خانه » همه » مذهبی » دردشناسی، مقدمه دین‌شناسی

دردشناسی، مقدمه دین‌شناسی

تاملی کوتاه بر پرسشی فراگیر

دردشناسی، مقدمه دین‌شناسی

ما به عنوان مکلفان ناآگاهی که می‌خواهیم پاسخ پرسش‌ها و نیازهای مادی و معنوی‌مان را در دین بجوییم با انبوهی از آیات قرآن و روایات معصومان مواجهیم که بیان‌گر نکات پرشماری در حوزه‌های مختلف‌اند. بنابراین شرط اول بهره‌مندی حداکثری از منابع اسلامی، دانستن دقیق نیازهاست.

123 compressed%20(1) - دردشناسی، مقدمه دین‌شناسی

وقتی به داروخانه مراجعه می‌کنید با انبوهی از قفسه‌های دارو مواجه می‌شوید که هرکدام خاصیتی دارند و می‌توانند مرضی را درمان کنند. یکی درمان سرفه است و دیگری دل‌درد را برطرف می‌کند. آن یکی عفونت را از بین می‌برد و چهارمی علاج سوزش چشم است. حال اگر در این شلوغی داروها، ندانید مشکل‌تان چیست از رفتن به داروخانه سودی نخواهید برد. چه بسا هر چه داروخانه پیشرفته‌تر و مجهزتر باشد سردرگمی شما بیشتر بشود.

شاید با کمی تسامح بتوان گفت وضعیت ما در مراجعه به دین هم همین‌گونه است. ما به عنوان مکلفان ناآگاهی که می‌خواهیم پاسخ پرسش‌ها و نیازهای مادی و معنوی‌مان را در دین بجوییم با انبوهی از آیات قرآن و روایات معصومان مواجهیم که بیان‌گر نکات پرشماری در حوزه‌های مختلف‌اند. بنابراین شرط اول بهره‌مندی حداکثری از منابع اسلامی، دانستن دقیق نیازهاست. ما باید بدانیم دقیقا برای درمان کدام درد، در میان آیات قرآن یا روایات پی نسخه می‌گردیم. اتفاقا تجربه نشان داده است در مواردی که شخص مکلف با داشتن پیش‌زمینه سراغ متن دینی می‌رود هم بهتر می‌تواند از این دریا، ماهی مقصودش را صید کند و هم آن چه به دست می‌آید لذت‌بخش‌تر و آرام‌کننده‌تر است.

شاید تعبیر امیرمومنان که خود بزرگ‌ترین مفسر قرآن در تاریخ اسلام است بتواند تا حدی تاییدکننده این نگاه باشد؛ آن جا که درباره قرآن فرمود: «اِستَنطِقُوا؛ قرآن را به سخن آورید و طلب نطق کنید.» (1) یعنی اگر چه قرآن خود در بیش از شش هزار آیه سخن گفته است اما باید با سوال سراغ قرآن رفت و دلالت‌ها را از دل لغات و ترکیبات بیرون کشید. البته به این مساله هم باید دقت داشت که ابتدائا باید انتظارات بشر از دین و نیز قلمروی دین مشخص شود تا چیزی که دین از ابتداء در مقام بیان آن نبوده است بیهوده به متن دینی بار نشود.

آیا استنطاق از قرآن و روایات آفت هم دارد؟

متاسفانه پاسخ سوال، مثبت است. فارغ از پیش‌فرض‌های کلامی و فلسفی‌ای که در بند قبل اشاره شد، در مسیر استنطاقات قرآنی و روایی گاهی پیش می‌آید افرادی تفسیر به رای می‌کنند و آن چه را خود باور دارند به قرآن نسبت می‌دهند و رنگ و بوی اسلامی به باورهایشان می‌زنند. مثلا کسی در درس تفسیر قرآن گفته بود: پیامبر در حدیثی فرموده است «إنَّ لَکُلَّ شَئٍ قَلباً وَ إِنَّ قَلبَ القُرآنِ یس؛ هر چیزی قلبی دارد و قلب قرآن یاسین است» (2). این حدیث نشان می‌دهد که همه اشیای این جهان دارای قلبی مخصوص به خود هستند!! زیرا حدیث از واژه «کُل» و «شَیء» استفاده کرده است که اولی نشان‌دهنده دربرگیرندگی (شمول) و دومی عام‌ترین مفهوم زبانی است. بنابراین حدیث می‌خواهد بگوید همه‌ی اشیای عالَم بدون استثناء قلب دارند؛ لذا فیزیک‌دانان، شیمی‌دانان و زیست‌شناسان باید پژوهش کنند تا قلب اشیای مختلف را بشناسند!!! در حالی که کمترین توجه به محاورات زبانی روشن می‌کند منظور حدیث، این نیست. بلکه پیامبر اسلام قبل از گفتن جمله «قلب قرآن یاسین است» علی القاعده باید می‌فرمود «هر چیزی قلبی دارد» و گرنه مخاطب دچار بدفهمی می‌شد و احتمالا از پیامبر سوال می‌کرد مگر قرآن هم قلب دارد؟ لذا پیامبر برای پاسخ به پرسش و ابهام ناگفته، مجبور بوده ابتداء چنین جمله‌ای به زبان آورد تا زمینه برای فهم جمله‌ی دومی و اصلی فراهم شود. جالب است که ما این موارد را در فرهنگ خودمان هم داریم. مثلا این نوحه معروف را احتمالا بسیاری شنیده‌اند: «دل هر کی یه یاری داره، دل ما با حسینه» هیچ کس بعد از شنیدن مصرع اول این بیت، نمی‌گوید: «خیر! دل من یار ندارد.» زیرا می‌داند گوینده در مقام بیان این نیست که همه‌ی انسان‌های جهان، معشوق دارند، بلکه می‌خواهد ذهن و ضمیر مخاطب را برای فراز دوم که اتفاقا مقصود اصلی او هم هست آماده کند.

