خانه » همه » مذهبی » ديدگاه منابع تاريخي اهل سنت در مورد جايگاه امام حسن و امام حسين ـ عليهما السّلام ـ در نزد پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ چيست؟

ديدگاه منابع تاريخي اهل سنت در مورد جايگاه امام حسن و امام حسين ـ عليهما السّلام ـ در نزد پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ چيست؟

حضرت امام حسن ـ عليه‎ السلام ـ در نيمه ي رمضان سال سوم هجري و حضرت امام حسين ـ عليه‎ السلام ـ در سوم شعبان سال چهارم هجري عالم امكان را به نور جمال بي مثال خويش منوّر نمودند. از آنجايي كه رحلت پيامبر عظيم الشأن اسلام نيز در سال دهم رخ داده است لذا معلوم مي شود كه آن دو نور ديده ي رسول اكرم، حدود 6 تا 7 سال از زندگي پر بركت خويش را در كنار جدّشان سپري كرده اند،‌ اما آن ميزان از عشق بي بديل و محبت بي نظير پيامبر اكرم در اين چند سال خردسالي در مورد آن دو امام همام ديده شده است كه قابل انکار نبوده و تمام مورخين- از هر طايفه و مذهب- در نقل آنها يك صدا گشته و در برابر عظمت آن دو بزرگوار لب به اعتراف گشوده اند.
اكنون در اين مقال كوتاه، اين قطعه با شكوه از تاريخ را در چند موضوع جداگانه دسته بندي كرده و به نقل از منابع اهل سنت مي پردازيم. گفتني است اين روايات در اكثر قريب به اتفاق منابع اهل سنت آمده است، اما ما براي حفظ اختصار براي هر روايتي يك سند معرفي خواهيم كرد.
الف: توجه و مراقبت
در پاره اي از روايات، توجه و مراقبت ويژه ي پيامبر اكرم نسبت به حسنين را مي بينيم توجهي كه از عمق عشق آن حضرت نسبت به دو ريحانه ي خويش حكايت دارد:
1. عن سوده بنت مشرح، قالت كنتُ فيمن حضر فاطمه حين ضربها المخاض، قالت فجاء النبي فقال: كيف هي؟ قلت: انها لتهجد قال: فاذا و ضعت فلا تحدثي شيئاً حتي تؤوني. قالت فوضعته و لففتُه في خرقةٍ صفراء فجاء النبي و قال كيف هي؟ قلت قد وضعته و سررتُه و لففته في خرقةٍ صفراء قال: عصيتيني قلت: اعوذ بالله من معصية‌ الله و معصية‌رسوله، سررته و لم اجد من ذلك بُدًّا و لففتُه في خرقه صفراء قال: أئتيني به. قالت فأتيتُه به فألقي عنه الخرقةَ الصفراء و لفَّهُ في خرقةٍ بيضاء و تفل في فيه و الباه بريقه ثمّ قال: ادعي لي علياً فدعوتُه فقال: ما سميته يا علي؟‌قال سميتُه جعفر قال: لا و لكنّه حسن و بعده حسين و انت ابوالحسن الخير.[1]1. «سوده گويد من در جمعي بودم كه موقع وضع حمل فاطمه ـ سلام الله عليها ـ حاضر بودند پس پيامبر آمد و پرسيد كه فاطمه چگونه است؟ گفتم: مي خواهد وضع حمل نمايد پس فرمود: چون وضع نمود كاري نكن تا طفل را پيش من بياوري پس چون فاطمه فارغ شد، طفل را در پارچه اي زرد نهادم. مدتي بعد پيامبر آمد و پرسيد او چگونه است؟ گفتم: فارغ شد، و من ناف بچه را بريدم و در پارچه اي زرد پيچيدم پيامبر فرمود: به حرف من گوش نكردي، گفتم: به خدا پناه مي برم از مخالفت او و رسولش اين كار را كردم زيرا چاره اي نبود پس فرمود كودك را نزد من بياور. پس كودك را خدمتش ‌بردم حضرت پارچه زرد را برداشت و او را در پارچه اي سفيد پيچيد و از آب دهان مباركش به دهان طفل زد و فرمود علي را صدا كن. من علي را صدا كردم چون آمد پيامبر فرمود: اسم اين طفل را چه گذاشته اي يا علي؟ علي ـ عليه‎ السلام ـ گفت: او را جعفر ناميده ام، پيامبر فرمود: نه او حسن است و بعد از او حسين و تو ابوالحسن خير هستي.
2. قال النبي «اِني سميتُ ابني هذين باسم ابني هارون شبر و شبير».[2] پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود، من اين دو پسرم را به اسم پسران هارون، شبر و شُبَير ناميده ام.
3. مِن عَكرَمَة قال: ان النبي ـ صلي الله عليه و آله ـ عقّ عن حسن و حسين كبشاً كبشاً.[3]عكرمه گويد پيامبر اكرم، بعنوان عقيقه، براي حسن و حسين، دو قوچ (گوسفند نر) قرباني كرد.
4. عن بريده قال: كان رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ يخطبُنا، فأقبلَ حسن و حسينٌ قميصان احمران يميشان و يعثران و يقومان، فنزل رسول الله فاخذهما فوضعهما بين يديه ثم قال صدق الله و رسوله «انما اموالكم و اولادكم فتنه..» رأيت هذين و لم اصبر»[4] «انكم لمن روح الله و انكم لتعلون و تحببون»[5]«بريده مي گويد: روزي پيامبر اكرم بالاي منبر مشغول خطابه بودند كه حسن و حسين وارد شدند در حاليكه دو پيراهن قرمز به تن داشتند و گاه بر زمين مي افتادند و دوباره بر مي خاستند. در اين حال رسول خدا از منبر پايين آمد و آنها را برگرفت پس فرمود: چه راست گفت خداوند و پيامبرش كه اموال و اولاد مايه ي آزمايش هستند. اين دو را ديدم و طاقت نياوردم. شما از روح خدائيد، بزرگ داشته و دوست داشته مي شويد.
ب: محبت و علاقه ي ويژه:
دسته اي از روايات حاكي اند از اين كه چگونه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ به آن دو نور چشمش محبت ويژه اي داشته و نسبت به آنان اظهار عشق مي نموده است.
عن البهي مولي زبير، قال: تذاكرنا من اشبه بالنبي ـ صلي الله عليه و آله ـ من اهله، فدخل علينا عبدالله ابن زبير فقال: انا احدثكم باشبه اهله اليه احّبه اليه، الحسن بن علي و لقد رأيته و هو ساجد فيركب ظهره فما ينزّله حتي يكونَ هو الذي ينزل و لقد رأيته يجيءُ و هو راكعٌ فيفرِّج له بين رجليه حتي يخرج من الجانب الآخر.[6]غلام زبير مي گويد:در جمعي مشغول صحبت از شبيه ترين مردم به پيامبر بوديم كه عبدالله پسر زبير وارد شد و گفت: من برايتان مي گويم كه شبيه ترين اهل منزلش و محبوب ترين آنها نزد پيامبر حسن بن علي بود. آنچنان كه روزي ديدم پيامبر در حال سجده بود و او بر پشت پيامبر سوار شد. حضرت او را پايين نياورد تا اينكه خودش پايين آمد و روزي را ديدم كه پيامبر در حال ركوع بودند و پاهايش را از هم بازمي كرد و حسن از ميان آنها مي رفت.
عن يزيد بن ابي زياد قال: خرج رسول الله من بيت عايشه فمَرّ علي بيت فاطمه فسمع حسيناً يبكي فقال (لفاطمه): الم تعلمي انّ بكائه يؤذيني.[7]پسر ابوزياد مي گويد: روزي پيامبر از منزل عايشه خارج شد و از كنار منزل فاطمه مي گذشت كه صداي گريه حسين را شنيد. پس به فاطمه گفت: مگر نمي داني كه گريه ي او مرا مي رنجاند.
عن ابن عباس قال اقبل النبي و هو يحمل الحسن بن علي رقبته. فلقيه رجلٌ فقال: نعم المركب ركبتَ يا غلام؟ فقال رسول الله: و نعم الراكب هو.[8]ابن عباس مي گويد روزي ديدم پيامبر مي آيد در حاليكه حسن را بر گردن خويش سوار كرده بود پس مردي او را ديد و گفت: عجب مركب خوبي داري پسر جان، و پيامبر فرمود: او هم چه راكب خوبي است.
عن يعلي العامري قال: انه خرج مع رسول الله الي طعامٍ دعوا له قال: فاستقبل رسول الله اَمامَ القوم و حسين مع الغلمان يلعب، ‌فأرادَ‌ رسول الله ان يأخذه فطفق الصبي يفرُّ هيهنا مرّةً، و هيهنا مرّةً فجعل رسول الله يضاحكه حتي اَخذه فوضَعَ اِحدي يديه تحت قفاه و الأخري تحت ذقنه فوضع فاه علي فيه يقبِّله فقال:« حسينٌ مني و انّا من حسين، احبَّ الله من احبَّ حسيناً، حسينٌ سبطُ من الأسباط».[9]يعلي عامري گويد: همراه رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ به مهماني كه دعوت شده بوديم مي رفتيم و آن حضرت جلوتر از همه مي رفت، (در كوچه اي) حسين با پسرها بازي مي كرد. پس پيامبر خواست او را بگيرد اما كودك شروع كرد به اين طرف و آن طرف دويدن و پيامبر او را مي خنداند. تا اينكه او را گرفت پس يك دستش را پشت گردن و با دست ديگر زير گلوي كودك را گرفت و لب بر لبهاي او گذاشت و بوسيد و فرمود: حسين از من است و من از حسينم هر كه او را دوست بدارد خداوند دوستش بدارد.
عن ابي بكره قال: كان الحسنُ و الحسين يثبان علي ظهر رسول الله فيمسكهما بيده حتي يرفع صلبه و يقومان علي الارض فلمّا فرغ اجلسهما في حجره ثم قال: انّ اِبني هذين ريحانتي من الدنيا.[10]ابوبكره مي گويد: حسن و حسين بر پشت رسول خدا بالا مي رفتند و او دستشان را مي گرفت تا بر پشتش بالا روند و سپس پايين آيند بعد آنها را بر آغوش خود مي نهاد و مي فرمود: اين دو پسرم دو گل من در دنيا هستند.
ح:تاکيد پيامبر بر  فضل و برتري آن دو بزرگوار:
1. عن حذيفه قال بتُ عند رسول الله فرأيتُ عنده شخصاً. فقال لي: «ياحذيفه هل رأيت؟» قلتُ: نعم يا رسول الله. قال:« هذا ملكٌ لم يهبط الي منذ بُعِثتُ آتاني الليلة فبشّرني ان الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه».[11]حذيفه گويد شبي خدمت پيامبر بودم، شخصي نزد او آمد. پيامبر از من پرسيد، آيا او را ديدي؟ عرض كردم: آري. فرمود: او فرشته اي بود كه تا كنون به سويم نيامده بود امشب آمد و بشارتم داد كه حسن و حسين دو سرور جوانان بهشتند.
2. عن ابن عمر قال: قال رسول الله:« الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه و ابوهما خيرٌ منهما».[12]عبدالله پسر عمر گويد: رسول خدا مي فرمود حسن و حسين دو سرور جوانان بهشت هستند و پدرشان از آنان بهتر است
3. ان عمربن خطّاب قال: قال رسول الله:« ان فاطمة و علياً و الحسن و الحسين في حظيرة القدس في قبّة‌ بيضاء سقفها عرش الرحمان».[13]عمر بن خطاب گويد: رسول خدا فرمود: همانا فاطمه و علي و حسن و حسين در بهشت برين در قبه اي نوراني هستند كه سقف آن عرش خداوند رحمان است.
4. عن عقبة بن عامر قال: قال رسول الله: «لما استقّر اهل الجنة في الجنة قالت الجنةُ يا ربّ أليس و عدتني اَن تزينني بركنين من اركانك؟ قال ألم اُزّينك بالحسن و الحسين؟ فماست الجنةُ كما تميس العروس».[14]ابن عامر گويد: رسول خدا مي فرمود: چون اهل بهشت استقرار يابند بهشت از خداي تعالي پرسد، خداوندا آيا وعده ام ندادي كه بوسيله دو ركن از اركان خود زينتم دهي؟ پس خداوند فرمايد؟ آيا با حسن و حسين زينتت ندادم. پس بهشت بر خود بنازد چنانكه عروس بر خود مي نازد.
5. عن ابن عباس: قال انتجد الحسن و الحسين عند رسول الله فجعل يقول: هي يا حسن خُذْ حسيناً، فقالت عايشه تعينُ الكبيرَ علي الصغير؟ فقال: ان جبرئيل يقول:« خُذيا حسين».[15]ابن عباس گويد: حسن و حسين نزد رسول خدا كشتي مي گرفتند، پس حضرت مي فرمود، بشتاب اي حسن بگير حسين را، پس عايشه گفت: آيا بزرگتر را بر كوچكتر ياري مي رساني؟ و پيامبر فرمود: همانا جبرئيل است كه مي گويد: بگير اي حسين.
د: دو پاره تن پيامبر:
قسمتي از روايات هستند كه در آنها ارتباط روحي فوق العاده بين نبي اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و حسنين ـ عليهما السّلام ـ مورد اشاره واقع شده است آن چنان كه گويي آنان پاره اي از وجود پيامبرند:
1. عن ام الفضل ، انها رأت فيما يري النائم ان عضواً‌ من اعضاء النبي، ـ صلي الله عليه و آله ـ في بيتي، فقصصتُها علي النبي ـ صلي الله عليه و آله ـ فقال: «خيراً رايتِ تلدُ فاطمةُ غلاماً فتُرضعيه»، قالت: فولدتْ فاطمه غلاماً فسمّاه النبي ـ صلي الله عليه و آله ـ حسيناً و دفعه الي ام الفضل و كانت ترضعه.[16]ام فضل گويد در خواب ديدم عضوي از اعضاء بدن پيامبر در خانه من افتاد، پس آنرا به پيامبر نقل كردم فرمود: خوب ديده اي، فاطمه پسري مي آورد و تو او را شير مي دهي پس فاطمه پسري به دنيا آورد و حضرت او را حسين نام نهاد و به ام الفضل داد تا شيرش دهد.
2. عن زينب بنت ابي رافع قالت: ان فاطمه أتت اباها بالحسن و الحسين في شكواها التي مات فيها فقالتْ تورثهما يا رسول الله شيئاً فقال:« اما الحسن فله هيبتي و سؤددي و اما الحسين فله جرأتي و جودي».[17]زينب دختر ابو رافع گويد: همانا فاطمه ـ سلام الله عليها ـ در زماني كه پدرش، نبي اكرم ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ مريض بود و به آن مرض رحلت فرمود، حسن و حسين را نزد پيامبر برد و عرض كرد: به اينان چيزي ارث بده يا رسول الله پس حضرت فرمود: به حسن هيبت و بزرگي ام را و به حسين جرأت و سخاوتم را ارث مي نهم.
3. عن ابن ابي مليكه قال كانت فاطمه تنقزّ الحسن بن علي و تقول:« بأبي شبيهاً بالنبي ليس شبيهاً بعلي».[18]ابن ابي مليكه گويد: فاطمه ـ سلام الله عليها ـ حسن را مشغول مي داشت و مي فرمود: پدرم فدايت باد كه شبيه پيامبر خدايي و شبيه پدرت علي نيستي.
4. عن معدي كرب قال: قال رسول الله: «الحسن مني و الحسين من علي»[19].
معدي كرب گويد: پيامبر مي فرمود: حسن از من است و حسين از علي.
حب حسنين
تعداد زيادي روايت از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نقل شده است كه آن حضرت محبت خود را به آن دو امام ابراز داشته و ديگران را نيز بدان سفارش فرموده اند:
1. عن ابي هريره قال: نظر رسول الله الي علي و حسن و حسين و فاطمه فقال :«انا حربٌ لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم».[20]ابوهريره گويد: پيامبر اكرم به علي و فاطمه و حسن و حسين نگاه كرد و فرمود: دشمنم با هر كه شما دشمن اوئيد و دوستم با هر كه شما دوست اوئيد.
2. عن سلمان قال: قال النبي:« الحسن و الحسين ابناي من احبّهما احبَّني و من احبّني احبَّه اللهُ و من احبّه اللهُ‌ ادخلَه الجنةَ و مَن ابغضهما ابغضي و من ابغضني ابغضه الله و من ابغضَهُ الله ادخله النار».[21]سلمان گويد پيامبر مي فرمود: حسن و حسين پسران منند هر كه دوستشان بدارد مرا دوست داشته و هر كه مرا دوست بدارد خدا او را دوست دارد. و هر كه خدا دوستش بدارد وارد بهشتش مي كند. و هر كه آن دو را بخشم آورد مرا بخشم آورده و هر كه مرا به خشم آورد خدا را به خشم آورده است و هر كه خدا را به خشم آورد او را داخل در آتش مي كند.
3. قال رسول الله: «اللهم انّي احبّه و اُحبّ من يحبّه».[22]پيامبر فرمود: خدايا من حسن و هر كه او را دوست بدارد، دوستش دارم.
4. قال رسول الله:« اللهم اني اُحبّهُ فاحبَّه و اَحبِبْ من يحبّه».[23]پيامبر فرمود: خدايا من حسن را دوست دارم پس تو او را، و هر كه او را دوست بدارد، دوستش بدار.
5. عن زّربن عبدالله قال: كان رسول الله يصلي فاذا سجد و ثب الحسن و الحسين علي ظهره فاذا ارادوا ان يمنعوهما اشار اليهم ان دعوهما، فاذا قضي الصلاة وضعهما في حجره و قال: «من احبّني فليحب هذين».[24]زّر بن عبدالله مي گويد: روزي رسول خدا نماز مي خواند، چون به سجده رفت حسن و حسين بر پشتش رفتند، پس مردم خواستند مانعشان شوند كه حضرت اشاره كرد كه رهايشان كنند. چون پيامبر نماز را تمام كردند آن دو را در آغوش خود گرفت و فرمود: هر كه مرا دوست دارد پس  بايد اين دو را هم دوست بدارد.
آري اين چنين بود گوشه اي از عشق لبريز خاتم الانبياء نسبت به دُردانه هاي خويش.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. زندگاني امام حسن مجتبي، نويسنده:سيد هاشم رسولي محلاتي.
2. لهوف، نويسنده:سيد بن طاووس.

پي نوشت ها:
[1] . ابن عساكر، ترجمة الامام الحسن من تاريخ دمشق، تحقيق محمدباقر محمودي، بيروت، مؤسسه المحمودي للطباعه و النشر، چاپ اول، 1400 هـ ، ص 13.
[2] . ابن سعد، ترجمه الامام الحسن من طبقات الكبير، تحقيق عبدالعزيز طباطبايي، قم، مؤسسه آل البيت، چاپ اول، 1416 هـ ، ص 35.
[3] . همان، ص 29.
[4] . هندي، علاءالدين، كنزالعمال، تصحيح شيخ صفوة السقا، بيروت، مؤسسه الرساله، چاپ اول، 1406 هـ، ج 13، ص 663.
[5] . ابن كثير، البدايه و النهايه، دارالمعرفة، بيروت، چاپ چهارم، 14019، ج 8، ص 422.
[6] . ابن سعد، پيشين، ص 38.
[7] . ابن عساكر، ترجمه الامام الحسين من تاريخ مدينه دمشق، تحقيق محمدباقر محمودي، بيروت، مؤسسه المحمودي للطباعه، النشر، چاپ اول، 1398، ص132.
[8] . حاكم نيشابوري، مستدرك الصحيحين، تحقيق عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه، چاپ اول، 1411، ج3، ص 186.
[9] . همان، ص 197.
[10] . هندي، پيشين، ص 667.
[11] . همان، ص 665.
[12] . ابن كثير، پيشين، ص 424.
[13] . ابن عساكر، ترجمة الامام الحسن، پيشين، ص 122.
[14] . همان، ص 120.
[15] . همان، ص 109.
[16] . حاكم نيشابوري، پيشين، ص 194.
[17] . هندي، علاءالدين، پيشين، ص 670.
[18] . ابن عساكر، پيشين، ص 22.
[19] . همان، ص 100.
[20] . ابن ماجه، سنن، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقي، بيروت، داراحياء التراث العربي، چاپ اول، 1397، ج 1، ص 52.
[21] . حاكم نيشابوري، پيشين، ص 181.
[22] . بخاري الصحيح، كتاب اللباس، باب السخاب للصبيان.
[23] . مسلم ابن حجاج، الصحيح، شرح الامام النووي، بيروت، دارالكتب العلميه، چاپ اول، 1411، ج 15، ص 192.
[24] . ابن عساكر، پيشين، ص 60.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد