اين نكته مسلم است كه حضرت عيسي تعاليم و هر چيز ديگري كه تحت عنوان انجيل بر او نازل گرديده بود تحرير نكرد، بلكه آنها را به شاگردان خود تعليم داده و به آنان دستور فرمود كه به اطراف جهان بروند و آنچه را از او آموختهاند به ديگران بياموزند. ولي به مرور زمان عدهي زيادي از پيروان حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ به نوشتن سيره و زندگينامة او پرداخته و نوشتههاي زيادي در نتيجه اين كار آنان بوجود آمد كه بنام انجيل معروف گرديدند. و در قرن چهارم ميلادي پس از آنكه «كنستانتين اول» امپراطور روم به آئين مسيحيت درآمد با مسيحيان تشكيل انجمن داده و از ميان بيش از يكصد و شصت انجيل و نامههايي كه تا آن زمان نوشته شده بود (27) نوشته را در چهار بخش كه به ترتيب عبارتاند از چهار انجيل، زندگينامة مبلغان صدر مسيحيت مشتمل بر يك كتاب، نامه رسولان مشتمل بر (21) نوشته و آيندة كليسا و مسيحيت مشتمل بر يك كتاب، به عنوان عهد جديد به رسميت شناخت .[1]در خصوص چهار انجيل همه مسيحيان معتقدند كه اين انجيلها زندگينامه و سخنان حضرت عيسي مسيح ـ عليه السلام ـ است كه شخصيتهايي بنامهاي «متي، مرقس، لوقا، و يوحنّا» آنها را نوشتهاند. و اين نكته هم قابل توجه است كه انجيلهاي مذكور فقط احاديث حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ را آورده و هرگز چيزي از معارف و حكمتهاي خود را به وحي نسبت نميدهند بر خلاف تورات كه علاوه بر احاديث و سيره عبارتهايي از وحي را نيز آورده است.[2]و بر اين مطلب كه انجيلها دست نوشتة بعضي از پيروان حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ ميباشند در ابتداي فصل اول انجيل لوقا به صراحت اشاره شده است.[3]بعد از بيان اجمالي تاريخچه اناجيل اربعه نتايج زير را ميتوانيم بر آن مترتب كنيم:
الف) انجيلهاي چهارگانه و نيز انجيل «برنابا» (كه در نزد مسيحيان اعتبار ندارد). كتابهاي آسماني و الهي نبوده بلكه دستنوشتههاي مؤلفين آنها ميباشند.
ب) در اين انجيلها هيچ چيزي به وحي آسماني نسبت داده نشده است بلكه فقط به زندگينامة حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ و بعضي از كلمات و حكمتهاي آن حضرت پرداخته شده است. پس انجيلها نه تنها كلام خدا نيستند بلكه اساس وحياني هم ندارند.
ج) مسيحيان اين چهار انجيل را با وجود اختلافات كه در بين آنها وجود دارد ازميان انجيلها و رسالههاي زياد ديگر، به عنوان كتاب مقدس انتخاب كردهاند. نه اينكه خداوند اين كتابها را با همين اختلافات و تناقضات موجود در آنها، بر حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ نازل كرده باشد.
د) تأليف انجيلهاي چهارگانه در زمانهاي مختلف صورت گرفته است. انجيل مرقس قديميترين و انجيل يوحنّا متأخرترين انجيل ميباشد.[4]2 . اختلافات و تناقضات انجيلهاي موجود: اگر به انجيلها مراجعه شود به اختلافات و تناقضات چشمگيري هم از نظر كميت و هم از حيث مطالب و معاني برخورد خواهيم كرد. در بعضي از اين انجيلها مطالب بيشتري نسبت به بعضي ديگر وجود دارد. در بعضي از اين كتابها چيزي وجود دارد كه در ديگري اصلاً اشارهاي به آن نشده است. به عنوان مثال در انجيل مرقس و يوحنّا از ولادت حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ و مادر او حضرت مريم ـ عليها السلام ـ هيچ سخني به ميان نيامده است. در انجيل متي به شكل خيلي مختصر از كيفيت حامله شدن حضرت مريم ـ عليها السّلام ـ و تولد حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ سخن گفته شده است، اما در انجيل لوقا اين داستان به طور مفصل بيان شده است. و در انجيل «برنايا» كه در نزد مسيحيت اعتبار ندارد نيز داستان ولادت حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ شبيه انجيل «لوقا» بيان شده است. و اما اختلافات آنها از حيث الفاظ و ترتيب كلمات و مطالب، نيازي به توضيح ندارد.
علاوه بر اين اختلافات، تناقض و تضادهاي متعددي در بين اين انجيلها وجود دارد. مثلاً در رابطه با همين داستان حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ بعد از اينكه متولد ميشود انجيل متي ميگويد كه يوسف همراه با حضرت مريم و نوزادش از ترس اينكه هرودوس پادشاه يهود او را بكشد، به دستور خداوند به مصر ميروند و در آنجا تا زمان مرگ پادشاه يهود ميمانند و بعد از مرگ پادشاه به سوي سرزمين اسرائيل بازگشته و در ناصره ساكن گرديدند.[5] در حالي كه در انجيل لوقا ميگويد بعد از آنكه حضرت مسيح متولد گرديد و درهشت روزگي ختنه شد او را به اورشليم بردند و در آنجا اقامت گزيدند و پس از آنكه يوسف و مريم آداب طفل را موافق با ناموس پروردگار تمام كردند به سوي جليل و شهر خود كه ناصره بود بازگشتند و در آنجا بزرگ شد.[6]3 . موقعيت اناجيل در برابر قرآن كريم: حال كه تا حدودي هويت غير قابل انكار انجيلها روشن گرديد پس هيچكدام از اين انجيلها حتي به عنوان كلي انجيل بودنشان نميتواند در مقابل قرآن عرض اندام كند تا چه رسد بعضي از مطالب جزئي موجود در آنها توانائي خدشه بر قرآن را داشته باشد. چون اولاً قرآن كريم كتابي است آسماني و كلام الهي كه با وحي توسط جبرئيل ـ عليه السلام ـ با همه الفاظ و عبارات و چينش كلمات از طرف خداوند بر آخرين پيامبرش نازل گرديده است و ثانياً قرآن داراي خصوصياتي است ك هيچ كتاب ديگري ولو از كتب آسماني هم باشد آن خصوصيات را ندارد. تنها كتابي كه از اتقان و اعجاز برخوردار است و هيچ باطلي در آن راه ندارد قرآن است. عقلاء و نيز عقل انساني اگر به قرآن و تاريخ آن توجه بكند راهي جز پذيرش اين مطالب را ندارد. و امروز علوم تجربي نيز با پيشرفتي كه در آن حاصل شده است به برخي از حقايق والاي قرآن رسيده است. در قرآن هيچ مطلبي پيدا نميشود كه با حكم عقل اعم از عقل نظري و عملي منافات داشته باشد. قرآن را فقط خود قرآن ميتواند معرفي و توصيف كند و لذا ميفرمايد: «ما هيچ چيز را در اين كتاب فروگذار نكرديم»[7] و نيز ميفرمايد:«قرآن كتاب محكمي است كه هيچگونه باطلي نه از پيش او و نه از پشت سر به سراغ آن نميآيد، چونكه از سوي خداي حكيم و ستايش شده نازل گرديده است.»[8]قرآن علاوه بر داشتن اعجاز از جهات مختلف، از حيث بيان مطالب تاريخي و امور غيبي نيز داراي اعجاز ميباشد. قرآن از امور غيبي چه از گذشته و چه از آينده خبر داده است.بيان قصههاي انبياء گذشته در قرآن خبر از غيب است. در اين رابطه ميفرمايد: «اينها از خبرهاي غيب است كه به تو وحي ميكنيم نه تو و نه قومت اينها را پيش از اين نميدانستيد»[9] و نيز در رابطه با داستان حضرت يوسف ـ عليه السلام ـ شبيه اين بيان را دارد. و همينطور در رابطه با داستان حضرت مريم ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: «اين از خبرهاي غيب است كه به تو وحي ميكنيم و تو در آن هنگام كه قلمهاي خود را براي قرعه كشي به آب ميافكندند تا كدام يك كفالت و سرپرستي مريم را عهدهدار شوند و نيز به هنگامي كه با هم كشمكش و نزاع داشتند حضور نداشتي»[10] و نيز از حوادث آينده مثل پيروزي روميان بعد از شكست آنان خبر داده است.[11] قرآن آنقدر در نزد مسلمين از اتقان و استحكام برخوردار است كه آنرا معيار قبولي يا طرد احاديث نبوي و معصومين ـ عليهم السّلام ـ و كشف جعلي بودن آنها قرار ميدهند.
بعد از اثبات و قبولي اين مطالب نسبت به قرآن، عقل با قطع نظر از هر چيز ديگري حكم ميكند كه بايد قرآن را در برابر انجيل و هر كتاب دستنويس ديگر بشري ترجيج داده و بر آن اعتماد شود پس هر مطلبي نه تنها در انجيلهاي چهارگانه بلكه در هر كتاب ديگري اگر معارض با قرآن و مخالف با نص يا ظاهر آن قرار بگيرد خود به خود بطلان آن ثابت ميشود و نيازي به استدلال و اقامه برهان و امثال اين امور ندارد. و از آن، جز اشتباه نويسنده و عدم درك مؤلف، هيچ نوع استحاله و پايمال شدن حق لازم نميآيد.