راهکار اصولیان

اصولیان شیعه برای در امان ماندن از چنین سوء تعبیرهایی که گاه در مسیر استنطاق قرآن پیش می‌آید قواعد مخصوصی مدون کرده‌اند. یکی از این راه‌گشاترینِ این قاعده‌ها که در بحث مربوط به اطلاق و تقیید در اصول فقه مطرح شده است «مقدمات حکمت» نام دارد. پیش از توضیح این قاعده باید کمی مفهوم مطلق و مقید را با یک مثال توضیح دهم. فرض کنیم خداوند گفته است هرگاه گناه الف را انجام دادید، به سه «فقیر» غذا بدهید. در این‌جا فقط گفته است سه فقیر و هیچ قیدی به آن اضافه نکرده است. بنابراین نسبت به این که شخص فقیر مومن باشد یا منافق یا کافر یا زن یا مرد یا بیکار یا شاغل و … هیچ چیز نگفته است. پس اگر شخص مکلفی بعد از انجام گناه الف، به سه فقیر غذا دهد – یعنی سه نفر که عرفا فقیر باشند – وظیفه‌اش را انجام داده است و خداوند دیگر او را مواخذه نخواهد کرد. به بیان روشن‌تر خداوند حکیم روز قیامت به او نمی‌گوید چرا فقیری که انتخاب کردی، شیعه نبود یا مثلا شاغل بود  یا زن بود و … . زیرا شخص مکلف می‌تواند بگوید دستور این بود که به «فقیر» غذا بدهم نه فقیری که وصف یا قید خاصی داشته باشد. بنابراین من آن چه اقتضای اطلاق بود انجام داده‌ام.

مقدمات حکمت چیست؟

مقدمات حکمت قاعده‌ای است که طبق آن ما زمانی می‌توانیم اطلاق یک کلام را بفهمیم که سه شرط محقق شده باشد: اولا مولا (خداوند و معصومان) در مقام بیان مقصود و مراد کامل خودش باشد و قصد شوخی، هزل‌گویی و … نداشته باشد. ثانیا قرینه‌ای در کار نباشد که نشان دهد منظور مولا، مقید است و نه مطلق. ثالثا آن لفظ از آن دسته الفاظی باشد که ظرفیت و امکان مطلق و مقید شدن را داشته باشد. بنابراین اگر لفظی باشد که اساسا نمی‌تواند به صورت مقید به کار رود نمی‌توان از آن اطلاق را نتیجه گرفت.(3) 

جمع‌بندی
از آن چه گذشت روشن شد اولا در مراجعه به دین باید دردشناسی را بر هر چیز دیگر مقدم کرد. زیرا دین مانند داروخانه‌ای است که دوای دردهای ما را می‌داند. دانستن درد، شرط بهره‌مندی حداکثری از این داروخانه معنوی است. ثانیا باید در دانش‌هایی مانند کلام و فلسفه دین، قلمروی دین و انتظارات بشر از آن را مشخص کرد و سپس به سراغ آن رفت. زیرا در غیر این صورت ممکن است چیزی را بر متن دینی بار کنیم که اساسا دین در «مقام بیان» آن نبوده است. ثالثا دانش‌هایی مانند اصول فقه که در واقع ابزار فنی فقیهان در عملیات استنباط است حتما باید چراغ راه ما در استفاده از داروخانه‌ی الاهی دین باشد.

پی‌نوشت‌ها:
(1) کافی، جلد یک، صفحه 61
(2) وسائل الشیعه، ج4، ص886
(3) مقاله «مقدمات حکمت» ویکی‌فقه

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد