دوازده امام در مکتب خلفا (1)
از ابتدای خلقت آدم ابو البشر و تمکین نکردن فرمان الهی در خوردن میوه بهشتی و بیرون راندن اوازبهشت، تا زمان نوح، شیخ الانبیا و از ابراهیم خلیل و پیروزی در
دوازده امام در مکتب خلفا (1)
منبع : راسخون
مقدمه
تاریخ بشریت از ابتدا تا کنون همواره دورانهای پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. در هر برهه از تاریخِ بشر، اتفاقاتی افتاده است که بعضی از آنها سبب گردیده سرنوشت تاریخ، راه خود را تغییر دهد و به سوی سعادت و خوشبختی حرکت کند و یا برعکس، مسیر حرکت خود را به سمت بدبختی و شقاوت جهت دهد.
از ابتدای خلقت آدم ابو البشر و تمکین نکردن فرمان الهی در خوردن میوه بهشتی و بیرون راندن اوازبهشت، تا زمان نوح، شیخ الانبیا و از ابراهیم خلیل و پیروزی در امتحانهای الهی تا زمان موسای کلیم و سرگذشت او با قوم بنی اسرائیل و از زمان عیسی، روح الله و عروج وی به آسمانها تا زمان خاتم الانبیا و نزول قرآن و پس از آن انسانهای گوناگون با عقاید مختلف مسیر زندگی را طی نموده و با یک تصمیم درست یا نادرست سرنوشت سعادت بار و یا شقاوت بار خود را رقم زده اند.
عامل اصلی تمام این به سعادت رسیدن ها و یا انحراف ها چیزی جز خود بشر و انتخاب او نبوده است. و در این قضیه بیش از اینکه انسان های معمولی و عوام الناس، تاثیر گذار بوده باشند علما ، اندیشمندان، بزرگان و صاحبان علم و این قبیل افراد موثر واقع شده اند.
گاهی پیرمردی از قوم یونس (علیه السّلام) با یک گفتار حکیمانه خود سبب نجات قوم از عذاب الهی شده است و گاهی سامری، بعد از ایمان آوردن قوم بنی اسرائیل به موسی، باعث بازگشت آنان به بت پرستی و گوساله پرستی گردیده است. این قضیه همچنان ادامه یافته است تا جایی که شخصی مثل شریح قاضی با آن در مقابل اندک دنیایی دین خود را فروخته و فتوا به کشتن حجت خدا، فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله) می دهد.
پس این خواص یک جامعه بوده و هستند که می توانند یک قوم را نجات داده و به سعادت برسانند و یا آنان را در گودال انحراف افکنده و به عذاب بکشانند.آنچه خواص را بر این می دارد که به چنین راههایی کشیده شوند عوامل گوناگونی است. از حب مال و دنیا گرفته تا خود پرستی و حب جاه و مقام که همه سرتاسر راس کل خطیئه است.
در این بین و در روزگار پس از خاتم الانبیا، محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله)، نیز قضیه حضور علما و اظهار نظر آنها در زمینه های مختلف و تصمیم گیریها آنان در برهه های گوناگون مستثنی از این قضیه نبوده است.عده ای از علما و بزرگان راه راست و صراط مستقیم را پیموده و چراغ هدایت دیگران شده اند و عده ای دیگر علاوه بر انحراف خود اسباب انحراف افراد دیگری را فراهم نموده اند.
با بررسی و کنکاش در تاریخ و از روی قراین متعدد چنین می توان نتیجه گرفت که این انحرافها نه از سر ندانستگی، بلکه از روی عناد و کینه صورت گرفته است. آنچه مسلم است پیامبر گرامی اسلام در زمان خود به به اندازه کافی و بلکه بیش از آن در گفتار، رفتار و اعمال خود راه سعادت را به مسلمانان نشان داده اند و در زمانها و در مکانهای مختلف نسبت به این قضیه اهتمام ورزیده اند. از همان ابتدای بعثت خود، زمانی که به فرمان الهی خویشاوندان خود را دعوت به اسلام نمود، و پس از آن به مناسبتهای مختلف، – آیه تطهیر، حدیث کساء، روز غدیر خم و…- نسبت به معرفی اوصیای بعد از خود اهتمام کامل ورزید و به خوبی آنانرا معرفی و راه را به همه مردم نشان داد.
لکن بعد از رحلت آن بزرگوار عده ای با به دست گرفتن پرچم مخالفت و عناد در مقابل خلیفه رسول خدا قد علم کرده، مخالفت خود را اعلام نمودند. در این میان علمای اهل سنت برای موجه جلوه دادن اقدامات آنان به انحای گوناگون به کمک آنان آمده و آنان را یاری داده اند. یکی از زمینه های یاری رساندن علمای اهل سنت به خلفا و مشروع جلوه دادن خلافتشان، علاوه بر جعل احادیث مختلف، تصرف در معنای احادیثی است که از نبی اکرم صادر گردیده است. در این تحقیق به طور مختصر بخشی از تصرفات و توجیهات علمای اهل سنت را در احادیث پیامبر که پیرامون خلفای بعد از خود فرموده اند آورده و سپس به نقد و بررسی آنان و جوابگویی به آنان پرداخته شده است. امید است که در این مختصر توانسته باشیم آنچه حق است را بیان نموده و راه صحیح را به طالبین آن نمایانده باشیم. از خداوند متعال توفیق درک هر چه بیشتر معارف اهل بیت را خواستارم.
احادیث مورد بحث
احادیث مربوط به این موضوع در منابع شیعه واهل سنت بسیار زیاد است به نحوی که در کتاب مسند احمد حنبل می توان یک باب را به این موضوع اختصاص داد اکنون ما تعدادی از این روایات را بیان می نماییم .
– حدثنا عبد الله، حدثنی ابی، ثنا ابن نمیر، ثنا مجالد، عن عامر، عن جابر ابن سمره السوایی فقال :سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله) یقول فی حجه الوداع :لا یزال هذا الدین ظاهرا علی من ناواه،لا یضره مخالف ولا مفارق حتی یمضی من امتی اثنا عشر امیرا کلهم، ثم خفی من قول رسول الله صلی الله علیه واله، قال: وکان ابی اقرب الی راحله رسول الله (صلی الله علیه و آله) منی، یا ابتاه ما الذی خفی من قول رسول الله (صلی الله علیه و آله) ؟ قال :یقول کلهم من قریش .(1)
– حدثنا عبداله ،حدثنی ابی ،ثنا عبد الصمد ،ثنا ابی ، ثنا داوود ،عن عامر ،قال :حدثنی جابر ابن سمره السوایی ، قال خطبنا رسول الله (صلی الله علیه و آله) فقال :ان هذا الدین لا یزال عزیزا الی اثنی عشر خلیفه . قال ثم تکلم بکلمه لم افهمها . وضج الناس ، فقلت لابی ما قال ؟ قال :کلهم من قریش . (2)
– حدثنا عبد الله ، حدثنی ابی، ثنا مومل ابن ابراهیم ،ثنا حماد ابن سلمه ، ثنا داوود ابن هند ، عن الشعبی عن جابر ابن سمره ، قال :سمعت النبی (صلی الله علیه و آله) یقول :یکون لهذه الامه اثنا عشر خلیفه . (3)
– حدثنا عبد الله ، ثنا محمد ابن ابی بکر بن علی المقدمی ، ثنا زید ابن زریع ثنا ابوعون عن الشعبی عن جابر ابن سمره عن النبی (صلی الله علیه و آله) ،قال : لا یزال هذا الامر عزیزا منیعا ینصرون علی من ناواهم علیه الی اثنی عشر خلیفه . ثم قال کلمه اصمنیها الناس فقلت لابی ما قال ؟قال کلهم من قریش . (4)
– حدثنا عبد الله حدثنی محمد ابن ابی بکر بن علی المقدمی ثنا زهیر ابن اسحاق ثنا داوود ابن ابی هند عن عامر یعنی عن الشعبی عن جابر ابن سمره قال سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله) یقول :لا یزال هذا الامر عزیزا الی اثنی عشر خلیفه ، فکبر الناس و ضجوا وقال کلمه خفیه. قلت لابی یا ابت ما قال ؟ قال کلهم من قریش . (5)
– … لن یزال هذا الامر عزیزا منیعا ظاهرا علی من ناواه حتی یملک انی عشر کلهم . قال فقلت لابی : ما بعد کلهم ؟ قال : کلهم من قریش
-… لن یزال هذا الامر عزیزا ظاهرا حتی یملک اثنا عشر کلهم ، -ثم لغط القوم و تکلموا – فلم افهم قوله بعد کلهم ،فقلت لابی : یا ابتاه ما بعد کلهم ؟ قال: کلهم من قریش ، ………
-… لا یزال هذا الدین عزیزا منیعا ینصرون علی من ناواهم علیه الی اثنی عشر خلیفه ، قال فجعل الناس یقومون و یقعدون …
-…لا یزال هذا الامر عزیزا منیعا ینصرون علی من ناواهم علیه الی اثنی عشر خلیفه ، ثم قال کلمه اصمنیها الناس ، فقلت لابی : ما قال؟قال : کلهم من قریش.
– … لا یزال هذا الامر عزیزا الی اثنی عشر خلیفه ، فکبر الناس و ضجوا ، و قال کلمه خفیه، قلت لابی : یا ابت ما قال ؟ قال : کلهم من قریش
مجموع این احادیث همانگونه که بیان شد بسیار زیاد است . در کتاب شریف منتخب الاثرِ ایت الله صافی گلپایگانی، تعداد احادیث جمع شده ذیل این عنوان 271 حدیث می باشد که از منابع شیعه و اهل سنت جمع آوری گردیده است .
سابقه تاریخی این بحث
این که سابقه این بحث به چه زمانی بر می گردد باید گفت با بررسی منابع اهل سنت چنین به دست می آید که اهل سنت از همان ابتدای امر و بعد از رحلت رسول گرامی اسلام به چاره اندیشی افتاده ودر صدد بر آمدند تا به هر طریقی شده است این دسته از احادیث را به نفع خور تفسیر وتاویل نمایند. از این رو از همان ابتدا دست به کار شده و نظراتی را پیرامون این احادیث بیان نموده اند. البته باید گفت اینکه دانشمندان اهل سنت نسبت به این احادیث حساسیت داشته و در صدد تفسیر آن برآمده اند اقدامی کاملا به جاست. چرا که اگر نتوانند با این احادیث به نتیجه برسند و خلفا وجانشینان پیامبر را برای خود و دیگران معلوم کنند با مشکل بزرگی مواجه خواهند بود که شالوده فکری وعقیدتی آنان را بر هم خواهد زد .
ما در این تحقیق تعدادی از این نظرات را ذکر کرده ، به بررسی ونقد آنها خواهیم پرداخت .
بعضی از نظرات دانشمندان اهل سنت درباره روایات مورد بحث
الف ـ عبداللّه بن عمر
از عبد الله بن عمر چنین نقل گردیده است که روزی وی درباره خلافت اسلامی سخن می گفت و به بحث خلفای دوازده گانه بعد از پیغمبر پرداخت که همگی آنان از قریش می باشند. وی سپس به معرفی خلفای بعد از پیامبر پرداخت وآنان را اینگونه معرفی نمود:
1-ابوبکر 2-عمر 3-عثمان 4- معاویه 5-یزید 6-سفاح 7-منصور 8- جابر 9-امین 10-سلام 11-مهدی 12-امیر الغضب.
وی همچنین می افزاید همه این افراد صالح هستند و مانند آنان یافت نمی شود. (6)
ب- جلال الدین سیوطی
از دیگر افرادی که درباره خلفای بعد از پیامبر اظهار نظر نموده است جلال الدین سیوطی است. وی پس از نقل قول قاضی عیاض، ابن حجر و… در تاریخ الخلفا چنین می نویسد:
« از بین دوازده نفر خلیفه ، خلفای اربعه و حسن و معاویه و ابن زبیر و عمربن عبد العزیز معلوم هستند و احتمال دارد که المهتدی از خلفای بنی عباس را نیز به آنها بیفزاییم چرا که او در بین بنی عباس همچون عمر بن عبد العزیز است در میان بنی امیه و همچنین الظاهر به خاطر عدالت او. و باقی می ماند دو نفر دیگر که منتظَر می باشند که یکی از آن دو مهدی است زیرا که او از اهل بیت محمد صلی الله علیه وآله وسلم است ». (7)
ج- ابن حجر عسقلانی
شيخ الاسلام ابن حجر عسقلانى نيز در شرح صحيح بخارى در بحث از حديث جابر بن سمره كه نبى اكرم(صلی الله علیه و آله) براساس آن جانشينان خود را دوازده نفر اعلام نموده اند, در صدد چاره جويى بر آمده تا راه حلى براى اين مشكل ارائه دهد, وى كه علاقه فراوانى به خاندان اموى دارد, كوشيده است تا شمار خلفاى دوازده گانه پيامبر را از ميان سلاطين اين خاندان انتخاب وتكميل كند. وى برخلاف عبدالله بن عمر و جلال الدين سيوطى, هيچ سهمى از خلافت پيامبر را به دودمان بنى عباس اختصاص نداده و تمام آن را ملك مطلق بنى اميه مى داند.
وى نخست نظر قاضى عياض را نقل نموده كه خلفاى دوازده گانه را اين گونه معرفى مى كند: 1ـ ابوبكر 2 ـ عمر 3 ـ عثمان 4 ـ على(ع) 5 ـ معاويه 6 ـ يزيد 7ـ عبدالملك بن مروان 8 ـ وليدبن عبدالملك 9 ـ سليمان بن عبدالملك 10ـ يزيدبن عبدالملك 11ـ هشام بن عبدالملك 12 ـ وليد بن يزيد بن عبدالملك.
ابن حجر سپس, سخن قاضى عياض را تحسين نموده و آن را برساير احتمالات ترجيح مى دهد. وی دلیل رجحان این قول را این جمله از احادیث بیان نموده است که « کلهم تجتمع علیه الناس» (8)
چنانكه پيش از اين گفتيم سيوطى عدالت را براى خليفه اسلامى و جانشين پيامبر(ص) شرط مى دانست و به همين دليل اكثر قريب به اتفاق سلاطين اموى و عباسى را كه به نظر او فاقد اين شرط بودند از شمار جانشينان پيامبر حذف نمود, و اين در حالى بود كه وى براى كامل نمودن عدد خلفاى رسول خدا با كمبود مواجه بود. او حاضر شد عدد خلفاى دوازده گانه را ناتمام باقى گذارد, ولى از سلاطين ستمگر اموى كسى را انتخاب نكند.
ولى قضيه در مورد (ابن حجر) كاملاً بر عكس است و گويى او نه تنها عدالت را شرط نمى داند, بلكه به دنبال كسانى مى گردد كه از شرط عدالت برخوردار نباشند! چنان كه ديديم ابن حجر نخست در صدد آن است تا شمار خلفاى دوازده گانه را از ميان پادشاهان اموى انتخاب كند, و ثانياً اصرار دارد تا خلفا را از ميان انسانهاى ستمگر برگزيند و به همين دليل با توجه به اينكه بسيارى از دانشمندان اهل سنت، عمر بن عبدالعزيز را عادل دانسته, و حتى او را جزء خلفاى راشدين به حساب آورده اند, ولى ابن حجر به دليل اعتقاد و روحيه خاصى كه دارد او را نيز از خلافت محروم كرده است. به نظر مى رسد اين اقدام ابن حجر, هيچ دليلى نمى تواند داشته باشد جز اينكه عمر بن عبدالعزيز به عقيده دانشمندان اهل سنت فرد عادلى بوده است!.
با اينكه حكومت عمر بن عبدالعزيز در فاصله خلافت دو تن از فرزندان عبدالملك بن مروان, يعنى سليمان و يزيد قرار گرفته, ابن حجر سليمان و يزيد را جزء جانشينان پيامبر مى داند, ولى عمر بن عبدالعزيز را كه در ميان اين دو نفر به حكومت رسيده و حكومت او به گواهى تمامى دانشمندان اهل سنت از آن دو بهتر بوده به عنوان خليفه پيامبر نمى پذيرد.
د – سفیان ثوری
او نيز كه از دانشمندان برجسته اهل سنت است, واژه (خلافت) را تنها بر پنج نفر قابل اطلاق مى داند و از سلاطين اموى و عباسى, به جز عمربن عبدالعزيز, كس ديگرى را شايسته چنين مقامى نمى داند. او مى گويد:
خلفا پنج نفرند: ابوبكر, عمر, عثمان, على(ع), و عمربن عبدالعزيز. (9)
سفيان ثورى گرچه كوشيده است تا نيروهاى ناشايست را از صحنه خلافت اسلامى كنار زند ولى راه حلى كه ارائه مى دهد مشكل خلفاى دوازده گانه را حل نمى كند، چرا كه او درباره هفت نفر باقى مانده حرفى براى گفتن ندارد.
هـ – ابن کثیر
وى در البداية والنهايه پس از نقل حديث جابربن سمره (لايزال هذا الامر عزيزاً حتى يكون اثنا عشر خليفة كلهم من قريش), مى گويد:
چهار نفر از اين دوازده نفر عبارتند از: ابوبكر, عمر, عثمان, على, و عمر بن عبدالعزيز نيز از آن جمله است. برخى از بنى عباس نيز از آنها هستند.
وى اضافه مى كند:
«مقصود اين نيست كه اين دوازده تن بر نظم و ترتيب خاص, (و از قوم و تيره مخصوص) باشند, بلكه مقصود اين است كه دوازده امام و خليفه وجود پيدا كنند، مقصود ائمه دوازده گانه شيعيان كه اولشان على و آخرشان [ مهدى] منتظر است ـ نيز نيستند; چون در ميان اينان جز على(علیه السّلام) و فرزندش حسن، كسى بر امت حكومت نداشته است.» (10)
و- صحیح ترمذی
در کتاب شریف منتخب الاثر چنین آمده است : در یعضی از حواشی صحیح ترمذی اینکه گفته شده است «اثنی عشر»، اشاره دارد به بعد ازعصر صحابه و مربوط است به خلفای بنی امیه. البته نه افراد ممدوح آنان بلکه افرادی که به سلطنت و حکومت رسیده اند. بنا بر این تعریف، افرادی که شامل این احادیث می شوند عبارتند از :
1- یزید بن معاویه 2-معاویه بن یزید بن معاویه 3- عبد الملک 4- ولید تا برسد به مروان البته دربین این نامها، نام ابن زبیر نیامده است چرا که او از صحابه پیغمبر بوده است و همچنین نام مروان بن حکم ذکر نگردیده است .(11) همچنین مولف منتخب الاثر به نقل اقوال دیگری می پردازد که ما نیز در این تحقیق ذکر می نماییم .
ز-
بعد از وفات مهدی (ع) دوازده نفر به حکومت می رسند که شش نفر از آنها از اولادحسن و پنج نفر دیگر از اولاد حسین می باشند و نفر دوازدهم شخص دیگری است .
ح-
سیوطی در تاریخ الخلفاء به نقل قول دیگری می پردازد وبا لفظ قیل از آن یاد می کند وی چنین می نویسد :
«مراد وجود دوازده خلیفه در جمیع مدت اسلام تا روز قیامت است که عامل به حق می باشند اگر چه که ایام آنان متوالی و پشت سر هم نباشد ، این قول را آنچه که مسدد در مسند کبیر از ابی الخلد نقل کرده است تایید می کند که وی میگوید:«هلاک نمی شود این امت تا وقتی که دوازده خلیفه باشد که همه آنها به هدایت و دین حق عمل نمایند.» بنا براین مراد از اینکه در حدیث آمده است « ثم یکون الهرج» فتنه هایی است که خبر می دهند به قیام الساعه یعنی خروج دجال و دیگر فتنه ها .»
سیوطی در پایان این مطلب نتیجه گیری کرده و نظر خود را که ما در بالا ذکر کردیم بیان نموده است.
این چند نظر از نظرات متنوع اهل سنت در توجیه روایات دوازده امام است که هر کدام به نوعی خواسته است آن را توجیه و تفسیر نماید. البته تعداد نظرات بیان شده در این خصوص افزون از این تعداد است لکن به دلیل اینکه تقریبا اقوال نزدیک و مشابه به یکدیگر است و قصد اطاله کلام را در این تحقیق نداریم از بیان دیگر اقوال صرف نظر نموده ایم . طالبین اقوال دیگر می توانند به کتاب خلافت ومهدویت در مکتب خلفاء تالیف علامه سید مرتضی عسگری مراجعه نمایند.
نقد و بررسی نظرات علمای اهل سنت درباره روایت دوازده امام
در این بخش به یاری خداوند متعال به بررسی و نقد نظرات علمای اهل سنت در باره این احادیث خواهیم پرداخت. نکته ای که در اینجا باید بیان نمود این است که در بررسی نقد نظرات از هر گونه غرض ورزی وتندگویی می بایست پرهیز نمود و کلام حق و مستند به دلیل را باید بیان نمود. همچنین کسانی که در جستجوی حق وحقیقت هستند بایستی از تعصبات وکینه توزیها فاصله گیرند تا حقیقت به راستی نمایان گردد .در این تحقیق تلاش بر این بوده است تا با بیان مستندات به بررسی نظرات بپردازیم. انشاء الله
اولین نکته ای که درباره این اظهار نظرها به نظر می رسد در مورد شخصیتهایی است که بیان شده است در این باره چند نکته به ذهن می رسد :
1- اولا برخی از شخصیتهایی که بیان گردیده است، هویتشان معلوم نیست . در اظهار نظر عبد الله بن عمر به اسم سه نفر بر می خوریم که هیچ مشخصاتی از ایشان موجود نمی باشد .جابر ، سلام و امیر الغضب افرادی هستند که عبد الله بن عمر به عنوان جانشینان پیامبر معرفی می کند . حال سئوال اینجاست که این افراد چه کسانی هستند ؟ هویتشان چیست ؟ در چه عصری می زیسته اند ؟در کدام کتاب تاریخی نامی از آنان برده شده است ؟ در کدام منطقه خلیفه پیغمبر بوده اند؟ و آیا از خلفای بنی امیه هستند و یا از بنی عباس؟
آنچه به نظر می رسد این سه نفر ساخته شده ذهن عبد الله بن عمر هستند و واقعیت خارجی ندارند وتنها در ذهن او حضور دارند.
ضمن اینکه عبد الله بن عمر این مطلب را از کجا می دانسته است که خلفای بنی عباس چه کسانی هستند و نامشان چیست. چون عمر او قبل از آغاز دوران بنی عباس به پایان رسید. یا باید این موضوع را از پیامبر شنیده باشد و از ایشان نقل نموده باشد. در این صورت تنها راوی عبد الله بن عمر است .چون این موضوع را هیچ یک از روات دیگر نقل ننموده است .علاوه بر اینکه تعداد زیادی روایت در کتب روایی اهل سنت وشیعه معارض با این کلام عبدالله است که در تعارض این دو، چاره ای جز حذف حدیث عبد الله نیست. چرا که اولا کلام عبدالله به جز خود او سند دیگری ندارد و ثانیا تعداد زیادی روایت صحیح معارض با کلام او موجود می باشد.
2- نکته دوم درباره شخصیتها، صلاحیت آنها برای احراز پست جانشینی پیغمبر است . در اظهار نظرهایی که صورت گرفته است افرادی به عنوان جانشین پیغمبر معرفی گردیده اند که هیچ سنخیتی با پیامبر اکرم ندارند . مثلا معاویه بن ابی سفیان ، یزید بن معاویه ، ودیگر ملوک بنی امیه و در میان خلفای بنی عباس هم افرادی مانند منصور ، سفاح ، مامون و دیگرانی که هر موقع صدای مظلومیت شخصی بلند می شد نمی توانستند تحمل کنند و افرادی را بی گناه زندانی کرده ویا می کشتند . خونریزان و ستمگرانی که به هر بهانه مخالفین خود و حق خواهان را سر به نیست می کردند و تاب و تحمل شنیدن صدای حق را نداشتند . آیا این افراد واجد و حائز شرایطِ نشستن بر جای رسول گرامی اسلام هستند؟ تاریخ هیچگاه ظلم وستم این افراد را فراموش نخواهد کرد . چگونه علمای اهل سنت حاضرند سفاکان و ستمکارانی چون یزید و منصور را خلیفه پیغمبر بدانند. چه سنخیتی این افراد با پیامبر اسلام دارند؟
3- نکته دیگر در این اظهار نظر ها این است که چرا اینقدر اختلاف آراء در این نظرها وجود دارد ؟ این حیرت و سرگردانی برای چیست ؟هر کدام از علمای اهل سنت آنچه که به نظر خود درست می رسیده است را بیان نموده است اما هیچ کدام حاضر نشدند دل به کلام نبی مکرم اسلام بسپارند و خود را از این قید و بندهای کینه و تعصب برهانند. جایی که پیامبر راه را مشخص نموده است چه نیاز یست که این همه خود را به زحمت بیندازند و سرانجام هم نتوانند به نتیجه درست وصحیح برسند . با این لجبازی و کینه توزی چه چیزی را می خواهند به اثبات برسانند؟
4- از نکات دیگر این است که پیامبر در کلام خود فرموده اند « کلهم من قریش» . سئوال این است که قریش چه کسانی هستند ؟ آیا فقط بنی امیه وبنی عباس از قریش هستند؟ پس بنی هاشمیان چه شدند ؟ چرا آنها را از دایره طایفه قریش حذف نموده اند و فقط برای تفسیر این جمله نبی اکرم به بنی امیه و بنی عباس بسنده نموده اند؟
سفینه حدیث صحیحی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل می کند که فرمود : دوران خلافت در امت من سی سال است و پس از آن پادشاهی است .سعید بن جمهان که این روایت را از سفینه نقل کرده است می گوید: سفینه به من گفت : دوران خلافت ابوبکر و عمر و عثمان را حساب کن و دوران خلافت علی (علیه السلام) را بر آن بیفزا . آن را سی سال خواهی یافت . سعید می گوید به سفینه گفتم : بنی امیه گمان می کنند که خلافت در میان آنها است . سفینه گفت دروغ می گویند پسران زن چشم کبود ، بلکه آنان از پادشاهانند. آن هم از بدترین پادشاهان.
علاوه بر این مطلب و احادیث یاد شده ، قندوزی حنفی از دانشمندان اهل سنت تعبیر رساتر و روشن تری را از طریق عبد الملک بن عمیر از جابر بن سمره از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل نموده است که در آن به جای جمله « کلهم من قریش» ، تعبیر « کلهم من بنی هاشم »(12) آمده است . با در نظر گرفتن سایر روایات که فرموده اند کلهم من قریش و انچه که در میان اهل فن، رسم است در اینجا لفظ قریش، عام است و بنی هاشم، خاص. با اجرای قانون عام و خاص، عام به مورد خاص یعنی بنی هاشم اختصاص پیدا می کند و بدین ترتیب، منظور از قریش معلوم می گردد.
(حنفى قندوزى) پس از نقل حديث با تعبير دوم مى گويد:
برخى محققان گفته اند: با دقّت در احاديثى كه دلالت مى كند بر اينكه خلفاى بعد از پيامبر(ص) دوازده نفرند, معلوم مى شود كه مراد رسول خدا از اين احاديث, امامان دوازده گانه اى است كه از اهل بيت خود آن حضرت اند. حمل حديث بر خلفاى راشدين ممكن نيست، چون كمتر از دوازده نفرند. نيز حمل اين حديث بر پادشاهان اموى ممكن نيست, چون اولاً: عددشان بيش از دوازده نفراست.
ثانيا: آنان, افرادى ظالم اند و ظلم فاحشى در زندگى آنها به چشم مى خورد, جز عمر بن عبدالعزيز.
ثالثاً: اينان از بنى هاشم نيستند, در حالى كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) درآن حديث (در روايت عبدالملك از جابر) فرموده اند كه تمامى آنان از بنى هاشم اند.
همچنين حمل حديث بر سلاطين بنى عباس ممكن نيست, چرا كه اولاً: شمار آنان بيش از دوازده نفر است و ثانياً: اينان آیه « قل لا أسألكم عليه أجرأ إلا المودة في القربى» و حدیث کساء را نادیده گرفته و حرمت آنرا نگاه نداشتند. پس بناچار بايد اين حديث را بر ائمه دوازده گانه اى كه از اهل بيت پيامبراند حمل كنيم. زيرا اينان آگاه ترين و دانشمندترين افراد زمانه خويش بودند و از نظر رفعت مقام, ورع و پرهيزكارى, حَسبَ ونَسَب از همه اهل زمانه خود برتر بودند. از همه مهمتر اينكه علوم خود را از جدشان پيامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) به ارث برده بودند. اهل علم و تحقيق كشف و شهود اينان را اين گونه معرفى كرده اند. مؤيّد اين مطلب كه مقصود پيامبر از ائمه دوازده گانه, امامان اهل بيت (علیهم السلام) اند روايات فراوانى است كه در اين باب وارد شده است و از آن جمله است حديث ثقلين. (13)
5- نکته دیگر اینکه: این تاویلات را علمای اهل سنت چگونه به دست آورده اند؟مثلا آنچه که در صحیح ترمذی آمده است. از کجا فهمیده اند مراد حکومت بنی امیه است؟ آن هم بدون ذکر معاویه و مروان. از کجا فهمیده اند این اخبار اشاره به بعد از صحابه دارد؟ اگر چنین است پس چرا پیامبر نفرمود بعد از صحابه و فرمود «بعدی». پس اگر قرار بر این باشد که دست به ابداع و اختراع اینگونه احتمالات زده شود دایره احتمالات وسیعتر از آنچه که فکر می کنیم می شود. و در این صورت قطعا کلام از ظاهر خود منصرف خواهد شد.
6- نکته دیگر در باره این احادیث این است که با بررسی تعدادی از این احادیث که از راوی آنها جابر بن سمره است به یک مطلب مهم بر می خوریم . در تعدادی از احادیثی که جابر بن سمره نقل کرده است
نکته مهمی به چشم می خورد وآن این است که در هر زمان وموضعی که نبی اکرم در مورد خلافت بعد از خود صحبت می فرموده اند عده ای با انجام اعمال مختلف، مانع از انتشار بیان پیامبر می شدند . تعدادی از این جملات را در اینجا ذکر می نماییم:
ثم تکلم بکلمه لم افهمه ، ثم تکلم بکلمه لم افهمها و ضج الناس ،ثم تکلم بکلمه خفیت علی ، فجعل الناس یقومون ویقعدون ، ثم قال کلمه اصمنیها الناس ، فکبر الناس وضجوا . (14)
با بررسی این جملات و اینکه جابر کسی بوده است که با اشتیاق تمام، جان به سخنان هدایت گر پیامبر سپرده بود ولی از شنیدن ادامه سخنان آن حضرت محروم ماند، یک نتیجه می توان گرفت که عده ای، از آنجا که می دانستند پیامبر در مورد چه موضوعی می خواهد صحبت نماید و چون خود، مخالف آن مطالب بودند، لذا به انحاء مختلف مانع از انتشار کلام پیغمبر می شدند . البته حنفی قندوزی به نحو دیگری این مطلب را بیان نموده است . وی می نویسد: پیامبر وقتی می خواستند فراز آخر روایت« من بنی هاشم» را بیان نمایند ، صدای خود را پایین آوردند ، چرا که بنی امیه و گروه دیگری از منافقان که در آن جمع حضور داشتند خلافت بنی هاشم را دوست نداشتند. (15)
7- نکته دیگری که به ذهن می رسد این است که نبی مکرم اسلام از فصیحترین افرا د عرب به شمار می رود و این مورد قبول نیست که چنین شخصیتی کلامی را بیان نماید که باعث ایجاد سئوال در ذهن مخاطبان خود بشود و جواب آن را بیان ننماید. آنهم موضوعی با این اهمیت را که سرنوشت تمام مسلمانان در گرو آن است.
ضمن اینکه اصحاب و یاران پیامبر افرادی بودند که ریز ترین مطالب را از پیامبر می پرسیدند . حال که موضوعی این چنین با اهمیت مطرح گردیده است مگر می شود که درباره آن از پیامبر سئوالی نشده باشد و ایشان جواب نداده باشد. مسلما و به طور قطع اصحاب پیامبر درباره این موضوع از ایشان سئوال کرده اند و ایشان هم جواب داده اند اما مصالح و منافع حکام و سلاطین اموی و عباسی مانع از آن گردیده که این بخش از فرمایشات نبی اکرم را در آثار خود ذکر نمایند. سیوطی در تاریخ الخلفا چنین نقل می کند که : از پیامبر در مورد عدد خلفایی که بر این امت حکومت می کنند سئوال شد ، حضرت فرمودند : دوازده نفرند به عدد نقبای بنی اسرائیل.(16)
این موضوع در مسند احمد هم از قول جابر بن سمره و عبد الله بن مسعود نقل گردیده است . (17)
پي نوشت ها:
1- مسند احمد ،5 ،87
2- همان ،5 ،98
3 – همان ،5،106
4 – همان ،5 ،98
5- همان 5، 98
6- سیوطی از قول ابن عساکر چنین می نویسد : اخرج ابن عساکر عن عبد الله بن عمر قال :ابوبکر الصدیق اصبتم اسمه ، عمر الفاروق قرن من الحدید اصبتم اسمه ، ابن عفان ذو النورین قتل مظلوما یوتی کفلین من الرحمه ، معاویه و ابنه ملکا الارض المقدسه ،والسفاح. وسلام . والمنصور. و جابر . والمهدی. والامین . وامیر الغضب کلهم من بنی کعب بن لؤی . کلهم صالح لا یوجد مثله.( تاریخ الخلفاء،ص229)
7- تاریخ الخلفاء، ص15
8- فتح الباری ، ج13، ص141
9- سنن ابی داوود ، ج 5، باب 8،ص 21، شماره 4631
10- البدایه والنهایه ،ج 1، ص 177 ولما ولد اسماعيل أوحى الله إلى إبراهيم يبشره باسحق من سارة فخر لله ساجدا وقال له قد استجبت لك في اسماعيل وباركت عليه وكثرته ونميته (1) جدا كثيرا ويولد له اثنا عشر عظيما * وأجعله رئيسا لشعب عظيم وهذه أيضا بشارة بهذه الامة العظيمة وهؤلاء الاثنا عشر عظيما هم الخلفاء الراشدون الاثنا عشر المبشر بهم في حديث عبد الملك بن عمير عن جابر بن سمرة عن النبي صلى الله عليه وسلم قال : ” يكون اثنا عشر أميرا ” ثم قال كلمة لم افهمها فسألت أبي ما قال قال ” كلهم من قريش ” أخرجاه في الصحيحين (2) . وفي رواية لا يزال هذا الامر قائما وفي رواية عزيزا حتى يكون اثنا عشر خليفة كلهم من قريش . فهؤلاء منهم الائمة الاربع أبو بكر وعمر وعثمان وعلي . ومنهم عمر بن عبد العزيز أيضا . ومنهم بعض بني العباس وليس المراد أنهم يكونون اثني عشر نسقا بل لابد من وجودهم وليس المراد الائمة الاثني عشر الذين يعتقد فيهم الرافضة الذين أولهم علي بن أبي طالب وآخرهم المنتظر بسرداب سامرا وهو محمد بن الحسن العسكري فيما يزعمون فان أولئك لم يكن فيهم أنفع من علي وإبنه الحسن بن علي حين ترك القتال وسلم الامر لمعاوية وأخمد نار الفتنة وسكن رحى الحروب بين المسلمين والباقون من جملة الرعايا لم يكن لهم حكم على الامة في أمر من الامور وأما ما يعتقدونه بسرداب سامرا فذاك هوس في الرؤوس وهذيان في النفوس لا حقيقة له ولا عين ولا أثر.
11- منتخب الاثر،حاشیه کتاب ،ص52
12 – ينابيع المودة لذوي القربى /القندوزي/ ج 2 / ص 315 : [ 908 ] عن عبد الملك بن عمير عن جابر بن سمرة رضى الله عنه قال : كنت مع أبي عند رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فسمعته يقول : بعدي إثنا عشر خليفة ثم أخفى صوته فقلت لابي : ما الذي [ قال في ] أخفى صوته ؟ قال : قال : كلهم من بني هاشم
ينابيع المودة لذوي القربى/ القندوزي/ ج 3 / ص 290 : وفي المودة العاشرة من كتاب ” مودة القربى ” للسيد علي الهمداني ( قدس الله سره وأفاض علينا بركاته وفتوحه ) : عن عبد الملك بن عمير عن جابر بن سمرة قال : كنت مع أبي عند النبي (ص) فسمعته يقول : بعدي إثنا عشر خليفة ، ثم أخفى صوته ، فقلت لابي : ما الذي أخفى صوته ؟ قال : قال : كلهم من بني هاشم
13- ينابيع المودة لذوي القربى – القندوزي ج 3 / ص 292 : قال بعض المحققين : إن الاحاديث الدالة على كون الخلفاء بعده (ص) إثنا عشر قد اشتهرت من طرق كثيرة ، فبشرح الزمان وتعريف الكون والمكان ، علم أن مراد رسول الله ( ص ) من حديثه هذا الائمة الاثنا عشر من أهل بيته وعترته ، إذ لا يمكن أن يحمل هذا الحديث على الخلفاء بعده من أصحابه ، لقلتهم عن إثني عشر ، ولا يمكن أن يحمله على الملوك الاموية لزيادتهم على إثني عشر ، ولظلمهم الفاحش إلا عمر بن عبد العزيز ، ولكونهم غير بني هاشم ، لان النبي ( ص ) قال ” كلهم من بني هاشم ” في رواية عبد الملك عن جابر ، وإخفاء صوته ( ص ) في هذا القول يرجح هذه الرواية ، لانهم لا يحسنون خلافة بني هاشم ، ولا يمكن أن يحمله على الملوك العباسية لزيادتهم على العدد المذكور ، ولقلة رعايتهم الآية ( قل لا أسألكم عليه أجرأ إلا المودة في القربى ) وحديث الكساء ، فلا بد من أن يحمل هذا الحديث على الائمة الاثني عشر من أهل بيته وعترته ( ص ) لانهم كانوا أعلم أهل زمانهم و أجلهم وأورعهم وأتقاهم ، وأعلاهم نسبا ، وأفضلهم حسبا ، وأكرمهم عند الله ، وكان علومهم عن آبائهم متصلا بجدهم ( ص ) وبالوراثة واللدنية ، كذا عرفهم أهل العلم والتحقيق وأهل الكشف والتوفيق . ويؤيد هذا المعنى أي أن مراد النبي ( ص ) الائمة الاثنا عشر من أهل بيته ويشهده ويرجحه حديث الثقلين ، والاحاديث المتكثرة المذكورة في هذا الكتاب وغيرها . وأما قوله ( ص ) : ” كلهم تجتمع عليه الامة ” في رواية عن جابر بن سمرة فمراده ( ص ) أن الامة تجتمع على الاقرار بامامة كلهم وقت ظهور قائمهم المهدي ( رضي الله عنهم ) .
14- این جملات از بین احادیث متعدد انتخاب گردیده است و برای جلوگیری از اطاله کلام فقط آدرس احادیث را ذکر می نماییم:
مسند احمد ، احادیث 20921،20857،21016،20991،20993،20980،20981،21020و……
15- ینابیع الموده، ج3،ص292
16- تاریخ الخلفا ، ص 13
17- مسند احمد حنبل ، ج2، ح 3781 و ج7، ح21069
ادامه دارد …..