درجات تقوا-مراتب محبت خدا-علاقه به غیرخدا-علاقه به دوست
۱۳۹۴/۰۵/۰۷
–
۵۱۴ بازدید
حدیث است که بالاترین «درجه تقوا» این است که در قلب انسان، جز خدا کسی وجود نداشته باشد. در اینجا مسأله ای برای من مبهم است، آیا نمی توانم هم نوعان خود و دوستانم را – که به نحوی در ترقی و پیشرفتم نقش داشته و در حقیقت واسطه فیض بوده اند – دوست داشته باشم و به آنها عشق و محبّت بورزم؟ به هر حال آنان نیز در دل من جا باز کرده اند؟!
یکم.
در آیات قرآن و روایات معصومین«علیهم السلام»، بر دوستى عده اى تأکید شده است؛ از جمله دوستى با پرهیزگاران، صبرپیشگان، نیکوکاران، پاکان، عدالت پیشگان، جهادگران، توکل کنندگان و تائبان.نگاه قرآنى به دوست و دشمن، گفتار سوّم و پنجم. بنابراین نباید پنداشت که خداوند، دوستى را منحصر در خویش ساخته است.
دوم.
بر اساس فرهنگ دینى، به دلیل آنکه محبّت نوعى وحدت پیدا کردن محبّ با محبوب است (یعنى محبّ همان جا است که محبوب او در آنجا هست و محبّ با محبوب خود است، و از او جدا نخواهد بود)، باید محبوبانى را برگزید که محبّان حقیقى حضرت حق و محبوبان خداوند متعال باشند تا انسان با آنان و در عالم آنها (در جوار قدس حضرت)، مقصود و شاهد وجه کریم او باشند.همان.
اى دل! آنجا رو که با تو روشنند وز بلاها مر تو را چون جوشنند
در میان جان تو را جا مى کنند تا تو را پر باده چون جا مى کنند
در میان جان ایشان خانه گیر در فلک خانه کن اى بدر منیر!
چو عطارد دفتر دل وا کنند تا که بر تو سرّها پیدا کنند
مثنوى معنوى.
به هر حال محبّت دوستانى که آدمى را به خدا نزدیک کرده و به محبوب اصلى و ازلى رهنمون مى گرداند، ایرادى ندارد؛ امّا دوستى با کسانى که انسان را از خدا دور نموده و وى را به بیراهه مى کشانند، در فرهنگ اسلام تحریم شده است.
حارث از امام على«علیه السلام» نقل مى کند که ایشان درباره دو دوست مؤمن و دو دوست کافر فرمود: «امّا دو دوست مؤمن که زندگى شان را بر اساس دوستى در راه فرمانبرى از خدا گذاشته و بر اساس آن، با یکدیگر بخشش ها کردند و به یکدیگر مهر ورزیدند؛ چون یکى شان پیش از دیگرى بمیرد و خداوند جایگاه او را در بهشت به او نشان دهد، به شفاعت از دوستش مى پردازد و مى گوید: پروردگارا! دوستم، فلانى مرا به فرمانبرى از تو فرمان مى داد و از معصیت و نافرمانى تو بازم مى داشت، پس او را بر همان هدایتى که مرا به آن استوار داشتى، استوار بدار، تا آنچه را به من نشان داده اى به او نیز نشان دهى.
خداوند نیز دعاى او را مستجاب مى کند و چون این دو یکدیگر را نزد خداوند عز و جل مى بینند، هر یک از آنان به دوستش مى گوید: خداوند به تو دوست پاداش خیر دهد، تو مرا به فرمانبرى از خداوند، فرمان مى دادى و از نافرمانى او بازم مى داشتى.
امّا دو کافرى که بر اساس نافرمانى خدا با یکدیگر دوستى کردند و بر اساس آن به یکدیگر بخشش ها نمودند و مهر ورزیدند، پس چون یکى شان پیش از دوستش بمیرد، خداوند جایش را در آتش به او نشان دهد. وى مى گوید: پروردگارا! فلان دوستم مرا به نافرمانى از تو فرمان مى داد و از فرمانبرى ات بازم مى داشت، پس او را بر ادامه گناهانى که مرا بر آن استوار داشت، استوار بدار تا عذابى را که به من نشان دادى به او نیز نشان دهى. پس چون در قیامت یکدیگر را نزد خداوند مى بینند، هر یک از آنان به دوستش مى گوید: خداوند به تو جزاى بد بدهد؛ مرا به نافرمانى از خدا فرمان دادى و از فرمانبرى اش باز مى داشتى: آن گاه حضرت این آیه را تلاوت فرمود: «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ»؛تفسیر قمى، ج 2، ص 287؛ بحارالانوار، ج 7، ص 173، ح 4.
مشترى من خداى است او مرا مى کشد بالا که «الله اشترى»
خون بهاى من جمال ذوالجلال خون بهاى خود خوردم کسب حلال
این خریداران مفلس را بهل چه خریدارى کند یک مشت گل
گل مخور گل را مخر گل را مجو ز آنکه گل خوار است دایم زرد رو
دل بخور تا دایماً باشى جوان از تجلى چهره ات چون ارغوان
مثنوى معنوى، دفتر 2، ابیات 2438 – 2442.