درهم تنیدگی نفس و بدن انسان (قسمت دوم)
عقل در عین مشتمل بودن بر فهم و شناخت به چیزی بیشتر و فراتر از آن دلالت دارد. به طور مثال، در روایات تعبیر «عقل گفتاری» (عقل روایت) و «عقل کرداری» (عقل رعایت) به کار رفته است تعبیر «عقل گفتاری» حاکی از آن است که فعالیت شناختی و گفتاری صرف را هرچند به عمل درنیامده باشد می توان عقل نامید. با این حال، تعبیر «عقل کرداری» به چیزی فراتر از شناخت، ناظر است. عقل کرداری، حاکی از توجه و بلکه التزام به لوازم عملی چیزی است که فرد آن را مورد درک و فهم قرار داده است.
در موارد دیگری نیز، چنان سخن گفته شده که عقل شناختی و گفتاری صرف، ناقص و ناتمام است و حتی صاحب آن، دور از عقل توصیف شده است: «آیا مردم را به نیکی فرمان می دهید و خود را فراموش می کنید، با این که شما کتاب خدا را می خوانید؟ آیا هیچ نمی اندیشید؟». از این آیه چنین برمی آید که کسی که خیر را می شناسد و مردم را به آن فرا می خواند (عقل شناختی و گفتاری) اما خود آن را به کار نمی گیرد، در نگاه کلی از عقل به دور است.
بنابراین عقل، محدود به شناخت نیست بلکه شناخت، محدوده ناتمامی از عقل است. حال اگر بخواهیم به شکل ایجابی درباره عقل سخن بگوییم، باید اظهار کنیم که عقل در صورت تام خود، مستلزم انسجامی وجودی میان شناخت، عاطفه، انتخاب و عمل فرد است. هرگونه عدم انسجام (مانند گونه ای فکر کردن و گونه دیگری عمل کردن) خود نشانه نابخردی است، چنانکه در آیه فوق به آن اشاره گردید. در چنین تصویری از عقل، نمی توان عقل را در مقابل ایمان قرار داد. عقل تنها هنگامی در مقابل ایمان قرار می گیرد که امری صرفا شناختی در نظر گرفته شود. از این رو در متون اسلامی، نه تنها عقل در برابر ایمان نیست بلکه عقل به سوی ایمان هدایت می کند و ایمان نشانه عقل است: «و چه کسی – جز آن که به سبک مغزی گراید – از آیین ابراهیم روی برمی تابد؟ و ما او را در این دنیا برگزیدیم و البته در آخرت [نیز] از شایستگان خواهد بود».
مورد دوم از حرکت سلبی مذکور، ناظر به مفهوم عقل ابزاری است. عقل در متون اسلامی تنها چون ابزاری برای بقا و ادامه حیات نیز در نظر گرفته نشده است. برخی عقل را تنها با رویکردی ابزاری نگریسته و کارکرد آن را به عرصه عملی زندگی، محدود ساخته اند . اما در دیدگاه اسلام، عقل چیزی بیش از یک سازوکار صرف برای حفظ بقای نوع بشر است. به بیان ایجابی، عقل یک ظرفیت ویژۀ آدمی است که وی به کمک آن می تواند علاوه بر تدبیر امور معیشتی خود، به درک حقایقی از جهان نایل شود و برحسب آنها فهم و تفسیر معینی نسبت به پدیدههای جهان بیابد: «خداوند… بر آفرینش لطیف و دقیق و عظمت قدرت خود، شواهدی آشکار اقامه کرد. آن سان که عقل ها به فرمانبرداری اش اذعان نمودند و به وجودش معترف شدند و تسلیم او گشتند و در گوش های ما دلایل یکتایی او آوازه افکند». آنچه در این سخن، مورد نظر ماست این است که عقل با در دست داشتن برخی نشانه ها و شواهد، حقایقی را درباره خدا در می یابد. در نظر گرفتن توانایی دریافت حقایقی از هستی برای عقل، مانع از آن خواهد بود که عقل تنها جنبه ای ابزاری داشته باشد.
