گروه بندى مردم در قرآن
با توجّه به آیات قرآن، انسان ها در برابر دین خدا سه گروه اند:
1. برخى در باطن و ظاهر آن را مى پذیرند؛ اینان مؤمنان و پرهیزگارانند. هر چند گاهى بر اثر تقیه به ناچار ایمان باطنى خود را کتمان مى کنند و زمینه اى براى ابراز آن نمى یابند و یا به ناچار برخلاف ایمان باطنى خود، اظهار کفر مى کنند. نحل (16)، آیه 106؛ غافر (40)، آیه 28.
2. برخى هم در باطن و هم در ظاهر، منکر دین خدایند؛ اینان کافرند.
3. گروهى، در باطن کافرند؛ ولى اظهار ایمان مى کنند.
این تقسیم، یک تقسیم طولى و در واقع محصول دو قضیه «منفصله حقیقیه» است و آن عبارت است از: انسان یا با ظاهر و باطن خود دین را مى پذیرد (مؤمن)، یا با ظاهر و باطن آن را نمى پذیرد (کافر) و یا باطناً دین را انکار و ظاهر آن را مى پذیرد (منافق). عکس قسم سوم نیز در حال تقیه فرض دارد؛ زیرا انسان در این حال دین را در باطن پذیرفته است؛ گرچه در ظاهر آن را نفى مى کند. این قسم در حقیقت جزء مؤمنان اند.نگا: تسنیم، ج 2، صص 249 – 250.
براین اساس کوشش مى کنیم با توضیح اجمالى از این سه گروه در آیات قرآن، شما را با دیدگاه کافران، منافقان و مؤمنان در قرآن آشناسازیم.
1. کفر در قرآن
منشأ کفر کافران از دیدگاه قرآن، یا علل روان شناختى دارد یا دلایل معرفت شناختى.
در روایتى از حضرت امام محمد باقر(ع) نقل شده است: «هر چیزى که به انکار و نفى منجر شود، کفر است». میزان الحکمه، ج 8، ص 399، ح 17391. و آیات قرآن، نیز دلالت بر این حقیقت دارد که «کافران یقین ندارند» طور (52)، آیه 36. و «از عقل، برهان و تعقّل پیروى نمى کنند». المیزان، ج 15، ص 222. بعضى از آیات، عامل اصلى کفر کافران را «جهل و نادانى آنان» تلقى مى کند توبه (9)، آیه 97؛ اعراف (7)، آیه 138؛ احقاف (46)، آیه 23. و دسته اى از آیات، منشأ انکار کافران را «شک» ابراهیم (14)، آیه 10. مى داند. برخى از آیات نیز کافران را گروهى مى داند که «از ظن و گمان» پیروى مى کنند. بقره (2)، آیه 78. اما مهم ترین علل روان شناختى انکار کافران تکبّر، خودبزرگ بینى و غرور برشمرده شده است. نگا: اعراف (7)، آیه 77 – المیزان، ج 17، ص 402.
از دیدگاه قرآن، کافران علاوه بر آن که از برهان و دلیل پیروى نمى کنند؛ براى اثبات مدعاى خود نیز دلیل و برهانى نمى آورند. مؤمنون (23)، آیه 117.
گفتنى است در قرآن واژه کفر به معناى «فسق» نیز آمده است؛آل عمران (3)، آیه 97؛ المیزان، ج 2، ص 202. چنان که انکار در مقام عمل هم گاهى کفر خوانده شده است. نحل (16) آیه 13؛ المیزان، ج 12، ص 315 و 316. به اعتقاد مرحوم علامه طباطبایى: از دیدگاه قرآن منشأ اصلى کفر کافران، انکار معاد است که لازمه این انکار، انکار نبوت، وحى و دین است. المیزان، ج 15، ص 187. براساس آیات قرآن، کفر از جمله اوصافى است که شدت و ضعف مى پذیرد و براى هر مرتبه آن، اثر خاصى وجود دارد. نساء (4)، آیه 138؛ مائده (5)، آیه 64 و 68؛ تفسیر تسنیم، ج 2، ص 222.
امام صادق(ع) در روایتى جالب و خواندنى «کفر» را از دیدگاه قرآن بر پنج وجه مى داند:
1-1. کفر جحود و نفى؛
که عبارت است از نفى و انکار ربوبیت. به گفته آن حضرت این گروه – که معتقدند نه پروردگارى است و نه بهشت و جهنمى – از گمان پیروى مى کنند و خداوند متعال، انذار این دسته را بى فایده دانسته است. بقره (2)، آیه 78.
1-2. انکار با معرفت؛
این کفر عبارت است از انکار منکر در حالى که به حق و حقیقت، معرفت و علم دارد. آیات ذیل به این کفر اشاره دارد:
(و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلماً و علواً)؛ نمل (27)، آیه 14. «و با آن که دل هایشان بدان یقین داشت، از روى ظلم و تکبر آن را انکار کردند» و ( … وکانوا من قبل یستفتحون على الذین کفروا فلما جائهم ماعرفوا کفروا به فلعنة الله على الکافرین)؛ بقره (2)، آیه 89. «و از دیرباز [در انتظارش ]بر کسانى که کافر شده بودند پیروزى مى جستند، ولى همین که آنچه [که اوصافش ] را مى شناختند برایشان آمد، انکارش کردند. پس لعنت خدا برکافران باد».
1-3. کفر و انکار نعمت هاى خداوند
؛ (هذا من فضل ربى لیبلونى ءاشکر ام اکفر و من شکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان ربى غنى کریم)؛ نمل (27)، آیه 40 و نیز نگا: ابراهیم (14)، آیه 7؛ بقره (2)، آیه 152. «[سلیمان گفت: ]این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مى کنم و هر کس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس مى گزارد و هر کس ناسپاسى [و کفران نعمت ]کند، بى گمان پروردگارم بى نیاز و کریم است».
1-4. ترک اوامر خداوند متعال
؛ (و اذ اخذنا میثاقکم لاتسفکون دمائکم ولا تخرجون انفسکم من دیارکم ثم اقررتم و انتم تشهدون. ثم انتم هؤلاء تقتلون انفسکم و تخرجون فریقاً منکم من دیارهم تظاهرون علیهم بالاثم والعدوان و ان یأتوکم اسارى تفادوهم و هو محرم علیکم اخراجهم أفتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض) ؛ بقره (2)، آیه 84 و 85. «و چون از شما پیمان محکم گرفتیم که خون همدیگر را مریزید و یکدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنید، سپس [به این پیمان ]اقرار کردید و خود گواهید [ولى ] باز همین شما هستید که یکدیگر را مى کشید و گروهى از خودتان را از دیارشان بیرون مى رانید و به گناه و تجاوز بر ضد آنان به یکدیگر کمک مى کنید و اگر به اسارت پیش شما آیند به [دادن ] فدیه، آنان را آزاد مى کنید با آن که [نه تنها کشتن؛ بلکه ]بیرون کردن آنان بر شما حرام شده است. آیا شما به پاره اى از کتاب (تورات) ایمان مى آورید و به پاره اى کفر مى ورزید؟» کفر اینها بدین جهت بود که اوامر خداوند متعال را ترک کردند.
1-5. برائت جستن
؛ (کفرنابکم و بدابیننا و بینکم العداوة والبغضاء ابداً حتى تؤمنوا بالله وحده) ؛ ممتحنه (60)، آیه 4؛ همچنین نگا: ابراهیم (14)، آیه 22؛ عنکبوت (29)، آیه 25. «به شما کفر مى ورزیم [و از شما برائت مى جوییم ] و میان ما و شما دشمنى و کینه همیشگى پدیدار شده تا وقتى که فقط به خدا ایمان آورید».
