درجات گناه، تاوان و پَتِت در دين زرتشتى(2)
درجات گناه، تاوان و پَتِت در دين زرتشتى(2)
«پيش از حد مقررى كه كسى در خانه اى بميرد، اگر كسى در آن خانهـ يا محلى كه كسى مرده است آتش بيفروزد (در تابستان يك ماه پس از مرگ و در زمستان نُه شبانه روز) گناه وى تنافور است (روايت پهلوى ـ 5/2). تَناپوهر يا تنافور ميزانى براى سنجش ثواب و گناه بوده است. كسى كه درْون draona (نان گرد و مسطحى كه از خمير بدون مايه پخته و در مراسم يسنا، ونديداد، ويسپرد و ايزدان مى نهند) را بستايد، ثوابش يك تناپوهر است (روايت پهلوى ـ 2/9); و در همين مأخذ ثواب سفره گستردن براى درْون ـ تا يك صد و هزار و دويست هزار و هزار هزار و… تناپوهر نقل است»[23].
10ـ مرگ ارزان :Margarza¦n نام گناهانى است كه ارتكاب آنها حّد شرعى مرگ را در پى دارد. براى اجراى اين حكم سرِ محكوم را افراد تعليم ديده و كار آمد به شيوه اى خاص قطع مى كردند، و يا بدن آنان در تخته بندهاى مخصوصى آن چنان تحت فشار قرار مى دادند كه همه استخوان ها خرد شود. چنانكه در ونديداد، روايت پهلوى، روايات داراب هرمزديار، صد در بندهش، وِجَركرد دينى و… آمده، زنده پوست كندن، مثله كردن (تكه تكه كردن اندامها) و خرد كردن استخوان ها، سر بريدن، وارونه دفن كردن و غيره از انواع رايج اجراى حكم اعدام بوده است. مثلا در يكى از روشها كه در فرگرد چهارم ونديداد، بند50 بدان اشاره شده است، با كاردهاى فلزى، استخوان ها و بندبند اعضاى بدن را از مفاصل در حالى جدا مى كردند كه شخص كاملا زنده بود و خود شاهد اين قساوت و اجراى احكام دَدمنشانه بوده است. كريستن سن از اين نوع اعدام با عنوان «نُه بار نزع روان» ياد كرده و آن را اينگونه شرح داده: «جلاد اول انگشتان دستها را قطع مى كرد، دوم انگشتان پاها را مى بريد، سوم دستها را از مچ مى انداخت، چهارم پاها را از كعب جدا مى نمود، پنجم دو ساعد را از آرنج، و ششم دو ساق را از زانو قطع مى كرد، هفتم گوشها و هشتم بينى و آخرالامر سر را مى بريد. جثه مقتولين را پيش ددان مى افكندند». همچنين وى درباره انواع شكنجه و اعدامها كه ميان ايرانيان رواج داشته مى گويد: «ايرانيان هوش و مهارتى غريب در اختراع انواع شكنجه هاى عجيب داشتند. يكى از آلات بسيار مستعمل شانه آهنى بود كه بدان گوشت بدن محبوس بخت برگشته را شرحه شرحه مى كردند. اگر لازم بود عذاب را سخت تر كنند، نفت بر استخوانى كه از زير گوشت پيدا شده مى ريختند و آن را مى افروختند. زندانيان را سرازير گاهى به يك پا مى آويختند و به ضرب تازيانه ايشان را شلوپل مى كردند، اندام هاى ايشان را مى بريدند يا بندهاى اعضا را يك يك جدا مى ساختند، پوست از سرشان مى كندند، سرب مذاب در چشم و گوششان مى ريختند، بدن ايشان را دونيم مى نمودند. بر اين فهرستى كه از اقسام دژخيمى هاى لطيف شده به دست داديم، دوتاى ديگر را نيز بايد افزود: يكى آنكه بدن مقصّر را چندان با شش پر مى كوفتند كه استخوانهايش بشكند و نرم شود. آنگاه آن را كه روى چرخى كه محور آن را از دو سمت بر دو شاخه هاى عمومى قرار داده بودند، مى افكندند تا بميرد، ديگر آنكه خرمنى از هيزم برپا كرده، آن را از نفت خودش مى دادند و آتش مى افروختند و بدان مقصر را در آن مى سوختند».[25] بنابر شايست ناشايست براى گناهكار مرگ ارزان نبايد مراسم دينى يا پتت برگزار كرد (فصل8، بند6 و4) و نيز نبايد با آنها بر سر سفره نشست: نبايد از آنان باژ (باج) گرفت و به آنان باژ داد.[26] همانطور كه اشاره شد و توضيحاتى گذشت، در اغلب منابع پهلوى براى گناهان هشت پايه[27] ذكر كرده اند، امّا در صد در بندهش، در 13 در شرح گناهان نُه پايه برشمرده است:
فصل اندر كرفه و گناه بنوشتم. بدانند كه به دين در كرفه گناه پايه خرد بنهاده است، و هر يك را نامى است: فْرَمان و آگرفت و اَويروشْت و اَرْدوش و خْوَرْ و بازاء و ياتْ و تَنافور و مرگرزان.
فرَمان هفت اِستير باشد و هر استيرى چهارده مثقال باشد و آگرفت دوازده استير باشد. و اَويروشت پانزده استير باشد و يات صدوهشتاد استير باشد و تنافورى سيصد استير باشد. مرگرزان آن است كه او را زنده نبگذارند.
اكنون گناهان خُرد بنوشتم. هرگاه يكتار موى بيفكَند و در دل دارد كه نگيرد و نه پرهيزد، فرمانى گناه باشد، اگر كوچك باشد اگر بزرگ; و هرگاه كه ناخنى بيفگند و طلب باز نكند و نه پرهيزد فرمانى گناه باشد، هجره (هخر hixr =پليدى، كثافت) كه در تن باشد نبگرفتند و بيفگند فرمانى گناه باشد. بادى كه در آتش دمد به دهن، به هر يك بار، فرمانى گناه باشد. و آب تاختن (ادراركردن) كه در چاه كنند كه به ميان سراى باشد فرمانى گناه باشد. چون بيك پاى كفش روند،[29] در شايست ناشايست (بخش شانزدهم) نيز شروحى درباره درجات گناه و تعريف آنها در چگونگى ضرب و جرح و تاوان و مجازات آنها آمده است:
«… كوچكترين گناه فرمان نام دارد و اين كه يك فرمان، سه درم و سه دانگ و پنج گندم است; نيز هست قولى كه هر فرمان گناه را سه درم و سه دانگ گويد.[30] يك آگرفت: هر چه در جهان مردم را با آن زنند، سلاح نام دارد، پس همى چون سلاح را در دست گرفت و آن را چهار انگشت از زمين برگرفت (=بلند كرد)، پس او را يك آگرفت گناه بر ذمه باشد. يك آگرفت گناه را تاوان و پادافراه پنجاه و سه درم است.
هنگامى كه آن سلاح فرود گردد، پس او رايك اويرشت گناه بر ذمه باشد و دادستان (=حكم) وى گردانيدن سلاح است و تاوان و پادافراه وى هفتاد و سه درم باشد. اگر چيزى بيش از گرانيدن سلاح نباشد. هرگاه بر او آن سلاح رابدهد (=بزند)، يك اردوش گناه او را بر ذمه باشد و تاوان پادافراه آن سى استير است: اگر زخم به اندازه يك پنجم يك دِشت (des§t= وجب كوچك) بر او كرد (=زد)، آنگاه او (=زننده سلاح) را يك خور گناه بر ذمه است و تاوان و پادافراه وى همان سى استير است».[31] درجات و مراتب گناه و تاوان هر يك بنابر آنچه در فصل شانزدهم، بند 5 و فصل يازدهم، بندهاى 1 و 2 ذكر شده، بدين ترتيب است:
گناهان مذكور در شايست و ناشايست[32] نام گناه و تاوان آن در فصل شانزدهم
نام گناه و تاوان آن در فصل يازدهم
1ـ يك سروشُوچَرنام گناه، سه درم و نيم دانگ[33] 1ـ هر فرمان گناه، سه درم سنگ و چهار دانگ
2ـ يك فْرَمان گناه برابر است با سه سروشوچرنام[34] 2ـ هر سروشوچرنام يك درم و سه دانگ; سه
سروشوچرنام گناه، چهار درم سنگ سه دانگ
3ـ يك آگرفت گناه، شانزده استير[35]
3ـ هر آگرفت گناه، سى و سه استير
4ـ يك اويرشت گناه، بيست و پنج استير[36]
4ـ هر اويرشت گناه، سى و سه درم سنگ
5 ـ يك اَرْدوش گناه، سى استير
5 ـ هر اردوش گناه، سى سنگ استير
6ـ يك خْوَرْ گناه، شصت استير
6ـ هر خْوَرْ گناه، شصت استير
7ـ يك بازاى گناه، نود استير
7ـ هر بازاى گناه، نود استير
8 ـ يك يات گناه، يكصد و هشتاد استير
8 ـ هر «يات» گناه، يكصد و هشتاد استير
9ـ يك تنافور (تناپوهل) گناه سيصد استير
9ـ هر تنافور گناه، سيصد استير
همانطور كه ديديم در ترتيب گناهان و تاوان آنها تفاوت هايى وجود دارد. اين تفاوت در ديگر كتب پهلوى نيز به چشم مى خورد. در رساله خود پَتِتْ[38]
بنابر روايات دينى هر كس كه مرتكب گناهان نابخشودنى (تناپوهل) شود و به حكم شرع مرگ ارزان باشد، پس از مرگ روانش نمى تواند از پُل چينوَت C§inawat(چينود) عبور كند و براى هميشه سرگردان و در دوزخ باقى خواهد ماند. در رساله مينوى خرد، فصل سى و پنجم به فهرستى از گناهان بزرگ، كه برخى از آنها در شمار گناهان تناپوهل و مرگ ارزان است، چنين اشاره شده:
