دروغ پردازان در حوزه حديث اهل سنّت (3)
شرح حال: در مورد او دو ديدگاه وجود دارد:
دروغ پردازان در حوزه حديث اهل سنّت (3)
15ـ عبداللّه بن سبأ ( مشهور به ابن السوداء )
اتهام: يك صحابه ساختگى بوده است كه «سيف بن عمر» او را خلق كرده تا در تاريخ مذهب شيعه داخل كند و شيعيان را متهم كند كه عقايد آنها ريشه گرفته از تفكّرات يك نفر يهودى است.
شرح حال: در مورد او دو ديدگاه وجود دارد:
الف ـ او يك نفر يهودى است كه از اهل حميراست و در زمان عثمان مسلمان شد. هدف او از اسلام آوردن، ايجاد اختلافات دينى يا سياسى بين مسلمانان بود. او معتقد به رجعت بود و دعوت به على(علیه السّلام) مى كرد و عثمان را غاصب مى دانست و در قتل او دست داشت.39
ذهبى او را از غلات مى داند و فكر مى كند كه على (علیه السّلام) او را سوزاند.40
ب ـ علامه عسگرى در كتاب «عبداللّه بن سبأ» با دلايل محكم ثابت كرد كه اصلا «عبداللّه بن سبأ» وجود خارجى نداشته است؛ بلكه از ساخته هاى «سيف بن عمر تميمى» است.
سيف كه متوّفاى 170 هجرى است، متهم به زندقه و ساقط در روايت و مورد طعن همه ائمه اهل سنّت است.
اوّلين كسى كه قصه «عبدالله بن سبأ» را نقل كرده، طبرى (متوفى310هـ) است و دكتر طه حسين نيز در وجود داشتن چنين شخصى شك كرده بود؛ محمود ابوريّه نيز اين مطلب علامه سيدمرتضى عسگرى را مى پذيرد.41
16ـ عبداللّه بن عمروبن العاص
اتهام: نقل اسرائيليات از كعب الاحبار و از دو كتابى كه در«يرموك» پيدا كرد.42
دلايل و شرح حال: او از شاگردان و راويان كعب الاحبار بوده است و در سفر به يرموك، دو مجموعه نسخه به دست آورد كه در آنها علوم اهل كتاب و اسرائيليات بود. وى بسيارى از آنها را نقل مى كند43 و حتى«ابن كثير» بخشى از آنها را غير قابل قبول دانسته است.44
آثار:
1ـ روايات زيادى در كتب حديث از او نقل شده كه ريشه در سخنان كعب الاحبار و اسرائيليات دارد.
2ـ فتواهايى كه تا آخر عمر در مدينه (پس از قتل عثمان) مى داد و اساس آنها بر همين روايات بود.45
17ـ عبدالكريم بن ابى العوجاء
اتهام: جعل احاديث.
دليل و شرح حال: او از زنديق ها (به اصطلاح امروز ماترياليست ها) بود كه در زمان امام صادق (علیه السّلام) در مدينه زندگى مى كرد و تبليغات دهريگرى مى كرد. هنگامى كه محكوم به مرگ شد و مى خواستند گردن او را بزنند، گفت: من چهار هزار حديث در بين شما جعل كردم كه حلال ها را حرام و حرام ها را حلال مى كند.46
نكته: شايد همين كلام هم دروغ باشد؛ ولى به هرحال، خودش مدّعى جعل بوده و به سخنان او و احاديث منقول از طرف او نمى توان اعتماد كرد.
18ـ عبدالمغيث حنبلى (متوفى583هـ)
اتهام: احاديثى در فضايل يزيد بن معاويه جعل كرد.
دليل: او از حفّاظ بود و كتابى در فضايل يزيد بن معاويه پرداخت كه جملگى از احاديث موضوع و ساختگى است.
ابن جوزى كتابى به نام«الردّ على المتعصّب العنيد» را در نقض آن نگاشت.47
19ـ عكرمة ، مولى ابن عباس
اتهام: كذاب بوده و بر طبق نظر خوارج سخن مى گفته است؛ جوائز سلاطين را قبول مى كرده است.48
دليل: در منابع رجال شيعى، مدح و ذمّ قابل توجّهى براى او وجود ندارد.49
او مطالب زيادى در تفسير و حديث نقل كرده است. در مورد او دو ديدگاه وجود دارد:
الف: برخى گفته اند كه دروغگوست و طبق نظر خوارج سخن مى راند و جوائز سلاطين را قبول مى كرده و بر ابن عباس دروغ مى بسته است؛ سعيدبن مسيّب او را در مورد احاديث زيادى تكذيب كرده است و مسلم به او اعتقاد نداشته و لذا در صحيح خود از او نقل نكرده است.
ب: برخى ديگر، مثل ابن جرير طبرى، او را موثّق دانسته و تاريخ و تفسير خود را از احاديث او پر كرده است. و نيز احمدبن حنبل و اسحاق بن راهويه و يحيى بن معين او را موثق دانسته اند. بخارى نيز او را موثق دانسته و در صحيح خود مطالب زيادى از او نقل كرده است.50
ذهبى در «ميزان الاعتدال» مى گويد:
او يكى از منابع علم است و حفظ او مورد بحث نيست و طعنه هايى كه بر او مى زنند به خاطر ديدگاه او بوده كه متهم به رأى خوارج بوده است.51
نكته: برخى از صاحب نظران معاصر برآنند كه عكرمه تمايل شيعى داشته است و به خاطر همين مطلب مورد تهمت قرار گرفته است. شايد همين مطلب صحيح باشد، و شاهد آن اينكه مرحوم طبرسى در «مجمع البيان»، در موارد متعددى، مطالب تفسيرى را از او نقل كرده است.
20ـ على بن صالح بيّاع الأنماط
اتهام: جعل حديث به نفع خلافت ابوبكر و عمر.
دليل: ذهبى در «ميزان الاعتدال» نقل مى كند كه او متّهم به جعل حديث است و اين خبر را نقل مى كند كه وى متهم به جعل آن است:«عن عائشة ـ رضى اللّه عنها ـ مرفوعا: ائمّة الخلافة من بعدى أبوبكر و عمر».52
21ـ كعب بن ماتع الحميرى، مشهور به كعب الأحبار (متوفّى 32يا33يا38هـ)
كنيه كعب، ابواسحاق است و احبار(ج حبر) عالمان يهود را گويند.
اتّهام: احاديث يهود و از جمله قصه هاى تلمود را بين مسلمانان رواج داد و به صورت مرسل، از پيامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل حديث مى كرد؛ به طورى كه برخى او را« الصهيونى الأول » لقب داده اند.53
على (علیه السّلام) او را كذّاب خوانده است.54
شرح حال: برخى او را از«آل ذى رعين» و برخى از«ذى الكلاع» دانسته اند. او از بزرگان علماى يهود بود كه در زمان خلافت عمر، از يمن به مدينه آمد و مسلمان شد و عمر را در فتح بيت المقدس همراهى كرد و در زمان عثمان به شام مسافرت نمود و معاويه او را از مشاوران خود قرار داد و سرانجام در«حمص» درگذشت.
عمر در اوايل، به او آزادى گفتار داد و حتى احاديث او را مى شنيد؛ ولى بعدها او را ممنوع الحديث و حتّى تهديد به تبعيد كرد. گفته اند كه در توطئه قتل عمر دست داشته است.55
آثار:
الف ـ شاگردان او كه در حديث از او روايات زيادى نقل كرده اند عبارتند از:
1ـ عبداللّه بن عمر، 2ـ ابو هريره، 3ـ عبداللّه بن عباس، 4ـ ابن الزبير، 5ـ معاويه، 6ـ عبداللّه بن حنظله، 7ـ اسلم، مولى عمر، 8ـ تبيع الحميرى، 9ـ ابوسلام الاسود، 10ـ عطاء بن يار.
