با سلام و احترام خدمت شما پرسشگر گرامي كه به دنبال رفع دغدغههاي علمي به تلاش و كاوش فكري پرداخته و از رهگذر سئوال به شكوفايي انديشه خود ياري ميرسانيد.
از اينكه با مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه مكاتبه نمودهايد صميمانه تشكر ميكنيم، اميد آن كه تحقيق و پاسخ ارايه شده رهگشاي انديشه پويشگرتان باشد.
سوال شما به سه بخش تقسيم ميشود كه من به هر يك از آنها جداگانه پاسخ خواهم گفت:
1. پيرامون خلع سلاح ايران؟
2. در مورد حضور احتمالي آمريكا در مقابل ايران؟
3. آيا ايران بايد زير بار زور آمريكا برود يا خير؟
در مورد سؤال اول بايد بگويم كه اين پرسش رأساً داراي ايراد است، زيرا هيچ كشوري را در دنيا نميتوان خلع سلاح كرد. چون هر حكومت و كشوري براي حفظ خود در مقابل گزند ديگران ناچار است داراي سلاح هاي متعارف باشد و از خود دفاع كند و اين دفاع غير از راه تهيه ادوات و آلات نظامي ميسر نميباشد و اين حقّ قانوني هر كشوري هست. منتهي، به نظر ميرسد سؤال شما اين باشد كه در مورد محروميت ايران از استفادة انرژي اتمي و پروتكل الحاقي چه تحليلي وجود دارد؟ در اين مورد بايد گفت كه متأسفانه تمامي مسائل فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي، نظامي و… در جهان امروز به عنوان آلتي جهت اِعمال قدرت زورمداران دنيا تبديل شده است. در ساليان اخير مسئله تروريزم به صورت شاخصة اتهامي اين كشورها عليه كشورهاي اسلامي از جمله ايران در آمده است. در صورتي كه خود اين مستكبران در طول تاريخ و از جمله همين دوران بزرگترين قتل و غارتها و ترورها را بر ضدّ بشريت به ويژه كشورهاي جهان سومي مرتكب شدهاند و جالب اين كه از دولت غيرموجه و تروريست اسرائيل شديداً حمايت هم ميكنند. جريان فشار بر ايران جهت عدم دستيابي به تكنولوژي هستهاي نيز در امتداد و ادامة همين حركتها هست و چيز تازه و جديدي نيست تا از آن شگفتزده شويم. موضع روشن مسئولان نظام اين است كه.
اولاً ايران قصد دست يابي به بمب اتم را ندارد، بلكه خواهان دست يابي به موارد مثبت اين تكنولوژي مثل استفادة در نيروگاهها و… ميباشد، ضمن اين كه تا به حال نيز همكاري خوبي با بازرسان داشته است و ثانياً چرا در اين مورد گزينشي عمل ميشود، اگر قصد جلوگيري از توليد سلاحهاي كشتار جمعي را دارند، چرا در مورد ايران كه هنوز هيچ سندي در مورد بمب اتم داشتن آن ثابت نشده است اين قدر سختگيري ميكنند ولي رژيم غاصب صهيونيستي كه بزرگترين زرادخانة هستهاي خاورميانه با حدود 300 كلاهك هستهاي كه براي انهدام كل دنيا كفايت ميكند را دارد مورد بازخواست قرار نميگيرد. اين امر نشانگر اين مسأله است كه در مورد نيروگاههاي هستهاي ايران اسلامي، عمل كاملاً سياسي در حال شكلگيري است و كاملاً مشخص است كه اين اعمال فشارها براي به زانو درآوردن حكومت جمهوري اسلامي ايران است. در اين بين الزام كشورمان به پروتكل الحاقي 2 + 93 نيز به يك مسئله مهم تبديل شده است. عدهاي معتقدند پذيرفتن اين پروتكل به مصلحت كشور است و كشور و نظام را از خطرهاي احتمالي ميرهاند. ولي در مقابل عدهاي هم ميگويند پذيرفتن اين معاهده به منزلة حراج گذاشتن امنيت و اسرار كشور است و اصلاً به صلاح مملكت نيست. زيرا اگر بازرسان آزاد باشند كه در هر موقع هر مكاني را بازرسي كنند، اين با منافع ملي ما سازگار نميباشد. در هر صورت اين مسئله قطعاً با تدابير مسئولان عاليرتبه ما به ويژه رهبر هوشمند انقلاب چارهجوئي خواهد شد و هر چه مصلحت است با درنظر گرفتن جوانب امر اجراء خواهد شد ولي بايد در نظر داشت كه اولاً همانطوري كه رهبري فرمودهاند از هيچ قدرتي نترسيم و ثانياً مواظب باشيم كه هرگونه عقب نشيني در مقابل زورمداران عالم به ويژه آمريكا عاقبت خوشي براي اين نظام نخواهد داشت. همان طوري كه صدام حسين با عقبنشيني مطلق، عاقبت شكست خورد.
در ادامه اجازه ميخواهم به سؤالات دوم و سوم كه به نوعي با هم مرتبط هم ميباشند يك جا پاسخ بدهم.
در مورد احتمال مقابله آمريكا با ايران، بايد صريحاً بگويم كه آمريكا 25 سال است كه در مقابل ماست و هر نوع شرارت و ضربهاي كه ميتوانست بر ما وارد ساخت. پس اين امر تازگي ندارد تا بگوئيم در صورت مقابله احتمالي چه بايد كرد و چه ميشود. اكنون پس از گذشت سالها از اتمام جنگ، فاش ميشود كه عامل تحريك براي جنگ با ايران دولتمردان آمريكا بودند تا به خيال خودشان نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايران سرنگون نمايند، ضمن اينكه آنان كمكهاي فراوان مادي و معنوي و سياسي خود را از صدام حسين دريغ نكردند. آيا اين مقابله با ايران نيست؟[1]محاصرة اقتصادي، فشار بينالمللي، بلوكه شدن ميليونها دلار از اموال ايران، حمايت از مخالفين نظام، ساقط كردن هواپيماي مسافربري ايران و دهها مورد ديگر كه ذكر آن ما را از مدار تحليل خارج ميسازد، آيا از مصاديق بارز مقابلة با ايران نيست؟ با اين حساب بايد بگويم كه اگر منظور از مقابله، مقابلة مستقيم نظامي با آمريكاست، دو مسئله در اين مورد وجود دارد: اول آن كه آمريكاييها در اواخر جنگ ايران و عراق، وقتي پيروزيهاي مستمر ايران را ديدند، ترسيدند كه صدام ساقط شود و بالطبع منافع آنها به شدت ضربه بخورد، لذا ناجوانمردانه جنگهاي دريايي را بر عليه كشورمان تدارك ديدند تا شايد از پيروزي كشورمان در عراق جلوگيري كنند و البته تا حدي هم توفيق يافتند.[2] دوم آن كه بر فرض مقابلة جدي به صورت جنگ مستقيم، بدون تعارف بايد گفت از لحاظ عده و امكانات نظامي، آنها به مراتب از ما برترند ولي اين دليل نميشود كه ما خود را از پيش مغلوب بدانيم، زيرا پيروزي در يك جنگ فقط به داشتن تجهيزات و فنون نظامي خلاصه نميشود بلكه عوامل و مؤلفههاي ديگري نيز مورد نياز است. در جنگ ايران و عراق، عراقيها به اعتراف همگان هم از لحاظ عِده و تعداد و هم از لحاظ عُده و امكانات نسبت به ما برتري كامل داشتند،[3] ولي جهانيان ديدند كه آنها نتوانستند كاري به پيش ببرند و اين ايران و ايراني بود كه با دست خالي در مقابل يك دنيا كه در پشت صدام حسين مخفي بود،[4] مردانه و مقتدرانه ايستاد. علت اين مقاومت و دفاع جانانه، وحدت و يكپارچگي ملت و وجود فرهنگ شهادت در نهاد جوانان ايراني بود. با اين حال شما مطمئن باشيد كه تا زماني كه اين فرهنگ در نهاد ملت ما باشد در مقابل بزرگتر از آمريكا هم خواهيم ايستاد. ولي اگر خداي ناكرده از درون تهي شويم و نسبت به هم بياعتماد گرديم قطعاً شكننده خواهيم بود. در هر صورت بايد اذعان كرد علي رغم سخت كوشي ايرانيان در مقابل تجاوز بيگانگان و حساسيت آنان نسبت به دخالت در امور كشور، نبايد با اعمال نابخردانه و تحريكآميز بهانه به دست آنها بدهيم، بلكه بايد با سياست بازدارندگي فعال، ضمن به رخ كشاندن قدرت دفاعي و نظامي خود، از هرگونه جنگ جلوگيري كنيم. به هر حال در يك كلام بايد گفت ضمن تأكيد بر سه اصل عزت، حكمت و مصلحت از هيچ قدرتي نبايد ترسيد، چرا كه ترس زمينهساز مرگ يك ملت است. در ادامة بحث به اين سؤال ميرسيم كه آيا بايد زير بار زور آمريكا رفت يا خير؟
در پاسخ بايد گفت كه روابط سلطهآميز آمريكا بر عليه ايران از كودتاي 28 مرداد 1332 آغاز و تا بهمن 1357 ادامه يافت. در طول اين مدت در امور داخلي، سياست خارجي، نظامي، برنامهريزي، نيروهاي مسلح، نفت و… سياست خارجي آمريكا تأثيرگذار بود. به طور كل در تاريخ معاصر سه جهتگيري عمده در سياست خارجي ايران وجود داشت:
اول: اصل موازنه منفي «Negative Equilibrium»: اين اصل كه در ايران به ويژه در دوران نفوذ قدرتهاي بزرگ و قبل از كودتاي 28 مرداد توسط رهبران نهضت ملي مطرح و به عنوان اصل حاكم بر روابط خارجي كشور مورد توجه و استفاده قرار ميگرفت به اين معناست كه بدون پذيرش سلطه و وابستگي به يكي از قدرتهاي بزرگ از تضاد آنها در جهت حفظ استقلال و منافع ملي ميتوان بهرهبرداري نمود.[5]دوم: اصل موازنة مثبت «Positive Equilibrium»: اين سياست توسط محمدرضا شاه دنبال ميشد. او در دهة 30 ش موازنة مثبت را مطرح كرد. تفاوت اين اصل با اصل موازنة منفي اين است كه در اين سيستم با دادن امتيازاتي به هر يك از قدرتهاي بزرگ اصل توازن قوا رعايت گردد.[6]سوم: اصل: نه شرقي، نه غربي: اين اصل با توجه به مفاهيم فقهي و ايدئولوژيكي آن مانند: اصل ولايت، قاعدة نفي سبيل بر مسلمين، اصل توحيد.[7] و براساس اصول قانون اساسي جمهوري اسلامي در قبال اصول حاكم بر نظام بين الملل پديدهاي نو و كاملاً متفاوت از همة اصول مطروحه فوق ميباشد، زيرا: اولاً اصل مزبور نه تنها تز تعادل قوا را براي حفظ صلح جهاني مطرود و مردود ميداند بلكه آن را اصلي ظالمانه و تنها براي حفظ منافع قدرتهاي بزرگ و استعمارگر ميداند.
ثانياً جمهوري اسلامي نه تنها وابستگي به هيچ يك از ابرقدرتها را منطقي و اصولي نميداند و سياست عدم تعهد را در اين محدوده پيروي ميكند بلكه براي از بين بردن نظام موجود حاكم بر روابط بين الملل تلاش و مبارزه ميكند.
ثالثا، جمهوري اسلامي اصل دو قطبيشدن جهان و حفظ تعادل بين دو ابرقدرت را كاملا مردود دانسته و از ديدگاه خود به دو ابرقدرت به عنوان مجموعة واحدي از استكبار جهاني كه حقوق ملل محروم و مستضعف حتي ملتهاي خودشان را پايمال ميكنند، نگاه ميكند. «توضيحا بايد گفت منظور از دو ابرقدرت، آمريكا و شوروي سابق ميباشد. هر چند اكنون شوروي از بين رفته ولي اين سياست جزء اصول سياسي طرح شدة جمهوري اسلامي ايران در ابتداء تاكنون است. حال چه دنيا دو قطبي باشد يا يك قطبي.»
به طور خلاصه اصل نه شرقي، نه غربي داراي ويژگيهاي خاص خود ميباشد، زيرا كه برخلاف تز عدم تعهد حالت تدافعي و انفعالي نداشته بلكه با اتخاذ سياستي تهاجمي فعال و پويا بر عليه استكبار جهاني از هر نوع، مبارزه ميكند و همچنين اعتقاد به حكومت واحد جهاني تحت لواي اسلام دارد و تز تعادل قوا را در حفظ صلح و برقراري عدالت جهاني غلط و مردود ميشناسد. [8]در هر صورت به نظر ميرسد اصل نه شرقي و نه غربي، خود دليل واضح بر عدم زورپذيري از سوي عوامل زورگوي دنياست. انقلاب، جنگ، تحمل تمام مشكلات اقتصادي، فشارهاي ناجوانمردانة آمريكا و اقمار او و مسائلي از اين قبيل، خود دليل بر نفي زورپذيري از طرف آمريكائيهاست.
شما مطمئن باشيد كه يكي از علل اصلي شهادت نخبهترين جوانان اين مرز و بوم در جنگ و انقلاب همين مسئله بود كه ما نميخواهيم زير بار فرامين آمريكائيها برويم بلكه ميخواهيم مستقل باشيم. آيا حال صلاح است كه تمام ارزشها را به كنار بگذاريم و ذليلانه تن به خفت وابستگي بدهيم؟ ضمن اين كه بايد متذكر شوم كه ايران در طول حيات تاريخي خود بزرگترين ضربات ممكن را از همين كشورهاي استعماري خورد كه تا قرنها بعد هم شدت اين ضربات فراموش نخواهد شد. غير از اين چه خوب است هم ما و هم همة مردم بدانند خارجيها ابداً وفا ندارند در طول تاريخ سياسي هيچ حاكمي به اندازة محمدرضا شاه به آمريكا و غرب خدمت نكرده بود و به عنوان صميميترين دوستان آنها، انواع خدمات مهم از جمله فروش ارزان نفت، تأييد اسرائيل و … را در حق آنها روا داشت. امّا عاقبت ديديم كه همين كشورهاي به ظاهر دوست در هنگام دربدري محمدرضا شاه به او روي خوش نشان ندادند و به خدمتگزار ساليان طولاني خود رحم نكردند و حتي جالب تر آن كه به اين آوارة سرگردان هلندي[9] «به تعبير هنري كيسينجر» جا و مكان براي اقامت ندادند.[10]اين امر نشانگر آن است كه اگر هر دولت و هر ملتي وابسته به قدرت بزرگتر از خود بشود و زير بار زور آن كشور برود دير يا زود از بين خواهد رفت. ما نتيجة اين سخن را در بسياري از كشورها ديدهايم كه از جملة آنها: صدام در عراق، فوريهگا در پاناما، محمد زياد باره در سومالي و… ميباشند كه مورد بيمحبتي محض آمريكاييها قرار گرفتند.
با اين حال اگر زماني مسئولين مملكتي ما زير بار زور آمريكا و اقمار آن بروند، نتيجهاي جز بردگي و خفت، پايمال شدن خون دهها هزار شهيد انقلاب و جنگ، به هدر رفتن تمام زحمات مبارزين انقلاب و امام امت، نخواهد داشت. پس بهتر است مسئولين فقط به مردم خود تكيه كنند و مردم نيز وحدت و يگانگي خود را حفظ كنند چرا كه زورپذيري از آمريكا به منزلة مرگ ملت ما است.
پي نوشت ها:
[1] . نه شرقي، نه غربي، مترجمين ابراهيم متقي و الهه كولائي، مولفين نيكي كدي و مارك يوروسكي، نشر مركز اسناد انقلاب،خلاصهاي از ص 225 الي 227؛ و انقلاب اسلامي، جنگ تحميلي و نظام بينالملل، خلاصهاي از ص 166 الي 169.
[2] . روزشمار جنگ ايران و عراق، ج 50، با عنوان: اسكورت نفتكشها، دخالت مستقيم آمريكا در جنگ، از تاريخ 30/4/1366 لغايت 31/6/66، نشر مركز مطالعات جنگ، چكيدهاي از اكثر صفحات؛ و انقلاب اسلامي، جنگ تحميلي و نظام بين الملل، خلاصهاي از صفحات 170 الي 172.
[3] . جنگ ايران و عراق، ج 2، تأليف عبدالرحيم ابوغزاله، وزير دفاع سابق مصر، نشر، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، ص 376.
[4] . انقلاب اسلامي، جنگ تحميلي و نظام بين المللي، «مجموعه مقالات»، تدوين دفتر بررسيهاي سياسي، ناشر، سازمان تبليغات اسلامي، خلاصهاي از صفحات 172 الي 182.
[5] . سياست خارجي جمهوري اسلامي، اصول و مسائل، تأليف دكتر منوچهر محمدي، نشر دادگستر، ص 47.
[6] . همان.
[7] . همان، خلاصهاي از صفحات 39 الي 44.
[8] . همان، ص 48.
[9] . آخرين سفر شاه، ويليام شوكراس، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي، نشر البرز، ص 5.
[10] . براي مطالعه بيشتر مراجعه شود به: كتاب پدر و پسر، محمود طلوعي، نشر علم، ص 759 الي 797.