«… از گناهانى كه مردمان مى كنند، لواط[44] و بيست و پنجم كسى كه ناسپاسى كند. و بيست و ششم كسى كه دروغ و نادرست بگويد. و بيست و هفتم كسى كه در مورد چيزى كه از ميان رفته است، ناخرسندى كند. و بيست و هشتم كسى كه شاديش از بدى و آزار نيكان است. و بيست و نهم كسى كه گناه را رواج دهد و كار نيك را به رنج و دور دارد و سى ام آن كه از نيكى اى كه به كسى كرده است، پشيمان شود».
گناه، تاوان و پَتت (توبه)
گناه wina¦h
در دين زرتشتى گناهان به سه دسته تقسيم مى شوند و هر دسته شامل گناهانى ديگر است:
1ـ گناه روان (winahâ¦-ruwa¦nâ¦g) ـ گناهى است كه روان را مى آزارد و اثرات آن پس از مرگ جسمانى، باعث اذيت و آزار روح مى گردد.
2ـ گناه هميمالان (wina¦hâ¦-hame¦ma¦la¦n) يا خصمان ـ گناهى است كه در اين دنيا براى آن شاكى وجود دارد و كفاره آن بايد به شاكى پرداخت شود.
3ـ گناه عبور از پُل (wina¦h⦠o¦puhl s§awe¦d) ـ گناهى است كه با كفاره و تاوان دادن از بين مى رود و سرنوشت شخص را در روز داورى در عبور از پُل چينود معين مى سازد.[45]
گناه هميمالان يا خصمان، گناه نسبت به خلق و مردم است و شخص گناهكار را در برابر مدعى و كسى قرار مى دهد كه از آن گناه آسيب ديده است: «آن گناه كه اندر (=نسبت به) مردمان باشد، گناه هميمالان و ديگر گناهان، گناه روانى خوانده مى شود».[47]
براى جبران گناه هميمالان بايد به خصم يا مدعى تاوان پرداخت و وى را راضى و خشنود نمود: «اين گناه است كه هيچ توجش (=تاوان براى بخشودگى) نيست، الا كه از آن كس كه ترا گناه در وى جسته باشد، آمرزش خواهى. (اگرنه) پس در چينود پل آن روان را باز دارند تا آنگاه كه خصم او در رسد و دادى از وى بستاند آنگاه رهايى يابد».[48]
امّا گناه روانى همانطور كه از نامش پيداست، بر خلاف گناه هميمالان و گناه عبور از پل، گناهى است كه اثرات آن به روان شخص گناهكار باز مى گردد و نه كسِ ديگر. اگر گناه جبران نشود و تاوان آن پرداخت نشده باشد، آمار آن به بامداد روز چهارم درگذشت بر سر چينود پل خواهد افتاد،[49] آنجا كه نيك و بد اعمال انسانها به وسيله ترازوى دقيق و زرّين رشنو (رشنِ) راست توزين و سنجيده مى شود:
«پس از مرگ تا سه شبانه روز روان به بالين تن نشيند، و روز چهارم بامدادان به همراهى سروشِ مقدس و واىِ ]ايزدباد [نيك و بهرام نيرومند از ستيزه اهريمن و يارانش رهايى يافته، از پل چينود (كه هر مؤمن و كافرى بدان مى آيد) مى گذرد. آنگاه رَشنِ عادل ]اعمال او را[ مى سنجد; با ترازوى مينوى كه به هيچ سوى گرايش ندارد; نه براى مؤمنان و نه براى كافران… و سرور و فرمانروا را با خُردترين مردم در داورى يكسان به شمار مى آورد».[50]
گناه عبور از پل (wina¦h⦠o¦ puhl s§awe¦d) همانطور كه قبلا اشاره شد، گناهى است كه با كفاره و تاوان دادن اثرات سوء آن از بين رفته و در روز داورى، مانعى براى عبور شخص از پل چينود ايجاد نمى كند. اين گناه را مى توان نقطه مقابل گناهانى چون: p s§o¦ – tanu¦، -p r ¶a¦ tanu¦ و an-a¦p r ¶a دانست كه در اوستا از آنها به عنوان گناهان بى توبه ياد شده و گناهكار بدون هيچ بخشايشى مرگ ارزان و مستحق مرگ به شمار مى رود و با توبه و تاوان از مجازات آخرت بخشوده نمى شود. اما نكته جالب و قابل توجه اين است كه در دين زرتشتى برخلاف اديان ابراهيمى، پادافراه ابدى نيست و همه مردم سرانجام به بهشت در مى آيند و به ستايش عظمت و جلال خداوند مى پردازند. «خداوند مخلوقات خويش را به خاطر گناهانى كه در زمان مرتكب شده اند، هر چند آن گناهان زشت و هراس انگيز باشد، به شكنجه و عذاب ابد محكوم نمى سازد. گناهكاران در دوزخى موقتى كه اهريمن و ديوان همدست او بر آن نظارت مى كنند، پادافراه مى بينند و بسيار سخت هم پادافراه مى بينند، اما هيچ خداى خوبى نمى تواند عذاب اليم ابدى نصيب آفريدگان خويش، هرچه گناهانشان هم سهمگين بوده باشد، گرداند; زيرا اين هم بر خلاف خوبى او و هم بر خلاف عدالت او است».[51]
پي نوشت ها :
[22]. نقل از: اوستا، دوستخواه (2:8ـ957) ـ مرحوم استاد بهار در تعريف تناپوهر مى نويسد: «حدى از گناه است كه مانع عبور گناهكار از پل چينود مى شود و كفاره آن سيصد سكه چهار درهمى يا دويست تازيانه بوده است. تناپوهر كرفه عمل و كارى است نيكو كه همسنگ باشد با يك تناپوهر گناه و آن را جبران كند»، رك: پژوهشى در اساطير ايران، ص297.
[23]. رك: روايت پهلوى، فصل 9.
[24]. رك: وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهى ساسانيان، ص99ـ 98.
[25]. رك: ونديداد، هاشم رضى، (1:494، 530).
[26]. ماتيكان هزار داتستان، ص35، بخش الف ـ باژ يا باج نان خوردن يا گرفتن باج نان يكى از مهمترين مراسم نيايشى نزد ايرانيان باستان بوده است و خوردن طعام بدون باج نان خوردن، dra¦ya¦n-jo¦yis§nâ¦h «صحبت كردن هنگام غذاخوردن» مى گفتند و آن را گناهى بزرگ مى دانستند. بر سر سفره غذا، كسى كه باژ نان خوردن را مى خوانده است، به اصطلاح درون را «مى يشته» و به ديگران باج مى داده است و كسان ديگر كه بر سفره خوراك مى خورده اند، از وى باج مى گرفته يا مى ستانده اند. رك: شايست ناشايست (ص80، يادداشت 1; ص142، يادداشت 54). يشت درون يا مراسم درون كه اصطلاحاً آن را «درون يشتن» مى گويند، در يسنا ازهاى سوم تاهاى هشتم ادامه دارد. يشت درون براى عبادت يا شكر گزارى از خدايان است و مى توان آن را به هر يك از ايزدان تقديم داشت و موبد مجرى اين مراسم «زوت» ناميده مى شود. يشت درون همچنين به عنوان باج نان خوردن (دعاى غذا) به كار مى رود و در اين مورد به اورمزد خدا تقديم مى شود. در مورد اول باج نان (دعاى غذا) كه مخصوص شروع است، خوانده مى شود و بعدغذا در سكوت خورده مى شود و بعد از شستن دهان و دست «باج پايان غذا» را مى خوانند. رك: مينوى خرد، ص114ـ113. همچنين براى اطلاعاتى بيشتر درباره باج و درون رك: «باج و درون زرتشتى»:
[27]. در روايات داراب هرمزديار (1:301 و 304)، نيرنگستان و شايست ناشايست كه متن آن را نقل كرديم براى گناهان هشت پايه ذكر شده، امّا در متن بعضى از نسخه هاى دستنويس شايست ناشايست شماره گناهان هفت haft ثبت شده است. وست (West) ثبت دست نويسها را درست مى داند و معتقد است كه احتمالا نام گناه فرمان بعداً به فهرست گناهان افزوده شده و يا چون دو گناه آگرفت و اويريشت داراى تاوانى يكسان هستند بنابراين شماره گناهان هفت است. اين نظر وست قابل تأمل است امّا همانطور كه گفتيم چون در منابع ديگر نيز هشت پايه و بعضاً نُه (صد در بندهش) براى گناهان ذكر كرده اند، بنا به نظر تاواديا، عدد هفت را مى توان سهو كاتبان دست نويسها قلمداد كرد، رك: شايست ناشايست، مزداپور، ص3 و منابعى كه در آن معرفى شده است; و: Tavadia, S§a¦yast- Ne- S§a¦yast, p. 13-16.
[28]. راه رفتن با يك كفش يا پاى برهنه، در فقه و احكام شرعى مزديسنان، عملى بسيار ناشايست و حرام است، و آن را بى حرمتى نسبت به ايزد موكل زمين يعنى سپندارمذ مى دانند. در صددر بندهش (در44، ص34) آمده: «اين كه بهدينان تا توانند كردن، پاى بر زمين نبايد نهادن، چه گناه باشد مر سفندارمذ امشاسفند را رنج مى رسد و آن را گناه «گشاده دَوارِشنى» خوانند». اين مطلب در (در89، ص158) نيز تكرار شده است: و به يك موزه راه رفتن هم چندين گناه باشد. يعنى با يك كفش راه رفتن.
در منابع ديگر همچون روايات داراب هرمزديار (1:95 به بعد و 298); شايست ناشايست (12/10); مينوى خرد (پرسش1، بند37، ص8); ارداوير افنامه (فصل25) در اين باره مطالبى نقل است. در كتب و منابع اسلامى نيز چنين اعتقادى ذكر شده است. بطور مثال علامه مجلسى در حلية المتقين (چاپ جاويدان، ص14ـ13) آورده است: «در آداب پوشيدن نعل و موزه و كفش ـ به سندهاى معتبر از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهماالسلام منقول است كه چون نعل به پوشى، ابتدا به پاى راست به كُن ـ و در وقت كندن ابتدا به پاى چپ كن. و فرمودند كه هر كه با يك تاى كفش راه رود، يعنى يك پا در كفش و ديگرى برهنه، شيطان بر او دست يابد و ديوانه شود… و منقول است كه حضرت رسول(ص) نهى فرمود از راه رفتن با يك تاى نعل… و در حديث ديگر از آن حضرت منقول است كه سه چيز است كه هر كه كُند بيم آن هست كه ديوانه شود… سوم با يك تاى موزه راه رفتن…».
[29]. رك: صد در بندهش، ص82ـ81.
[30]. ميزان پادافراه و تاوان گناهان كوچك با آنچه كه در فصل اول شايست ناشايست كه قبلا ذكر شده، و همچنين فصل 11، بندهاى 1 و 2 تفاوت دارد.
[31]. رك: شايست ناشايست، ص222 ـ 221.
[32]. به تفاوت ترتيب درجات گناه و تاوان آنها توجه كنيد.
[33]. همانطور كه قبلا توضيح داديم، درهم يا درم واحد پول و وزن در عهد ساسانيان بوده است. سكه هاى 61 درهمى را دانگ مى ناميدند و وزن دانگ شش دهم گرم بوده است. همچنين براى وزن ظرفها درهم (درم dr’m; درم سنگ dr’msng; زُزن zwzn; زُزن سنگ zwzwsng) بكار مى رفته است. رك: تمدن ايران ساسانى، ص250، لازم به ذكر است كه املاء واژه drahm در پهلوى 122 zwzn¨ (هزوارش) است. املاء zwzn نبايد به صورت zu¦zan (زوزَن) قرائت شود. هزوارش ها بايد به زبان پهلوى خوانده شوند:
آوانويسىàحرف نويسىàپهلوى
drahmZWZN¨122.
استاد پورداود در تعريف دانگ مى نويسد: در اوستا دانا da¦na¦ و در سانسكريت دهنا dha¨na¦ (دهانيه dha¦nya) به معنى دانه است. در پهلوى دانك da¦nak به همين معنى است… در نوشته هاى پهلوى دانك هم وزن و اندازه وهم پول است و بسا به جاى آن لغت ارامى (هزاوارش) مد madبه كار رفته است. معرب آن دانق (دانج) و جمعش دوانيق است. رك: هرمزدنامه، ص9ـ268.
[34]. پادافراه و تاوان گناه فرمان در منابع گوناگون يكسان نيست.
[35]. پادافراه و تاوان گناه آگرفت در منابع گوناگون يكسان نيست.
[36]. تاوان گناه اويرشت در منابع گوناگون يكسان نيست.
[37]. رك: خود پَتِتْ، ترجمه ابراهيم ميرزاى ناظر، ص17.
[38]. رك: همان، ص35.
[39]. در دين مزديسنا، عمل لواط از گناهان كبيره محسوب شده و حكم آن مرگ ارزان است. علاوه بر مينوى خرد، در ديگر كتب پهلوى همچون شايست و ناشايست، ونديداد، روايت پهلوى، روايات داراب هرمزديار، صددر بندهش، صد در نثر، روايت اميد اشوهيشتان و جز اينها، يكى از موارد ثابت در فهرست گناهان مرگ ارزان، غلامبارگى يا مُواجرى (كسى كه خود را در اختيار ديگران نهاده و اجير مى شود) است. مثلا در روايت اميد اشوهيشتان در ابتداى پاسخ سؤال 29 (ص185) و 41 (ص257) آمده كه مرتكب لواط، سزايش مرگ ارزان است. همچنين احكام بسيار سختى در اين باره، در «صد در نثر، در 9» آمده است. در آنجا تصريح شده كه براى كشتن چنين گناهكارانى فتوا و حكمِ حاكم شرع و حتى اجازه شاه لازم نيست:
«اين كه از غلامبارگى و مواجرى كردن پرهيز بايد كردن، 2ـ چه سرِ همه گناهان دين اين است و در دين به از اين بتر گناه نيست و مرگ ارزانى به حقيقت ايشان را شايد خواندن. 3ـ اگر كسى بديشان فرارسد و ايشان را در ميان آن كار به بيند، هر دو را سر به بايد بُريد، يا از شكم بشكافد، هيچ گناهش نباشد. 4ـ و هيچ كس را بى دستورى دستوران و پادشاهان نشايد كشت به جز از غلامبارگى و مواجرى.»
در منابع پهلوى لواط كردن vihipitan و غلامبارگى Naro vaepaya آمده و صورت اوستايى آن: لواط naro¦-vae¦ipiia و لواط كردن ¥vae¦p، است. در ونديداد (فرگرد1، بند12; فرگرد8، بند32 ـ 31) هم جنس بازى به صورت Kun-marzâ¦hآمده و Kun-marzبه معنى لواط كننده است.
همچنين درباره حرمت لواط، احكام و حدود شرعى آن در منابع پهلوى رك: ونديداد، (2:67 ـ 1059).
[40]. در اكثر منابع پهلوى از «خويدوده xwe¦do¦dah» به عنوان ازدواج با محارم يا ازدواج مقدس نام برده شده و براى آن ثواب بسيارى قائل شده اند. در صددر بندهش، در37، در شمار گناهان مرگ ارزان، «زن ربايى يا دزديدن زن» است. يعنى هر كس كه ازدواج برادر با خواهر را برهم زند، در حكم زن ربايى است و مرگ ارزان است. اين مطلب در روايت اميد اشوهيشتان پرسش24 (ص165 به بعد) تصريح شده است. يكى از مفصل ترين منابع پهلوى كه به وضوح در اين باره سخن گفته است، كتاب روايت پهلوى بخصوص بخش هشتم آن است: «و براى بد دين اين بزرگترين ثواب است اگر از دين بد دينى به بهدين آيد و براى بهدين، پس از آن كه يشت كرد، اين بزرگترين ثواب است، اگر خويدُوده كند. چه آن عمل خويدُوده چنان ارجمند و شايسته است كه بزرگترين نابودى ديوان است…»
همانطور كه اشاره شد و چنانكه درمنابع مختلف ذكر شده، در قديم اين رسم وجود داشته و براى آن ثواب هاى بسيارى شمرده شده است تا جايى كه در روايات داراب هرمزديار (1: 307) آمده كه اگر كسى مرگ ارزان باشد، چون از گناه پتت (توبه) كند، و خويُدودث كند، شايسته است كه حكم كشتن او ملغى شود و كرفه (=ثواب) باشد. امّا امروزه در ميان زرتشتيان اين عمل نه تنها منسوخ گرديده بلكه بشدت مورد انكار مطلق آنها مى باشد.