در «سنن» ابى داوود، تزمذى و نسايى از او روايت نقل شده است. از جمله كسانى كه در تفسير از كعب الاحبار مطالبى نقل كرده اند، اينان اند: ابن كثير، در تفسيرش(ج3،ص101و…)؛ قرطبى، در تفسير سوره غافر؛ و طبرى در تفسيرش(ج3، ص87) در مورد«ارم ذات العماد» و «سدرة المنتهى».56
ب ـ مجعولات كعب الاحبار :
او در تفسير، مطالب زيادى جعل كرده و يا از تورات و… نقل نموده است و نيز در مورد «صخرة» و«بيت المقدس» و فضيلت آن، رواياتى اسرائيلى نقل كرده است.57 وى به تحريك معاويه و حمايت او، رواياتى درباره فضيلت شام و بر حق بودن اهل آن جعل كرد و منتشر نمود.58
برخى از روايات جعلى كعب الاحبار را شاگردانش بدون سند نقل مى كردند، تا آنجا كه تابعين گمان كردند كه آن روايات را از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنيده اند و لذا برخى از نويسندگان، روايات جعلى كعب را در رديف موقوف هايى كه حكم مرفوع دارند، قرار دادند.59
22ـ مأمون بن احمدالسلمى
اتهام: وضع احاديث.
دليل: او عليه محمدبن ادريس شافعى و به نفع ابوحنيفه، جعل حديث مى كرد و به صورت مرفوع از ابوهريره نقل مى كرد. اين حديث از اوست: «يكون فى أمّتى رجل يقال له محمدبن ادريس اضرّ على امّتى من ابليس و يكون فى أمّتى رجل يقال له أبو حنيفة هو سراج أمّتى».60
و علماى فقه با اينكه مى دانستند اين حديث ساختگى است، ولى عنوان«سراج امّت» را در كتابهاى فقهى براى ابوحنيفه آوردند؛ و لذا شافعيان هم حديثى را در مورد پيشواى خود ساختند( أكرموا قريشا فانّ عالمها يملأ طباق الأرض علما) و پيروان مالك هم از قافله عقب نماندند و حديثى در فضيلت پيشواى خود جعل كردند(يخرج الناس من المشرق الى المغرب فلا يجدون أعلم من عالم أهل المدينة).61
23ـ محمدبن السائب، ابن بشير، ابوالنضر (ابوالنصر)، الكلبى النسّابة المفسّر الأخبارى (متوفّى146هـ)
اتهام: جعل حديث در حوزه تفسير.62
دليل: او يكى از راههاى نقل احاديث ابن عباس است و در تفسير، مشهور است؛ بلكه كسى در تفسير، طولانى تر و بيشتر از او سخن نرانده است.
برخى گفته اند اجماع بر ترك احاديث او هست و ثقه نيست و احاديث او نوشته نمى شود و برخى او را متهم به جعل كرده اند. ترمذى در صحيح خود از او احاديثى نقل مى كند.63
در منابع شيعى، او را از اصحاب امام باقر(علیه السّلام) و امام صادق(علیه السّلام) شمرده اند كه كتاب تفسيرى داشته، ولى مدح و ذمّى از او نشده است.64
امّا ذهبى در «ميزان الاعتدال» به صورت مفصّل، اقوال عامه را در مورد او نقل كرده است و بيان داشته كه او حافظه اى قوى داشته كه قرآن را در هفت روز حفظ كرده و سپس دچار فراموشى شده و با عنايت آل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بيمارى او برطرف شده است.65
نكته: به نظر مى رسد علّت مخالفت عامه با او همين ارتباط با ائمّه (علیهم السّلام) بوده است.
24ـ محمدبن سعيد دمشقى
اتهام: جعل حديث.
دليل: او همان كسى است كه خالدبن يزيد مى گويد از او شنيدم كه مى گفت: «اذا كان كلام حسنا لم أر بأسا من ان أجعل له اسنادا».67
او را از مشهوران به جعل در سرزمين شام دانسته اند.68
ترمذى در صحيح خود از اين شخص احاديثى نقل كرده است.69
25ـ سيرة بن عبدربّه الفارسى ثم البصرى الترّاس الأكّال
اتهام: جعل حديث.
دليل: او براى ترغيب مردم به طاعت خدا، حديث جعل مى كرد و حتّى مى گفت براى جعل احاديث، اجر خويش را از خدا مى طلبم.70
او نسبت به جعل حديث اقرار مى كرد و صاحب كتاب مفصّلى در فضائل القرآن بود و نيز در مورد فضائل قزوين، چهل حديث جعل كرد و مى گفت من در مورد آن اين گونه گمان مى كنم.71
26ـ مقاتل بن سليمان الأزدى الخراسانى ـ البلخى المفسّر، ابوالحسن (متوفّى150هـ)
اتهام: نشر اسرائيليات در حوزه تفسير و علوم قرآن؛ دروغگويى.72
رواياتى را از مجاهد و ضحاك در تفسير نقل كرده، در حالى كه آنها را نديده است. او را از مشهوران به جعل درخراسان دانسته اند.73 او در نزد شيعه و عامه، جاعل شمرده شده است.
دليل: او از يكى از فرقه هاى زيديه به نام«بتريّه» و از پيروان حسين بن صالح بن حى، ملقّب به «ابتر»(كه اين فرقه به وى نسبت داده شده) بوده است.74 در رجال شيعه او را از اصحاب امامان صادق(علیه السّلام) و باقر(علیه السّلام) شمرده اند؛ ولى مدح و ذمّى نسبت به او نكرده اند.75
او به عنوان علوم قرآنى مطالبى را كه مطابق كتابهاى يهود و نصارا بود، از آنان فرا مى گرفت و نقل مى كرد. او به مهدى(عباسى) مى گفت اگر مى خواهى، در مورد جدّت عباس برايت حديث جعل كنم.76
گاهى ادعاهاى عجيبى مى كرد و مى گفت:«اگر دجّال در سال 150 خروج نكرد، مرا كذّاب بدانيد»77 و آنقدر اين ادعا را تكرار مى كرد كه خود او را دجّال ناميدند (كان دجّالا حسودا).78 او گرايش هاى يهودى نيز داشت.
استاد امين خولى مى گويد: او از كسانى حديث نقل كرده(مجاهد و ضحّاك) كه آنها را نديده است.79
آثار:
1ـ احاديث دروغ و اسرائيليات در حوزه حديث؛
2ـ اخبار مربوط به خروج دجّال در سال 150هجرى؛80
3ـ در«روضه كافى» از على بن ابراهيم از حسن بن محبوب از مقاتل بن سليمان روايت شده كه از امام صادق(علیه السّلام) درباره طول قامت آدم و حوّا، زمانى كه به زمين فرود آمدند، پرسيدم. امام(علیه السّلام) فرمود: در كتاب على(علیه السّلام) چنين يافتم كه خدا هنگامى كه آدم و همسرش حوّا را به زمين فرو فرستاد، دو پايش در دو طرف صفا قرار داشت و سرش(كمى) پايين تر از افق آسمان.(در اين هنگام) آدم از حرارت خورشيد كه به او مى رسيد شكايت كرد….81
وقتى انسان به اين گونه مطالب در روايات برخورد مى كند، نقش مخرّب دروغ پردازان را در حوزه حديث، كاملا لمس مى كند.
27ـ وهب بن منبه (34هـ ـ110يا116هـ)
اتهام: ضعيف است و اسرائيليات را نقل مى كرده است.82
دلايل و شرح حال: گفته اند كه او فارسى الاصل (ايرانى) بوده و از جمله كسانى بوده كه جدّش را كسرى، پادشاه ايران، به يمن فرستاد و در آنجا ماندند و فرزندان زيادى آوردند كه در اعراب به نام«الابناء» (ابناءالفرس) مشهور شدند. پدران وهب، دين فارسيان (مجوسى يا زردشتى) داشتند و لذا وهب از مطالب دين زردشت، اطلاعاتى داشت و در محيط يمن نيز مطالبى از آداب يهود و مسيحيّت فرا گرفت و حتى زبان يونانى را آموخت و اطّلاعات زيادى از كتابهاى اهل كتاب داشت؛ به طورى كه مى گفت من هفتاد و دو كتاب الهى را خوانده ام.83
آثار:
الف ـ شاگردانش كه از او نقل حديث كرده اند، عبارتند از:
1ـ ابوهريره ،
2ـ عبدالله بن عمرو،
3ـ ابن عباس ، و….
ب ـ آثار كتبى او عبارتند از:
1ـ كتاب «قدر» (جبر)،84
2ـ كتابى در تاريخ پادشاهان حميرى،85
3ـ قصص الأخيار(قصص الأبرار)،86
4ـ كتابى در مغازى.87
پی نوشت :
39.أضواء على السنة المحمّدية، ص177و 178(به نقل از: أشهر مشاهيرالاسلام، رفيق الأعظم، ص763؛ فجرالاسلام، احمد امين، ص330، 331 و…).
40. ميزان الاعتدال، ج3، ص426
41. أضواء على السنة المحمّدية، ص178 و 179
42. همان، ص159؛ نقش ائمه در احياى دين، علامه عسگرى، تهران، موسسه اهل بيت، ج6، ص108؛ فصلنامه پيام حوزه، ش13، ص107
43. همان، ص155 و….
44. البداية والنهاية، ج2، ص298
45. الطبقات الكبرى، ج2، ص272
46. أضواء على السنة المحمّدية، ص144
47. ر.ك: الغدير، ج5؛ علم الحديث، ص115 و 116
48. أضواء على السنة المحمّدية، ص303
49. ر.ك: معجم رجال الحديث، ج11، ص161؛ رجال الكشّى، ص94؛ قاموس الرجال، علامه شوشترى.
50. أضواء على السنة المحمّدية، ص303 و 304
51. ميزان الاعتدال، ج3، ص93
52. همان، ص133؛ لسان الميزان، ج4، ص235؛ الكشف الحثيث، ص299
53. أضواء على السنة المحمّدية، ص147؛ الاصابة، ابن حجر، ج5، ص323
54. همان، ص181
55. همان، ص153
56. همان، ص158
57. همان، ص167
58. همان، ص170
59. همان، ص174
60. همان، ص121
61. همان، ص122(به نقل از الانتفاء، ابن عبدالبرّ).
62. التهذيب، ص306؛الاتقان، ج2، ص244(به نقل از دائرة المعارف الاسلامية، ص350 ـ ماده تفسير، امين خولى).
63. أضواء على السنة المحمّدية، ص318
64. معجم رجال الحديث، ج16، ص107
65.ميزان الاعتدال، ج3، ص556
66. أضواء على السنة المحمّدية، ص138(به نقل از شرح النووى على صحيح المسلم، ج1، ص32).
67. دراية الحديث، ص97
68. أضواء على السنة المحمّدية، ص126(به نقل از ابن خلكان، ج2، ص113).
69. همان، ص318
70. علم الحديث، ص116
71. الكشف الحثيث.
72. ميزان الاعتدال، ج4، ص175
73. أضواء على السنة المحمّدية، ص126
74. اخبار و آثار ساختگى، هاشم معروف حسنى، به ترجمه حسين صابرى، انتشارات آستان قدس رضوى، 1372ش، ص313 و 314
75. معجم رجال الحديث، ج18، ص311
76. الغدير، ج5، ص209به بعد.
77. ميزان الاعتدال، ج4، ص173
78. همان، ص174
79. دائرةالمعارف الاسلامية، ص350 و 351(ماده تفسير، امين خولى).
80. ر.ك: فصلنامه پيام حوزه، ش13، ص108(به نقل از ميزان الاعتدال، ج4، ص174).
81. اخبار و آثار ساختگى، ص313 و 314
82. ر.ك: أضواء على السنة المحمّدية، ص149، 150 و 157
83. همان.
84. معجم الادباء، ياقوت، ج1، ص259
85. شذرات الذهب، ابن عماد حنبلى، ج1، ص150
86. كشف الظنون، حاجى خليفه، ج2، ماده قصص.
87. مقدمه سيره ابن اسحاق، سهيل ذكار، ص8
منبع: www.hadith.net
/خ