بنا بر ادله متعدد عقلى و نقلى، پیامبران (ع) داراى مقام عصمت مى باشند: عصمت از گناه، عصمت در مقام اخذ وحى و ابلاغ آن و عصمت از خطا. ولى عصمت داشتن بدان معنا نیست که آنان نیازمند به استغفار نباشند؛ زیرا از انبیا اگر چه گناه و خطاى به معناى مصطلح سر نمى زند، ولى قصور و غفلت هاى آنى از یاد خدا ممکن است سربزند. چنان که گفته اند: حسنات الابرار سیئات المؤمنین ؛ خوبى هاى نیک مردان، براى مقربان گناه محسوب مى شود مثلاً ما در برابر ترک بسیارى از مستحبات و آداب بسیارى احساس گناه نمى کنیم، ولى پیامبر (ص) با توجه به میزان معرفت و کمال خویش آن را براى خود گناه محسوب مى کند. از این رو آن حضرت مى فرمود: من هر روز هفتاد مرتبه به درگاه خداوند استغفار مى کنم. انبیا چون با مبدأ هستى ارتباط دارند و شعاع علم و دانش بى پایان او بر قلب آنان مى تابد، حقایقى را مى بینند که بر دیگران پنهان است. از همین رو یک لحظه سلب توجه از خداوند را براى خویش لغزش مى شمارند. آنچه که براى پیامبران گناه شمرده شده از همین قبیل است. آنان چون همیشه توجه تمام به سوى خدا دارند، هرگاه لحظه اى از او غافل شوند – هر چند به واسطه انجام امور مباح باشد – آن را براى خویش خطا دانسته و طلب آمرزش مى کنند.
گـنـاه بـر دو گـونـه است: الف – گناه مطلق , و آن سرپیچى و تمرد و تخلف از قانون است که پـیـامـبـران خـدا بـه دلـیل هاى عقلى و نقلى از آلودگى به آن پاک بودند و قرآن کریم نیز چنین گناهى رابه پیامبران نسبت نداده است. ب – گناه نسبى , و آن تمرد و سرپیچى نیست بلکه عبارت از این است که اعمال عبادى بندگان هر چند هم باشکوه انجام شود باز نسبت به مقام بزرگ خداوند و لطفها ونعمتهاى بیشمار او ناچیز و نـاقـص اسـت و اساسا قابل مقایسه نیست و کسانیکه عمیق مى نگرند و به عظمت خداوند بیشتر آشـنـا هـسـتند عبادت خود را با شرمى بى حساب به پیشگاه او عرضه مى کنند و پیوسته به تقصیر خویش اعتراف مى کنند . و نـیـز گاهى گناه نسبى به کارى گفته مى شود که انجام آن از شخصیکه به مقام علم ومعرفت رسیده , مناسب نیست و ترک آن براى او بهتر است که به اصطلاح ( ترک اولى )نامیده مى شود . تـوضیح آنکه :از هر کسى به مقدار عمل و بینش , دانش و علم , ایمان و اعتقاد , قدرت و توانایى او مى توان انتظار داشت . چـه بـسا کارهایى که از یک نفر عین ادب , خدمت , محبت وعبادت شمرده مى شود اما از دیگرى بى ادبى , خلاف صمیمیت و کوتاهى در بندگى و اطاعت محسوب مى گردد . چـنـانکه اگر یک مرد عادى نمازش را بدون حضور قلب بخواند مورد مذمت قرار نمى گیردبلکه سزاوار تشویق است که همان به فرمان نماز عمل کرده است . اما اگر کسى که اطلاعات مذهبى و دینى او زیاد است , نمازش را بدون حضور قلب بخواند عیب و گـنـاه به حساب مى آید چرا که این نماز مناسب مقام علمى او نیست و اوبا علم و دانشى که دارد باید بهتر از این در مقام بندگى به اطاعت خدا بکوشد.
اکنون که معناى گناه نسبى معلوم شد به ایـن دو بـیـان توجه کنید :بیان اول مقام و موقعیت شامخ پیامبران , علم و دانش و ایمان و اعتقاد آنـان بـه انـدازه یى زیاد بود که مى خواستند حتى لحظه یى از خدا دور نباشند و به کارهایى نیز که بـراى دیـگران مباح است نپردازند به ویژه که پیامبران پیوسته در ترقى و تکامل بودند وروز به روز معرفت و شناسائى آنان به خدا افزایش مى یافت و در نتیجه در مى یافتندکه باید در مقام بندگى و اطـاعـت او بـیـش از پیش بکوشند این از یک سو اما از طرف دیگر بشر بودند و نمى توانستند حق بـنـدگـى خـدا و شـکـر او را بـه طـور شـایسته انجام دهند لذا همیشه خود را مقصر و گناهکار مى دانستند یعنى مى گفتند عبادات ما قابل مقایسه با مقام بزرگ خدا و نعمتها و لطفهاى بى شمار او نـیـسـت و ما باید بیش ازاین به عبادت و بندگى خدا مشغول باشیم و در حقیقت با اعتراف به گـناه مى خواستند بگویند از دست و زبان ما بر نمى آید که شکر نعمتهاى خدا و حق بندگى او را بـجـاى آوریـم و اصولا با همین اظهار عجز و اعتراف به تقصیر مى خواستند شکر خداى بزرگ رابه جاى آورند . بـنـده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدا آوردور نــه ســزاوار خــداونـدیش کس نـتـوانـد کـه بـجـا آورد بـیـان دوم در مورد بعضى از انبیاء الهى گاهى بر اثر یک غفلت کوچک و بـى تـوجـهى به مقام شامخ ربوبیت کارهایى که مناسب با مقام معرفت آنها نبوده است صادر شده است و از این جهت از جانب خداى بزرگ مورد اعتراض قرار گرفته اند . در حقیقت آن کار گناه و نافرمانى خدا نبوده اما چون با مقام پیامبرى آنان ,چندان تناسب نداشته است , نام آن ( ترک اولى ) گذارده شده است . چنانکه مى گویند براى یک پسر با ادب گناه است که در راه رفتن از پدر خود جلوبیفتد یعنى این کار را نکند بهتر است نه اینکه واقعا مثل سایر گناهان عقاب وعذاب داشته باشد . }براى مطالعه بیشتر ، ر . ک : شناخت پیامبران، محمدى رى شهرى خدا و پیامبران، جعفر سبحانى بررسى مسائل کلى امامت، ابراهیم امینى راهنما شناسى، مصباح یزدى منشور جاوید ، ج 5، جعفر سبحانى .