سومین مورد از حرکت سلبی این است که عقل، نسبی و تاریخی نیست. با توجه به آنچه در مورد دوم بیان شد، یعنی این که در دیدگاه اسلام، عقل توانایی دست یافتن به حقایقی از جهان را دارد، نمی توان رویکرد نسبیت گرا و تاریخی نگر در مورد عقل را با آن قابل جمع دانست. اگر بخواهیم همین نکته را به صورت ایجابی بیان کنیم، باید بگوییم که عقل خصیصه فراتاریخی دارد. به عبارت دیگر، عقلی که می تواند به حقیقت هایی دست یابد، خصیصه فراتاریخی خواهد یافت و این همان چیزی است که دیدگاه های تاریخی نگر با آن همساز نیستند.
چهارمین مورد از حرکت سلبی مذکور این است که عقل آدمی نامحدود نیست. بر اساس متون اسلامی توانایی عقل در دریافت حقایق هستی، مطلق نیست، زیرا برخی از حقایق جهان برای عقل دست نایافتنی محسوب شده است: «حمد خداوندی را که هر توصیفی از رسیدن به کنه معرفتش بازماند و عظمت او دست رد به سینه عقلها زد، پس رسیدن به نهایت ملکوت او را راهی پدید نیامد».
به علاوه، عقل در جریان معرفت یابی در معرض مخاطره نیز هست، زیرا حقیقت با شبه حقیقت اشتباه می گردد و علاوه بر لغزش های فکری، انگیزهها و گرایش های نادرست نیز در کمین عقل است. حضرت امیر (علیه السلام) در وصیت به فرزندش امام حسن (علیه السلام) به مخاطره های عقل ورزی اشاره نموده است: «پس اگر نفس تو از به کار بردن شیوه آنان پیشینیان سرباز می زند و می خواهد خود، حقایق را دریابد، چنان که آنان دریافته بودند، پس بکوش تا هرچه طلب میکنی از روی فهم و علم باشد، نه به ورطه شبهات افتادن و به بحث و جدل بیهوده پرداختن».
با توجه به محدودیت توانایی عقل و نیز مخاطره آمیز بودن عقل ورزی نمی توان عقل را به طور کلی غیر تاریخی دانست. محدودیت و مخاطره های عقل ورزی موجب می شود که حاصل اندیشه ها، گاه در انقیاد خصیصه های فرهنگی و اجتماعی معین به دام افتد. بنابراین عقل در عین حال که فراتاریخی است، غیرتاریخی نیست. این امر، نقادی در عرصه عقل را ضروری می سازد، چنان که در سخن فوق از حضرت امیر (علیه السلام) به آن اشاره شده است. نقادی عقل، کوششی است توسط عقل برای یافتن و بازشناختن حدود خود و نیز نوع انقیادهایی که بر حسب موقعیت های اجتماعی و تاریخی معین بر اندام آن سنگینی می کند. در جریان این نقادی است که عقل هرچه بیشتر خصیصه فراتاریخی خود را آشکار می سازد. بنابراین برخلاف رویکرد نسبیت گرا می توان از رشد عقل بشر در طول تاریخ نیز سخن گفت. از این رو حضرت امیر (علیه السلام) در ادامه سخن فوق، چنین می گوید: «عقل به یادسپردن تجربه هاست. به عبارت دیگر، عقل از طریق به خاطر سپردن تجربه ها، راه پیشرفت خود را هموار می کند و آزموده را بار دیگر نمی آزماید.
بنابراین در نگاهی کلی، می توان چنین مفهومی از عقل را در متون اسلامی به دست داد: عقل چون قابلیتی در نوع بشر است که در عین محدود و مخاطره آمیز بودن فعالیت آن، امکان دست یافتن آدمی به برخی حقایق فرا تاریخی در مورد واقعیت های جهان را فراهم می آورد و آنگاه در پرتو فهم و تفسیر معینی که به این ترتیب از جهان فراهم آمده، لوازم عملی آن را در زندگی فرد مشخص می کند و تعهد نسبت به آنها و تحقق عملی آنها را از طریق تأکید بر انسجام وجودی فرد دامن میزند. عقل از طریق نقادی مداوم نسبت به محدودیتها و خطرورزی های خود، امکان رشد بیشتر خود را فراهم می آورد.
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص155-153، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389