براى توضيحات مفصل رك: دانشنامه ايران باستان، (2، 816 به بعد) و منابعى كه در آن معرفى شده است.
[41]. سگ آبى beaver يا ببرگ babrag (بَبَر babar) يا (اودرگ udrag، otter سمور آبى) در دين مزديسنا از تقدس و حرمت بالايى برخوردار بوده است و كشتن آن گناهى بس عظيم و نابخشودنى. در ونديداد فرگرد 13 و 14 به مجازات بسيار سنگين كشتن سگ آبى و انواع سگ اشاره شده است. در ارداويرافنامه فرگرد 98 اين مطلب تصريح شده و همچنين در عذاب كسانى كه انواع سگ را كشته باشند، در ارداويرافنامه منظوم، ص87 ـ 86 آمده است:
سگى يك پا به دوزخ مى كشيدش
دگربار از قفا بر مى دريدش
جدا مى كرد از هر يك يك اندام
روان فريادها مى كرد مادام
بپرسيدم چو ديدم از سروش اين
بگفت اين بد تنِ بى هوش و بى دين
همى كشتست اندر ناصوابى
سگ از هر گونه اى خاكى و آبى
بكُشتى و نبردى هيچ تيمار
كنون ماندست در دوزخ چنين زار
گذشتم زان مواضع بار ديگر
بديدم من يكى غمخوار ديگر
بهِ گردش زور بانان سهمگين ژرف
كشيده آن روان را در يخ و برف
نقل اين ابيات از: ونديداد (3: 1425)
در روايات داراب هرمزديار (1: 258) نيز به اين مطلب اشاره شده است.
[42]. تغيير كيش در دين زرتشتى، از گناهان مرگ ارزان به شمار رفته و چنين شخصى سزاوار مرگ است. در روايت اميداشوهيشتان (پرسش و پاسخ 25) آمده است: «كسى كه دينش را تغيير داده و از زرتشتى به اسلام گراييده، در دم مرتكب گناه تناپوهل شده است. اگر در دوران يك سال به دين اصلى اش «زرتشتى» برنگردد، به مجرد خاتمه سال سزايش مرگ خواهد بود. هر مال و ثروت و در آمدى كه در زمان زرتشتى بودنش داشته تابع «قانون انسان هاى بدوى» مى گردد. قانون انسان هاى بدوى اين است كه: هر زرتشتى كه به آن اموال قبل از همه دست يافت، صاحب آن خواهد شد. اگر براى شخص غاصب اين امكان باشد كه آن را در تصاحب خود نگاه دارد و به آن مسلمان شده پس ندهد، غاصب محقّ است كه آن را براى خود نگاه دارد. اگر غاصب قادر نباشد كه آن را براى خود نگاه دارد بايد آن را به كسى كه در زمان زرتشتى بودنش صاحب آن بوده، پس بدهد»، رك: روايت اميداشوهيشتان، ص167 به بعد و ص17.
[43]. درفرگرد چهارم ونديداد، بندهاى16ـ1 در باب عهد و پيمان و انواع آن و حدود شرعى پيمان شكنان مطالبى آمده است. در روايات داراب هرمزديار (1: 42ـ43) از روايت شاپور بروجى درباره انواع پيمان و مجازات سخت پيمان شكنان چنين ياد شده است:
«اندر دين مِهردُروج (پيمان شكنى) شش گفته است: اول با كسى كه قول و پيمان كه كرده باشد ازو بگردد، روانش به سيصد سال در دوزخ بماند. دوم بيع (خريد و فروش) كرده است و باز گردد تا چهارصد سال در دوزخ بماند. سوم بيع گاو و چهارپايان بشكند تا هشتصد سال، چهارم بيع زمين بشكند تا نُه صد سال، پنجم بيع گوسفند بشكند تا پانصد سال، ششم پيمان دختر بشكند تا نُه صد سال در دوزخ بماند. و شاگرد اگر به اوستاد بهم بر آيد و دليل كند و استاد را سرد گويد و ديگر از اقرار نوزود بگردد، آنهم تا نهصد سال در دوزخ بماند. همچنين در اين باره در «صد در نثر، در 25» و روايت پهلوى بخش هاى 6 و 12 مطالبى آمده است.