به هر روى باید توجّه داشت که کفر در قرآن، به یک معنا نیامده است. براى افزایش اطلاعات شما در این باره، توجّه به نکات ذیل سودمند است:
یک. در قرآن کریم از هدایت ناپذیرى کافران از تعابیرى چون: ختم (بقره، آیه 7)، طبع (نحل، آیه 108)، صرف (توبه، آیه 127)، غلاف (بقره، آیه 88)، رین (مطففین، آیه 14)، قفل (محمد، آیه 24)، تقلیب (انعام، آیه 110)، قساوت (بقره، آیه 74) و مرض (بقره، آیه 10) استفاده شده است.
دو. به اعتقاد مرحوم علامه طباطبایى، بعید نیست مقصود از «الذین کفروا» در استعمال قرآنى، سران کفار قریش در آغاز بعثت است؛ مگر آن که قرینه اى برخلاف باشد؛ زیرا در برخى از موارد – که از عدم فایده انذار کردن و انذار نکردن کافران سخن به میان آمده است – اگر بر همه کافران صادق باشد، باب هدایت غیرمسلمانان بسته مى شود و این برخلاف حکمت نزول قرآن و ظواهر آیات شریفه است. المیزان، ج 1، ص 52.
سه. از دیدگاه قرآن، کافران با نابود ساختن سرمایه فطرت، توفیق ایمان را از دست داده اند. انعام (6)، آیه 12.
چهار. کافران بر اثر جهل مرکب، خود را اهل حق مى پنداشتند؛ اما قرآن کریم آنان را غرق شده در گرداب هاى خطا دانسته است. بقره (2)، آیه 81. کارهایشان چون سرابى در زمینى هموار است که تشنه، آن را آبى مى پندارد تا چون بدان رسد، آن را چیزى نیابد. نور (24)، آیه 39.
پنج. در روایات معصومان(ع)، غفلت، شک، شبهه و گناه از ارکان کفر شمارش شده است. میزان الحکمه، ج 8، ص 400، ح 17399 و 17400 و ص 404. همچنین به این حقیقت اشاره شده که کافران، اگر هنگام جهل توقف و تأمل مى کردند، انکار نکرده، کافر و گمراه نمى گشتند. همان، ج 2، ص 153، ح 2813 – 2814.
نتیجه آن که کفر در قرآن، به معانى متعدد آمده که یک معناى آن انکار خداوند متعال و آموزه هاى الهى است. ریشه این انکار هم در ناحیه «معرفت شناختى» است – که به جهل، شک و ظن اشاره شد – و هم در ساحت روان شناختى است که مهم ترین آن تکبّر و غرور تلقى گشته است.
2. شرک در قرآن
به فرموده امام صادق(ع)، کفر مقدم بر شرک است؛ زیرا «کفر» به غیر خدا نمى خواند؛ ولى «شرک» به غیر خداوند مى خواند. همان، ج 8، ص 399، ح 17394.
در یک برآیند کلى از دیدگاه قرآن، شرک به دو قسم اعتقادى و اخلاقى تقسیم مى شود. امّا به یک نظر دقیق و ظریف، شرک اخلاقى نیز به شرک اعتقادى بر مى گردد. از مجموع آیات قرآن، مى توان نکات برجسته ذیل را در این باره برشمرد:
1. شرک ورزى، نشانه بى خردى است. بقره (2)، آیه 170.
2. پندار وجودِ همانند براى خدا، برخاسته از جهل و نادانى است؛ چه اینکه براى خدا شریک و همانند پنداشتن، با علم و اندیشه صحیح ناسازگار است. همان، آیه 22. از این رو، از نظر قرآن ریشه شرک «ندانستن» است و مشرکان مردمى جاهل و نادان اند. روم (20)، آیات 30 – 32؛ یوسف (12)، آیه 39 و 40؛ بقره (2)، آیه 118 و 113.
3. شرک علم پذیر نیست؛ یعنى، شرک معلوم واقع نمى شود، چون معدوم بالذات است و چیزى که معدوم بالذات است، متعلق علم قرار نمى گیرد؛ زیرا علم یک امر وجودى است و هرگز به امر عدمى تعلق نمى گیرد. خداوند متعال در سوره لقمان آیه 15 مى فرماید: «اگر پدر و مادر اصرار ورزیدند که شما به چیزى که علم ندارید شرک بورزید، از آنان اطاعت نکنید». در این باب نگا: جوادى آملى، عبدالله، تفسیر موضوعى قرآن، ج 4، ص 138و139.
4. در بعضى از آیات، «شک» نیز منشأ شرک دانسته شده است. نمل (27)، آیه 66؛ هود (11)، آیه 62 و 110.
5. پاره اى از آیات، نشانگر این حقیقت است که مشرکان، در جهل مرکب فرو رفته اند؛ یعنى، در عین اینکه جاهل اند، خود را عالم به حقیقت مى پندارند. یس (36)، آیات 6 و 9 و 10؛ روم (30)، آیه 59.
6. بر اساس بعضى از تفاسیر، سه نوع جهل دست به دست یکدیگر داده و سرچشمه شرک و بت پرستى مى گردد:
الف – جهل نسبت به خداوند و اینکه نمى تواند هیچ گونه همتا، شبیه و مانند داشته باشد.
ب – جهل انسان به مقام خویش که برتر از همه مخلوقات الهى است.
ج – جهل به جهان طبیعت و بى ارزش بودن جمادات در برابر موجودى همچون انسان. نگا: پیام قرآن، ج اوّل، صص 86 – 87.
7. قرآن مجید، دو انگیزه براى گرایش به شرک را مهم تلقى مى کند:
الف) تصور دور بودن خالق از مخلوق؛ خداوند متعال براى ردّ این انگیزه، آیات متعددى نازل فرموده است نگا: ق (50)، آیه 16؛ زمر (39)، آیه 36؛ غافر (40)، آیه 60؛ آل عمران (3)، آیه 29..
ب) تفویض تدبیر جهان به خدایان کوچک تر، که براى ردّ آن، آیاتى نازل شده است. نگا: اعراف (7)، آیه 54؛ یونس (10)، آیه 31 و 32.
8. مشرکان علاوه بر آنکه در شرک خود از برهان، تعقّل و دلیل سود نمى جویند، برهانى بر مدعاى خود نیز اقامه نمى کنند. مؤمنون (23)، آیه 117.
9. از دیدگاه قرآن شرک ظلمى عظیم است لقمان (31)، آیه 13.؛ زیرا با شرک مهم ترین حق و عدل (عدل توحیدى) از میان مى رود.
10. گاهى آیات قرآن، مشرکان را همسو و همسان با کافران تلقى کرده است. توبه (9)، آیه 30 و المیزان، ج 4، ص 371.
11. علاوه بر انگیزه و دلایل معرفت شناختى، عوامل روان شناختى نیز در شرک مشرکان مطرح است؛ عواملى چون حسادت نساء (4)، آیه 54.، گناه آل عمران (3)، آیه 112.، دشمنى با خداوند، پیامبر و دین مدثر (73)، آیات 11 – 25. و … .
12. بر اساس آیات قرآن، «توحید» شجره طوبایى است که برگ ها و شاخه هاى آن، اخلاق، عبادات و طاعت است؛ ولى «شرک» شجره خبیثه اى است که ریشه در جهنم دارد صافات (37)، آیه 64 و 65. و همواره آتش به بار مى آورد و تمام شاخه هاى آن، معصیت و تمام برگ هاى آن گناه است. این شجره خبیثه، از جهنم سر بر مى آورد و میوه آن اخلاق رذیله و کارهاى ناپسند است. از همین رو گفته اند: ممکن نیست کسى گناه کند، در حالى که توحیدش، توحید ناب و خالص است؛ چنان که ممکن نیست کسى مطیع خدا باشد، در حالى که مشرک است. در روایات آمده است که: «زناکار زنا نمى کند، در حالى که مؤمن است و سارق دزدى نمى کند، در حالى که مؤمن است». بحارالانوار، ج 66، ص 63، ح 7 و 8 و ص 67، ح 17، کافى، ج 2، ص 32، ح اوّل؛ (در این باب نگا: جوادى آملى، عبدالله، تفسیر موضوعى قرآن، ج 7، ص 384).
