درسهايي از عفو، بزرگواري و عظمت نفس
يكي از صفات پسنديده كه در قرآن و روايات به آن سفارش شده است عفو و بخشودن نابخردان و سبك مغزان، و تحمل و بزرگواري در برابر ابلهان است. شايسته است آدمي دريا دل باشد و همين كه از كسي آزار ديد در صدد انتقام بر نيايد، بلكه با گذشت بدين گونه امور بنگرد و علاوه بر عفو به مجرم احسان كند.
افرادي كه با اهانت ديگري به آنها دل گير مي شوند و در صدد انتقام بر مي آيند كم ظرفيت اند. قرآن كريم كساني را كه اهل گذشت و تحمل اند ستوده و دستور مي دهد مسلمان ها بدين صفت آراسته شوند:
( وَليَعفُوا وَ اليَصفَحُوا ألا تُحِبُّونَ أن يَغفِر الله لَكُم و الله غَفُورٌ رحيم)؛ (1)
بايد عفو كنند و گذشت نشان دهند، مگر دوست نداريد كه خداوند متعال شما را بيامرزد؟
و از ميان سخنان معصومين عليهم السلام به ذكر چند روايت بسنده مي شود:
رسول اكرم صلي الله عليه و آله:
ألا أخبِرُكُم بِخَيرِ خَلائق الدنيا و الآخرة؟ العفو عمن ظَلَمَك، وَ تَصِلُ من قَطَعك، و الإحسان إلي من أساء إلَيكَ، و إعطاء مَن حَرَمَكَ؛(2)
شما را از بهترين خصلت ها و اخلاق دنيا و آخرت آگاه نكنم؟ گذشتن از آن كه بر تو ستم روا داشته، پيوستن با كسي كه از تو بريده، نيكي با آن كه با تو بدي كرده، بخشش به فردي كه تو را محروم كرده است.
عفو و مقابله ي ستم به احسان در حقوق شخصي ممدوح و رواست نه در مورد حقوق ديگران و امت اسلام و آنچه به مصالح جامعه مربوط مي شود. هم چنين عفو در مواردي كه موجب تشويق و جري شدن ستمگر و نابخرد است پسنديده نيست.
خواجه نصير الدين طوسي
شخصي به خدمت خواجه نصيرطوسي آمد و نوشته اي از ديگري به وي تقديم كرد كه در آن نوشته به خواجه بسيار ناسزا گفته و دشنام داده شده بود و نويسنده ي نامه خواجه را « كلب بن كلب» خوانده بود.
خواجه در برابر ناسزاهاي وي با زبان ملاطفت آميزي اين گونه پاسخ گفت: « اين كه او مرا سگ خوانده است درست نيست، زيرا سگ از جمله ي چهارپايان و عوعو كننده و پوستش پوشيده از پشم است و ناخن هاي دراز دارد. اين خصوصيات در من نيست. قامت من راست است و تنم بي پشم، ناخنم پهن است و ناطق و خندانم، و فصول و خواصي كه مراست غير از فصول و خواص سگ است و آنچه در من است مناقض است با آنچه صاحب نامه درباره ي من گفته است».