[44]. در ونديداد فرگرد18، بند61 به بعد زرتشت از اهورامزدا مى پرسد: «چه كسى تو را به تلخ ترين اندوه، دچار و به تلخ ترين درد، دردمند مى سازد. اهورامزدا پاسخ ميدهد: «زن بدكاره اى كه درپى بدكاره اى به دنبال مؤمن و نامؤمن، پرستندگان مزدا و ديو پرستان، متقيان و شروران مى گردد».
درباره روسپى گرى و زناكاران در منابع زرتشتى و پهلوى، احكام و روايات بسيارى وجود دارد كه در همه آنها اين عمل بشدت نهى شده است. در صددر نثر، در42 آمده: اين كه بايد از گناه هميمالان به سختى پرهيز كرد و گناه چنان است كه كسى به ديگرى بهتان بندد و يا با زن كسى خيانت كند… . البته در صددر بندهش، در100 گناه هميمالان يا خصمان به معنى اخص زنا نيز بكار رفته است: «هر كس در گيتى زنا كرده باشد و زنى را از راه به در ببرد، آن گناه را هميمال خوانند. چون بميرد و روانش به چينْوَدپُل رسد، او را شمارش نكنند، اگر چه نيك كردار باشد تا هميمال رسيدن و عقوبت آن كارهايش دهند…». در صددر نثر، در63 اشاره شده كه چنانچه درگيتى شوهر رضايت دهد، اين گناه بخشوده است. همچنين رك: صددر نثر، در67; صددر بندهش، در91; ارداويرافنامه، فرگردهاى (60،62،69،70،71،78،85،88); همچنين بسيارى از احكام و حدود شرعى درباره زنا در روايات داراب هرمزديار بخصوص جلد اول، ص202ـ196 آمده است.
[45]. رك: روايت اميداشوهيشتان، ص261ـ260.
[46]. رك: شايست ناشايست، ص104، يادداشت1.
[47]. رك: Dhabhar, (ed.), saddar Nasr and saddar Bundehesh, p.(170 -171).
[48]. رك: صددر نثر، در42، ص33.
[49]. بنابه روايات دينى و عقايد زرتشتى، كسانى كه از اين جهان درگذرند، پس از سه روز و سه شب، در صبح روز چهارم به راهنمايى ايزدانى چون: مهر، سروش، رَشن واشتاد براى محاكمه و گذر از پل چينود (چينوت C§invat= پل صراط) آماده مى شوند. در اَئوگمدئچا aog madae¦c§a¦ فقرات 8 و 9 آمده: «8 ـ همى به سحرگاه سوم (پس از مرگ) و بامداد چهارم سروشِ اهروب (=پاك) دلير، و رشنِ راست، و واى بِه، و اشتاد ايزدِ پيروزگر، و مهرِ فراخ چراگاه و فَروهَرِ پاكان، و ديگر مينويان كه خويشكارى پذيرند به پذيره (=استقبال) روان آن انوشه روان (=بهشتى) آيند. 9ـ روان آن انوشه روان را خوارانه (=به راحتى، به آسانى) فرّخانه و نيودليرانه به چينود پل بگذرانند». رك: اساطير و فرهنگ ايران در نوشته هاى پهلوى، دكتر عفيفى، ص167. امّا سرنوشت گناهكاران و بدكاران به گونه اى ديگر است. در مينوى خرد، پرسش1، بند163ـ 158 در اين باره آمده: «هنگامى كه بدكارى بميرد، روانش سه شبانه روز در نزديكى سرِ آن كافر مى دود و مى گريد: (و مى گويد) كه به كجا روم و اكنون كه را به پناه گيرم؟ و هر گناه و بزه اى كه در گيتى كرده است، در آن سه شبانه روز به چشم مى بيند. روز چهارم نزرش (ويزَرِش) ديو مى آيد و روان بدكاران را به بدترين طريقه اى مى بندد. و عليرغم مخالفت سروش مقدس او را تا پل چينور (C§inwar = چينود) مى كشد. پس رَشنِ عادل روان بدكاران را به بدكارى آشكارا (= رسوا) مى كند».
[50]. رك: مينوى خرد، پرسش1، بند114ـ122; درباره ايزد رشن و خويشكارى وى نگاه كنيد به: مجله هفت آسمان، شماره20، «رَشن (رشنو) ـ ايزد دادگرى و آزمايش ايزدى»، تأليف نگارنده، ص218ـ215.
[51]. رك: تعاليم مغان، آرسى زنر، ترجمه فريدون بدره اى، ص138ـ137.