13. از دیدگاه آیات، روى آوردن به مظاهر شرک، زمینه ساز غفلت از یاد خدا و ترک نماز است مائده (5)، آیه 91. و شرک به خداوند، آدمى را به دلهره و هراس گرفتار مى سازد. بقره (2)، آیه 113.
14. از یک دیدگاه، شرک در آیات قرآن، دو نوع است: شرک در طاعت و شرک در عبادت. شرک در عبادت آن است که انسان، غیر خداوند را عبادت کند و شرک در طاعت، شرکى است که آدمى از غیر خداوند – مثلاً شیطان – اطاعت و فرمان هاى او را اجرا کند. آیه (ما یؤمن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون)؛ یوسف (12)، آیه 106. ناظر به شرک در طاعت است؛ یعنى، برخى از مؤمنان هر چند خداوند را عبادت مى کنند، ولى اوامر شیطان را به کار مى بندند. نگا: المیزان، ج 11، ص 280.
مراتب شرک
شرک داراى مراتب است. قول به تعدد خدایان «شرک ظاهرى» است؛ ولى مخفى تر از آن شرک اهل کتاب است که به قرآن و نبوت خاصه ایمان نیاورده اند. مخفى تر از این، شرک کسى است که به رغم ایمان به خدا و قبول توحید، به اسباب و وسایط آن، نگاهى استقلالى دارد. از این رو به جاى آنکه به مسبّب الاسباب توجّه کند و به غیر خداوند، دیدى واسطه اى و غیر مستقل داشته باشد؛ براى آنها نوعى استقلال قائل است و در امور خود به آنها تکیه مى کند. نگا: همان، ج 2، ص 202 و ج 4، ص 371. به هر روى باید توجّه کرد که شرک خفى با ایمان قابل جمع است. همان، ج 11، ص 276.
3. نفاق در قرآن
در این خصوص، نکات فراوانى در قرآن آمده است که طرح تفصیلى آن ممکن نیست و در اینجا تنها به ذکر چند نکته اساسى، بسنده مى شود:
1. از دیدگاه قرآن «نفاق» اظهار ایمان و پوشاندن کفر است؛ یعنى، منافقان شهادت ظاهرى مى دهند، ولى در باطن منکرند. منافقون (63)، آیات 1 – 3؛ آل عمران (3)، آیه 167 و المیزان، ج 9، ص 325 و ج 19، ص 278.
2. از دیدگاه قرآن جهل عامل اصلى نفاق است. توبه (9)، آیه 97.
3. در بعضى از آیات، به تردید و دودلى منافقان نیز اشاره شده است. نساء (4)، آیه 143 و المیزان، ج 5، صص 116 – 117.
4. شک نیز یکى از عوامل روى آوردن به نفاق است. ص (38)، آیه 8؛ ابراهیم (14)، آیه 9.
5. از دیدگاه قرآن، سرّ امتناع منافقان از ایمان به خدا و پیامبر(ص) آن است که معیار شناخت آنان در جهان بینى، حس و ماده است. از این رو، ایمان به غیب و امور نامحسوس را باورى سفیهانه مى دانند و همانند کافران، وحى را افسانه مى پندارند. نحل (16)، آیه 22. منافقان بر اساس شناخت حسى و جهان بینى مادى خویش، مهاجران و انصار را – که به مبدأ و معاد و رسالت پیامبر(ص) مؤمن بودند – بى خرد مى دانستند و کارهاى آنان را سفیهانه تلقى مى کردند و در مقابل آنان، خود را روشنفکر تلقى مى نمودند. تفسیر تسنیم، ج 2، ص 278.
6. خاستگاه شک و ریب منافقان نیز قلب و دل بیمار آنان، دانسته شده است. توبه (9)، آیه 45؛ تفسیر تسنیم، ج 2، ص 137؛ المیزان، ج 5، ص 118.
7. بر اساس دیدگاه برخى از مفسران، نفاق مصداقى از شرک است؛ زیرا تا اصل شرک در نهان کسى پدید نیاید، فتنه نفاق از او سر نمى زند؛ چنان که عمل منافقانه، زمینه شدت شرک را نیز فراهم مى آورد. از همین رو، گفته مى شود: «ریا – که اصل آن نفاق است – درختى است که جز شرک میوه دیگرى ندارد». تفسیر تسنیم، ج 2، ص 262.
8. قرآن کریم، همان طور که درباره کافران سخن از غرق شدن در گرداب خطاها دارد، بقره (2)، آیه 81. درباره منافقان نیز سخن از غوطه ور شدن در گرداب طغیان و کوردلى دارد؛ بقره (2)، آیه 15. زیرا در جنگ «عقل و وهم»، اگر عقل به اسارت وهم درآمد، وهم میدان دار صحنه ادراکى نفس مى شود و مجارى ادراک صحیح را مى بندد، چنین انسانى هرگز به اندیشه صحیح راه نیافته، اندیشه هاى باطل، صحنه نفس او را پر مى کند و او در طغیان این اندیشه هاى واهى، با کوردلى حرکت مى نماید. نگا: تفسیر تسنیم، ج 2، ص 291.
9. از دیدگاه بعضى از آیات قرآن، منافقان در برخى احکام با کافران شریک اند؛ مثلاً سقوط در آتش قهر خدا، هم به منافقان نسبت داده شده و هم به کافران. نساء (4)، آیه 140.
10. پاره اى از آیات، بیانگر این حقیقت است که منافقان در بعضى احکام با مشرکان شریک اند؛ مانند حرمان از غفران الهى. قرآن درباره مشرکان مى فرماید: «خداوند آنان را مشمول غفران خود نمى سازد». توبه (9)، آیه 113؛ نساء (4)، آیه 116. این عدم شمول «غفران الهى» را نسبت به منافقان نیز مطرح کرده، مى فرماید: «براى آنان یکسان است: چه بر ایشان آمرزش بخواهى یا برایشان آمرزش نخواهى، خدا هرگز بر ایشان نخواهد بخشود». منافقون (63)، آیه 6.
آن منافق، مشک بر تن مى نهد روح را در قعر گلخن مى نهد
بر زبان، نام حق و در جان او گندها از فکر بى ایمان او
ذکر با او همچو سبزه گلخنست بر سر مبرز گلست و سوسنست
آن نبات آنجا یقین عاریتیست جاى آن گل مجلس ست و عشرتست
مثنوى، دفتر 2، ابیات 268 – 271.
در برخى از آیات قرآن، منافقان از کافران بدتر تلقى شده اند. نساء (4)، آیه 145. سرّ این حقیقت از دیدگاه آیت الله جوادى آملى آن است که: «اولاً، منافقان از کافران و مشرکان زیان بارترند. ثانیاً، منافقان هر چند مانند کافران در درون منکر دینند؛ ولى اهل کتمان، دروغ، خدعه و استهزا نیز هستند. کسى که کفرش کفر محض است، دیگر به این پلیدى هاى نفسانى مبتلا نیست؛ ولى کفر منافق آمیخته با این بدى ها است». تفسیر تسنیم، ج 2، صص 246 – 250.
4. ایمان در قرآن
بررسى تمام ابعاد ایمان در قرآن در این مجال نمى گنجد؛ از این رو به برجسته ترین آنها اشاره مى شود:
1. از دیدگاه قرآن، «ایمان» امرى اختیارى است؛ زیرا روشن است که امر به چیزى از سوى خداوند متعال، دلالت بر مقدور بودن و در نهایت اختیارى بودن آن چیز دارد. اگر ایمان، مسأله اى خارج از حوزه اختیار انسان بود، درخواست انجام دادن آن، با حکمت خداوند تنافى داشت. نگا: بقره (2)، آیات 41، 91، 186؛ نساء (4)، آیه 136، آل عمران (3)، آیه 179 و … (در این باب مراجعه کنید به: جوادى، محسن، نظریه ایمان، صص 185 – 192).
2. از دیدگاه قرآن، «ایمان» عبارت است از علم و معرفت یقینى توأم با تسلیم و خضوع در برابر حق. حجرات (49)، آیه 15؛ دخان (44)، آیه 9 و 8؛ نمل (27)، آیه 3؛ لقمان (31)، آیه 4؛ سبا (34)، آیه 6؛ حج (22)، آیه 54؛ روم (30)، آیه 56.
3. عمل جزء ایمان نیست عصر (103)، آیه 3؛ نساء (4)، آیه 124؛ سجده (32)، آیات 18 – 20.؛ ولى لازمه آن است. به این معنا که عمل از اجزاى مقوم ایمان نیست؛ ولى عمل پیوسته و همراه با ایمان حقیقى است؛ به طورى که نبود آن، نشانگر ناخالصى و بى اثر بودن ایمان است. انفال (8)، آیه 3 و 4؛ بقره (2)، آیه 177 و نیز نگا: المیزان، ج 18، ص 158.
4. در قرآن موارد زیر به عنوان متعلقات «ایمان» برشمرده شده است:
غیب بقره (2)، آیه 2 و 3.، خداوند متعال نساء (4)، آیه 162؛ اعراف (7)، آیه 158؛ مجادله (58)، آیه 22.، معاد مجادله (58)، آیه 22؛ نساء (4)، آیه 162.، رسالت اعراف (7)، آیه 158؛ حجرات (49)، آیه 15.، پیامبران نساء (4)، آیه 171؛ آل عمران (3)، آیه 179.، کتاب هاى آسمانى بقره (2)، آیات 4 – 121، 136؛ آل عمران (3)، آیه 119.، امامت مائده (5)، آیات 3، 55، 67.، ملائک بقره(2)، آیه 117؛ براى توضیحات تفصیلى نگا: نظریه ایمان، صص 201-246..
5. از دیدگاه قرآن فایده هاى «ایمان» عبارت است از: رستگارى صف (61)، آیه 10 و 11.، پشتوانه اخلاق توبه (9)، آیه 109؛ عنکبوت (29)، آیه 41 و نگا: مطهرى، مرتضى، بیست گفتار، صص 151 – 155.، استوارى و تعادل روحى مائده (5)، آیه 69؛ فتح (48)، آیه 4؛ یونس (10)، آیه 62 و 63.، برکات دنیوى اعراف (7)، آیه 96.، عمل صالح بقره(2)، آیه 277؛ مائده(5)، آیه 9 و ر.ک: طباطبایى، سیدمحمدحسین، فرازهایى از اسلام، ص 238..
6. ایمان از دیدگاه قرآن، قابل افزایش و کاهش است؛ زیرا از آنجا که معرفت مى تواند از اجمال به تفصیل درآید و فهم ما به آموزه ها عمیق تر گردد و تسلیم قلبى نیز قابل شدت و ضعف بوده و نسبت به افراد متفاوت، گوناگون است؛ ایمان قابل افزایش و کاهش است. آل عمران (3)، آیه 173؛ انفال (8)، آیه 2؛ نساء (4)، آیه 136؛ توبه (9)، آیه 124 و … نیز ر.ک: المیزان، ج 18، صص 259 – 262.
مقامات مؤمنان
در قرآن کریم به مقامات مختلفى اشاره شده که مؤمن در دست یافتن بدان ها آزاد است. از این مقامات، مى توان به «درجات مؤمنان» یاد کرد. بررسى تفصیلى این مقامات و چگونگى تحصیل آنها، در این کتاب نمى گنجد. از این رو به اشاره اى اجمالى به بعضى از عناوین مقامات مؤمنان از دیدگاه قرآن بسنده مى شود:
یکم. مقام تسلیم؛
یعنى، واگذارى تمام ساحت هاى وجودى خود، به اختیار و در اختیار خداوند. همان مقامى که حضرت ابراهیم آن را از خداوند طلب کرد. بقره (2)، آیه 128. این تسلیم علاوه بر اطاعت عملى از اوامر الهى و اجتناب از محرمات باید در عواطف و اندیشه هاى آدمى نیز نمودار شود. تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 1، ص 383 و 384.
جز از آن خلاق گوش و چشم وسر نشنوم از جان خود هم خیر و شر
گوش من از غیر گفت او کراست او مرا از جان شیرین جان تر است
جان از او آمد نیآمد او ز جان صد هزاران جان دهد او رایگان
جان که باشد کش گزینم بر کریم کیِک چه بود که بسوزم زو گلیم
من ندانم خیر الّا خیر او صم و بکم و عمى من از غیر او
گوش من کر است از زارى کنان که منم در کف او همچون سنان
مثنوى، دفتر 5، ابیات 1677 – 1682.
دوّم. مقام ابرار
؛ مطففین (83)، آیات 18 – 22. به نظر علّامه طباطبایى این مقام از والاترین مقامات ایمانى است. المیزان، ج 1، ص 430. راه رسیدن به این مقام از دیدگاه قرآن، گذشتن از آن چیزى است که به آن نیازمندیم و بخشیدن آن به دیگران. آل عمران (3)، آیه 92. این مقام تنها مختص به بندگان خالص و خوب خداوند است. دهر (76)، آیه 5 و 6.
سوّم. مقام تقوا
؛ قرآن با سخن هاى گوناگون و تعبیرهاى تأمل برانگیز، این مقام را مقامى ویژه و متقیان را ولى و دوست خود تلقى کرده است. جاثیه (45)، آیه 19؛ انفال (8)، آیه 34؛ بقره (2)، آیه 21؛ حج (22)، آیه 37 و … . بر اساس دیدگاه برخى از مفسران، هر چند تقوا خود مراتبى دارد؛ ولى مهم آن است که آدمى در «تقوا» سه رکن را رعایت کند:
1. از خدا بترسد و این خوف، خوف ساده باشد و بر اساس ترس از خدا از گناه کناره گیرى کند.
2. کناره گیرى از گناه بدین معنا که اگر گناه در وسط باشد، انسان خود را به حاشیه بکشد تا به آن آلوده نشود.
3. چه در آن ترس و چه در این حاشیه رفتن، مقصود و منظور، نزدیک شدن به خدا باشد. در این باره نگا: تفسیر موضوعى قرآن، ج 11، صص 205 – 219.
متقى آن است کاو بیزار شد از ره فرعون و موسى وار شد
قوم موسى شو بخور این آب را صلح کن با مه ببین مهتاب را
مثنوى، دفتر 4، بیت 3446 و 3447.
چهارم. مقام اخلاص
؛ به تعبیر لطیف محقق طوسى «پارسىِ اخلاص، ویژه کردن باشد»؛ اوصاف الاشراف، ص 65. یعنى، انسان قلبش را مخصوص حق کند تا احدى جز مقلب القلوب در حرم دل او راه نیابد. از نظر قرآن کریم «اخلاص» جوهره اصلى آدم است که بسیارى از اوقات، در زیر حجاب هوا و هوس پنهان و پوشیده مى ماند. لقمان (31)، آیه 32. از نظرگاه آیات قرآن تنها فرمان و درخواست خداوند از آدمى، همین اخلاص است که اگر حاصل آید، همه آنچه را که لازم است با خود دارد. بیّنه (98)، آیه 5. کسى که امید لقاى حق دارد و مشتاق جمال و جلال الهى است، باید مؤمن باشد و عمل صالح انجام دهد و در کار خود – چه در بخش اعتقاد و چه در بخش عمل – شرک نورزد. کهف (18)، آیه 110؛ در باب اخلاص نگا: تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 11، صص 253 – 258.
هر چه کارى از براى او بکار چون اسیر دوستى، اى دوستدار!
گرد نفس دزد و کار او مپیچ هر چه آن نه کار حق هیچ است هیچ
پیش از آنکه روز دین پیدا شود نزد مالک دزد شب رسوا شود
مثنوى، دفتر 2، ابیات 1062 – 1064.
منابع ذیل برای مطالعه مفید است : 1- انسان و ایمان ، استاد شهید مطهری 2-انسان در قرآن ، شهید مطهری 3- انسان در قر آن ، استاد مصباح یزدی