درسها و عبرتهاى عاشورا در عرصه رفتار سياسى(4)
درسها و عبرتهاى عاشورا در عرصه رفتار سياسى(4)
زمينههاى دگرگونى ارزشها
چرا پس از پيامبر(ص) به تدريج ارزشها و آرمانهاى اسلامى رنگ باختند و دگرگونشدند؟ پاسخ اين پرسش نياز به شناخت يك نكته تربيتى و دقت در اوضاع آن روزگار دارد.همانگونه كه روانشناسان گفتهاند: تربيت كارى تدريجى است. پيامبر اسلام (ص) براىتربيت انسانها و تثبيت ارزشهاى اسلامى تلاش بسيار كردند. امّا ده سال براى تربيتمردمى كه درست بر ضدّ اين خصوصيات بار آمده بودن زمان خيلى كمى بود. درست استكه مردم اسلام را پذيرفته بودند، اما هنوز نتوانسته بودند ارزشهاى جاهلى را به كلّىفراموش كنند و ارزشهاى الهى را با جان و دل بپذيرند به ويژه كه بسيارى از مسلمانان پس ازفتح مكّه و در سال هشتم هجرى به اسلام گرويده بودند و پيامبر نيز دو سال پس از آن از اينجهان رحلت كرده بودند.
نخستين نشانههاى احياى ضدّارزشها در جريان سقيفه بنىساعده سر بر آورد. كسانىكه از اصحاب و ياران نزديك رسول خدا(ص) به شمار مىآمدند سخنانى را به پيامبر نسبتدادند كه بسيار شگفتانگيز بود. با اينكه آن بزرگوار در بسيارى از جاها از جمله در آخرينسفر خود كه از مكّه برمىگشت، به صراحت فرموده بودند كه: تفاوتى بين عرب و عجم، بينغلام حبشى و سيد قرشى نيست. امّا به ناگاه در سقيفه اعلام شد كه آن حضرت فرمودهاند: «الائمة من قريش»؛
[51] اين نسبت با صراحت قرآن
[52] و سخنان آن بزرگوار
[53] ناسازگار است.بنابراين سقيفه بنىساعده نخستين گامها در جهت احياى ارزشهاى جاهلى بود. اما چونديندارى بسيارى از مردم قوى بود و هنوز مردم آلوده به دنيا و جلوههاى آن نشده بودند اينجريان خيلى نمود پيدا نكرد. ولى اين وضعيت چندان دوام پيدا نكرد. امت اسلامى هر روز ازمسيرى كه پيامبر معيّن كرده بودند دورتر و دورتر مىشدند. عوامل زيادى زمينهساز اينوضعيت بودند؛ از باب نمونه به پارهاى از آنها اشاره مىكنيم:
1. جدايى مردم از اهل بيت(ع)
انحراف رهبرى از مسيرى كه پيامبر(ص) معين كرده بود و انزواى على(ع) به مدّت br>25> سال يكى از مسائلى است كه زمينه را براى دگرگونى ارزشها فراهم ساخت. چون درجامعهاى كه پيامبر(ص) خطوط كلّى آن را ترسيم كرده بود، آشناسازى مردم با دين وارزشهاى آن يكى از مناصب اهل بيت(ع) بود. كه اين نقش با انزواى على(ع) و منع از ترويجاحاديث نبوى از آنها گرفته شد. با اين وضعيت مردم براى اينكه رفتار خود را با اسلامراستين و ارزشهاى آن هماهنگ كنند دچار مشكل شدند. متأسفانه در جهت حلّ اين مشكلنه تنها اقدامى نشد كه اقداماتى در جهت عكس آن صورت گرفت. مسلمانان براى شناختاحكام دين به ابوهريرهها و كعب الاحبارها ارجاع شدند.
نقل حديث و فضائل اهل بيت(ع) قدغن شد، از باب نمونه، بنا به نقل ابن الحديد، معاويهبه كارگزارانش نوشت:
«هر كس چيزى در فضيلت ابوتراب و خاندانش روايت كند خونش هدر است. مالش حرمتندارد.»
[54]
معاويه به اين كار نيز قانع نشد، دستور داد تا احاديثى در نكوهش على(ع) جعل كنند و نيزدستور داد كه همه در منبرها بايد به على(ع) لعن كنند.
[55] افزون براين در بخشنامهاى نوشت:
«انظروا الى من قامت عليه البيّنة انّه يحب عليّا و اهل بيته فامحوه من الديوان و اسقطوا اعطائهو رزقه؛
[56]
هر كه را كه ثابت شد از دوستان و شيعيان على و اولاد او است اسم او را از ديوان قلم بكشيد وحقوق و مزاياى او را قطع كنيد.»
و در بخشنامه ديگرى، يادآور شد هر كس را احتمال داديد از دوستان اهل بيت است زيرشكنجه قرار دهيد و خانهاش را خراب كنيد.
[57] معاويه حكومت بصره و كوفه را به زياد ابن ابيه كه پيش از آن از شيعيان على(ع) به شمار مىآمد داد و او چون به خوبى شيعيان رامىشناخت دست و پاى بسيارى از آنان را قطع كرد و به چشمهاى آنان ميل كشيد و بسيارىاز آنان را تبعيد كرد و يا كشت تا جايى كه شخص مشهورى از آنان باقى نماند.
در اثر تبليغات معاويه، لعن و نفرين به على(ع) از بزرگترين عبادتها به شمار مىآمد بهگونهاى كه اگر شخصى آن را در نماز فراموش مىكرد قضاى آن را به جا مىآورد. معاويه باشيوه ياد شده تلاش مىكرد كه مردم را از اهل بيت(ع) جدا كند تا در نتيجه اسلام وارزشهاى آن فراموش شود و اسلام اموى و ارزشهاى جاهلى جاىگزين آن گردند. از اينروى هر كس در برابر اين دستورات مىايستاد مورد آزار و اذيت باند اموى قرار مىگرفت.
2. تبديل امامت به پادشاهى
تبديل امامت به پادشاهى يكى ديگر از زمينههاى دگرگونى ارزشها و فاجعه عاشورابود. بدون ترديد هر جامعهاى به حكومت نياز دارد تا امور آن جامعه سامان گيرد. از سوىديگر جامعه اسلامى، زمانى شاهد حاكميت اسلامى و ارزشهاى آن است كه حكومتاسلامى بر پا باشد. بر اين اساس اگر پس از رحلت پيامبر(ص) امامت عدل علوى استقرارمىيافت همان جوّ ايمان و تقوا و جهاد در راه خدا ادامه مىيافت. ولى متأسفانه با جريانسقيفه حكومت اسلامى ادامه نيافت و حكومت به صاحبان اصلى آن نرسيد و با فراز ونشيبهاى بسيار به حكومت و پادشاهى معاويه و يزيد انجاميد. خاندانى كه امام على(ع) درباره آنها مىفرمايد:
«اى معاويه، كى شما رهبر رعيت و رئيس ملت بودهايد؟ آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافتوالاى معنوى؟ (يعنى شما شايستگى اين كار را نداشته و نداريد.»
[58]
با مرگ معاويه زمانى كه امامحسين(ع) براى بيعت با يزيد دعوت مىشود امام(ع) درپاسخ مىفرمايد:
«بايد فاتحه اسلام را خواند اگر شخصى همانند يزيد حاكم مسلمانان باشد.»
[59]
و نيز آن بزرگوار به هنگام رويارويى دو سپاه مىفرمايد:
«آگاه باشيد كه بنىاميه پيروى از شيطان را بر خود لازم دانسته و پيروى از خداوند راتركگفتهاند و فساد را آشكار و حدود الهى را تعطيل كردهاند…»
[60]
بدون شكّ، حكومت نقش مهمى در تثبيت ارزشها و يا ضدّ ارزشها دارد چرا كه امام على(ع) مىفرمايد:
«النّاس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم؛
[61]
مردم به حاكمانشان شبيهترند تا به پدرانشان.»
وقتى كه حاكمان و كارگزاران جامعه افرادى چون معاويه و يزيد باشند كه همه توان خودرا در جهت تحريف دين و نابودى ارزشها و همچنين مروّجان آن به كار گرفتهاند، طبيعىاست كه افراد جامعه نيز همانگونه تربيت خواهند شد. در چنين جامعهاى مردم در برابردگرگونى ارزشها و كشته شدن مدافعان آن حساسيتى نشان نخواهند داد. همانگونه كه دررويداد عاشورا چنين وضعى پيش آمد.
3. افزون بر دو عامل ياد شده فتوحات دوره خلفاء و حاتمبخشىهاى عثمان نيز يكىديگر از زمينههاى فاصله گرفتن مردم از ارزشها و آرمانهاى اسلامى بود. اين فتوحات هرچند بر جغرافياى كشور اسلامى افزود، ولى چون همراه آن كارى فرهنگى براى هدايتمردم صورت نمىگرفت، به سرعت مردم را به سوى دنياگرايى برد. زيرا غنائم اين جنگها ازآنِ فاتحان بود و شركت در يكى از فتوحات بزرگ همراه با غنايم فراوانى بود كه كافى بود يكرزمنده با حضور در يكى از نبردها به اوج رفاه برسد.
[62]
افزون بر اين، حاتمبخشىهاى عثمان از بيتالمال و جمع ثروت به وسيله شمارى ازخواص در اين زمينه نقش مؤثرى داشت.
[63] در بخش دوم (كوتاهى خواص از انجام رسالتخود) توضيح بيشترى خواهيم داد.
4. يكى ديگر از عواملى كه زمينه دگرگون شدن ارزشها را فراهم كرد طرد بزرگانصحابه و مغضوب دستگاه واقع شدن آنان است. چهرههايى چون عمار و ابىذر به جرمحقّگويى تبعيد و شكنجه شدند. عبدالله مسعود كه از تبعيد ابىذر ناراحت بود مورد آزار واذيت قرار گرفت. گروهى از بزرگان كوفه همانند مالك اشتر زيد، صعصعه، جندب، كميلو…به شام تبعيد شدند.
[64]
در برابر عثمان به توصيه ابىسفيان كه گفته بود:
«مراقبت كن كه حكومت پيوسته در ميان ما دست به دست بگردد. و كارگزاران خود را ازبنىاميه انتخاب كن. اين فقط ملكدارى است، بهشت و جهنم يعنى چه؟!»
[65]
همكاران و كارگزاران خود را از خويشان و نزديكان و بنىاميه برگزيد.
[66] كسانى انتخابشدند كه در حال مستى به مسجد مىآمدند و نماز صبح را چهار ركعت مىخواندند و وقتى كه با اعتراض مردم روبهرو مىشدند مىگفتند: مىخواهيد بيشتر بخوانم؟!
[67]
مجموعه عوامل ياد شده دست به دست هم داد تا ارزشهاى عصر نبوى دگرگون شدند.اوج اين دگرگونى در روزگار يزيد بود، چرا كه در رأس حكومت فردى قرار گرفته بود كه بههيچ چيز اعتقاد نداشت، فردى عياش و خوشگذران بود و هيچ ابايى از آشكار شدن بىدينىخود نداشت. وقتى كه حاكمان جامعه چنين افرادى باشند، به حكم «النّاس على دين ملوكهم»مردم نيز روش و منش آنها را در زندگى به كار مىگيرند. در چنين جامعهاى مردم در برابرتحريف و يا حذف ارزشها و مدافعان جدّى آن بىتفاوت مىگردند و حتى ممكن استخود آنها براى حذف آن ارزشها و مدافعان آن بسيج شوند. همانگونه كه در رويداد عاشورااين قضيه پيش آمد. عبرتآموزى ما از رويداد عاشورا به اين است كه مواظب ارزشهاىانقلاب اسلامىمان باشيم تا خداى ناكرده به وسيله عوامل ياد شده و همانند آن، دچار تغيير ودگرگونى نگردند.
ب. كوتاهى خواص در عمل به تكليف
كوتاهى و سستى خواص از اداى تكليف و انجام وظيفه يكى از عوامل زمينهساز رويدادعاشورا است. نقش خواص در تحولات و دگرگونيهاى اجتماعى و سياسى از مسائلى استكه ترديدى در آن نيست. بر همين اساس رهبر معظم انقلاب خواص را يكى از عوامل بسيارتأثيرگذار در تحولات تاريخ مىدانستند و در رويداد عاشورا اين تحليل را ارائه كردند كه اگرخواص جبهه حقّ، تسليم جلوههاى دنيا نگردند و دين را فداى دنيا نكنند و به موقع از حقحمايت كنند، هيچ گاه جامعه اسلامى دچار وضعيت زمان امامحسين(ع) نخواهد شد وشاهد حادثه تلخى چون عاشورا نخواهد بود.
براى دريافت ابعاد اين تحليل تاريخى و جامعه شناسانه كه نسخه شفابخش جامعه امروزما نيز هست، نخست به مفهوم خواص و عوام اشاره كرده و سپس به علل و عواملى كه ممكناست برخى از خواص را از انجام وظيفه و مسؤوليت باز دارد و يا آنان را در برابر آن قرار دهدخواهيم پرداخت.
پينوشتها:
[51]. ملل و نحل، ص24.
[52]. حجرات(49) آيه 13.
[53]. بحارالانوار، ج73، ص293.
[54]. شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحديد، ج11، ص44.
[55]. همان، ج13، ص222 – 220.
[56]. همان، ص45.
[57]. همان.
[58]. نهج البلاغه، نامه 10.
[59]. اللهوف، ص20.
[60]. تاريخ الامم و الملوك، طبرى، ج4، ص304.
[61]. بحارالانوار، ج75، ص46.
[62]. عبرتهاى عاشورا، ص89؛ تاريخ سياسى اسلام، تاريخ خلفا، رسول جعفريان، ج2، ص194 – 188.
[63]. الغدير، علامه امينى، ج8، ص286 دارالكتب العربى.
[64]. همان، ج9، ص3، 31، 38.
[65]. همان، ج8، ص278، الاستيعاب، ج2، ص80، طبرى، ج11، ص357، مروج الذهب، ج1، ص440.
[66]. ملل و نحل، شهرستان، ص26.
[67]. الغدير، ج122 از منابع گوناگون اهل سنت اين موضوع را نقل كرده است.
منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27
/ج