اصطلاح کرمانی |
معنی فارسی |
اصطلاح کرمانی |
معنی فارسی |
آب داغو |
گونه ای غذا |
اولنگون |
آویزان |
اوشا |
طویله حیوان |
اوسار |
افسار |
اِسپریچو |
پرستو |
اَلو گرفتن |
آتش گرفتن |
اَ پشتی یا اَ بالایی |
طرفداری |
اوشین |
چنگک ( ابزار کشاورزی) |
جوغن |
هاون |
جُریدن |
حرکت کردن |
جكیدن |
پریدن |
جلغوز |
سبک و خود نما |
جغزو |
پیه و چربی سرخ شده |
توره |
شغال |
توِه |
ماهیتابه |
تنا خارو |
طحال گوسفند |
ترمه |
شال، بی عرضه |
ته گاه |
سکوی خانه |
تژ |
جوانه |
تاله |
ساقه های هندوانه و خربزه و مانند آنها |
تُمبیدن |
فرو ریختن |
تر تر کردن |
خنده ی آهسته |
تكا پكا |
تکاپو، تنگنا |
تیل |
غلیظ |
تک پرک |
تیکه تیکه |
پزگو |
دمل کوچک که بر دست و صورت پیدا می شود |
تلنگو انگور |
خوشه ی کوچکی از انگور |
ترشاله |
زرد آلو خشک |
تشله |
تیله |
پوت |
پوک، خالی |
پُدوم |
بسته شدن |
پِرقید |
ترکید، بیرون آمد |
پُت ریزه |
ریختن مو |
پنا پستو |
مخفی گاه |
پسین |
عصر |
پَركُت |
نرم شدن، خرد شدن |
تریشه |
بخش بریده شده کوچکی از کاغذ یا پارچه |
تِرپوندن |
تاختن اسب والاغ |
پَرتو |
پرتاب کردن |
پَرّاكی |
پرنده ای که قادر به پریدن می باشد |
پِفتال |
تفاله چای |
پاطاقو |
قلاب گرفتن |
پَق |
پهن |
پُت |
مو |
پُلشیده |
سوختن مو و پشم |
پلاخون |
خون بسته ای که روی زخمهای سطحی پدید می آید |
بوک بردن |
بهت زده شدن |
|
|
درباره گویش کرمانی
گروهي از مردم را كه به زبان مشترك سخن ميگويند و جملگي در يك يا چند منطقه جغرافيايي زندگي ميكنند جامعه زباني و زباني را كه در يك منطقه محدود جغرافيايي يك كشور رايج است گويش مينامند پس گويش را با زبان محلي ميتوان مترادف دانست.
فرق گويش با زبان اين است كه گويش از سخنگويان كمتري برخوردار است، در منطقهاي محدود بكار ميرود و ممكن است صورت خطي و آثار مكتوب هم نداشته باشد.
معمولا به گونههاي مختلف جغرافيايي يك زبان اعم از رسمي مثل فارسي يا انگليسي يا زبان محلي مثل گيلكي، تركي و لري لهجه ميگويند.
يك مورخ و نويسنده معاصر كرماني ميگويد: كرمان لهجه خاص ندارد اما فارسي آن بسيار قديمي است و همان است كه در سيستان در آتشگاه كركويه، سرود گرشاسب را بدان زبان ميخواندند.
محمدابراهيم باستاني پاريزي در مقدمه كتاب “فرهنگ گويش” تاليف محمود صرافي نوشته است: زباني كه كرمانيها از هزار سال پيش و بيش از آن صحبت ميكردند بايد همين زبان باشد زيرا لهجه ديگري در كرمان نميشناسيم كه ربطي به پهلوي عصر ساساني و يا اشكاني داشته باشد يا مثل لهجههاي خاص اطراف كاشان (ابيانه) يا لهجه سمنان يا گيلك و لهجه خاص كردي و حتي لهجه شيرازي و كازروني براي عامه غيرمفهوم باشد.
او مينويسد: لهجه خاص مردم كرمان همان لهجه “محله شهري” است و البته بسياري از كلمات قديم و فصيح فارسي در مورد بسياري از اشياء وجود دارد كه تنها در كرمان هنوز كاربرد دارد و در ساير شهرستانها معمول نيست ولي اين كلمات هم صورت لهجهاي خاص ندارد بلكه جزء همان زبان فارسي كرماني است كه با تلفظ خاص محله شهري به كار برده ميشود مثلا عبارت معروف كت حوض را بلچ يعني سوراخ حوض را با يك لته يا وسيله ديگري ببند و محكم كن.
