هرچند قرآن كريم در آيات بسياري، از دنيا و امكانات مادي آن مدح و تمجيد نموده است و اگر بخواهيم همة آياتي را كه در رابطة با محترم شمردن امكانات مادي اين جهان است جمعآوري كنيم، مجموعة قابل ملاحظهاي خواهد شد. مثلاً: در بعضي از آيات، مال به عنوان خير، معرفي شده است[1] ، در بسياري از آيات، مواهب مادي تحت عنوان فضل خدا آمده است: «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللهِ »[2] ، در جاي ديگر ميفرمايد: «هُوَ الذي خَلَقَ لَكُم ما فِي الأرْضِ جَميعًا »[3] همة نعمتهاي روي زمين را براي شما آفريده است و در بسياري از آيات آنها را تحت عنوان سخرلكم؛ آنها را مسخر شما گردانيد»، ذكر كرده است. ولي با اين همه اهميتي كه به مواهب و نعمتهاي مادي داده شده، تعبيراتي كه آنرا مذمت و تحقير ميكند در آيات قرآن به چشم ميخورد. در يك جا آن را عوض و متاع فاني ميشمرد: «تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا»[4] ، در جاي ديگر آن را ماية غرور و غفلت ميشمرد : «وَ ما الْحَياةُ الدُّنْيا إلاّ مَتاعُ الغُرورِ »[5] ، در آية ديگر آن را وسيله سرگرمي و بازيچه شمرده: « وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ »[6] و در آيهاي ديگر ماية غفلت از ياد خدا ذكر مينمايد: «رِجالٌ لاتُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ »[7].
اين تعبيرات دوگانه عيناً در روايات اسلامي نيز ديده ميشود. از يكسو دنيا، مزرعة آخرت، تجارتخانة مردان خدا، مسجد دوستان حق، محل هبوط وحي پروردگار، سراي موعظه و پند، شمرده شده: «مسجدُ اَحبّاءِ اللهِ و مصلّي ملائكةِ اللهِ و مهبطُ وحيِ اللهِ و متْجَرُ اولياءِ الله».[8]و از سوي ديگر ماية غفلت و بيخبري از ياد خدا و متاع غرور و مانند آن.
پاسخ اين پرسش را در خود قرآن ميتوان يافت؛ چرا كه آنجا كه از دنيا و مواهبش نكوهش ميكند، كساني را مخاطب قرار مي دهد كه اين زندگي تنها هدفشان را تشكيل ميدهد، در سورة نجم آية 29 ميخوانيم: «وَ لَمْ يُرِدْ إلاّ الحَياةُ الدُنْيا ؛ كساني كه جز زندگي دنيا را نخواهند.» به تعبير ديگر سخن از كساني است كه آخرت را به دنيا ميفروشند و براي رسيدن به ماديات از هيچ خلاف كاري و جنايتي ابا ندارند.
در سورة توبه، آية 38 ميخوانيم: «أرَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الآخِرَةِ ؛ آيا راضي شديد كه زندگي دنيا را به جاي آخرت بپذيريد»؟! از آية فوق به خوبي استفاده ميشود كه دلبستگي مجاهدان به زندگي دنيا، آنها را در امر جهاد سست ميكند. مجاهدان راستين بايد مردمي پارسا و زاهدپيشه و بياعتنا به زرق و برق دنيا باشند. امام علي بن الحسين ـ عليه السّلام ـ در ضمن دعايي كه براي مرزبانان كشورهاي اسلامي ميكند. چنين ميفرمايد: «بار الها! فكر اين دنياي فريبنده را به هنگامي كه آنها در برابر دشمنان قرار ميگيرند از نظرشان دور فرما، و اهميت اموال فتنهانگيز و دلربا را از صفحة قلوبشان محو نما» و به راستي اگر شناخت درستي از وضع دنيا و آخرت و چگونگي اين دو زندگي داشته باشيم، خواهيم ديد كه اين يكي در مقابل آن به قدري محدود و ناچيز است كه به حساب نميآيد. در حديثي كه از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در اين زمينه نقل شده ميخوانيم كه فرمود: «و اللهِ ما الدنيا في الآخرةِ الاّ لما يجعلُ احدُكم اصبعَه في اليمّ ثم يرفعُها فلينظرْ بمَِ تَرْجِع؛ به خدا سوگند دنيا در برابر آخرت مثل اين است كه يكي از شما انگشت خود را در دريا بزند و سپس بردارد و بنگرد چه مقدار از آب دريا را با آن برداشته است؟!
آيات مورد بحث، خود شاهد اين مدعاست، آنجا كه ميفرمايد: «مَنْ كانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ ؛ تنها هدفشان همين زندگي زودگذر مادي است.
كوتاه سخن اينكه، مواهب جهان مادي كه همه از نعمتهاي خدا است و حتماً وجودش در نظام خلقت لازم بوده و هست، اگر به عنوان وسيلهاي براي رسيدن به سعادت و تكامل معنوي انسان مورد بهرهبرداري قرار گيرد از هر نظر قابل تحسين است. و امّا اگر به عنوان يك هدف و نه وسيله مورد توجّه قرار گيرد و از ارزشهاي معنوي و انساني بريده شود كه در اين هنگام طبعاً ماية غرور و غفلت و طغيان و سركشي و ظلم و بيدادگري خواهد بود، در خور هرگونه نكوهش و مذمت است. و چه زيبا فرموده است علي ـ عليه السّلام ـ در آن گفتار كوتاه و پرمغزش: «من اَبْصرَ بها بصرتْه و من اَبصر اليها اعمتْه؛ آنكس كه با چشم بصرت به آن بنگرد (و آن را وسيلة بينايي قرار دهد) دنيا به او آگاهي ميبخشد و آنكس كه به خود آن نگاه كند دنيا او را نابينا خواهد كرد.»[9] در حقيقت تفاوت ميان دنياي مذموم و ممدوح، همان چيزي است كه از «اليها» و «بها» استفاده ميشود كه اولي هدف را ميرساند و دومي وسيله را.
اسلام به عنوان يك وسيلة مؤثر و كارساز روي ثروت تكيه ميكند و در آية 180 سوره بقره، از «مال» تعبير به «خير» كرده است.
در حديثي از امام باقر ـ عليه السّلام ـ ميخوانيم: «نعم العون الدنيا علي طلب الاخرة؛ دنيا كمك خوبي است براي رسيدن به آخرت»[10] آيات سورة قصص كه شديدترين مذمت را از قارون ثروتمند مغرور ميكند، شاهد گويايي بر اين موضوع است، منتهي اسلام ثروتي را ميپسندد كه به وسيلة آن «ابتغاء و از آخرت» و طلب سراي ديگر شود، چنانكه دانشمندان بنياسرائيل به قارون گفتند: «وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللهُ الدّارَ الآخِرةَ ؛[11] و در آنچه خدا به تو داده سراي آخرت را جستجو كن». اسلام ثروتي را ميپسندد كه در آن: «وَ أحْسِنْ كَما أحْسَنَ اللهُ إلَيْكَ ؛[12] همان گونه كه خدا به تو نيكي كرده است، نيكي كن» و نيكي به همگان باشد. اسلام ثروتي را مدح ميكند در آن: «وَ لاتَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا ؛[13] بهرهات را از دنيا فراموش منما»، تحقق يابد.
بالاخره اسلام ثروتي را خواهان است كه ماية فساد در زمين و فراموش كردن ارزشهاي انساني و گرفتار شدن در مسابقه جنونآميز، «تكاثر» نگردد و انسان را به «خودبرتربيني» و «تحقير ديگران» و حتي رويارويي با پيامبر خدا نكشاند. وسيلهاي باشد براي استفادة همگان، براي پر كردن خلأهاي موجود اقتصادي، براي مرهم نهادن بر زخمهاي جانكاه محرومان و براي رسيدن به نيازها و مشكلات مستضعفان.
به هر صورت، علاقه به دنيا مورد نكوهش اسلام است. بله بهرهگيري از دنيا براي اهداف متعالي مورد توجه اسلام و ممدوح است، چنانكه در حديثي ميخوانيم يكي از ياران امام صادق ـ عليه السّلام ـ خدمتش آمد و شكايت كرد كه ما دنبال دنيا هستيم و از اين ميترسيم كه دنياپرست باشيم. امام (كه پاكي و تقواي آن مرد را ميدانست) فرمود: با اين ثروت دنيا چه ميخواهي انجام دهي؟ در پاسخ عرض كرد: هزينة خود و خانوادهام را تهيه كنم و به خويشاوندانم كمك نمايم، در راه خدا انفاق كنم و حج و عمره به جا آورم، امام فرمود: «ليس هذا طلب الدنيا هذا طلب الآخرة؛ اين، دنياطلبي نيست اين طلب آخرت است.»[14]و از اينجا فاسد بودن عقيدة دو گروه: گروهي از مسلمانهاي بيخبر از تعليمات اسلام كه اسلام را حامي مستكبران معرفي ميكنند و گروهي از دشمنان معرض كه ميخواهند چهرة اسلام را دگرگون نشان داده و آن را ضد ثروت و طرفدار فقر نشان دهند، روشن ميشود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تفسير نمونه، آيتالله مكارم شيرازي و ديگران، ج12، ص67، دارالكتب الاسلامية.
2ـ يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ، همان، ص 364ـ368، دفتر نشر برگزيده.
3ـ سيري در نهج البلاغه، مرتضي مطهري (بحث دنيا).
پي نوشت ها:
[1] . بقره/180.
[2] . جمعه/10.
[3] . بقره/29.
[4] . نساء/94.
[5] . حديد/20.
[6] . عنكبوت/64.
[7] . نور/37.
[8] . نهجالبلاغه، كلمات قصا، جمله 131.
[9] . نهجالبلاغه، خ82.
[10] . حر عاملي، وسائل الشيعه، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج12، ص17، ح5 از باب 16 ابواب مقدمات تجارت.
[11] . قصص/77.
[12] . قصص/77.
[13] . قصص/77.
[14] . حر عاملي، همان، ج12، ص19، ح3، باب 7 از ابواب مقدمات تجارت.