اما اشكالي كه در سؤال در رابطه با محل ولادت حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ مطرح شده است اولاً بايد گفته شود كه اختلاف قرآن با انجيل در مسئله داستان ولادت حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ منحصر در محل ولادت آن حضرت نميباشد بلكه اختلافات متعدد روشنتر و اساسيتر در ابعاد ديگر اين داستان بين قرآن و انجيل وجود دارد. مثلاً در برخي موارد نص قرآن و در بعضي ديگر ظاهر قرآن دلالت دارد كه كفالت حضرت مريم ـ عليها السلام ـ به عهدة حضرت ذكريا ـ عليه السلام ـ بوده، و نيز حضرت مريم بلافاصله بعد از حامله شدن و بدون طي مدت طبيعي حاملگي عيسي ـ عليه السلام ـ را به دنيا ميآورد. و تا هنگام ولادت حضرت مسيح كسي از حاملگي آن حضرت اطلاع نداشته و در هنگام ولادت مسيح ـ عليه السلام ـ كسي در كنار او نبوده و بعد از تولد طفل نوزاد زبان به سخن گشوده و شهادت به رسالت و نبوت خود داده است كه ظاهر انجيل با تمام اين موارد اختلاف و تضاد دارد.[12]اما در مقام جواب اشكالي كه در خصوص محل ولادت حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ ذكر شده است، ممكن است اولاً گفته شود كه در بين قرآن و انجيل در رابطه با محل ولادت حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ اختلاف صريح وجود ندارد چون قرآن در اين رابطه ميفرمايد: «درد زايمان او را به سوي تنهي درخت خرما كشاند (تا از شدت ناراحتي به آن تكيه دهد) و گفت اي كاش پيش از اين مرده و فراموش شده بودم»[13] اما در انجيل متي فقط گفته شده است كه حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ در بيت لحم يهوديه به دنيا آمده است.[14] و از جاي خاصي براي مكان ولادت آن حضرت نام نبرده است. و در انجيل لوقا هم فقط ذكر شده است كه حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ هنگامي كه حضرت مريم ـ عليها السلام ـ و نامزد او يوسف در يهوديه اقامت داشتند متولد شد و بعد از تولد او را با قنداق پيچيد و در آخور خواباند.[15] و اينكه در چه محلّ خاصي متولد شد و بعد از چه مدتي او را در آخور خواباند اشارهاي به آن نشده است. و هيچ انجيلي حتي انجيل «برنايا» نگفته است كه حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ همانطوري كه در سؤال مطرح شده است در آخور متولد گرديده است.
ثانياً: اگر با اين توجيهات باز هم تنافي بين انجيل و قرآن كريم در اين مسئله رفع نشود مطالب گذشته ما را وادار ميكنند كه بر قرآن اعتماد كرده و بطلان و اشتباه انجيل را در اين مسئله نتيجه بگيريم.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مسيحيتشناسي مقايسهاي، تأليف محمدرضا زيبايي نژاد.
2. ناسخ التواريخ، تأليف ميرزا محمدتقي سپهر.
3. تفسير الميزان، ج 13، ذيل آيات 16 ـ35 سوره مريم، و ج 3، ذيل آيات 35 ـ 51، علامه طباطبائي.
پي نوشت ها:
[1] . رباني گلپايگاني، علي، تاريخ اديان و علم كلام، از منشورات مؤسسه امام صادق، بي تا، ص 67.
[2] . توفيقي، حسين، كتاب مقدس مسيحيان، از منشورات مؤسسه امام صادق، ص 7.
[3] . انجيل لوقا، فصل اول / 1 ـ 3.
[4] . رباني، گلپايگاني، علي، تاريخ اديان و علم كلام، از منشورات مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ ، بي تا، ص70.
[5] . انجيل متي، فصل دوم / 13 و 14.
[6] . انجيل لوقا، باب دوم، آيه 22، 39، 40.
[7] . انعام/38.
[8] . فصلت/42.
[9] . هود/49.
[10] . آل عمران/44.
[11] . روم/2 و 3.
[12] . براي تفصيل، اختلافات به قرآن، آل عمران/35 الي 51، مريم/16 ـ 26، و نيز انجيل متي، لوقاءو برنايا مراجعه شود.
[13] . مريم/23.
[14] . انجيل متي، فصل دوم / 1.
[15] . انجيل لوقا، فصل دوم / 7.