واژة ناسيوناليسم (مليگرايي يا مليت باوري) امروزه در ادبيات سياسي به معناي آگاهي ملي و احساس تعلق به يك ملت مشخص كه با ويژگيهاي خاص از ساير ملتها متمايز شده است به كار ميرود. ناسيوناليسم مستلزم وفاداري و علاقه پرشور افراد به مفهوم ملت و عناصر خاصي چون نژاد، زبان، نمادها، سنتها و ارزشهاي اجتماعي و اخلاقي و به طور كلي فرهنگ ملي، و اعتقاد به برتري آنها بر عناصر ساير ملتها است. عناصري چون وفاداري به خاك و دولت و فداكاري براي آن و تجليل از آن نيز از اركان ناسيوناليسم تلقي ميگردد.[1]
نقد و بررسي:[2]
1ـ ناسيوناليسم در طول تاريخ خود در عرصه فلسفه و اخلاق اعتراضات زيادي را برانگيخته است حتي در يونان باستان نيز سوفسطائيان با ناسيوناليسم مخالفت ميكردند. رواقيون نيز بر برابري همه افراد بشر تأكيد داشتند به طور كلي، ناسيوناليسم با ادعاها و آرمانهاي جهانگرايانه و برابريطلبانه بشر سازگاري ندارد و به همين خاطر فيلسوفان اخلاق روي خوبي به آن نشان ندادهاند. اصولاً به لحاظ عقلي و اخلاقي و همچنين از لحاظ آموزههاي ديني ـ اگر چه علاقه به وطن و مليت مورد نهي نيست اما ـ هيچ ملاكي براي برتري يك ملت بر سايرين وجود ندارد. دين اسلام نيز با طرح مفهوم «امت» و «حكومت جهاني موعود» بر نوعي انديشه فرامليتي مبتني بر ايمان مشترك صحه ميگذارد.
2ـ در تفكرات ملتگرايانه، مباني و عوامل تشكيلدهنده يك ملت نيز نامشخصاند سرزمين، نژاد، زبان، و پيوندهاي تاريخي، هيچ كدام نميتوانند ملاكهاي ثابت تلقي شوند و بنابراين اصل مليت يك اصل مبهم به نظر ميرسد و ميتوان گفت ريشه در احساسات رمانتيك انسان دارد و چندان مباني عقلاني كافي براي آن نميتوان يافت.
3ـ به رغم سستي مباني عقلي و فلسفي ناسيوناليسم ميتوان به لحاظ عملي براي آن در برخي جوامع كاركردهاي مثبتي نظير انسجام ملي در برابر تجاوز خارجي، ايجاد يك هويت منسجم، كمك به رشد و توسعه كشورها و دولتها در نظر گرفت اما هميشه بايد خطرات ناسيوناليسم افراطي را جدي گرفت كه جامعه را به جنگ و ستيزهجويي ميكشاند و همچنين بايد تمايز جدي ميان ناسيوناليسم اقتدارگرا و دموكرات را در نظر گرفت.
4ـ به طور كلي ناسيوناليسم در تلاش براي ايجاد يك هويت جديد براي بشر است چه بسا از راه هويت ملي و از طريق غرور و افتخارات ملي و پيشينه تاريخي استمداد ميجويد تا بخشي از بحران هويت بشر امروز را كاسته و براي آنها نوعي انسجام ايجاد كند! اما بر خلاف ادعاي دوران مدرن ـ مبني بر عقلگرايي و اسطورهزدايي ـ به شدت در راه اهداف خود از قدرت افسانهها، نمادها، احساسات، فرهنگ و زبان مشترك، و حتي از سنت و نيز گرايشهاي رمانتيك بهره ميجويد.
اشكالات شهيد مطهري بر ناسيوناليسم[3]
1. گرايش به جنبههاي قومي و ملي در زبانهاي اروپايي، ناسيوناليسم خوانده ميشود و اشكال بزرگش اين است كه بر عواطف و احساسات قومي و ملي متكي است نه بر عقل و منطق.
2. در دين اسلام مليت و قوميت به اين معناي مصطلح امروزيي هيچ اعتبار ندارد. بلكه اين دين به همه ملتها و اقوام مختلف جهان به يك چشم نگاه ميكند و از آغاز دعوت اسلامي به ملت و قوم خاصي اختصاص نداشته است و هميشه كوشيده تا با وسايل مختلف ريشه ملتپرستي و تفاخرات قومي را از بيخ و بن بركند.
3. ناسيوناليسم در عصر حاضر خرافهاي بيش نيست. امروزه در جهان، ملل گوناگوني وجود دارد و آنچه آنها را به صورت ملت واحد درآورده است زندگي مشترك و قانون و حكومت مشترك است نه چيز ديگر از قبيل نژاد، زبان، … بلكه حقيقت اين است كه ادعاي جدا بودن خونها و نژادها خرافهاي بيش نيست. نژادهاي سامي و آريايي در اثر كثرت اختلاط و امتزاج و نقل و انتقال، ديگر به صورت مستقل و خالص پيدا نميشود به طوري كه بسياري از مردم ايران فارس زبان هستند يا عربند يا ترك يا مغول، همچنانكه بسياري از اعراب نيز از نژاد ايران يا ترك يا مغول هستند بنابراين اگر بخواهيم نژاد را ملاك همه چيز قرار دهيم بيشتر مردم ايران را بايد غيرايراني بدانيم و بسياري از مفاخر را از دست بدهيم و از اين راه بزرگترين ضربه را بر مليت ايراني زدهايم.
4. مليت يک نوع «خودخواهي» است كه از حدود فرد و قبيله تجاوز كرده و شامل افراد يك ملت شده است و خواه ناخواه عوارض اخلاقي خودخواهي مثل عجب، تعصب، نديدن عيوب خود در سطح ملي، بزرگتر ديدن خوبيهاي خود، تفاخر و امثال اينها را به همراه دارد.
5. ناكارآمد بودن ناسيوناليسم در قرون جديد: در مبارزاتي كه در قرن 20 به وسيله مسلمانان بر ضد استعمار صورت گرفت و منتهي به نجات آنها از چنگال استعمار شد عامل اسلام بيش از عوامل ديگر مؤثر بوده است از قبيل مبارزات الجزاير، اندونزي، كشورهاي عربي و پاكستان، و از طرف ديگر شكست اعراب در جنگ با اسرائيل به خاطر اين بود كه اصولاً پاي اسلام داخل اين مبارزه نشده بود يعني اسلام نبود كه با اسرائيل ميجنگيد بلكه عرب بود كه با صهيونيسم ميجنگيد و شكست خورد.[4]6. مانع وحدت و عامل جدايي است: حقيقت اين است كه مسأله مليتپرستي در عصر حاضر براي جهان اسلام مشكل بزرگي به وجود آورده است گذشته از اينكه فكر مليتپرستي بر خلاف اصول تعليمات اسلامي است (زيرا از نظر اسلام همه عنصرها عليالسواء هستند) اين فكر مانع بزرگي براي وحدت مسلمانان است. اسلام در گذشته از ملل مختلف و گوناگون بر اساس فكر و عقيده و ايدولوژي واحد جامعه اسلامي را به وجود آورد. اين جامعه واحد اكنون نيز واقعاً وجود دارد كه داراي فكر واحد، آرمان واحد و احساسات واحد ميباشد و همبستگي نيرومندي ميان آنان حكمفرما است و اين جداييها كه شاهد آن هستيم مربوط به حكومتها و دولتها و سياستها است (كه متأثر از قدرتهاي اروپايي و آمريكايي است) نه مربوط به ملتها. بنابراين ناسيوناليسم و فكر مليت و تهييج احساسات ملي احياناً ممكن است آثار مفيد و مثبتي به لحاظ ايجاد استقلال به وجود آورده باشد ولي در كشورهاي اسلامي سبب تفرقه و جدايي امت بزرگ اسلامي شده است. قدرتهاي استعماري بر اساس اصل «تفرقه بينداز و حكومت كن» راهي بهتر از اين نديدند كه ملل اسلامي را متوجه قوميت و مليت و نژادشان كنند و آنها را سرگرم افتخارات موهوم كنند. مثلاً به مسلمان هندي بگويد تو سابقهات چنين است و همچنان به ترك مسلمان بگويد نهضت جوانان ترك «پان تركيسم» ايجاد كن و به ايراني مسلمان بگويد نژاد تو آرياست و بايد حساب خود را از عرب و نژاد سامي جدا كني و به عرب مسلمان بگويد روي زبان عرب تكيه كن و بر «پان عربيسم» تكيه كن.
قضاوت علمي و منطقي اين است كه ناسيوناليسم را نبايد به طور كلي محكوم كرد بلكه اگر تنها جنبه مثبت داشته باشد، يعني موجب همبستگي بيشتر و روابط حسنه بهتر و احسان و خدمت بيشتر به كساني كه با آنها زندگي مشترك داريم بشود ضد عقل و منطق نيست و از نظر اسلام مذموم نميباشد و آنگاه عقلاً محكوم است كه جنبه منفي به خود بگيرد يعني افراد را تحت مليتهاي مختلف از يكديگر جدا كند و روابط خصمانهاي بين آنها به وجود بياورد و حقوق واقعي آنان را ناديده ميگيرد بنابراين اسلام فقط احساسات منفي ناسيوناليستي را محكوم ميكند نه احساسات مثبت را.
ديدگاه اسلام:
واحد مورد تعصب اعراب قبل از اسلام ايل و قبيله بود كه به اقوام و عشاير خويش تفاخر ميكردند اما اسلام نه تنها با اين احساسات تعصبآميز توجهي نكرد بلكه با شدت با آنان مبارزه كرد قرآن كريم با صراحت فرمود «يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقيكم.»[5] يعني اي مردم ما همه شما را از يك مرد و يك زن آفريديم و شما را گروهها و قبيلهها قرار داديم تا بدين وسيله يكديگر را بشناسيد، همانا گراميترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است.
به اعتراف تمام مورخين پيامبر اسلام در مواقع زياد اين جمله را تذكر ميداد: «يا ايها الناس كلكم من آدم و ادم من تراب، لا فضل لعربي علي عجمي الا بالتقوي».[6] يعني همه شما فرزندان آدم هستيد و آدم از خاك آفريده شده است عرب نميتواند بر غيرعرب دعوي برتري كند مگر به پرهيزكاري.
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در روايتي افتخار به اقوام گذشته را يك چيز گندناك ميخواند و مردمي را كه بدينگونه از كارها خود را مشغول ميكنند به سوسك تشبيه ميكند. اصل روايت چنين است «ليدعن رجال فخرهم باقوام انما هم فحم من فحم جهنم او ليكونن اهون علي الله من الجعلان التي تدفع بانفها النتن»[7] يعني آنان كه به قوميت خود تفاخر ميكنند اين كار را رها كنند و بدانند كه آن مايههاي افتخار جز زغال جهنم نيستند و اگر آنان دست از اين كار نكشند نزد خدا از سوسكهايي كه كثافت را با بيني خود حمل ميكنند پستتر خواهند بود.
پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ سلمان ايراني و بلال حبشي را همانگونه با آغوش باز پذيرفت كه فيالمثل ابوذر يا مقداد و عمار را پذيرفت به علاوه اينكه همواره مراقبت ميكرد كه پاي تعصبات قومي در ميان مسلمين نيايد. به عنوان مثال: در جنگ احد جوان ايراني پس از آنكه ضربتي به يكي از افراد دشمن زد از روي غرور گفت: «خذها انا الغلام الفارسي» يعني اين ضربت را از من بگير كه منم يك جوان ايراني. پيامبر احساس كرد كه هماكنون اين سخن، تعصبات ديگران را برخواهد انگيخت فوراً به آن جوان فرمود: چرا نگفتي من يك جوان انصاري مسلمان هستم؟ يعني چرا به آيين و مسلك خود افتخار نكردي و پاي تفاخر قومي و نژادي را به ميان كشيدي؟[8]در جاي ديگر فرمود: «الا ان العربيه ليست باب والد و لكنها لسان ناطق فمن قصر به عمله لم يبلغ به حسبه»[9] يعني عربيت، پدر كسي به شمار نميرود و فقط زبان گويايي است، (و) آنكه عملش نتواند او را به جايي برساند حسب و نسبش هم او را به جايي نخواهد رسانيد.
در روضة كافي آمده كه روزي سلمان فارسي در مسجد نشسته بود عدهاي از اكابر اصحاب نيز حاضر بودند. سخن از اصل و نسب به ميان آمد هر كسي درباره اصل و نسب خود چيزي ميگفت و آن را بالا ميبرد نوبت به سلمان رسيد كه اين مرد فرزانه و حكيم فرمود: «انا سلمان بن عبدالله كنت ضالا فهداني الله بمحمّد و كنت عائلا فاغناني الله بمحمّد و كنت مملوكا فاعتقني الله بمحمّد» يعني من سلمان فرزند يكي از بندگان خدا هستم گمراه بودم و خدا مرا به وسيله محمّد(ص) راهنمايي كرد، فقير بودم و خدا مرا به وسيله محمّد بينياز كرد و برده بودم و خدا به وسيله محمّد مرا آزاد كرد اين است اصل و نسب و حسب من. در اين هنگام پيامبر وارد شد و اين جريان را برايش نقل كردند كه فرمود: «يا معشر قريش ان حسب الرجل دينه و مروته خلقه و واصله عقله» يعني نسب افتخارآميز هر كس دين او است، مردانگي هر كس خلق و خوي و شخصيت او است و اصل و ريشه هر كس عقل و فهم و درك او است.[10]تعاليم اسلام و تأكيدات پيامبر در مورد بياساس بودن تعصبات قومي و نژادي اثر عميقي در قلوب مسلمانان غيرعرب گذاشت و سبب شد آنان هميشه اسلام را از آن خود بدانند و ظلم و ستم خلفا و تعصبات نژادي آنان را به حساب اسلام گذاشته نشود و حساب اسلام را از حساب خلفا و امرا جدا كنند و اعتراضشان بر دستگاه خلافت هميشه بر اين اساس بود كه چرا به قوانين اسلامي عمل نميشود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ بيات، عبدالرسول، (و جمعي از نويسندگان)، فرهنگ واژهها، انتشارات مؤسسة انديشه و فرهنگ ديني، چاپ اول، 1381.
2ـ مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج14، (خدمات متقابل اسلام و ايران)، انتشارات صدرا، چاپ دوم، تيرماه 1376.
پي نوشت ها:
[1] . بيات، عبدالرسول، (و جمعي از نويسندگان)، فرهنگ واژهها، انتشارات مؤسسة انديشه و فرهنگ ديني، چاپ اول، 1381، ص568.
[2] . همان، ص572ـ574.
[3] . مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص75ـ73.
[4] . همان، به نقل از يكي از دانشمندان عرب در ايام حج، ص56.
[5] . حجرات/12.
[6] . مطهري، مرتضي، همان، ص73، به نقل از تحف العقول.
[7] . همان، به نقل از سنن ابي داود.
[8] . همان، به نقل از سنن ابي داود، ج2.
[9] . همان، به نقل از بحار الانوار، ج21.
[10] . همان، به نقل از روضه كافي، ج8، روايت 203.