باستاني پاريزي مينويسد: ضبط لهجه يعني فرم اداي كلمات فارسي كرمان، نه تنها با اعراب معمولي ممكن نيست بلكه با الفباي فونتيك هم به زحمت ميتوان آن را تحرير كرد.
اين استاد دانشگاه تهران ميگويد: به همين سبب همه كتابها و مقالات و يادداشتهايي كه تاكنون در اينباره چاپ شده اين مقصود را آن طور كه شايسته است بر آورده نميكند.
وي در تشريح علت اين امر ميافزايد: علت آن اين است كه ترتيب كسره دادن يا ضمه دادن و نحوه طول دادن حركتها و زير و بمها و توقفها و تاكيد روي حروف تا حدود زيادي با ساير نقاط ايران تفاوت دارد و در نتيجه فهم گفتگوي يك كرماني با اصفهاني و گيلك تفاوت بسياري پيدا ميكند.
اين مورخ و نويسنده در ادامه مقدمه كتاب فرهنگ گويشها نوشته: دو نكته عجيب در لهجه كرمان هست كه دليل آن را بايد پيدا كرد ، نكته اول آن است كه با اينكه در تمام طول تاريخ ايران لااقل بعد از اسلام با اينكه تمام حكام كرمان غيركرماني بودهاند و بيشتر آنان تركان يا گيلك يا غز يا قراختائيان يا قزلباشان و بالاخره قاجارها بوده و اغلب آنها مامور گارد و سپاه ترك همراه داشتهاند با همه اينها بر خلاف بسياري از نقاط ايران نه تنها هيچ كلني تركنشين مثل اطراف اراك يا همدان يا شمال خراسان در كرمان پديد نيامده بلكه همان ايل افشار و بچاقچي كه ترك و مهاجر و احتمالا تبعيدي به كرمان بودهاند نه تنها لهجه تركي خود را از دست داده بلكه از همه كرمانيها كرمانيتر شدهاند.
وي به عنوان مثال از طايفه شيخيه ياد ميكند و ميگويد: طايفه شيخيه و خانزادگان ابراهيمي كه با اينكه آنها اصلا تركمان قاجار بودهاند و هميشه گروهي ترك همراه داشتهاند امروز هيچ كدام از ابراهيميهاي كرمان كه خانوادهاي پرجمعيت هستند نه تنها يك كلمه تركي نميدانند بلكه لهجه آنها يك لهجه كرماني محله شهري خيلي اصيل و قديمي است.
او ميگويد: اين تحول زباني در اين است كه چون عموما حكام ترك و تركاني كه به كرمان آمدهاند با كرمانيها ازدواج ميكردند و زن كرماني ميگرفتهاند بچههاي آنها طبعا به لهجه كرماني با مادر صحبت ميكردهاند و لهجه مرد بتدريج فراموش ميشده و در نتيجه همه احفاد و اولاد آنها كرماني خالص صحبت ميكردهاند.
باستاني پاريزي ميافزايد: اين نكته حتي در همان عصر سلجوقيان و ميان خود شاهزادگان سلجوقي كرمان نيز مصداق داشته است.
اين مورخ و نويسنده معاصر كرماني در خصوص دومين نكته عجيب در لهجه كرماني به فاصله كوتاه بين دو شهر كويري كرمان و يزد اشاره ميكند و تفاوت لهجه اين دو شهر را از نكات عجيب ميداند.
وي ميگويد: همانطور كه رنگ و نژاد مردم كرمان به دراويديها و سيستاني ها و قندهاريها نزديكتر است تا مردم يزد و اصفهان و بالاخره ري و تبريز و گيلان، همينطور زبان آنها هم اين نزديكي را حفظ كرده است.
باستاني پاريزي در مورد لهجه كرمان و قدمت آن ميگويد: لهجه كرمان لهجه اي است بسيار قديمي چنانكه وقتي آدم فارسي كرمان را مثلا در قريه “خونو پاريز” ميشنود چنان مينمايد كه گويي دارد با فارسي مردم عصر سلمان فارسي صحبت ميكند.
او ميافزايد: مساله دوم غناي لهجه كرمان و زبان فارسي آن است ، زبان فارسي كه در تهران و مراكز رسمي مملكت رايج است متاسفانه براي بسياري از اصطلاحات و پديدههاي طبيعي و گياهان و حيوانات كلمه خاص ندارد در حالي كه در لهجههاي ولايات از آن جمله لهجه كرمان بسياري اصطلاحات هست كه اگر ضبط شود هم به غناي زبان فارسي ميافزايد و هم احتياج نيست كه معادل آن اصطلاحات از زبانهاي خارجي اخذ شود.
به گفته اين استاد دانشگاه تهران با امكانات فني جديد به تدريج اين لغات و اصطلاحات فراموش ميشود و بالاتر از آن خود لهجهها و نحوه اداي كلمات هم از ميان ميرود.
وي تنها راه چاره را تهيه نوار و فيلم از نحوه بيان مردم ميداند و ميگويد: در اين مورد بايد دستگاههايي در اسرع وقت موظف شوند كه خود را به روستاهاي دوردست برسانند و با پيرزنان و پيرمردان پرحرف بنشينند و هرچه ميگويند به طور طبيعي ثبت و ضبط كنند
***
چارقد:روسری
وابس:بِایست
قینوس:حرفِ چرت
میواست یا میواستی:میبایست، می بایستی
چوم:چه میدانم
پلخمون:خون خشک شده ی زخم
خاب: بسیار خوب
بل:اجازه بده
سفتو:سبد
مغراض:قیچی
دورکردی:دیر امدی
پچل:کثیف
مچل:الاف
کِغارک:قارچ
لُک:برامدگی
سرمغراضی:پارچه های چیده شده
سین:طرف،سو
کو بورو او سین :لطفا برو اون طرف
پسین:بعد از ظهر
زرده شوم:غروب افتاب
پسبا:پس فردا
کراجَک: کلاغ زاغی (پرنده ای از خانواده کلاغ با جثه ای کوچکتر از کلاغ که توی بالهاش پرهای سفیدی داره و دمش هم درازتره، بسیار هم فضول و باهوشه)
چوری:جوجه
هانمید:مقدار زیاد از چیزی
وخی:بلند شو
وربخی:بلندشو
گُرده:پهلو
دُری:بشقاب
قَبسینی یا قَوسینی:سینی
وَرجِکیدن:پریدن، یهویی ترسیدن
دَرگُنج:در حدی
قِلندرو:حباب روی آب
رُو نمیگیره:انجام نمیشه
جیکو:جیرجیرک
هونجیچسو:سوسک سیاه
فِت فِتو:آدم پرحرف
رودِمون:گوشت تازه آوردن(چاق شدن)
رورِزا: رودربایستی
تُرُشبالا : سبد ،صافی، چلوصافی، آبکش
گُواف:خمیازه
نِرکو:سکسکه
پُت:مو
پُت پُت:تیکه تیکه کردن
دِ پرک شدن: نصف شدن
دردات ور ته سرم: دردوبلات بخوره تو سرم عشقم 🙂
اولنگونو: آویزان
وَر:برای
بستون:بگیر
کرپو:مارمولک
مدو:سوسک
چنزو: نوعی حشره که کنار جوی آب زندگی می کند، جیرجیر می کند و بعضی ها برشته می کنند و می خورند !
ناسار:ناودان
رازین: پله
پِرقید:له شد
مِشَنگ:خل و چل
تغارو:کاسه بزرگ (ظرف کشک مالی)
سِزاوار کردن:حیران کردن، معطل کردن
ورهم گشتن:عجله کردن
آساق پاساق: همان زَلَم زیمبوی خودمان
زِپَتول: تکان دادن
ننا:مامان
ننایی:مادر بزرگ مادری
ننبابا:مادر بزرگ پدری
نمیا:نمی آید
وِلِشکو: رهایش کن
سرقلیفه یا سرقدیفه:روسری 3گوش
سرپایی:دمپایی
چغوک:گنجشک
چارچِلِنگ:چهار دست و پا
ریقو:کوچک
کِلَمبُرزی:دست انداز
جوغن:هاون
پُختو: یاکریم، موسی کو تقی (فاخته)
کَلپَک:مارمولک
اشپش:شپش
آبگرمو: اشکنه
مفشو: کیسه قندی یا کیسه دارو گیاهی
بد پک پوز:زشت
اُرتینه: دختر مجرد
حشمیت کشیدن: طرفداری کردن، جانبداری کردن
کُلیتوو: مقنعه
کاربافو: عنکبوت
سیتکو: کِرمک، کرم مقعد
لُکُمبرو: سرعت گیر
برابر: روبرو
جون کن: رخت کن
قُزمیت ـ رشقال: بیخود، مسخره، چیت
بُلیت: ساده، هالو
حقه : قوطی
اسپریچو: پرستو
سرسرا: هال
چنه: چونه
کماجون: قابلمه
آنداس:آدامس
فیقو: سوت
پرسه:مراسم ختم
سرسرا:هال خانه
وا:باز شدن
برکلا:بارک الله
کاکا: برادر
دادا:خواهر
کلچراغ:کربلایی چراغ
کلزهرا:کربلایی زهرا
زنکه:نوعی صدا زدن خانم ها
بلو : نوزاد
لرد: بیرون
بد بلایی:راحت نبودن
آبخاری:در گویش بعضی مناطق لیوان آب خوری است
موریک:مورچه
ور پات کا:به پایت کن
کوشا:کفش ها
امشو:امشب یا در بعضی موارد به امشب می گویند شبی
و ر برت کن:به تنت کن، بپوش
عامو:عمو البته عامو گویش روستایی کرمان است
شپر شپر:صدای مالیدن چیزی به هم
***
بوخ زود
آدرشک لرزیدن ، چندش
خلوش عامی
پلشیدن زدودن
كاربافو عنكبوت
وَشَم / بَشَم برایم
كَرِه بزغاله
شاخی كله پاچه
تلخو بادام كوهی
كركریچو غضروف
ترنشك پرنده ای با آوای زیبا
پختو/ پخته قمری
خشک لاغر
كلپک / کرپو مارمولك
جیكو جیرجیرك
مدو سوسك
ترشبلا آب كش
چارقد روسری
قینوس حرفِ چرت
چُم چه میدانم
پلخمون خون خشک شده ی زخم
بِل (بهل) اجازه بده
سَفت سبد
پِچَل کثیف
مچل الاف
کِغارک قارچ
لُک برامدگی
پسین عصر
زرده ی شب غروب افتاب
چوریک جوجه
هانِمید به اندازه / خوب
پیش دستی بشقاب
وَرجِکیدن پریدن، ترسیدن
گُنج سهم / حد
قِلندرو حباب روی آب
رُو نمیگیره / رُو شد انجام نمیشه / آغاز شد
هونجیچسو/ هِنچسکو سوسک سیاه
فِت فِتو آدم پرحرف
رودِمون گوشت تازه آوردن(چاق شدن)
گُواف خمیازه
نِرکو سکسکه
پُت مو
پُت پُت تیکه تیکه کردن
اولنگونو آویزان
ناسار ناودان
رازین پله
پِرقید له شد
تِغار کاسه بزرگ (ظرف کشک مالی)
ورهم گشتن شتاب کردن / آماده شدن
زِپَتول تکان دادن
بایو پدربزرگ
سرپایی دمپایی
چغوک / چقوت گنجشک
چارچِلِنگ چهار دست و پا
کِلَمبُرزی دست انداز
جوغن هاون
آبگرمو اشکنه
مفشو کیسه قندی یا کیسه دارو گیاهی
بد پک پوز زشت
کُلیتوو مقنعه
کاربافو عنکبوت
لُکُمبرو سرعت گیر
قُزمیت ـ رشقال بیخود، مسخره
بُلِیت ساده ، نادان
اسپریچو پرستو
کماجون قابلمه
فیق سوت
لرد بیرون
بد بلایی راحت نبودن
اوخاری / آبخواری لیوان
موریک مورچه
تُمبیدن فرو ریختن
تِرِشاله زرد آلو خشک
پَرتو(patou) پرتاب کردن
پِفتال تفاله چای
پایطاقو قلاب گرفتن
پَق پهن
پلوشوندن سرخ کردن و سوختن
ورگِل ِهم با هم ، دَرهم
آدور بوته ی خار
اُماچ شور با
اوقلي قيتو آبكي
انذِراتو کمی
لَته پارچه
لِسك خسيس
گُلوپ لامپ
كُتُمبه سر ، کله
اوسا آنوقت
گاچو گهواره
پِزگ جوش چهره
سرچِنگو نشستن روی پنجه نشستن
بابِو اَه
زِرو گرمی ، نیرو
پدروفه خاک و خل
***