خانه » همه » مذهبی » دوران امام صادق( عليه السلام) و شاخصه ي آن(5)

دوران امام صادق( عليه السلام) و شاخصه ي آن(5)

دوران امام صادق( عليه السلام) و شاخصه ي آن(5)

بدين گونه بود که از قديم ترين ادوار اسلامي، فقه و حديث و تفسير به دو جريان کلي تقسيم شد: يکي جريان وابسته به دستگاه حکومت هاي غاصب، که در موارد بسياري حقيقت ها را فداي مصلحت هاي آن دستگاه ها ساخته و در برابر بهاي ناچيزي، حکم خدا را تحريف مي کردند؛ و ديگري جريان اصيل و امين که هيچ مصلحتي را بر مصلحت

0730622f 9cf7 4f6e a8f8 c474633c7b8d - دوران امام صادق( عليه السلام) و شاخصه ي آن(5)

sa2857 - دوران امام صادق( عليه السلام) و شاخصه ي آن(5)
دوران امام صادق( عليه السلام) و شاخصه ي آن(5)

 

 

دو جريان کلي در فقه و حديث و تفسير
 

بدين گونه بود که از قديم ترين ادوار اسلامي، فقه و حديث و تفسير به دو جريان کلي تقسيم شد: يکي جريان وابسته به دستگاه حکومت هاي غاصب، که در موارد بسياري حقيقت ها را فداي مصلحت هاي آن دستگاه ها ساخته و در برابر بهاي ناچيزي، حکم خدا را تحريف مي کردند؛ و ديگري جريان اصيل و امين که هيچ مصلحتي را بر مصلحت تبيين احکام درست الهي مقدم نمي ساخت و قهراً در هر قدم، روياروي دستگاه حکومت و فقاهتِ مزدورش قرار مي گرفت؛ و از آن روز در غالب اوقات، شکل قاچاق و غير رسمي داشت.
با اين آگاهي، به وضوح مي توان دانست که فقه جعفري در برابر فقه فقيهان رسمي روزگار امام صادق فقط يک اختلاف عقيده ي ديني ساده نبود؛ بلکه در عين حال دو مضمون متعرضانه را نيز با خود حمل مي کرد: نخست و مهمتر، اثبات بي نصيبي دستگاه حکومت از آگاهي ديني و ناتواني آن از اداره ي امور فکري مردم – يعني در واقع، عدم صلاحيت اش براي تصدي مقام خلافت – و ديگر، مشخص ساختن موارد تحريف در فقه رسمي که ناشي از مصلحت انديشي فقيهان در بيان احکام فقهي و ملاحظه کاري آنان در برابر تحکم و خواست قدرت هاي حاکم است. امام صادق با گستردن بساط علمي و بيان فقه و معارف اسلامي و تفسير قرآن به شيوه اي غير از شيوه ي عالمان وابسته به حکومت، عملاً به معارضه ي با آن دستگاه برخاسته بود. آن حضرت بدين وسيله تمام تشکيلات مذهبي و فقاهت رسمي را که يک ضلع مهم حکومت خلفا به شمار مي آمد، تخطئه مي کرد و دستگاه حکومت را از بُعد مذهبي اش تهي دست مي ساخت.

تهديدها و فشارهاي نامحدود نسبت به فعاليت هاي آموزشي و فقهي امام
 

در اين که دستگاه حکومت بني اميه تا چه اندازه به مفهوم معارضه آميز بساط علمي و فقهي امام صادق توجه داشت، سند روشن و قاطعي در دست نيست؛ ولي گمان قوي بر آن است که در زمان بني عباس و مخصوصاً منصور که از هوش و زيرکي وافري برخوردار بود و به خاطر اين که سراسر عمر پيش از خلافت خود را در محيط مبارزات ضد اموي گذرانيده بود، از نکته هاي دقيق در زمينه ي مبارزات و مبارزان علوي آگاهي داشت، سران دستگاه خلافت به نقش مؤثر اين مبارزه غير مستقيم توجه مي داشته اند.
تهيدها و فشارها و سختگيري هاي نامحدود منصور نسبت به فعاليت هاي آموزشي و فقهي امام که در بسي روايات تاريخي از آن ياد شده، از جمله ناشي از همين توجه و احساس بوده است؛ و نيز تأکيد و اصرار فراوان وي برگرد آوردن فقهاي معروف حجاز و عراق در مقر حکومت خود – که باز مضمون چندين روايت تاريخي است – از همين احساس نيز نشأت مي گرفته است.
در مذاکرات و آموزش هاي امام به ياران و نزديکانش، بهره گيري از عامل «بي نصيبي خلفا از دانش» به عنوان دليلي بر اين که از نظر اسلام، آنان را حق حکومت کردن نيست، به وضوح مشاهده مي شود؛ يعني اين که امام همان مضمون متعرضانه اي را که درس فقه و قرآن او دارا بوده، صريحاً نيز در ميان مي گذارده است.
در حديثي از آن حضرت چنين نقل شده است: «نحن قوم فرض الله طاعتنا و انتم تأتمّون بمن لا يعذر النّاس بجهالته»؛(1) ماييم کساني که خدا فرمانبري از آنان را فرض و لازم ساخته است؛ در حالي که شما از کساني تبعيت مي کنيد که مردم به خاطر جهالت آن در نزد خدا معذور نيستند. يعني مردم که بر اثر جهالت رهبران و زمامداران نااهل، دچار انحراف گشته و به راهي جز راه خدا رفته اند، نمي توانند در پيشگاه خدا به اين عذر متوسل شوند که: ما به تشخيص خود راه خطا را نپيموديم؛ اين پيشوايان و رهبران ما بودند که از روي جهالت، ما را به اين راه کشاندند. زيرا اطاعت از چنان رهبراني، خود، کاري خلاف بوده است؛ پس نمي تواند کارهاي خلاف بعدي را توجيه کند.(2)
اين مفهوم که رهبريِ سياسي در جامعه ي انقلابي اسلام، همان رهبريِ انقلابي است و لزوماً با رهبري فکري و ايدئولوژيک همراه است، در آموزش هاي امامان قبل و بعد از امام صادق نيز آشکارا وجود داشته است. در روايتي امام علي بن موسي از قول جد بزرگوارش امام محمد باقر «سلاح» را در سلسله ي امامت به «تابوت» در ميان اقوام گذشته ي بني اسرائيل همانند مي کند: «سلاح در ميان ما همچون تابوت است در ميان بني اسرائيل، که نزد هرکس بود، نبوت (و در روايتي: حکومت) از آن او بود. در ميان ما نيز سلاح نزد هر کس باشد، رهبري و زعامت متعلق به اوست. » (توجه شود به شکل نمادين و مفهوم بسيار عميق اين تعبير). راوي آنگاه مي پرسد: «فيکون السّلاح مزايلا للعلم؟»؛ يعني آيا ممکن است سلاح نزد کسي باشد که دانش ايدئولوژيک دين در او نيست؟(3) و امام در پاسخ مي گويد: نه.(4) يعني زمامداري جامعه و رهبريِ انقلابي امت مسلمان در اختيار کسي است که سلاح و دانش را با هم دارا باشد.
پس امام از سويي شرط امامت را دانش دين و فهم درست قرآن مي داند، و از سوي ديگر با گستردن بساط علمي و گرد آوردن خيل کثيري از مشتاقان دانش دين در پيرامون خود و تعليم دين به شيوه اي مخصوص- که مخالف با روال معمولي فقه و حديث و تفسير و به طور کلي مغاير با دين شناسي رايج علما و محدثان و مفسران وابسته به دستگاه خلافت است – عملاً دين شناسي خود و دين ناشناسي دستگاه خلافت را – با تمامي علماي وابسته و نام و نشاندارش – اثبات مي کند و از اين رهگذر با تعرض مستمر و عميق و آرام، به مبارزه ي خود بُعدي تازه مي بخشد.
همان طور که قبلاً اشاره شد، نخستين حکمرانان بني عباس که خود در روزگار پيش از قدرت، سال ها در محيط مبارزاتي علوي و در کنار پيروان و ياران آل علي گذرانيده و به بسياري از اسرار و چم و خم هاي کار آنان بصيرت داشتند، نقش متعرضانه ي اين درس و بحث و حديث و تفسير را پيش از اسلاف اموي خود درک مي کردند. گويا به همين خاطر بود که منصور عباسي در خلال درگيري هاي رذالت آميزش با امام صادق، مدت ها آن حضرت را از نشستن با مردم و آموزش دين به آنان، و نيز مردم را از رفت و آمد و سؤال از آن حضرت منع کرد؛ تا آن جا که به نقل از «مفضل بن عمر» – چهره ي درخشان و معروف شيعي – هر گاه مسأله اي در باب زناشويي و طلاق و امثال اين ها براي کسي پيش مي آمد، به آساني نمي توانست به پاسخ آن حضرت دست يابد.(5)

سه ـ وجود تشکيلات پنهانيِ سيايسي – ايدئولوژيک
 

اندکي پيش از اين اشاره شد که امام صادق عليه السلام در اواخر دوران بني اميه، شبکه ي تبليغاتي وسيعي را که کار آن، اشاعه امامت آل علي و تبيين درست مسأله ي امامت بود، رهبري مي کرد؛ شبکه اي که در بسياري از نقاط دوردست کشور مسلمان، به ويژه در نواحي عراق عرب و خراسان، فعاليت هاي چشمگير و ثمربخشي درباره ي مسأله ي امامت عهده دار بود؛ ولي اين تنها يک روي مسأله و بخش ناچيزي از آن است. موضوع تشکيلات پنهان در صحنه ي زندگي سياسي امام صادق و نيز ديگر ائمه، از جمله مهمترين و شورانگيزترين و در عين حال مجهول ترين و ابهام آميز ترين فصول اين زندگينامه ي پُرماجراست.
همان طور که قبلاً گفتيم، براي اثبات وجود چنين سازماني نمي توان و نمي بايد در انتظار مدارک صريح بود. نبايد توقع داشت که يکي از امامان يا يکي از ياران نزديکش صراحتاً به وجود تشکيلات سياسي- فکري شيعي اعتراف کرده باشد؛ اين چيزي نيست که بتوان به آن اعتراف کرد. انتظار معقول آن است که اگر روزي هم دشمن به وجود تشکل پنهاني امام پي برد و از خود آن حضرت يا يکي از يارانش در آن باره چيزي پرسيد، او به کلي وجود چنين چيزي را انکار کند و گمان آن را يک سوء ظن يا تهمت بخواند. اين، خاصيت هميشگي کار مخفي است. البته از کاوشگر تاريخ زندگي ائمه هم نمي توان انتظار داشت که بدون مدرک و دليل قانع کننده اي وجود چنين تشکيلاتي را بپذيرد. بايد در پي قرائن و شواهد و بطون حوادثِ ظاهراً ساده اي بود که اگر چه نظر بيننده ي عادي را جلب نمي کند، ولي با دقت و تأمل، خبر از جريان هاي پنهانيِ بسياري مي دهد. اگر با چنين نگرشي به سراسر دوران دو قرن و نيمي زندگي ائمه نظر شود، وجود يک تشکيلات پنهان در خدمت و تحت فرمان ائمه تقريباً مسلّم مي گردد.

منظور از تشکيلات پنهان چيست؟
 

منظور از تشکيلات چيست؟ بديهي است که منظور، يک حزب منظم و مرتب با مفهوم امروزي آن – يعني مجموعه اي از کادرهاي منظم و فرماندهي هاي منطقه اي و شهري و غيره – نبوده و نمي تواند باشد. تشکيلات به معناي جمعيتي از مردم بوده که با هدفي مشترک کارها و وظايف گوناگوني را در رابطه با يک مرکز و يک قلب تپنده و مغز فرمان دهنده انجام مي داده و ميان خود نوعي روابط و نيز احساسات نزديک و خويشاوندانه مي داشته اند.
اين جمع در زمان علي عليه السلام – يعني در فاصله ي بيست و پنج سال ميان سقيفه و خلافت – همان خواص صحابه اي بودند که علي رغم تظاهرات حق به جانب و عامه پسند دستگاه خلافت، معتقد بودند که حکومت، حق برترين و فداکارترين مسلمان – يعني علي ابن ابي طالب عليه السلام – است و تصريح پيامبر به جانشيني علي را از ياد نبرده و در نخستين روزهاي پس از سقيفه نيز نظر مخالف خود را نسبت به برندگان خلافت و نيز وفاداري خود را به امام صريحاً اعلام کردند. بعدها نيز با اين که طبق مصلحت بزرگي که امام را به سکوت و حتّي همکاري با خلفاي نخستين وادار مي ساخت، آنان در روند معمولي و عادي جامعه ي اسلامي قرار گرفتند؛ ليکن هيچگاه رأي و نظر تشخيص درست خود را از دست نداده و همواره پيروان علي باقي ماندند؛ و به همين علت بود که به حق، نام «شيعه ي علي» يافتند و به اين جهت گيري فکري و عملي مشهور شدند. چهره هاي معروف و افتخار آميزي همچون سلمان، ابوذر، ابي بن کعب، مقداد، عمار، حذيفه و. . . در اين شمارند.
شواهد تاريخي تأييد مي کند که اين جمع، انديشه ي شيعي – يعني اعتقاد به لزوم پيروي از امام به مثابه ي پيشواي فکري و نيز رهبر سياسي – را همواره به شيوه هاي مصلحت آميز و حکمت آميز، ميان مردم اشاعه مي داده و تدريجاً برجمع خود مي افزوده اند؛ کاري که براي تشکيل حکومتي علوي به منزله ي مقدمه اي واجب محسوب مي شده است.
پس از آن که اميرالمؤمنين در سال 35 به حکومت رسيد، تنها کساني که به معيارهاي شيعي در زمينه ي حکومت و امامت اذعان داشته و امام را بر اساس آن معيارها با ايماني راسخ پذيرفته بودند، همان جمع شيعه؛ يعني تربيت يافتگان مستقيم و غير مستقيم امام در دوران بيست و چند ساله ي گذشته بودند. ديگران – يعني اکثر مردم – هر چند در حوزه ي رهبري امام مي زيستند و عملاً در جهت تفکر شيعي گام برمي داشتند، اما از آن وابستگي فکري و روحي که آنان را در جمع تشکيلات شيعي در آورد، برخوردار نبودند.
با توجه به اين دو گونگي در ميان طرفداران امام است که برخورد بسي متفاوت مسلمانانِ آن روز با آن حضرت؛ کساني مانند عمار و مالک اشتر و حجر بن عدي و سهل بن حنيف و قيس بن سعد، و کسان ديگري مانند ابوموسي اشعري و زياد بن ابيه و سعد بن وقاص توجيه و تفسير مي شود.
بايد قبول کرد که اگر هم براستي نخستين اقدام براي ايجاد تشکيلات شيعي در اين ديدار انجام گرفته، طرح و زمينه ي آن از مدت ها پيش از آن در سخني از امام علي بن ابي طالب خطاب به ياران نزديکش پيش بيني و پيشگويي شده است. ÷

استراتژي امام حسن براي پذيرش صلح
 

پس از حادثه ي صلح امام حسن اقدام بسيار مهمي که انجام گرفت، گسترش انديشه ي شيعي و سر و سامان دادن به اين جمع پيوسته و خويشاوند بود که اکنون براثر سلطه ي ظالمانه ي سلطان اموي و فشاري که بر آن وارد مي آمد، مي توانست از تحرک و ديناميسم بيشتري برخوردار باشد و همواره چنين است که اختناق و فشار به جاي آن که عامل گسيختگي نيروهاي منسجمِ تحت فشار باشد، موجب هرچه پيوسته تر و راسخ تر و گسترده تر شدن آنهاست.
جمع آوري نيروهاي اصيل و مطمئن شيعي، حراست آنان از گزند توطئه هاي بي امان ضد شيعي دستگاه اموي، گستردن تفکر اصيل اسلامي در دايره اي محدود ولي پُرعمق، جذب نيروهاي بالقوه و افزودن آنان به جمع شيعيان، انتظار فرصتي مناسب و سرانجام، قيام و اقدامي به جا و به موقع که نظام جاهلي بني اميه را منفجر ساخته، دوباره نظام اسلامي و علوي را جايگزين آن کند؛ اين بود استراتژي امام حسن و آخرين علتي که پذيرش صلح را براي آن حضرت اجتناب ناپذير مي ساخت.

نخستين سنگ بناي تشکيلات شيعه و سازماندهي مخفي
 

گويا به همين جهت بود که پس از حادثه ي صلح وقتي جمعي از شيعيان به سرکردگي مسيب بن نجبه و سليمان بن صرد خزاعي به مدينه – که امام تازه از کوفه بدان جا بازگشته و آن شهر را مجدداً پايگاه فکري و سياسي خود قرار داده بود – نزد آن حضرت رفتند و پيشنهاد بازسازي قواي نظامي و تصرف کوفه و حمله به سپاه شام را مطرح ساختند، امام آن دو نفر را از ميان جمع برگزيد و نزد خود به خلوت خواند و با بياناتي که به هيچ روي از کم و کيف آن اطلاعي در دست نيست، آنان را به نادرستي اين نقشه قانع ساخت و آنان هنگامي که نزد ياران و همسفران خود بازگشتند، به سخني کوتاه و سربسته فهماندند که موضوع قيام نظامي منتفي است و بايد به کوفه برگردند و به کار خود مشغول شوند.
با توجه به اين قرائن است که حسين – مورخ هوشيار معاصر عرب – معتقد شده است که نخستين سنگ بناي تشکيلات سياسي شيعه در همان روز و در همان مجلسي نهاده شده که اين دو چهره ي معروف شيعي با امام حسن ديدار و مذاکرده کردند.
«آنگاه که مرا از دست داده باشيد، بسا چيزها خواهيد ديد که تمناي مرگ کنيد. بي عدالتي، دشمني، انحصار طلبي، سبک شمردن حق خدا و بيمناکي برجان؛ . . . هنگامي که چنين شود، بايد خويشتن را به طور جمعي به وسيله ي پيوندي خدايي محافظت کنيد و به پراکندگي دچار نشويد. مقاومت و نماز ( ياد خدا) و تقيه (پنهانکاري) را پيشه سازيد و بدانيد که خداوند هر لحظه به رنگي در آمدن را از بندگانش مبغوض مي دارد. از حق و اهل حق مگذريد؛ زيرا هر آن کس که ديگري را به جاي ما انتخاب کند، دنيا را از دست خواهد داد و گنه کار از اين جهان رخت برخواهد بست».(6)
اين سخن که آشکارا ترسيمي از مهمترين نابساماني هاي دوران اموي و فرماني داير بر شکل و سازماندهي و هماهنگي است، در شمار جالب ترين اسناد مربوط به حزب شيعه است؛ و همين طرح است که در ديدار امام حسن و دو نفر از زبده ترين شيعيان، شکل عملي و عيني مي يابد.
بي گمان همه ي پيروان و شيعيان از اين نقشه ي بسيار هوشمندانه مطلع نبودند. راز اعتراض ها و ايرادهايي هم که از سوي دوستان بر آن حضرت وارد مي آمد، همين بود؛ ولي پاسخي که گويا کراراً به اين مضمون: «چه معلوم است؟ شايد اين براي شما آزموني باشد و (براي دشمن شما) بهره اي زوال پذير. . . » از آن حضرت شنيده مي شد، اشارتي پنهان به همين سياست و تدبير داشت.(7)

پي‌نوشت‌ها:
 

1-کافي، ج 1، ص 186.
2- قرآن نيز همين مضمون را در چندين جا به زبان هاي گوناگون تکرار کرده است؛ از ستيزه ي تابعان و متبوعان راه ضلال سخن گفته و از شکوه ي تابهان که: ما را اين پيشوايان گمراه به گمراهي کشاندند. . . و سرانجام، اين را نيز يادآور شده که چنين عذري از هيچ کس پذيرفته نمي شود و سرنوشت همساني براي هر دو گروه گمراه در انتظار است. رجوع شود به آيه 167سوره ي بقره، آيه ي 91 تا 102 سوره ي شعراء، آيه ي 31 تا 33 سوره ي سباء، آيه ي 97 سوره ي نساء.
3- اين معني براي کلمه ي «مزايلا» مستفاد از گفتار عالم حديث شناس معروف، علامه ي مجلسي است در کتاب مرآت العقول.
4- کافي، ج 1، ص 238.
5- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 238.
6- تحف العقول، چاپ اعلمي، ص 82.
7-اين مطلب با اصلاحاتي در تيترها، از کتاب «پيشواي صادق» نوشته حضرت آيت الله العظمي خامنه اي، رهبر معظّم انقلاب اسلامي، چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1383، انتخاب و درج شده است.
منبع :
شخصيت و سيره ي معصومين(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامي(جلد 7)
( شخصیت و سیره امام زمان (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگي قدر ولايت – 1383

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد