در وصف سيد الساجدين (عليه السلام)
خدا را سپاس که تو را آفريد تا ستايش و حمد خالق را از تو بياموزيم. خدا را سپاس که تو را به دنيا هديه داد تا زبان عاشقانه ترين شکرها را در کام تو بگذارد و بي بديل ترين نيايش ها را از زبان تو به گوش عالميان برساند. خداوند تو را براي خويش آفريد. براي آنکه روز و شب ستايشش کني و پيراهن نيايش بر تن و پيشاني سجده گزار
در وصف سيد الساجدين (عليه السلام)
خورشيد چهارم
زيباتر از تو، چه کسي پروردگارش را ستوده؟ عاشقانه تر از تو، چه کسي دعا کردن مي داند؟
خدا را سپاس که تو را آفريد تا ستايش و حمد خالق را از تو بياموزيم. خدا را سپاس که تو را به دنيا هديه داد تا زبان عاشقانه ترين شکرها را در کام تو بگذارد و بي بديل ترين نيايش ها را از زبان تو به گوش عالميان برساند. خداوند تو را براي خويش آفريد. براي آنکه روز و شب ستايشش کني و پيراهن نيايش بر تن و پيشاني سجده گزار بر خاک، توحيد در زيباترين خلعت عبادت، پيش تمام چشم ها به تصوير درآوري.
آه اي روح عاشقانه دعا! اي شيرين زبان ستاينده! کاش فرصت آن باشد تا درتمام حاجت هايمان، به دعاهاي مستجاب تو اقتدا کنيم. کاش بتوان پشت سر سجده هاي مستدام تو خداپرستي کرد. کاش شمه اي از سجاده شبانگاه تو را براي خويش به امانت بگيريم و به بهشت وصل شويم.
اي مضمون يگانه پرستش! اي اشک بي پايان تهجد! گويا تمام بغض هاي غريبانه علي و زهرا از حنجره معصوم تو سردرآورده اند. گويا تمام معرفت بي شباهت حسين در رگ هاي تو به جوش و خروش در آمده است. گريه هاي بي پايان علي و شب زنده داري هاي پيوسته فاطمه، اقيانوس عبادت تو را آفريد. تو فرزند مناجات عارفانه حيدري. فرزند بي خوابي هاي سجاده نشين کوثر. فرزند روزه هاي مداوم رسول. چگونه در اين همه توحيد تو حيران شويم؟ بعيد نيست که فرزند عاشورا، زينت عبادت کنندگان عالم باشد. بعيد نيست تو در آستين يکتا پرستي ات جز دست دعا نداشته باشي.
سجده، تضرع خاکساري است که نامش را ازنام تو گرفته. سجده آبرويش را مديون توست… سجده به تو مي بالد و هستي اش را از آن تو مي داند، اي سجاد! که پيشاني موحدت، همه عمر آشنا به خاک بود و لب هاي زمزمه گرت يک نفس نيايش مي سرود. سر از سجده هاي عاشقانه ات برندار که تداوم هستي به يمن اين سجده هاست.. که رحمت و لطف پروردگار بر کاينات به خاطر آبروي سجده هاي توست… سراز سجده برندار که خداوند، سجده هايت را سخت دوست دارد.
صدايت را مي شنوم. از دانه دانه هر تسبيح، از تار و پود هر چه سجاده ، از خميدگي قامت هرچه محراب، از خاک هر سجده گاه، صداي تو را مي شنوم. هر جا دست دعايي به سوي آسمان بلند مي شود، هر گاه آرزومند بي قراري پروردگارش را صدا مي زند، اين تويي که شنيده مي شوي. تويي که کلمات دعا را بر لب ها تلقين مي کني.تويي که زيباترين خواهش ها را در هيئت حرفي قشنگ در دهان ها مي گذاري و آن گاه خودت براي اين دعاهاي عاجزانه ، آمين مي گويي. صداي تو را مي شنوم: «خداوندا تو حتي بر آنان که از تو درخواست نمي کنند و با خداوندي ات به جدل بر مي خيزد نعمت مي بخشي. پس چگونه بر من عطا نکني. مني که سائل در گاه توام و يقين دارم که تو خالق و خداوند عالمي».(1)
امام راستان
قبله اهل سجود و رکن ايمان
آن که سبقت برد پاکان جهان را
در روانش، صد فروغ از نور سبحان
در جمالش، صد نشان آن بي نشان را
آن صحيفه سر سجادي است کاشف
راز عشق آن امام راستان را
الهي قمشه اي
در منقبت حضرت سجاد(عليه السلام)
پور عبدالملک به نام هشام
در حرم بود با اهالي شام
مي زد اندر طواف کعبه قدم
ليکن از ازدحام اهل حرم؛
استلام حجر ندادش دست
بهر نظاره گوشه اي بنشست
ناگهان نخبه نبي و ولي
زين عباد، بن حسين علي
در کساي بها و حله و نور
بر حريم حرم فکند عبور
هر طرف مي گذاشت بهر طواف
در صف خلق مي فتاد شکاف
زد قدم بهر استلام حجر
گشت خالي ز خلق راه گذر
شامي اي کرد از هشام سؤال!
کيست با اين چنين جمال و جلال؟
از جهالت در آن تعلل کرد
در شناسايي اش تجاهل کرد
گفت نشناسمش، ندانم کيست
مدني يا يماني يا مکي است
بو فراس، آن سخنور نادر
بود در جمع شاميان حاضر
گفت: من مي شناسمش نيکو
زو چه پرسي؟ به سوي من کن رو
آن کس است اين که مکه و بطحا
زمزم و بوقبيس و خيف و منا؛
حرم و حل و بيت ورکن و حطيم
ناودان و مقام ابراهيم؛
هر يک آمد به قدر او عارف
بر علو مقام او واقف
قرةالعين سيد الشهداست
زهره شاخ دوحه زهراست
ميوه باغ احمد مختار
لاله داغ حيدر کردار
عبدالرحمان جامي
سجاد
نويسنده:سودابه مهيجي
در سجده هاي خويش اگر چشم تر کني
سجاده هاي هستي را شعله ور کني
بي شک، ستون هفت فلک مي شود اگر
دستي از آستين نيايش به در کني
داوود، طفل مکتب آواي سبز توست
تا در گلوي مرثيه خوانش اثر کني
برخيز اي پرستش توحيد، عبد تو!
بايد جهان بي خبري را خبر کني
آن قدر خطبه خطبه، دعا در دعا شوي
آن قدر خون بباري و قرآن به سرکني؛
تا خشت خشت ظلم و ستم را هر آينه
در کاخ هاي معرکه زير و زبر کني
سجاده را که پيرهن عصمتت شده
پرچم براي قصه اين خير و شر کني
يعني به رغم نعره مستانه ستم
گوش زمانه را زمناجات کر کني
… بايد که روزگار بترسد زکفر خويش
او را از آه نيمه شبت بر حذر کني
اي واي بر زمانه «لبيک ناشناس»
سجاد اگر تو باشي و نفرين اگر کني
کوتاه و گويا
-ميلاد سيدالساجدين، امام زين العابدين برهمگان مبارک باد.
-ولادت سرچشمه هدايت و تقوا و پناهگاه محرومان مبارک باد.
-ولادت فرزند هدايت، عدل، عفت، کرم و شجاعت امام زين العابدين بر پيروان آن حضرت خجسته باد.
-امام سجاد(عليه السلام)، باران رحمت حق است و بر نسل ها فيض مقدسي مي بارد.
-صحيفه سجاديه، نور آسماني، شکوه عصمت و چراغ راه اهل ايمان است.
-نيايش هاي امام سجاد (عليه السلام)، چشمه حيات و شيريني معنويت است که روح ها را به تکاپو مي اندازد.
-شهد شيرين عبادت و بندگي را مي توان در روح لطيف امام سجاد (عليه السلام) احساس کرد که بر زبان و دعا جاري شده است
-ولادت سيد عابدان، پيشواي زاهدان، زيور صالحان، مهتر پرهيزگاران، امام مؤمنان، حضرت امام سجاد(عليه السلام) فرخنده باد.
پي نوشت :
1-دعاي ابوحمزه ثمالي.
منبع: اشارات ،شماره 123