گـنـاه بـر دو گـونـه است: الف – گناه مطلق , و آن سرپیچى و تمرد و تخلف از قانون است که پـیـامـبـران خـدا بـه دلـیل هاى عقلى و نقلى از آلودگى به آن پاک بودند و قرآن کریم نیز چنین گناهى رابه پیامبران نسبت نداده است. ب – گناه نسبى , و آن تمرد و سرپیچى نیست بلکه عبارت از این است که اعمال عبادى بندگان هر چند هم باشکوه انجام شود باز نسبت به مقام بزرگ خداوند و لطفها ونعمتهاى بیشمار او ناچیز و نـاقـص اسـت و اساسا قابل مقایسه نیست و کسانیکه عمیق مى نگرند و به عظمت خداوند بیشتر آشـنـا هـسـتند عبادت خود را با شرمى بى حساب به پیشگاه او عرضه مى کنند و پیوسته به تقصیر خویش اعتراف مى کنند . و نـیـز گاهى گناه نسبى به کارى گفته مى شود که انجام آن از شخصیکه به مقام علم ومعرفت رسیده , مناسب نیست و ترک آن براى او بهتر است که به اصطلاح ( ترک اولى )نامیده مى شود . تـوضیح آنکه :از هر کسى به مقدار عمل و بینش , دانش و علم , ایمان و اعتقاد , قدرت و توانایى او مى توان انتظار داشت . چـه بـسا کارهایى که از یک نفر عین ادب , خدمت , محبت وعبادت شمرده مى شود اما از دیگرى بى ادبى , خلاف صمیمیت و کوتاهى در بندگى و اطاعت محسوب مى گردد . چـنـانکه اگر یک مرد عادى نمازش را بدون حضور قلب بخواند مورد مذمت قرار نمى گیردبلکه سزاوار تشویق است که همان به فرمان نماز عمل کرده است . اما اگر کسى که اطلاعات مذهبى و دینى او زیاد است , نمازش را بدون حضور قلب بخواند عیب و گـنـاه به حساب مى آید چرا که این نماز مناسب مقام علمى او نیست و اوبا علم و دانشى که دارد باید بهتر از این در مقام بندگى به اطاعت خدا بکوشد.
اکنون که معناى گناه نسبى معلوم شد به ایـن دو بـیـان توجه کنید :بیان اول مقام و موقعیت شامخ پیامبران , علم و دانش و ایمان و اعتقاد آنـان بـه انـدازه یى زیاد بود که مى خواستند حتى لحظه یى از خدا دور نباشند و به کارهایى نیز که بـراى دیـگران مباح است نپردازند به ویژه که پیامبران پیوسته در ترقى و تکامل بودند وروز به روز معرفت و شناسائى آنان به خدا افزایش مى یافت و در نتیجه در مى یافتندکه باید در مقام بندگى و اطـاعـت او بـیـش از پیش بکوشند این از یک سو اما از طرف دیگر بشر بودند و نمى توانستند حق بـنـدگـى خـدا و شـکـر او را بـه طـور شـایسته انجام دهند لذا همیشه خود را مقصر و گناهکار مى دانستند یعنى مى گفتند عبادات ما قابل مقایسه با مقام بزرگ خدا و نعمتها و لطفهاى بى شمار او نـیـسـت و ما باید بیش ازاین به عبادت و بندگى خدا مشغول باشیم و در حقیقت با اعتراف به گـناه مى خواستند بگویند از دست و زبان ما بر نمى آید که شکر نعمتهاى خدا و حق بندگى او را بـجـاى آوریـم و اصولا با همین اظهار عجز و اعتراف به تقصیر مى خواستند شکر خداى بزرگ رابه جاى آورند . بـنـده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدا آوردور نــه ســزاوار خــداونـدیش کس نـتـوانـد کـه بـجـا آورد بـیـان دوم در مورد بعضى از انبیاء الهى گاهى بر اثر یک غفلت کوچک و بـى تـوجـهى به مقام شامخ ربوبیت کارهایى که مناسب با مقام معرفت آنها نبوده است صادر شده است و از این جهت از جانب خداى بزرگ مورد اعتراض قرار گرفته اند . در حقیقت آن کار گناه و نافرمانى خدا نبوده اما چون با مقام پیامبرى آنان ,چندان تناسب نداشته است , نام آن ( ترک اولى ) گذارده شده است . چنانکه مى گویند براى یک پسر با ادب گناه است که در راه رفتن از پدر خود جلوبیفتد یعنى این کار را نکند بهتر است نه اینکه واقعا مثل سایر گناهان عقاب وعذاب داشته باشد . }براى مطالعه بیشتر ، ر . ک : شناخت پیامبران، محمدى رى شهرى خدا و پیامبران، جعفر سبحانى بررسى مسائل کلى امامت، ابراهیم امینى راهنما شناسى، مصباح یزدى منشور جاوید ، ج 5، جعفر سبحانى .