و بدين گونه او را پاسخ گفت، با اين زبان نرم، بي آن كه كلمه ي درشتي بر زبان راند، يا فرستاده ي او را برنجاند.(3)
بزرگ ترين مدرس
در احوال آخوند خراساني رحمه الله نوشته اند:
آن همه ناملايمات كه در اواخر عمر ديد همه را تحمل مي كرد؛ بلكه تعارفات مرسوم و خوش لساني را با آن منابع سوء از كثرت حيا مي افزود و اهميت مي داد و اگر به مشكلي گرفتار مي شدند با كوشش تمام دادرسي مي نمود و اگر ذكر آنها در مجلسِ آن جناب مي رفت، اسامي آنها را با تعظيم ياد مي كرد و كسي جرئت نداشت در حضورش اسم آنها را به بدي ذكر كند.(4)
آية الله سيد هبة الدين شهرستاني رحمه الله مي گويد:
هنگامي كه نهضت مشروطيت در ايران شروع شده بود و بين علما افتراق افتاده بود، روزي در بيروني منزل آخوند در نجف، در خدمت ايشان نشسته بوديم. آن روز سيدي به منزل آخوند آمد و به ايشان عرض كرد: من مقلِّد آية الله سيد كاظم يزدي هستم و مي خواهم با فلان شخص معامله كنم و مُهر و امضا و اجازه ي سيد كاظم يزدي را براي خريدار برده ام؛ ولي چون خريدار مقلّد شماست، قبول نمي كند و به من مي گويد: « برو و اجازه ي آقاي آخوند را بياور». استاد ما آخوند حرف ما را قطع كرد و فرمود: « برو به او بگو آخوند گفت: اگر تو واقعاً مقلد من هستي، بايد مُهر و امضاي آقاي سيد كاظم يزدي را روي سرت بگذاري و فوري اطاعت كني».(5)
علامه طباطبائي
يكي از شاگردان علامه رحمه الله مي نويسد:
استاد بزرگوار در برخورد با بدانديشان و شيطان صفتان شيوه اي الهام گرفته از كتاب و سنت داشت. هنگامي كه نابخردي از روي غرض ورزي اقدام جاهلانه اي در جهت تضعيف شخصيت علمي ايشان انجام داده بود و جمعي از علاقه مندان اجازه مي خواستند كه او را توبيخ كنند با كمال آرامش و متانت فرمود: (و لا يَحِيقُ المَكرُ السيءُ إلا بِأَهلِهِ)(6) و طولي نكشيد كه وي مصداق اين آيه ي شريفه شد. اين تجربه درباره ي چند نفر ديگر به صورت گرفتاري ها و رسوايي هاي عجيبي تكرار شد و اين حقيقت به ثبوت رسيد كه ناسپاسي نعمت وجود مردان الهي و اسائه ي ادب به علماي رباني موجب سلب توفيق و رسوائي دنيا مي شود.(7)
عفو قاتل
در دوران زعامت آية الله سيدابوالحسن اصفهاني رحمه الله شبي از شب ها كه ايشان در نجف اشرف نماز مغرب و عشا را به جماعت مي خواندند بين دو نماز، شخصي فرزند او را شهيد كرد. اين پيرمرد هفتاد ساله وقتي از شهادت فرزند با خبر شد بسيار بردباري و صبوري و بزرگواري از خود نشان داد و فرمود: « لا حَولَ وَ لا قُوَّة إلا بِالله» و نماز عشا را خواند و قاتل فرزند را هم عفو كرد.(8)
دعا به شاگرد بي ادب
سيد نعمت الله جزائري قدس سره مي گويد:
برخي از شاگردانم مرا بسيار آزار دادند و بسي ناراحت و اندوهگين كردند؛ ولي من براي آنها دعاي خير مي كنم و مي گويم: خدايا! در مقابل بدي هاي آنها به من، به آنان احسان كن. و در برابر آزارهايشان به آنها ترحم نما و به همه كارهاي خير موفق گردان، به حق محمد و آل پاكش.(9)
پي نوشت ها :
1. نور، آيه 22.
2. اصول كافي، ج3، ص 166-167.
3. بيدارگران اقاليم قبله، ص 218 و الفوائد الرضوية، ص 609.
4. مرگي در نور، ص 395.
5. همان، ص 95-96.
6. فاطر، آيه 43: نيرنگ بد فرا نگيرد جز سازنده ي آن را.
7. يادنامه ي علامه طباطبائي، ص 40-41.
8. گنجينه ي دانشمندان، ج1ف ص 221، براي آگاهي بيشتر رك: الكلام يجرُّ الكلام، ج1، ص 207-208؛ مكارم الآثار، ج7، ص 2600-2602.
9. انوار نعمانيه، ج3، ص 92.
منبع مقاله :
مختاري، رضا، (1386)، گزيده سيماي فرزانگان، قم: بوستان کتاب، چاپ ششم