درآمیختگی روایات اصیل با اسرائیلیات
یکی از آفات احادیث، وجود اسرائیلیات در میان احادیث منتسب به معصومان علیهم السّلام است. مقصود از اسرائیلیات در اصطلاح متأخران، (1) هرگونه عقیده ی غیر اسلامی، افسانه و خرافه ای است که از طریق غیرمسلمانان اعم از یهود، نصارا، مجوس وارد حوزه ی معارف اسلامی شده باشد. عده ای با سابقه ی غیراسلامی به ظاهر لباس اسلام پوشیدند و از حس تمایل مردم به افسانه ها و سرگذشت ایام گذشته، سوء استفاده کردند و داستانهای معروف میان یهود و نصارا چونان حدیث در مجامع مسلمانان نقل کردند و بدین طریق عقاید غیراسلامی را به نام حدیث در میان عقاید مسلمانان وارد می ساختند. سوگمندانه پس از ورود اسرائیلیات در میان مسلمانان، برخی صحابه آن را با اسناد پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم و یا بدون اسناد به ایشان باز گفتند. این امر سبب درآمیختگی روایات شد و دستیابی به احادیث اصیل و فهم صحیح آن را دشوار ساخت.
الف.نفوذ اسرائیلیات و عوامل آن
موضوع مهم ولی بسیار تلخ قرن نخست تاریخ اسلام، انحراف در فرهنگ و معارف اسلامی با ترویج روایات اسراییلی، خرافی و افسانه ای است. کمتر حدیث پژوهی است که نداند، روایات تاریخی-تفسیری آمیخته با انواع خرافات و قصه های تاریخی بوده است، که ریشه در بینش و اندیشه ی یهود داشته و هیچ مأخذ معتبر اسلامی ندارد. این، مشکل مشترک بسیاری از تفاسیر رواییِ پیشینیان است. در این تفاسیر، محوریتِ روایات در فهم آیات مورد تأکید است، تفسیر طبری، صافی، الدرالمنثور، کنز الدقائق، و البرهان تفاسیری روایی اند که حرکت تفسیر مأثور را در گذشته شکل داده اند. در این میان تفاسیر قرن چهاردهم، و پانزدهم، از نقل اسرائیلیات دوری گزیده اند و اگر مواردی یاد شده، برای باطل نمودن آنها و تنزّه انبیاء علیهم السّلام از این خرافات بوده است. مفسران این دو قرن هر یک به تناسب و اقتضای سبک و روشی که برگزیده اند، به نقد روایات اسرائیلی پرداخته و بر نقش منفی این روایتها، بر اندیشه ی مفسر و نیز تفسیر آیات، انگشت گذاشته اند.
علامه ی طباطبایی در پی رد روایات قصه ی هاروت و ماروت با عرضه ی بر قرآن می نویسد: برای هر دانش پژوه خِرَدبین روشن می شود که این احادیث مانند احادیث دیگری که در مطاعن پیامبران و لغزشهای آنان وارد شده، از دسیسه های یهود خالی نیست، و بیان می دارد که یهود تا چه پایه و با چه دقتی خود را در میان اصحاب حدیث درصدر اول جا زده اند، تا توانسته اند با روایات آنان هرگونه که بخواهند، بازی کنند، و خلط و شبهه در آن بیندازند. البته دیگران نیز یهودیان را در این خیانتها کمک کردند. (2)
شهید دکتر بهشتی، در مقاله ای که درباره ی ضرورت بازنگری منابع فقه نگاشته اند، درباب ورود این عناصر بیگانه در منابع فقه می نویسد: «در سنت، چه در حدیث و چه گزارش تاریخی اش، دستهای تحریف کننده ی فراوانی وجود داشته است. عده ی زیادی از صاحبان آراء، افکار غیراسلامی یا ضد اسلامی کوشیده اند با جعل حدیث از گزارش تاریخی، آراء و افکار غیر اسلامی یا ضد اسلامی خود را به نام اسلام جا بزنند… در این تحریف، باید توجه کامل داشت. یک بررسی عادی، نفوذ فرهنگهای بیگانه، از فرهنگ هندی و چینی گرفته تا فرهنگ ایران، روم، یونان و مصر و حتی فرهنگ عهد جاهلیت عربی را در آنچه امروز به نام مجموعه های حدیثی و تاریخ اسلامی در دست است، به خوبی مشخص می کند».(3)
احمد امین می گوید: از بزرگترین عوامل و دلایل کثرت حدیث را باید عنصر جعل حدیث دانست. یهودی و مسیحی و مجوسی و پیروان ادیان دیگر بسیاری از اعتقادات دینی و گفته های خود را وارد احادیث کرده اند و روایات ما از گفته های تورات و تفاسیر عالمان آن و برخی منقولات مسیحیت و نیز آموزشها و تعالیم شعوبیه پر شده است».(4)
از مهمترین عوامل نفوذ و گسترش اسرائیلیات در متون اسلامی می توان به موارد زیر اشاره نمود: ضعف علمی و فرهنگی جامعه ی عرب؛ منع نگارش رسمی حدیث بیش از یک قرن و حتی منع نقل احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم؛ میدان دادن خلفاء به کعب الاحبارها به ویژه معاویه؛ جدایی از مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام؛ غفلت و بی توجهی مسلمانان و جاذبه ی اسطوره ها و امور عجیب و غریب.
کعب الاحبار، (5) ابوهریره، (6) وهب بن منبه (7) از مهمترین شخصیتهایی اند که در زیر لوای اسلام، در اعتقادات، احکام، تاریخ و تفسیر، اسرائیلیات را گسترش دادند. نیز شخصیتهایی مانند عبدالله بن سلام، عبدالله بن عمرو عاص، تمیم داری، ابن جریح و … از جمله ی مروّجان روایات اسرائیلی اند. (8)
دستگاه خلافت پس از منع نگارش و نقل حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به فتح باب اسرائیلیات به دستِ صحابه ی مسلمان نما، همچون کعب الاخبار یهودی، وهب بن منبه، تمیم داری و … پرداخت. آنان با تقرب به خلفاء توانستند افکار و اندیشه های انحرافی خویش را به نام احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در بین مسلمانان انتشار دهند. (9) خلیفه دوم و سوم به کعب میدان دادند و در خرد و کلان مسائل و احکام دینی به وی مراجعه نمودند. معاویه هم به طور رسمی به او دستور داد در شام داستان سرایی کند. (10) همچنان که خلیفه دوم برای تمیم داری در هر هفته ساعتی معین کرد که پیش از نماز جمعه در مسجد پیامبر حدیث بگوید و عثمان نیز در عهد خود، این مدت را به دو ساعت در روز افزایش داد. (11)
ب.نمونه حدیثی
در ذیل به نمونه هایی از اسرائیلیات اشاره می کنیم.
1.روایاتی که گناهانی را به انبیا نسبت می دهند، که در شأن آنها نیست و از ساحت قدس آنان دور است، این گونه تهمتها بیشتر به دست عالمان یهود و نصارا وارد روایات اهل سنّت شده و گاهی به اشتباه در منابع شیعی نیز راه یافته است. از جمله ی اسرائیلیات، افسانه ی حضرت داوود علیه السّلام با زن اوریاست که از طریق احبار (12) و کتاب تورات (13) بر سر زبانها شایع شد و در منابع روایی اهل سنّت و سپس شیعه راه یافت. در تفسیر قمی از امام صادق علیه السّلام نقل شده است:
روزی داوود در محراب خود نشسته بود که متوجه شد پرنده ای با بالهایی از زبرجدِ سبز و پاهایی از یاقوت سرخ و با منقاری از مروارید درخشان در کنار او بر زمین نشست. سپس از نزد او پرکشید و به طرف خانه ی اوریا پرواز کرد. داوود که به دنبال آن پرنده حرکت کرده بود، ناگاه چشمش به همسر اوریا افتاد که در حیاط خانه مشغول شستشوی خویش است. با دیدن این منظره، فریفته ی آن زن گشت و حالت عبادت خویش را از دست داد! در آن زمان همسر این زن یعنی ارویا به فرمان داوود در جبهه های جنگ به سر می برد. داوود در نامه ای که برای سران لشکر خود نوشت تأکید کرد که صندوق موسی را در میان خود و دشمن قرار دهند و هر کس که بدان نزدیک گشت در مراجعت بی درنگ کشته شود. ضمناً سفارش نمود تا اوریا را برای طعمه به صندوق سکینه نزدیک سازند. بدین ترتیب اوریا در میدان جنگ کشته شد… در این لحظه یکی از فرشتگان به خنده درآمد و گفت: قاضی علیه خود حکم راند! داوود که از نحوه ی صحبت آنها خشمگین گشته بود، خطاب به آن شخص گفت: معصیت کرده ای و حال مرا نیز به تمسخر گرفته ای. اگر ادامه دهی دندانهایت را در دهان خرد خواهم کرد. در این لحظه آن دو از داوود دور شدند و میان خود می گفتند: داوود اگر می دانست چگونه حکم رانده است، درمی یافت که می بایست دندانهای خودش خرد شود. آن حضرت اینک به اشتباه خود و تعجیل در داوری اش پی برده بود، مدت چهل شبانه روز به عبادت خداوند پرداخت و آن قدر گریست که از چشمانش خون جاری گشت… تا آنکه به امر خداوند داوود با همسر اوریا ازدواج نمود و ثمره ی ازدواج آنها سلیمان نبی شد. (14)
بایسته ی یادآوری است که مفاد این حدیثِ مفصل با سیاق روایات اهل تسنن که در منابع گوناگون آنها ذکر شده، موافق است. (15) گرچه این حدیث در منابع شیعی هم آمده،(16) دلایل متعددی برای رد آن اقامه گشته است که یا باید آن را حمل بر تقیه نمود، آن گونه که علامه ی مجلسی رحمه الله گفته است (17) و یا به جای اِخبار آن را حمل بر انکار نمود (18) و یا آن را از جهت مخالفتش با عقل و نقل که دلالت بر وجوب عصمت انبیا از گناه صغیره و کبیره دارند، به دور افکند. (19) به طور کلی، به نظر می رسد این قبیل سخنها از خرافات یهودیان است که به دست اشخاص مرموزی در اوائل اسلام وارد تفسیر شده است. ریشه ی این سخنها در تورات هست (20) و در تفاسیر به افرادی مانند وهب بن منبه نسبت می دهند. (21) محقّقان اهل سنّت نیز آن را نپذیرفته اند.(22) از این رو سزاوار نیست هر حدیث پژوه و بلکه هر مؤمن عاقلی به این خرافات گوش دهد تا چه رسد به این که آن را بپذیرد و به پیغمبر خدا نسبت دهد. روایات متعددی از اهل بیت علیهم السّلام این افسانه را از تهمتها و شایعات توده ی مردم شمرده است و ساحت قدسی پیامبر خدا را از آن مبرا می داند؛ برای نمونه امام علی علیه السّلام درباره ی همین داستان مذکور می فرماید:«هر کس را نزد من آورند که بگوید داوود با همسر اوریا ازدواج کرده، من بر او دو حد جاری می کنم: حدی برای اهانت به نبوت و حدی هم برای جسارت به اسلام».(23)
در حدیثی در عیون أخبار الرضا علیه السّلام چنین آمده است که امام رضا علیه السّلام به هنگام گفتگو با ارباب مذاهب مختلف درباره ی عصمت پیامبران به یکی از حاضران به نام علی بن محمد بن جهم فرمود: «و امّا در مورد داوود علیه السّلام، کسانی که از طرف شمایند، در این باره چه می گویند؟ علی بن محمد بن جهم گفت: می گویند: داوود علیه السّلام در محرابش مشغول نماز بود که شیطان به شکل پرنده ای بسیار زیبا در مقابلش ظاهر شد داوود نماز خود را شکست و برخاست تا پرنده را بگیرد، پرنده به حیاط رفت، داوود هم به دنبالش از اتاق خارج شد، پرنده به پشت بام پرید، داوود هم در طلب پرنده به پشت بام رفت، پرنده از آنجا به داخل حیاط اوریا بن حنّان پرید، داوود با نگاه خود پرنده را دنابل کرد و در این حال چشمش به همسر اوریا که مشغول شستن خویش بود، افتاد و به او علاقه مند شد. از طرفی، قبلاً اوریا را به جنگ فرستاده بود. داوود به فرمانده لشکر نامه ای نوشت که اوریا را جلوتر از تابوت عهد بفرست، فرمانده نیز چنین کرد، اوریا بر مشرکین پیروز شد و این مطلب بر داوود خیلی گران آمد، لذا مجددّاً نامه ای نوشت و دستور داد تا اوریا را جلوتر از تابوت بفرستند، فرمانده نیز این بار اوریا را جلوتر فرستاد و اوریا کشته شد و داوود با همسر او ازدواج کرد.
راوی گوید: حضرت با دست بر پیشانی خود زد و فرمودند: «إنَّا للهِ و إنَّا الیهِ راجِعُونَ! لَقَدْ نَسَبْتُمْ نَبِیّاً مِنْ أَنبِیاء ِالله إِلَی التَّهاوُنِ بِصَلاتِهِ حَتَّی خَرَجَ فِی أَثَرِ الطَّیرِ ثُمَّ بِالْفاحِشَةِ ثُمَّ بِالْقَتْْلِ».(24) شما پیامبری از پیامبران خدا را به سبک شمردن نماز نسبت دادید و می گویید: نماز را رها کرد و به دنبال پرنده ای رفت، سپس او را به فاحشه (عمل منافی عفّت) و قتل نسبت دادید… سپس راوی سؤال کرد: پس قضیّه او با اوریا چه بوده است؟
حضرت فرمودند: در دوران حضرت داوود علیه السّلام حکم خدا چنین بود که هرگاه زنی شوهرش می مرد یا کشته می شد، بعد از او هرگز ازدواج نمی کرد، و اوّلین کسی که خداوند برایش مباح کرد که با زنی که شوهرش کشته شده، ازدواج کند، داوود علیه السّلام بود. آن حضرت هم پس از کشته شدن اوریا و تمام شدن عدّه ی همسرش، با آن زن ازدواج کرد، و این همان چیزی است که در مورد اوریا بر مردم گران آمد».(25)
در حدیث دگیری که شیخ صدوق آن را در امالی از امام صادق علیه السّلام نقل کرده، چنین آمده است:
«قالَ عَلْقَمَةُ فَقُلْتُ لِلصّادِقِ علیه السّلام یا ابْنَ رَسُولَ اللهِ إنَّ الناسَ یَنْسُبُونَنا إِلَی عَظائِمِ الأُمُورِ وَ قَدْ ضاقَتْ بِذلِکَ صُدُورِنا فَقالَ علیه السّلام یا عَلقَمَهُ إنَّ رِضا النّاسِ لا یُمْلَکُ وَ السِنَتَهُمْ لا تَضْبَطُ وَ کَیْفَ تسْلَمُونَ مِمّا لَمْ یَسْلَمْ مِنْهُ أَنْبِیاءُ الله وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُ الله علیهم السّلام أَلَمْ یَنسُبُوا یُوسُفَ علیه السّلام إلَی أَنَّهُ هَمَّ بِالزَّنا أَلَم یَنْسُبُوا أَیُّوبَ علیه السّلام إِلی أنَّهُ ابْتُلِیَ بِذُنُوبِهِ أَلَمْ یَنْسُبُوا داوود علیه السّلام إلَی أنَّهُ تَبِعَ الطَّیرَ حَتَّی نَظَرَ إِلَی امْرَأَةِ أورِیا فَهَواها و أَنَّهُ قَدَّمَ زَوجَها أَمامَ التّابُوتِ حَتَّی قُتِلَ ثُمَّ تَزَوَّجَ بِها أَلَمْ یَنْسُبُوا مُوسَی علیه السّلام إِلَی أنَّهُ عَنِّینٌ و آذَوْهُ حَتَّی بَرَّأَهُ الله مِمّا قالُوا و کانَ عِنْدَالله وَجیهاً أَلَمْ یَنْسُبُوا جَمِیعَ أَنبِیاءَ الله إلَی أنَّهُمْ سَحَرَةٌ طَلَبَهٌ الدُّنیا أَلَمْ یَنْسُبوا مَریَمَ بِنْتَ عِمْرانَ علیهم السّلام إِلَِی أنَّها حَمَلَتْ بِعِیسَی مِنْ رَجُلٍ نَجّارٍ اسْمُهُ یُوسُفُ أَلَم یَنْسُبُوا نَبیَّنا مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله و سلم إِلَی أنَّهُ شاعِرٌ مَجْنُونٌ أَلَم یَنْسُبُوهُ إِلَی هَوَی امْرأَةَ زَیْدِ بْنِ حارِثةَ فَلَمْ یَزَلْ بِها حَتَّی اسْتَخْلَصَها لِنَفْسِهِ…؛(26) علقمه گوید: به حضرت صادق علیه السّلام گفتم: یا ابن رسول الله! مردم ما را به گناهان و کارهای زشت نسبت می دهند، طوری که ناراحت می شویم. امام علیه السّلام فرمود: ای علقمه! انسان رضایت همه ی مردم را نمی تواند به دست آورد، و جلو زبان آنها را نمی توان گرفت، چگونه سالم می مانید از چیزی که پیامبران و اوصیاء علیهم السّلام از او سالم نماندند؟ آیا به یوسف نسبت ندادند که او تصمیم گرفت که زنا کند؟ آیا درباره ی ایوب گفتند که او به خاطر گناهانش مبتلا به آن مصائب گشت؟ آیا در حق داوود پیغمبر این نسبت (فوق العاده زشت را) نگفتند که او پرنده ای را دنبال کرد تا اینکه چشمش به زن اوریا افتاد و دلباخته ی او شد و برای رسیدن به هدف خود، شوهر آن زن را در جلو جبهه جنگ پیشاپیش تابوت (27) قرار داد تا کشته شد، سپس با آن زن ازدواج کرد؟ آیا به موسی نسبت ندادند که او عنین است و قدرت زناشویی ندارد، او را اذیت و آزار کردند تا اینکه خداوند برائت و کمال او را روشن نمود و از آن نسبتها تبرئه کرد؟ آیا در حق مریم بنت عمران نگفتند که او از مرد نجاری به نام یوسف باردار شده است؟ آیا به پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم نسبت ندادند که او شاعر است، دیوانه است؟ آیا نگفتند که دلباخته ی همسر زید بن حارثه شده و همیشه در فکر او بوده تا او را به همسری خود درآورده است؟ …».(28)
باری! اگر پیامبران بزرگ خدا علیهم السّلام از زبان مردم در امان نباشند، دیگران چه انتظاری می توانند داشته باشند و چگونه می خواهند از دست تهمتها و شایعات مصون بمانند!
2. ابوهریره از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فرمود: «لم یَکذِب ابراهیمُ النبیُ الامّیُ إلّا فی ثَلاثِ کَذِباتٍ، ثِنتَینِ فی ذاتِ اللهِ قوله: «إنِّی سَقیمٌ»(29) و قوله: «بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُمْ»(30) و واحدةٍ فِی شأنِ سامری».(31)
حضرت رضا علیه السّلام این طیف از احادیث را در مناظره با مأمون به شدت رد کرد و تکذیب می فرماید.(32) نیز افسانه ی غرانیق، داستان ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با زینب بنت جحش با تعابیر ناشایست، و داستان عوج بن عناق در قوم موسی علیه السّلام و دهها افسانه ی دیگر درباره ی پیامبران از این دست است. (33)
3. ابوهریره از پیامبر صلی لله علیه و آله و سلم نقل کرده است که فرمودند: «إنَّ الشَّمْسَ و القمَرَ ثَورانِ فی النارِ یومَ القیامَةِ!؛ (34) خورشید و ماه در روز قیامت دو گاو نر در میان آتش خواهند بود». حسن بصری از او پرسید: گناه آن دو چیست؟ گفت: «أَحَدَّثُکَ عَن رسولِ الله و تَقُولُ ما ذنبُهُما؟»؛ من از رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم برای تو نقل حدیث می کنم تو می گویی: به چه گناهی؟ محمود ابوریه می گوید: این سخن ابوهریره صریح گفته ی کعب است که ابو یعلی موصلی نقل کرده است: «یُجاءُ بالشمسِ و القمرِ یومَ القیامةِ کَانَّهُما ثَورانِ عَقیرانِ فَیُقذَقانِ فی جهنمَ یَراهُما مَن عَبَدَهُما؛ (35) در روز قیامت خورشید و ماه که گویا دو گاو نر پی شده اند، آورده و در جهنم افکنده می شوند. آن دو را هر که پرستیده است، می بیند».
4. کعب از رسول خدا نقل نموده است: «خَمسُ مدائِنَ مِن مُدُنِ الجَنّة: بَیتِ المَقدِس و حمص، دمشقَ و جبرین و ظفارِ الیمن؛ (36) پنج شهر از شهرهای بهشت است: بیت المقدس، حمص، دمشق، جبرین و ظفار الیمن». شایان ذکر است که کعب قبل از هجرت به مدینه در ظفار الیمن زندگی می کرده است.
5. مسلم روایت کرده است که ابوهریره گفت: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست مرا گرفت و فرمود: «خَلَق اللهُ التُربَةَ یَومَ السَبتِ وَ خَلَقَ فیها الجبالَ یومَ الاحدِ وَ خَلَقَ الشجر یَومَ الاثنین و خَلَقَ المکروهَ یَومَ الثلاثاء، وَ خَلَقَ النورَ یَومَ الاربعاءِ وَ بَثَّ فیها الدوابَّ یَومَ خمیسٍ وَ خَلَقَ آدمَ بعدَ العصرِ مِن یَومِ الجمعةِ فی آخر الخلق من آخر ساعهٍ من ساعاتِ الجمعةِ فیما بینَ العصرِ الی اللیلِ؛ (37) خداوند خاک را روز شنبه آفرید، روز یک شنبه کوهها را بر روی آن خلق نمود، روز دوشنبه درختان را آفرید، روز سه شبنه چیزهای ناپسند و مکروه را خلق کرد، روز چهارشنبه نور را به وجود آورد و روز پنج شنبه جنبندگان را بر روی کره زمین پراکنده ساخت و سرانجام هنگام عصر روز جمعه آدم را خلق نمود، در آخرین ساعات روز جمعه مابین عصر و شب».
ابن کثیر و دیگران تصریح نموده اند اباهریره این مطلب را از کعب الاحبار گرفته و مخالف نص قرآن در آفرینش آسمانها و زمین در شش روز است. (38)
پی نوشت ها :
1. «اسرائیلیات» جمع «اسرائیلیه» منسوب به اسرائیل است. اسرائیل از القاب حضرت یعقوب فرزند اسحاق و نوه ی حضرت ابراهیم است. «اسرائیل» مرکب از «اِسراء» به معنای عبد و بنده یا برگزیده، و «ایل» به معنای الله و پروردگار می باشد؛ یعنی بنده خدا ر.ک: محمدحسین ذهبی، الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، صص 71-74.
2. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج1، ص 239.
3. محمدحسین بهشتی، طرح کوششی تازه در راه شناخت تحقیقی اسلام، مجله حوزه، ش 15، ص 51.
4. احمد امین، ضحی الاسلام، ج2، ص 129.
5. کعب بن مانع حمیری یمانی با کنیه ی ابواسحاق از یهودیان یمن که زمان پیامبر را درک نمود اما در زمان ابوبکر یا عمر اسلام آورد. او برای اسلام آوردن خود نیز داستانی جعل کرد. در دستگاه خلافت عثمان نیز کعب از صاحب نظران و مفسران محسوب می شد. ابوذر در مجلسی عصا را بر سینه ی او کوبید و گفت: «ای پسر یهودی چه چیز به تو این قدر جرأت داده درباره ی دین ما سخن بگویی». علمای معاصر اهل سنت ما رشید رضا، احمد امین و ابوریه او را نکوهیده اند و از حیله گرانی می دانند که به نام اسلام، اهداف خود را پیش برد. حتی برخی او را از عوامل قتل خلیفه ی دوم دانسته اند. (ر.ک: محمد حسین ذهبی، الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، ص 167؛ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص 340؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج5، ص 323؛ احمد امین، فجرالاسلام، ص 161؛ مرتضی عسکری، نقش ائمه در احیاء دین، ج6، ص 104).
6. عبدالرحمان بن صخر با کنیه ابوهریره، پس از جنگ خیبر در سال هفتم هجری مسلمان شد. او گربه کوچکی داشت که با آن بازی می کرد. از این رو او را ابوهریره گویند، همچنین به شیخ المُضیره هم معروف است (مضیره غذایی لذیذ و ترش مزه است از گوشت و شیر با چاشنی های متعدد). او عنصری منافق بود، در زمان خلیفه اول و دوم جلوه چندانی نداشت. عصر عثمان عصر شکوفایی او بود. وی به شدت تحت تأثیر کعب الاحبار بود. کعب الاحبار درباره ی او می گفت: «کسی را در قرائت تورات آگاهتر از ابوهریره نیافتم». امام علی علیه السّلام درباره ی او فرمود: کسی که بیشترین دروغ را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داد، ابوهریره دوسی است. (ر.ک: محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، و شیخ المضیرة). حدیثهایی از ابوهریره به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفته شده که با احادیثی که از کعب الأحبار نقل کرده، درآمیخته شده است.(ر.ک: محمدبن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج2، ص 606؛ ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایه، ج8، ص 117).
7. ابوعبدالله وهب بن مبه اهل صنعای یمن است. در سال 34 هجری متولد شد. او به شدت تحت تأثیر یهودیان یمن بود. خود مدعی است 92 کتاب خوانده که همه ی آنها کتب آسمانی بوده است. ذهبی درباره ی او می نویسد: «کان ثقة صادقاً کثیر النقل من کتب الاسرائیلیات». رشید رضا ضمن نقد و نکوهش او می نویسد: «از میان کسانی که اسرائیلیات را روایت می کنند، وهب بن منبه و کعب الاحبار بدترین و ریاکارترین آنهایند، به گونه ای که هیچ خرافه ای در کتب تفسیری و تاریخی درباره ی آفرینش پیامبران و اقوامشان، فتنه ها، رستاخیز و آخرت به کتب تفسیر و تاریخ اسلام وارد شده است، مگر اینکه این دو نفر را اثری در آن باشد. (ر.ک: محمود ابوریة، اضواء علی السنه المحمدیه، ص 174؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج5، ص 543).
8. ناصر رفیعی محمدی، درس نامه وضع حدیث، صص 102-116؛ همو، عوامل و انگیزه های دروغ پردازی حدیث، مجله علوم انسانی دانشگاه الزهراء علیه السّلام، ش 41، ص 169.
9. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج1،صص 36-37، مقدمه ی مرتضی عسکری.
10. مرتضی عسکری، نقش ائمه در احیاء دین، ج6، ص 104؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج5، ص 323؛ احمد امین، فجرالاسلام، ص 161.
11. مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج2، ص 49.
12. عبدالرحمن بن علی ابن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج3، ص 565.
13. سموئیل، کتاب، 2، بندهای 11، 12.
14. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج2، ص 230؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج14، ص 20، ب 2: قصه ی داوود علیه السّلام و أوریا؛ یوسف عزیزی، داستان پیامبران یا قصه های قرآن از آدم تا خاتم، ص 489.
15. حسن بن محمد نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج5، ص 590؛ مقاتل بن سلیمان بلخی، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج5، ص 227، الاسرائیلیات فی تفسیر مقاتل؛ محمدبن احمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج16، ص 166؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج5، ص 303؛ رشیدالدین میبدی، کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج8، ص 117؛ احمد بن ابراهیم ثعلبی، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج8، ص 186؛ علی بن محمد بغدادی، لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج4، ص 34: عبدالکریم بن هوازن فشیری، لطائف الاشارات، ج2، ص 513؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج4، ص 59؛ اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج8، ص 19.
16. عبد علی بن جمعه حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج4، ص 445؛ هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج4، ص 646؛ محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج4، ص 296؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج3، ص 818.
17. محمدباقر مجلسی می گوید: «اعلم أن هذا الخبر محمول علی التقیة لموافقته لما روته العامة فی ذلک» ر.ک: بحارالأنوار، ج14، ص 23.
18. محمدبن محمدرضا قمی مشهدی، تفسیر کنزالدقائق و بحر الغرائب، ج11، ص 222: «و تلک الأقوال فاسدة علی أصل مذهبنا من عدم جواز الصّغائر علی أنبیاء الله-تعالی-خصوصاً وَ بعضها یشتمل علی نسبة الفواحش و الکبائر إلیهم، و أحادیثنا تدلّ علی فسادها. و الرّوایه الّتی رواها علیّ بن ابراهیم واردة مورد التقیّه. و یحتمل الورود مورد الإنکار لا الإخبار. و الدّلیل الدّالّ علی ذلک، ما سنورده من الأخبار فیما بعد».
19. سیدمرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، صص 91-92.
20. سموئیل، کتاب 2، بندهای 11، 12، علامه طباطبایی در پی نقل روایتی از الدرّ المنثور می نویسد: أقول: «و القصة مأخوذة من التوراة غیر أن التی فیها أشنع وَ أفظع». محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج17، ص 198.
21. عبدالرحمن بن علی ابن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج3، ص 565.
22. محمود زمخشری، الکشاف، ج4، ص 81. زمخشری می گوید: «فهذا وَ نحوه مما یقبح أن یحدث به عن بعض المتسمین بالصلاح من أفناه المسلمین، فضلا عن بعض أعلام الانبیاء». محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب، ج26، ص 377. فخر رازی می نویسد: «و الذی أدین به و أذهب إلیه أن ذلک باطل و یدل علیه وجوه الأول: أن هذه الحکایة لو نسبت إلی أفسق الناس و أشدهم فجورا لاستنکف منها و الرجل الحشوی الخبیث الذی یقرر تلک القصة لو نسب إلی مثل هذا العمل لبالغ فی تنزیه نفسه وَ ربما لعن من ینسبه إلیها، وَ إذا کان الامر کذلک فکیف یلیق بالعاقل نسبة المعصوم الیه». محمود آلوسی، روح المعانی، ج11، ص 207؛ احمد بن محمد ابن عجیبه، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، تحقیق حسن عباس زکی، ج5، ص 16؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج23، ص 181.
23. حضرت امیر علیه السّلام فرمود: «لا اوتی برجل یزعم ان داوود تزوج امرأة أوریا إلّا جلدتُه حدَّینِ حدَّاً للنبوة و حدَّاً للإسلام». ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص 736؛ همو، جوامع الجامع، ج3، ص 433؛ عبدالله شبر، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، ج5، ص 252؛ فتح الله کاشانی، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج8، ص 47؛ ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج19، ص 255.
24. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق) عیون أخبار الرضا علیه السّلام، ج1، ص 194، ب 14: باب ذکر مجلس آخر للرضا علیه السّلام عند المأمون مع أهل الملل و المقالات؛ همو، الأمالی، ص 92، المجلس العشرون.
25. محمد بن علی قمی(شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا علیه السّلام، ترجمه ی علی اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید، ج1، ص 394؛ همو، امالی، ترجمه ی محمدباقر کمره ای، ص 92، مجلس بیستم.
26. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، الأمالی، ص 102؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج67، ص 3، ب 39.
27. تابوت صندوقی بود که آثار انبیای بنی اسرائیل در آن حفظ می شد و به عنوان برکت آن را در پیشاپیش لشکر حمل می نمودند.
28. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، الأمالی، ترجمه ی محمدباقر کمره ای، ص 105، مجلس بیست و دوم.
29. صافات 37: 89.
30. انبیاء 21: 63.
31. محمدبن احمد قرطبی، الجامع للاحکام، ج11، ص 300. ابراهیم پیامبر در سه مورد دروغ گفت، دو مورد درباره ی ذات خدا (من بیمارم؛ بزرگشان این عمل را انجام داد) و یک مورد درباره ی سامری.
32. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج11، ص 76؛ ج12، ص 54.
33. ر.ک: حمید محمدقاسمی، اسرائیلیات و تأثیر آن بر داستانهای انبیاء.
34. ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج4، ص 507.
35. محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 208.
36. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج1، ص 222.
37. محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 209.
38. محمود ابوریه، شیخ المَضیرة، ص 97.
منبع مقاله :
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول