بررسى زندگى سیاسى دکتر مصدق در ادوارمختلف و در شرایط سیاسى اجتماعى متفاوت بسیارى از حقایق و واقعیتهاى مربوط به ایشان راروشن خواهد کرد و بدین منظور زندگى سیاسى دکتر مصدق را در سه دوره تاریخى معین موردبررسى و تجزیه و تحلیل قرار مى دهیم و سعى خواهیم کرد که با مرورى بر عملکرد وى در هردوره پاسخ به این سوالات را دریابیم. این سه دوره عبارت خواهند بود از:
1- دوره قاجار، از زمان سلطنت ناصرالدین شاه تاسقوط احمد شاه
2- دوره دیکتاتورى رضاخانى، از کودتاى 1299 تاشهریور 1320
3- دوره حکومت محمدرضا از آغاز سلطنت تاکودتاى 28 مرداد 32.
دوره قاجار
مرحوم دکتر محمد مصدق در سال 1261 درخانواده ثروتمند و متنفذ دیوانى چشم به جهان گشود. پدرش میرزا هدایت اله، وزیر دفتر، عموزاده میرزا یوسف مستوفى الممالک صدر اعظم پیشین ایران بود.
مادر وى، ملک تاج خانم نجم السلطنه از طرف پدر، نوه بزرگ فتحعلى شاه، خواهر عبدالحسین فرمانفرما و عموزاده ناصرالدین شاه و برادرنجم السلطنه فرمانفرما سردودمان خاندانهاى فرمانفرماییان و از دولتمردان ثروتمند و پرقدرت قبل و پس از مشروطه بود.
وابستگان و خویشاوندان ایشان همگى جزءنظام سیاسى حاکم و دربار بودند. بعضى خویشان او از جمله فرمانفرما در نهضت مشروطیت خود رااز هواداران مشروطه وانمود میکردند اما پس ازمدتى تغییر موضع دادند. (1) اغلب خویشاوندان ونزدیکان ایشان در شبکه فراماسونى وابسته به انگلیس عضو بودند. (2)
در دوره اول مجلس، مصدق به هنگام تصدى دایى خود فرمانفرما در مقام والى آذربایجان،کفالت امور او را در تهران بر عهده داشت و در پى درگذشت پدرش یکى از مشاوران فرمانفرماشد. (3) در کابینه هاى قوام السلطنه مشارکت نمود.از نظر مالى نیز دکتر مصدق، خود از مالکین بزرگ و اشرافى بود.
همین ثروت قابل توجه موجب شده بود که مصدق به خاطر بى نیازى در زندگى سیاسى خودشخصا دچار فساد مالى نگردد و در اکثر پستهایى که داشته با امورى همچون دزدى و رشوه خوارى مبارزه کرده است. (4)
ناصرالدین شاه به دنبال مرگ پدر مصدق وبراى تجلیل از خدمات وى، به پسر نه ساله اش،لقب مصدق السلطنه را داد و او را مستوفى خراسان نمود.
پس از صدور فرمان مشروطیت و تشکیل مجلس شوراى ملى، مصدق کاندیداى انتخابات دوره اول مجلس گردید و از طرف اعیان و اشراف اصفهان به نمایندگى برگزیده شد ولى اعتبارنامه اوبعلت صغر سن مورد اعتراض قرار گرفت و به مجلس راه نیافت.
مصدق روز دهم تیر 1286 در سن 25 سالگى هنگامى که کمتر از یک سال از صدور فرمان مشروطیت میگذشت با امضا سوگندنامه، عضویت در جامع آدمیت را پذیرفت. (5) که یکى ازشبکه هاى اولیه فراماسونى در ایران و بنیان گذارآن میرزا عباسقلى خان آدمیت از پیروان میرزاملکم خانم موسس فراماسونى در ایران بوده است. در کتب مختلفى درباره فراماسونرى درایران، متن قسم نامه دکتر مصدق چاپ شده است.و وى خود، عضویت اش را در این لژ تاییدکرده است.
در جریان استبداد صغیر، مصدق، عضویت درمجمعى به نام انسانیت را مى پذیرد. هدف این مجمع دفاع از آرمانهاى نهضت مشروطیت در برابراستبداد بوده است. اما کارهاى مجمع محدود به نوشتن نامه اى براى شاه مبنى بر اینکه خود را ازملت جدا نکند و همچنین عضویت در کمیسیون جنگ – که براى محافظت از مجلس تشکیل شده بود – بوده است. (6) دکتر مصدق در عین حال که به عضویت چنین مجامعى براى دفاع از مشروطیت درمى آید معذلک عضویت شوراى دولتى منصوب محمدعلى شاه را نیز پذیرفته و در آن هم شرکت مى کند و از طرف دیگر براى حفظ جان خود بامنزل منشى سفارت انگلیس ارتباط برقرارمى کند. (7)
محمدعلى شاه، پس از به توپ بستن مجلس شورایى انتخاب کرد تا در مورد مسائل مملکتى به شاه مشورت برسانند. از جمله مشاورین شاه،مصدق السلطنه است. (8) مصدق السلطنه باموافقت محمدعلى شاه در سال 1287 شمسى براى ادامه تحصیلات به اروپا رفت (9) و در مدرسه علوم سیاسى پاریس که در رشته علوم مالیه به تحصیل پرداخت، چندى بعد به سوئیس رفته ودکتراى حقوق خود را از آن کشور اخذ نمود و به تابعیت سوئیس درآمد. (10)
او پس از بازگشت از سوئیس به مدت چهارده ماه، معاون احمد قوام السلطنه در وزارت مالیه مى شود.
پس از آنکه وثوق الدوله نخست وزیر مى شودبه او نیز پیشنهاد وزارت داده مى شود. پس از اینکه مشیرالدوله نیز به نخست وزیرى رسید، مصدق رابه عنوان وزیر عدلیه در کابینه خود معرفى کرد.مصدق به همین قصد، از اروپا به سوى تهران، واردبوشهر شد ولى هنگام عزیمت به تهران به پیشنهاد چند تن از سرشناسان آن خطه به ولایت فارس منصوب مى گردد.
دکتر مصدق در دوران ولایت فارس و حضورنظامى انگلیس در منطقه جنوب در راستاى سیاستهاى دولت مرکزى، با دولت انگلیس و پلیس جنوب، همکارى مى کرد (11) و رابطه اى دوستانه باماموران انگلیسى داشت. بطوریکه پس از سقوطکابینه مشیرالدوله هنگامى که حکومت وقت(سپهدار رشتى) در صدد تغییر مصدق از سمت استاندارى فارس برمى آید، کنسول انگلیس وفرمانده انگلیسى پلیس جنوب شرقى از سفارت انگلیس تقاضا مى کند که وسایل ابقاء مصدق را درولایت فارس فراهم کند. (12) دکتر مصدق در این دوران، کارى خلاف نظر و مصلحت انگلیسى هاانجام نداد و حتى از صحبت هاى او برداشت مى شود که لااقل در آن دوران، مخالفتى جدى باحضور مامورین انگلستان در کشور نداشته و آنها راانسان هایى خوب و مترقى مى شناخته است. (13)
در دوران نهضت مشروطه، دکتر مصدق طورى عمل کرد که هم در میان مشروطه خواهان و هم درمیان مستبدین به ویژه در دوره استبداد صغیر ازجایگاه مقبولى برخوردار باشد بطوریکه موردخشم و غضب هیچکدام قرار نگرفت. عضویت درتشکیلات سرى فراماسونرى به منزله پذیرش سیستم و روند حاکم بر بازیهاى سیاسى آن دوران در میان طبقه اعیان و اشراف و نخبگان سیاسى زمان بود و اختصاصى به مصدق نداشت.
دکتر مصدق در این دوران هیچ موضع ضدامپریالیستى و ضد بیگانه و بویژه ضد انگلیسى نداشت بله چنانچه گفتیم به گفته خود با توجه به نفوذ فوق العاده انگلیس در منطقه جنوب ایران به ویژه بعد از امضاى قرارداد 1907 و 1915 باروسیه تزارى به عنوان والى فارس هم از اعتمادفوق العاده کارگزاران سیاست انگلیس در جنوب برخوردار بود و مهمتر از آن اینکه در این دوره که نهضت آزادى خواهى و بیگانه ستیزى تنگستانى هادر منطقه فارس جریان داشت دکتر مصدق حتى در مهار کردن آنها با نیروى انگلیسى همکارى کرده است.
استقرار دیکتاتورى رضاخان
این دوره با کودتاى سوم اسفند 1299 آغاز و بااستعفاى رضاخان در شهریور 1320 پایان مى یابد.
پس از کودتاى 99، برخى رجال سیاسى دوره قبل همچون قوام السلطنه و مشیرالدوله بازداشت شدند. دکتر مصدق نیز از اعلام فرمان انتصاب سیدضیاء به نخست وزیرى، سرباز زد و تنها زمانى از ولایت فارس کنار رفت که از احمد شاه مستقیمافرمان عزل خود را دریافت کرد. وى به منطقه نفوذایل بختیارى پناه برد، و سه ماه بعد، زمانى که سیدضیا از نخست وزیرى گذاشته شد در دولت قوام السلطنه در پست وزارت مالیه منصوب گردیدو به تهران آمد و مجددا جایگاه خود را به عنوان یکى از رجل سیاسى در نظام حاکم، بدست آورد واین بار در کنار رضاخان عامل اصلى کودتا به همکارى با حکومت پرداخت.
دکتر مصدق اذعان دارد که کودتا با منظورخاصى توسط انگلیسى ها صورت گرفته است. (14) معذلک با آن مقابله نکرده و حتى اقدام به کناره گیرى و سکوت هم نمى کند بلکه به عنوان عنصرى فعال مجددا وارد سیستم شده ومسئولیت هاى (در دوره نخست وزیرى قوام السلطنه) وزات خارجه (16) (در دوره مشیرالدوله) بر عهده میگیرد و نهایتا نیز براى حل مشکل منطقه اى با تشویق و حمایت رضاخان سردار سپه، ولایت آذربایجان را بر عهده گرفت ودر همین دوره است که شورش ماژور لاهوتى راسرکوب مى نماید. (17)
در مرحله بعدى که با صعود رضاخان به نخست وزیرى آغاز مى گردد دکتر مصدق که دراین زمان نماینده دوره پنجم مجلس بود با نخست وزیرى رضاخان موافقت و همکارى مى کند (18) وبه عنوان یک نفر از 8 مشاور رضاخان با توجه به تخصص خود در علم حقوق، راه و چاه ارتقاء وتحکیم و استقرار قدرت رضاخان را با پیشنهادانتصاب وى به فرماندهى کل قوا هموارمى نماید (19) و حتى زمانیکه رضاخان به حالت قهر، تهران را ترک مى کند، دکتر مصدق، او رامجددا به تهران بازگرداند.
مصدق در این زمان مجددا به نمایندگى مجلس دوره ششم انتخاب مى گردد. اما اینبار او باایجاد راه آهن شمال به جنوب که مورد نظرانگلیس بود مخالفت مى کند گر چه اقدام چشمگیردیگرى علیه انگلیس و رضاخان در این دوران بعمل نمى آورد معذالک با استقرار کامل رژیم دیکتاتورى برخى رجال قدرتمند دوره قبل مانندقوام السلطنه، وثوق الدوله، مشیرالدوله، سرداراسعد، شیخ خزعل و دکتر مصدق از صحنه سیاست حاکم کنار گذارده شدند البته در این دوران هیچگونه تعرضى به دکتر مصدق نشد و او به سفرهاى مکرر خارجى رفت و آمد مى کرد. حتى به دنبال برکنارى دکتر متین دفترى (داماد دکترمصدق) از ریاست دولت از جمله با شفاعت ارنست پرون سوئیسى از عوامل دولت انگلیس به سرعت رفع تعرض از وى شد. (20)
دولت سلطنت محمدرضا شاه
از شهریور 1320 که رضا شاه از سلطنت خلع و سلطنت به فرزندش محمدرضا شاه رسید، فضاى سیاسى نسبتا بازى در کشور ایجاد شد.
زندگى سیاسى دکتر مصدق در این دوران رانیز مى توان در سه مرحله مورد مطالعه قرار داد:
مرحله اول: حضور دکتر مصدق در مجلس دوره چهاردهم
مرحله دوم: حضور وى در مجلس شانزدهم تاملى شدن صنعت نفت
مرحله سوم: دوران نخست نفت تا کودتاى 28مرداد 1332
اولین انتخابات بعد از پایان دوره دیکتاتورى براى مجلس چهارده انجام شد و دکتر مصدق به مجلس راه یافت. در این دوران،انگلیسیها با دستگیرى آیت الله کاشانى و تبعید وى به لبنان اجازه ورود نامبرده را به این دوره مجلس نداد. مهمترین اقدامى که دکتر مصدق در دوره چهاردهم انجام داد صرفنظراز مخالفت با اعتبار نامه سیدضیاء (21) ، ارائه طرحى مبنى بر غیر مجاز بودن دولت در مذاکره و اعطا هرنوع امتیاز نفتى به شرکتهاى خارجى بود. (22) طرفداران دکتر مصدق همین اقدام را از افتخارات او در سیاست ستیزى مى دانند حال آنکه این اقدام در شرایطى صورت گرفت که دولت انگلیس باامضاء قرارداد 1933 در زمینه فعالیتهاى نفتى درایران صاحب بیشترین امتیازات بوده و در واقع،فعال مایشاء شده بوده و نه تنها به بهاى ناچیزى ازمنابع نفتى بهره بردارى مى کرد بلکه از طریق شرکت نفت، در واقع، دولتى در دولت تشکیل داده و از هر نوع اعمال نفوذى در امور داخلى ایران خوددارى نمى کرد و با توجه به اشغال ایران توسطمتفقین و ورود رقباى جدیدى همچون شرکتهاى نفتى آمریکایى و دولت روسیه شوروى به صحنه،دولت انگلیس انحصارات نفتى خود را در خطرمى دید. بنابراین طرح مذکور وتصویب آن توسط نمایندگانى که اکثریت آنها به سیاست انگلیس گرایش داشتند نه تنها خیال دولت استعمارگر انگلیس را از این نظرراحت کرد بلکه زمانى که به دنبال تصویب این طرح، غلامحسین رحیمیان نماینده قوچان، پیشنهاد لغو امتیاز نفت جنوب انگلیسى هارا داد دکتر مصدق در کمال شگفتى از امضاء آن طرح خوددارى و به عذر بدتر از گناهى که این یک قرارداد بین المللى است و قابل لغو نمى باشد طرح پیشنهادى رحیمیان را خنثى نمود. (23)
از دیگر اقدامات وى در این دوره مجلس مى توان تقاضاى رسیدگى به پرونده تدین رابرشمرد (24) که مورد موافقت مجلس قرار نگرفت وبه قهر وى از مجلس انجامید.فعالیت سیاسى دکترمصدق در مرحله اول با قدرت گرفتن قوام السلطنه و اختلاف نظرى که در این مرحله با هم داشتند(که منجر به شکست دکتر مصدق در انتخابات دوره پانزدهم گردید)، پایان یافت و دکتر مصدق که از این موضوع شدیدا متاثر گردیده بود خود رابازنشسته سیاسى نموده و به احمدآباد رفت و ازانجام هر نوع فعالیت سیاسى خوددارى کرد. بدون حضور دکتر مصدق، هسته اصلى نهضت ملى ایران در مجلس پانزدهم توسط اقلیت پنج نفرى تشکیل گردیده بود و از مهمترین اقدامات این اقلیت را مى توان استیضاح دولت ساعد و مخالفت با لایحه الحاقى گس – گلشاییان دانست.
حسین مکى در هر دو مورد فوق چه مخالفت با ساعد و چه مخالفت با لایحه از دکتر مصدق درخواست کرد تا نظر خود را براى مجلس ارسال کند. در مورد اول پس از اصرار زیاد دکتر مصدق نامه اى به مجلس نوشت و در آن مجلس را دعوت به سکوت کرد. (25) در مورد دوم نیز پس از اصراربسیار مکى با ارسال نامه اى عجیب در واقع به شیوه اى با ارائه یک پیشنهاد اصلاحى موافقت خود را با این لایحه و انگلیسى اعلام مى کند. (26)
مرحله دوم حضور دکتر مصدق از زمانى آغازشد که به دعوت اقلیت مجلس خود را از حالت بازنشستگى سیاسى خارج کرده و به عنوان کاندیدنمایندگى مجلس براى دوره شانزدهم واردفعالیتهاى سیاسى گردید.
در این زمان بود که در اعتراض به تقلب درانتخابات به اتفاق حدود دویست نفر دیگر در دربارمتحصن شدند اما این تحصن بدون اخذ نتیجه پایان گرفت.
در پى مرگ هژیر به دست فداییان اسلام ودستگیرى عده اى همچون، آیت الله کاشانى و خلیل طهماسبى و بقائى، مصدق نیزبه احمدآباد تبعید شداما پس از مدت کوتاهى دوباره به تهران بازگشت.
در این زمان که ابطال آراء تهران اعلام شده بود بدون توجه به این امر مجلس آغاز به کار کرد.مصدق در همایشى مردمى به این اقدام اعتراض کرده پس از مدتى نیز به مجلس راه یافت. درهمین زمان بود که وى در مجلس نامه اى ازآیت الله کاشانى را که در آن تصریح شده بود نفت ایران متعلق به هیچ کشور خارجى نیست، درمجلس قرائت کرد و پس از چندى به ریاست کمیسیون نفت مجلس انتخاب گردید. پس ازانتخاب رزم آرا براى نخست وزیرى، دکتر مصدق نیز از کسانى بود که علیه او اعتراض نمود. (27)
به دنبال این امر کمیسیون نفت مجلس ده روزبه دولت فرصت مى دهد تا نظر خود را نسبت به لایحه الحاقى اعلام نماید. سپس به دعوت آیت الله کاشانى از مردم در تمام کشور، گردهمایى هاى وسیعى در حمایت از ملى شدن صنعت فت بزگزارشد و در پى آن اقلیت مجلس که نام دکتر مصدق در میان آنها نیست، دولت را به دلیل عدم امنیت قضایى، استیضاح مى نمایند. (28)
پس از ترور رزم آرا بدست فدائیان اسلام، و درمحیطى که تحت فشار ملت و علماى مذهبى حتى عوامل سرسپرده انگلیس قادر به مقابله با موج برخاسته نبودند، کمیسیون نفت، طرح ملى شدن صنعت نفت را تصویب کرد و به دنبال آن این امردر مجلس شوراى ملى و مجلس سنا به اتفاق آرا به تصویب رسید.
با توجه به آنچه ذکر شد مى توان گفت مسئله ملى شدن صنعت نفت با توجه به ایجاد فضاى عمومى مناسبى که توسط فدائیان اسلام، آیت الله کاشانى و جمعى از نمایندگان مجلس که درمجلس پانزدهم و در غیاب مصدق، سنگ بناى ملى شدن صنعت نفت را گذارده بودند، ایجاد شده بود و دکتر مصدق نیز در این مرحله با احساسى که از حمایت داخلى و خارجى پیدا کرد به این نهضت ملحق شد، نه آنکه آن را رهبرى کرده یا بوجودآورده باشد.
در هر صورت مى توان گفت آنچه موجب تصویب طرح ملى شدن صنعت نفت گردید،گلوله خلیل طهماسبى بود که با قتل رزم آرا،قدرتمندترین فرد نظام حاکم آنچنان رعب ووحشتى در حاکمیت ایجاد کرد که على رغم وجوداکثریت نمایندگان وابسته به سیاست انگلیس درمجلس، آن طرح به اتفاق آرا به تصویب رسید و به دنبال آن بنا به پیشنهاد جمال امامى که از عناصرسیاست انگلیس بود، دکتر مصدق براى نخست وزیرى پیشنهاد گردید. (29) دکتر مصدق بر خلاف دوره چهاردهم مجلس که پیشنهاد نخست وزیرى را به بهانه قبول شرط بازگشت به مجلس نپذیرفته بود، این بار بدون هیچگونه پیش شرطى پیشنهادنخست وزیرى را پذیرفت. با این ترتیب مرحله سوم زندگى سیاسى وى که از حساس ترین دوران زندگى وى مى باشد آغاز گردید.
دکتر مصدق بدون مشورت با اعضاى جبهه ملى، وزیران خود را که اغلب از دولتمردان سابق بودند انتخاب نمود و سپس برنامه خود را بدین شرح اعلام کرد.
1- اجراى قانون ملى شدن صنعت نفت در سراسرکشور (که قبلا تصویب شده بود)
2- اصلاح قانون انتخابات مجلس شوراى ملى وشهرداریها. (30)
انتخابات مجلس هفدهم در زمان دولت دکترمصدق و به صورتى ناقص انجام و مجلس با هفتادنفر رسمیت یافت. همچنین در زمان دولت مصدق بود که در تهران، حکومت نظامى اعلام شد و تاپایان دوره او ادامه یافت. (31)
به دنبال تقاضاى دکتر مصدق از شاه براى تصدى وزارت جنگ براى خودش و امتناع شاه ازپذیرش این امر دکتر مصدق استعفا داده و در پى آن مجلس به نخست وزیرى قوام راى اعتمادداد. (32) اما چند روزى نگذشت که با اعتراض آیت الله کاشانى و به رهبرى وى در تهران و اغلب شهرهاى ایران تظاهرات وسیعى در حمایت ازمصدق انجام شد و درگیریهاى خونین سى تیرموجب گردید شاه قوام را عزل نموده و مجلس به زمامدارى مصدق ابراز تمایل نماید.
پس از مخالفتهایى که مجلس سنا با برخى ازلوایح مجلس شورا انجام داد، طرح تقلیل مدت مجلس سنا از چهار سال به دو سال به سرعت درمجلس شورا تصویب شد و بدین ترتیب این مجلس منحل گردید. (33) پس از چندى، لایحه اى به مجلس تقدیم شد که طى آن با توجه به اختیارات وسیع نخست وزیر در هیچ شرایطى وى نتواند مجلس را تعطیل کند (34) این طرح بااعتراض شدید دکتر مصدق روبرو شد و مسکوت گذارده شد. سپس مصدق از مجلس، تقاضاى اختیارات قانون گذارى یک ساله نمود که بامخالفت روبرو شد اما سرانجام این اختیارات به دکتر مصدق داده شد (35) البته آیت الله کاشانى طى نامه اى مخالفت خود را با نقض قانون و تضعیف مجلس ابراز نمود. (36)
همچنین مصدق بدان علت که محرمانه وسایل مسافرت شاه را از ایران فراهم کرد، (37) مورد اعتراض شدید آیت الله کاشانى و مردم قرارگرفت و به دنبال این امر و تظاهرات مردم، شاه ازرفتن منصرف گردید.
در همان دوران است که مجلس، هیئتى هشت نفره را مامور رسیدگى به اختلافات شاه، مصدق وکاشانى نمود و هیئت پس از بررسى اعلام نمود که شاه حق مداخله در امور سیاسى را ندارد. (38) به دنبال اوجگیرى اختلافات، اقلیت مخالف دولت ودکتر مصدق، 59 نفر از نمایندگان مجلس که ازحامیان دکتر مصدق بودند استعفا داده و بدین ترتیب مجلس هفدهم از کار افتاد. (39)
سپس دکتر مصدق رسما به عمر مجلس پایان داد و همین زمینه ساز سقوط خودش شد زیرا شاه محرمانه با استفاده از غیبت مجلس، فرمان عزل مصدق و انتصاب زاهدى را به سمت نخست وزیرى صادر کرد. سرهنگ نصیرى که این فرمان را به مصدق اعلام کرد، دستگیر شد و مصدق طى اعلامیه اى وقوع یک کودتاى نظامى در تهران را به اطلاع مردم رساند. (40) شاه از کشور خارج شد و به دنبال انحلال مجلس عده اى از نمایندگان که استعفا نداده بودند دستگیر شدند. (41)
آیت الله کاشانى طى نامه اى به مصدق در موردوقوع یک کودتاى دیگر و مهمتر توسط زاهدى هشدار داد ولى او در پاسخ تنها نوشت که مستحضر به پشتیبانى ملت ایران هستم. اماکودتا در تهران انجام شد و مصدق از کار برکنارگردید. (42)
نکته عجیب، آن بود که دکتر مصدق عموماکسانى چون سرلشگر زاهدى و یا دکتر امینى وتعدادى دیگر از اعضاى کابینه هاى قبلى را براى دولت خود، انتخاب کرده بود. مسئله دیگر اقدامات مصدق پس از اخذ اختیارات قانون گذارى ازمجلس است. با وجود اینکه وى هر گونه اختیارقانون گذارى را از مجلس کسب کرده بود امامعذلک باز هم مجلس را به دلیل مخالفت اقلیتى یازده نفره آنهم با رفراندومى که مطلقا با معیارهاى دموکراتیک و قانونى، سازگار نبود، منحل کرد.
دکتر مصدق با کناره گرفتن از رهبران مذهبى سیاسى همچون آیت الله کاشانى در واقع، پایگاه توده اى خود را نیز از دست داده و اگر بر این عقیده مخالفین نباشیم که خود در اجراى کودتا سهیم بود بلاتردید در فراهم سازى زمینه کودتا هم ازنظر اجتماعى و هم از نظر قانونى ناخودآگاه مشارکت کرد.
نتیجه
آنچه با تکیه بر شواهد تاریخى غیرقابل انکارمى توان گفت این است که دکتر مصدق را نه آنطورکه پیروان افراطى ایشان، ادعا مى کنند مى توان به عنوان رهبر و پیشوا و مقتداى ملت و منجى ایران معرفى کرد، و نه آنطور که مخالفین افراطى ودشمنانش از او نوکرى سرسپرده و مزدور بیگانه مى سازند، مى باشد. در حقیقت ویژگیهاى روحى وروانى او که به نوعى عوامفریبى از دید مخالفین،و محافظه کارى از دید طرفدارانش، تعبیر شده وبه ویژه تلاش براى عدم برخورد با خطراتى که وجاهت عمومى او را به خطر مى انداخت در ایجادچنین تصویرى نقش داشته است.
بلاتردید دکتر مصدق مانند بسیارى از رجال قدرتمند سیاسى دوران قاجار و پهلوى بوده است که در عین حال که در درون ساختار نظام حاکم وطبقه خاص از اشراف و اعیان به فعالیتهاى سیاسى اجتماعى بى خطر و احیانا رفورمیستى خود مى پرداخته، در عین حال با توجه به نفوذقدرتهاى بیگانه در کشور با آنها نیز مدارا و سازش داشته است و هر زمانى که میدان نفوذ آن قدرت خارجى کاهش مى یافته و زمینه براى مانوردولتمردانى چون مصدق، قوام السلطنه و … پیداشده است، سعى کرده اند تضاد میان قدرتهاى ذى نفوذ براى پیشبرد اهداف و برنامه هاى خود که به زعم آنان دمت به کشور و جامعه بوده است بهره گیرند.
دکتر مصدق را نه مى توان یک انقلابى استعمارستیز و عمیقا ضد استبداد دانست و نه مى توان وابسته به بیگانه یا عامل دیکتاتورى تلقى کرد. دکتر مصدق را که تربیت شده سیستم و نظام سیاسى در غرب بوده است مى توان پراگماتیستى شناخت که در شرایط متفاوت، مواضعى متفاوت اتخاذ کرده است. در عین حال، شخصیت کاریزماتیک مرحوم دکتر مصدق آنچنان علاقمندانش مجذوب وى کرده بود که بسیارى نکات منفى در زندگى سیاسى او را نادیده مى گیرند.
پى نوشتها:
1- به عنوان مثال، مصدق در خاطراتش ماجراى اخاذى عده اى از مجاهدین را در جریان سفر به پاریس به دلیل همراهى فرمانفرما با شاه مستبد بیان مى کند وسخنى نیز در رد ادعاى آنان نمى گوید. خاطرات وتالمات دکتر مصدق/ ص 66
2- زن دکتر مصدق، دختر میر سید زین العابدین امام جمعه است که از فراماسوهاى لژ ملکم خان بوده است.دکتر سیدحسین امامى امام جمعه تهران و از روساى لژفراماسونیى نیز برادر زاده زن مصدق است. شوهرخواهر دکتر نیز عضدالسلطان از وابستگان تشکیلات ماسونى و معرف او براى ورود به لژ آدمیت است مصدق از همین طریق به خانواده شاهزاده فرمانفرما که ازبستگان انگلیسیها در ایران بوده مرتبط شد.سهام السلطان بیات که از عمال سابقه دار انگلیسیها ونخست وزیر ایران بعد از شهریور 1320 بوده است خواهرزاده مصدق است.
دکتر متین دفترى، داماد مصدق و نخست وزیر دوره رضاخان و سناتور دادمى دوران پهلوى بوده و اسنادجاسوسى او از خانه رئیس شرکت نفت ایران و انگلیس کشف گردید. سرتیپ دفترى از عوامل کودتاى 28مرداد نیز برادرزاده دکتر مصدق مى باشد. قوام السلطنه و وثوق الدوله پسرخاله هاى وى مى باشند.
3- در یکى از نامه ها که به دستخط خود مصدق است چنین آمده است:
اگر عالى جناب به طور قطع استعفا دهند همان کسانى که امروز با آمدن شما به تهران و تصدى مقام بالاترمخالفند زمینه بازگشت شما به تهران را فراهم میسازند. اکنون که وجود مبارک تا بدین حد مورد نیازهستند بهتر است به شیوه اى عمل کنند که خود اینها باءدرخواست و التماس عالى جناب را وارد کابینه کنند… .کتاب مصدق و نیز قدرت/ نوشته همایون کاتوزیان ص 28.
وى در این زمینه تصدى معاونت قوام السلطنه که در آن زمان وزیر مالیه بود مى گوید:
من هیچ نمى خواستم از عضویت کمیسیون تطبیق حوالجات که شغلى بود ملى و آزاد دست بکشم ومتصدى کارى شوم که استقلالم از دست برود ولى دوچیز سبب شد که نتوانم به آن کار ادامه دهم: یکى این بود که در کمیسیون از من کار مفیدى ساخته نبودچونکه روزى یک بار درخواست وجه به کمیسیون بیشتر نمى رسید و وجوهات دیگر بدون تصدیق کمیسیون از خزانه خارج مى گردید دیگر اینکه مادرم بامادر خانم قوام دوست بود و من طفل وبدم که یکى ازروزها به خانه ما آمد و سکته کرد وبعد از چندى وفات کرد شخصا هم با قوام دوست بودم و … کتاب خاطرات وتالمات دکتر مصدق/ ص 97.
4- براى اطلاع بیشتر در این زمینه به کتاب خاطرات وتالمات دکتر مصدق مراجعه شود.
5- کتاب مصدق و نبرد قدرت/ کاتوزیان/ ص 23.
6- کتاب قصه ها و غصه ها/ انتشارات فرهنگى قدر ولایت/جلد /1 ص 71.
7- مصدق در مورد عضویت خود در این مجمع مى نویسد: چندى بعد از مشروطیت در خانه مستوفى الممالک ازاهالى آشتیان و گرگان و تفرش مجمع انسانیت تشکیل گردید که مستوفى به ریاست و دو نفر دیگر از جمله من به سمت نواب رئیس انتخاب شدند. سپس نزدیک خانه رئیس محلى اجازه نمودند که جلسات مجمع درآنجا تشکیل مى شد و مثل انجمنهاى دیگر عده اى مسلح داشت به نام سرباز ملى تا موقع لزوم از آزادى دفاع کنند. خاطرات و تالمات دکتر مصدق/ نوشته دکتر مصدق/ ص 63.
8- مصدق در تقریرات خود چنین مى گوید:
البته هر کسى که وحشت و نگرانى از دستگیرى خودداشت براى خود نقشه اى کشید و راهى را گرفت و رفت من هم براى اینکه اگر واقعه اى رخ دهد بتوانم خود رانجات دهم با مرحوم میرزا یحیى سرخوش منشى سفارت انگلیس که سال ها دوستى داشتم و منزل او در خیابان سمت غربى سفارت انگلیس بود مذاکره کردم او به من قول داد که اگر در موقع پیش آمد به منزل او بروم و مخفى شوم از من پذیرایى خواهد کرد. همان منبع/ ص 13.
9- وى در این مورد مى نویسد:
حشمت الدوله والا تبار منشى مخصوص محمدعلى شاه (که در دربار او از آزادیخواهان حمایت مى کرد)براى انیکه مرا از نگرانى و تشویش درآورد دستخطى هم براى عضویت من در مجلس مزبور صادر کرد و برایم فرستاد. همان منبع/ ص 63.
10- وى در مورد علل این عمل خویش مى گوید:
نظر به اینکه تحصیل تابعیت سوئیس مستلزم ترک تابعیت اصلى نیست و هر واجد شرایطى بدون از دست دادن تابعیت اصلى مى تواند آنرا تحصیل کند و شرطتحصیل تابعیت هم این بود که درخواست کننده مدت سه سال در سوئیس اقامت کرده و در محل اقامت سابقه بد نداشته باشد از شهربانى نوشاتل تصدیق گرفتم و آن را ضمیمه درخواست نمودم و براى دولت مرکزى سوئیس فرستادم که مورد قبول واقع شد. کتاب خاطرات و تالمات دکتر مصدق/ ص 80.
11- وى در خاطرات و تالمات در این باره مى گوید: در جواب کنسول انگلیس که در مورد سرکوب تنگستانیهامشورت مى خواست گفتم مگر نبود که جلسه قبل شماءگفتید مردم فارس از پلیس جنوب متنفرند و باید کارى بکنیم از این تنفر بکاهیم اکنون مى خواهید آنرا مامورتنبیه عده اى از هموطنان خود بکنید و بر انزجار مردم بیافزایید… از این بیانات مقصودم این نیست که بخواهیم تنگستانیها را از نسبتى که به آنها مى دهیدمبرا کنم… و اما آنچه راجع به شخص من است درامورى که مربوط به ایالت استشما نمى باید دخالت کنید از ناامنى راه باید به من شکایت کنید…/ خاطرات و تالمات / ص 124.
12- در همین رابطه است که وزیر مختار انگلیس در تهران یعنى مستر نورمان براى ادامه ولایت مصدق السلطنه وساطت مى کند و تلگراف زیر را به نخست وزیر ارسال مى کند. سفارت انگلیس 4 نوامبر 1920- فدایت شوم پس از استعلام از صحت مزاج و تقدیم ارادت زحمت مى دهد که از قرار تلگرافى که کنسول انگلیس مقیم شیراز مخابره کرده اند آقاى مصدق السلطنه از سقوطکابینه قبلى و تشکیل کابینه جدید قدرى مضطربند که مبادا این کابینه در مواقع لازم همراهى و مساعدت مقتضى از ایشان ننمایند و گویا خیال استعفا دارند. ازقرار راپورتهایى که از کنسول انگلیس در شیراز مى رسدحکومت معظم له در شیراز خیلى رضایت بخش بوده اگر حضرت اشرف صلاح بدانند بد نیست که دوستانه تلگرافى به معزى الیه مخابره فرموده خواهش کنید که به حکومت خود باقى بوده و از این خیال منصرف شوند. ایام شوکت مستدام باد مستر نورمان/ چهره حقیقى مصدق السلطنه/ دکتر آیت/ ص 35.
13- وى در قسمتى از نطق خود در مجلس چهاردهم در این مورد مى گوید: بنده مامورین خوب از انگلستان دیده ام. من مامورین بسیار شریف و وطن دوست ازانگلستان دیده ام. من مذاکراتى در شیراز و در تهران بااینها دارم. دیگر از اشخاصى که من هرگز فراموش نمى کنم و هیچوقت مراحم و محبتهاى او را از نظر دورنمى کنم سرپرستى لورن وزیر مختار انگلیس است که حقیقتا مرد بزرگ و وطن پرستى است که هر وقت من رامى دید و من راجع به مملکتم با او صحبت مى کردم و ازمصالح ایران به او نظریاتى مى گفتم مى گفت من به شماتحسین مى کنم که شما وطن خود را دوست دارى/روزشمار وقایع تاریخ ایران/ باقر عاقلى/ ج /1 ص 418.
14- مصدق خود مى گوید: نظر اصلى فریزر این بود که من بادولتى که روى منافع خارجى تشکیل شده بود بسازم ومخالفتم سبب نشود که دیگران به من تاسى کنند ونقشه سیاست خارجى را خنثى نمایند خاطرات وتالمات / ص 129.
15- همان منبع/ ص 139.
16- روزشمار وقایع تاریخ ایران/ باقر عاقلى/ ج 1/ 24 خرداد1302.
17- همان منبع/ 28 بهمن 1300.
18- خاطرات و تالمات دکتر مصدق/ ص 167.
19- روزشمار وقایع تاریخ ایران/ باقر عاقلى/ ج 1/ 26 بهمن 1303.
20- روزشمار وقایع تاریخ ایران/ باقر عاقلى/ ج 1/ 13 آذر1319.
21- همان منبع/ 16 اسفند 1322.
22- همان منبع/ 7 ابان 1323.
23- چهره حقیقى مصدق السلطنه/ دکتر آیت/ ص 52.
24- همان منبع/ 13 اسفند 1323.
25- چهره حقیقى مصدق السلطنه/ دکتر آیت/ ص 53.
26- همان منبع/ ص 55.
27- روزشمار وقایع تاریخ ایران/ باقر عاقلى/ ج 6/ 1 تیر1329.
28- همان منبع/ ص 318.
29- همان منبع/ ص 322.
30- همان منبع/ ص 322.
31- همان منبع/ ص 334.
32- همان منبع/ ص 322.
33- همان منبع/ ص 336.
34- همان منبع/ ص 342.
35- همان منبع/ ص 344.
36- همان منبع/ ص 345.
37- همان منبع/ ص 346.
38- همان منبع/ ص 346.
39- همان منبع/ ص 349.
40- همان منبع/ ص 350.
41- همان منبع/ ص 350.
42- همان منبع/ ص 350.
(منبع: دکتر مصدق در گذر تاریخ ،دکتر منوچهر محمدى ، کتاب نقد ۱۳ – نقد تاریخ نگاری معاصر در حوزه انقلاب )
1- دوره قاجار، از زمان سلطنت ناصرالدین شاه تاسقوط احمد شاه
2- دوره دیکتاتورى رضاخانى، از کودتاى 1299 تاشهریور 1320
3- دوره حکومت محمدرضا از آغاز سلطنت تاکودتاى 28 مرداد 32.
دوره قاجار
مرحوم دکتر محمد مصدق در سال 1261 درخانواده ثروتمند و متنفذ دیوانى چشم به جهان گشود. پدرش میرزا هدایت اله، وزیر دفتر، عموزاده میرزا یوسف مستوفى الممالک صدر اعظم پیشین ایران بود.
مادر وى، ملک تاج خانم نجم السلطنه از طرف پدر، نوه بزرگ فتحعلى شاه، خواهر عبدالحسین فرمانفرما و عموزاده ناصرالدین شاه و برادرنجم السلطنه فرمانفرما سردودمان خاندانهاى فرمانفرماییان و از دولتمردان ثروتمند و پرقدرت قبل و پس از مشروطه بود.
وابستگان و خویشاوندان ایشان همگى جزءنظام سیاسى حاکم و دربار بودند. بعضى خویشان او از جمله فرمانفرما در نهضت مشروطیت خود رااز هواداران مشروطه وانمود میکردند اما پس ازمدتى تغییر موضع دادند. (1) اغلب خویشاوندان ونزدیکان ایشان در شبکه فراماسونى وابسته به انگلیس عضو بودند. (2)
در دوره اول مجلس، مصدق به هنگام تصدى دایى خود فرمانفرما در مقام والى آذربایجان،کفالت امور او را در تهران بر عهده داشت و در پى درگذشت پدرش یکى از مشاوران فرمانفرماشد. (3) در کابینه هاى قوام السلطنه مشارکت نمود.از نظر مالى نیز دکتر مصدق، خود از مالکین بزرگ و اشرافى بود.
همین ثروت قابل توجه موجب شده بود که مصدق به خاطر بى نیازى در زندگى سیاسى خودشخصا دچار فساد مالى نگردد و در اکثر پستهایى که داشته با امورى همچون دزدى و رشوه خوارى مبارزه کرده است. (4)
ناصرالدین شاه به دنبال مرگ پدر مصدق وبراى تجلیل از خدمات وى، به پسر نه ساله اش،لقب مصدق السلطنه را داد و او را مستوفى خراسان نمود.
پس از صدور فرمان مشروطیت و تشکیل مجلس شوراى ملى، مصدق کاندیداى انتخابات دوره اول مجلس گردید و از طرف اعیان و اشراف اصفهان به نمایندگى برگزیده شد ولى اعتبارنامه اوبعلت صغر سن مورد اعتراض قرار گرفت و به مجلس راه نیافت.
مصدق روز دهم تیر 1286 در سن 25 سالگى هنگامى که کمتر از یک سال از صدور فرمان مشروطیت میگذشت با امضا سوگندنامه، عضویت در جامع آدمیت را پذیرفت. (5) که یکى ازشبکه هاى اولیه فراماسونى در ایران و بنیان گذارآن میرزا عباسقلى خان آدمیت از پیروان میرزاملکم خانم موسس فراماسونى در ایران بوده است. در کتب مختلفى درباره فراماسونرى درایران، متن قسم نامه دکتر مصدق چاپ شده است.و وى خود، عضویت اش را در این لژ تاییدکرده است.
در جریان استبداد صغیر، مصدق، عضویت درمجمعى به نام انسانیت را مى پذیرد. هدف این مجمع دفاع از آرمانهاى نهضت مشروطیت در برابراستبداد بوده است. اما کارهاى مجمع محدود به نوشتن نامه اى براى شاه مبنى بر اینکه خود را ازملت جدا نکند و همچنین عضویت در کمیسیون جنگ – که براى محافظت از مجلس تشکیل شده بود – بوده است. (6) دکتر مصدق در عین حال که به عضویت چنین مجامعى براى دفاع از مشروطیت درمى آید معذلک عضویت شوراى دولتى منصوب محمدعلى شاه را نیز پذیرفته و در آن هم شرکت مى کند و از طرف دیگر براى حفظ جان خود بامنزل منشى سفارت انگلیس ارتباط برقرارمى کند. (7)
محمدعلى شاه، پس از به توپ بستن مجلس شورایى انتخاب کرد تا در مورد مسائل مملکتى به شاه مشورت برسانند. از جمله مشاورین شاه،مصدق السلطنه است. (8) مصدق السلطنه باموافقت محمدعلى شاه در سال 1287 شمسى براى ادامه تحصیلات به اروپا رفت (9) و در مدرسه علوم سیاسى پاریس که در رشته علوم مالیه به تحصیل پرداخت، چندى بعد به سوئیس رفته ودکتراى حقوق خود را از آن کشور اخذ نمود و به تابعیت سوئیس درآمد. (10)
او پس از بازگشت از سوئیس به مدت چهارده ماه، معاون احمد قوام السلطنه در وزارت مالیه مى شود.
پس از آنکه وثوق الدوله نخست وزیر مى شودبه او نیز پیشنهاد وزارت داده مى شود. پس از اینکه مشیرالدوله نیز به نخست وزیرى رسید، مصدق رابه عنوان وزیر عدلیه در کابینه خود معرفى کرد.مصدق به همین قصد، از اروپا به سوى تهران، واردبوشهر شد ولى هنگام عزیمت به تهران به پیشنهاد چند تن از سرشناسان آن خطه به ولایت فارس منصوب مى گردد.
دکتر مصدق در دوران ولایت فارس و حضورنظامى انگلیس در منطقه جنوب در راستاى سیاستهاى دولت مرکزى، با دولت انگلیس و پلیس جنوب، همکارى مى کرد (11) و رابطه اى دوستانه باماموران انگلیسى داشت. بطوریکه پس از سقوطکابینه مشیرالدوله هنگامى که حکومت وقت(سپهدار رشتى) در صدد تغییر مصدق از سمت استاندارى فارس برمى آید، کنسول انگلیس وفرمانده انگلیسى پلیس جنوب شرقى از سفارت انگلیس تقاضا مى کند که وسایل ابقاء مصدق را درولایت فارس فراهم کند. (12) دکتر مصدق در این دوران، کارى خلاف نظر و مصلحت انگلیسى هاانجام نداد و حتى از صحبت هاى او برداشت مى شود که لااقل در آن دوران، مخالفتى جدى باحضور مامورین انگلستان در کشور نداشته و آنها راانسان هایى خوب و مترقى مى شناخته است. (13)
در دوران نهضت مشروطه، دکتر مصدق طورى عمل کرد که هم در میان مشروطه خواهان و هم درمیان مستبدین به ویژه در دوره استبداد صغیر ازجایگاه مقبولى برخوردار باشد بطوریکه موردخشم و غضب هیچکدام قرار نگرفت. عضویت درتشکیلات سرى فراماسونرى به منزله پذیرش سیستم و روند حاکم بر بازیهاى سیاسى آن دوران در میان طبقه اعیان و اشراف و نخبگان سیاسى زمان بود و اختصاصى به مصدق نداشت.
دکتر مصدق در این دوران هیچ موضع ضدامپریالیستى و ضد بیگانه و بویژه ضد انگلیسى نداشت بله چنانچه گفتیم به گفته خود با توجه به نفوذ فوق العاده انگلیس در منطقه جنوب ایران به ویژه بعد از امضاى قرارداد 1907 و 1915 باروسیه تزارى به عنوان والى فارس هم از اعتمادفوق العاده کارگزاران سیاست انگلیس در جنوب برخوردار بود و مهمتر از آن اینکه در این دوره که نهضت آزادى خواهى و بیگانه ستیزى تنگستانى هادر منطقه فارس جریان داشت دکتر مصدق حتى در مهار کردن آنها با نیروى انگلیسى همکارى کرده است.
استقرار دیکتاتورى رضاخان
این دوره با کودتاى سوم اسفند 1299 آغاز و بااستعفاى رضاخان در شهریور 1320 پایان مى یابد.
پس از کودتاى 99، برخى رجال سیاسى دوره قبل همچون قوام السلطنه و مشیرالدوله بازداشت شدند. دکتر مصدق نیز از اعلام فرمان انتصاب سیدضیاء به نخست وزیرى، سرباز زد و تنها زمانى از ولایت فارس کنار رفت که از احمد شاه مستقیمافرمان عزل خود را دریافت کرد. وى به منطقه نفوذایل بختیارى پناه برد، و سه ماه بعد، زمانى که سیدضیا از نخست وزیرى گذاشته شد در دولت قوام السلطنه در پست وزارت مالیه منصوب گردیدو به تهران آمد و مجددا جایگاه خود را به عنوان یکى از رجل سیاسى در نظام حاکم، بدست آورد واین بار در کنار رضاخان عامل اصلى کودتا به همکارى با حکومت پرداخت.
دکتر مصدق اذعان دارد که کودتا با منظورخاصى توسط انگلیسى ها صورت گرفته است. (14) معذلک با آن مقابله نکرده و حتى اقدام به کناره گیرى و سکوت هم نمى کند بلکه به عنوان عنصرى فعال مجددا وارد سیستم شده ومسئولیت هاى (در دوره نخست وزیرى قوام السلطنه) وزات خارجه (16) (در دوره مشیرالدوله) بر عهده میگیرد و نهایتا نیز براى حل مشکل منطقه اى با تشویق و حمایت رضاخان سردار سپه، ولایت آذربایجان را بر عهده گرفت ودر همین دوره است که شورش ماژور لاهوتى راسرکوب مى نماید. (17)
در مرحله بعدى که با صعود رضاخان به نخست وزیرى آغاز مى گردد دکتر مصدق که دراین زمان نماینده دوره پنجم مجلس بود با نخست وزیرى رضاخان موافقت و همکارى مى کند (18) وبه عنوان یک نفر از 8 مشاور رضاخان با توجه به تخصص خود در علم حقوق، راه و چاه ارتقاء وتحکیم و استقرار قدرت رضاخان را با پیشنهادانتصاب وى به فرماندهى کل قوا هموارمى نماید (19) و حتى زمانیکه رضاخان به حالت قهر، تهران را ترک مى کند، دکتر مصدق، او رامجددا به تهران بازگرداند.
مصدق در این زمان مجددا به نمایندگى مجلس دوره ششم انتخاب مى گردد. اما اینبار او باایجاد راه آهن شمال به جنوب که مورد نظرانگلیس بود مخالفت مى کند گر چه اقدام چشمگیردیگرى علیه انگلیس و رضاخان در این دوران بعمل نمى آورد معذالک با استقرار کامل رژیم دیکتاتورى برخى رجال قدرتمند دوره قبل مانندقوام السلطنه، وثوق الدوله، مشیرالدوله، سرداراسعد، شیخ خزعل و دکتر مصدق از صحنه سیاست حاکم کنار گذارده شدند البته در این دوران هیچگونه تعرضى به دکتر مصدق نشد و او به سفرهاى مکرر خارجى رفت و آمد مى کرد. حتى به دنبال برکنارى دکتر متین دفترى (داماد دکترمصدق) از ریاست دولت از جمله با شفاعت ارنست پرون سوئیسى از عوامل دولت انگلیس به سرعت رفع تعرض از وى شد. (20)
دولت سلطنت محمدرضا شاه
از شهریور 1320 که رضا شاه از سلطنت خلع و سلطنت به فرزندش محمدرضا شاه رسید، فضاى سیاسى نسبتا بازى در کشور ایجاد شد.
زندگى سیاسى دکتر مصدق در این دوران رانیز مى توان در سه مرحله مورد مطالعه قرار داد:
مرحله اول: حضور دکتر مصدق در مجلس دوره چهاردهم
مرحله دوم: حضور وى در مجلس شانزدهم تاملى شدن صنعت نفت
مرحله سوم: دوران نخست نفت تا کودتاى 28مرداد 1332
اولین انتخابات بعد از پایان دوره دیکتاتورى براى مجلس چهارده انجام شد و دکتر مصدق به مجلس راه یافت. در این دوران،انگلیسیها با دستگیرى آیت الله کاشانى و تبعید وى به لبنان اجازه ورود نامبرده را به این دوره مجلس نداد. مهمترین اقدامى که دکتر مصدق در دوره چهاردهم انجام داد صرفنظراز مخالفت با اعتبار نامه سیدضیاء (21) ، ارائه طرحى مبنى بر غیر مجاز بودن دولت در مذاکره و اعطا هرنوع امتیاز نفتى به شرکتهاى خارجى بود. (22) طرفداران دکتر مصدق همین اقدام را از افتخارات او در سیاست ستیزى مى دانند حال آنکه این اقدام در شرایطى صورت گرفت که دولت انگلیس باامضاء قرارداد 1933 در زمینه فعالیتهاى نفتى درایران صاحب بیشترین امتیازات بوده و در واقع،فعال مایشاء شده بوده و نه تنها به بهاى ناچیزى ازمنابع نفتى بهره بردارى مى کرد بلکه از طریق شرکت نفت، در واقع، دولتى در دولت تشکیل داده و از هر نوع اعمال نفوذى در امور داخلى ایران خوددارى نمى کرد و با توجه به اشغال ایران توسطمتفقین و ورود رقباى جدیدى همچون شرکتهاى نفتى آمریکایى و دولت روسیه شوروى به صحنه،دولت انگلیس انحصارات نفتى خود را در خطرمى دید. بنابراین طرح مذکور وتصویب آن توسط نمایندگانى که اکثریت آنها به سیاست انگلیس گرایش داشتند نه تنها خیال دولت استعمارگر انگلیس را از این نظرراحت کرد بلکه زمانى که به دنبال تصویب این طرح، غلامحسین رحیمیان نماینده قوچان، پیشنهاد لغو امتیاز نفت جنوب انگلیسى هارا داد دکتر مصدق در کمال شگفتى از امضاء آن طرح خوددارى و به عذر بدتر از گناهى که این یک قرارداد بین المللى است و قابل لغو نمى باشد طرح پیشنهادى رحیمیان را خنثى نمود. (23)
از دیگر اقدامات وى در این دوره مجلس مى توان تقاضاى رسیدگى به پرونده تدین رابرشمرد (24) که مورد موافقت مجلس قرار نگرفت وبه قهر وى از مجلس انجامید.فعالیت سیاسى دکترمصدق در مرحله اول با قدرت گرفتن قوام السلطنه و اختلاف نظرى که در این مرحله با هم داشتند(که منجر به شکست دکتر مصدق در انتخابات دوره پانزدهم گردید)، پایان یافت و دکتر مصدق که از این موضوع شدیدا متاثر گردیده بود خود رابازنشسته سیاسى نموده و به احمدآباد رفت و ازانجام هر نوع فعالیت سیاسى خوددارى کرد. بدون حضور دکتر مصدق، هسته اصلى نهضت ملى ایران در مجلس پانزدهم توسط اقلیت پنج نفرى تشکیل گردیده بود و از مهمترین اقدامات این اقلیت را مى توان استیضاح دولت ساعد و مخالفت با لایحه الحاقى گس – گلشاییان دانست.
حسین مکى در هر دو مورد فوق چه مخالفت با ساعد و چه مخالفت با لایحه از دکتر مصدق درخواست کرد تا نظر خود را براى مجلس ارسال کند. در مورد اول پس از اصرار زیاد دکتر مصدق نامه اى به مجلس نوشت و در آن مجلس را دعوت به سکوت کرد. (25) در مورد دوم نیز پس از اصراربسیار مکى با ارسال نامه اى عجیب در واقع به شیوه اى با ارائه یک پیشنهاد اصلاحى موافقت خود را با این لایحه و انگلیسى اعلام مى کند. (26)
مرحله دوم حضور دکتر مصدق از زمانى آغازشد که به دعوت اقلیت مجلس خود را از حالت بازنشستگى سیاسى خارج کرده و به عنوان کاندیدنمایندگى مجلس براى دوره شانزدهم واردفعالیتهاى سیاسى گردید.
در این زمان بود که در اعتراض به تقلب درانتخابات به اتفاق حدود دویست نفر دیگر در دربارمتحصن شدند اما این تحصن بدون اخذ نتیجه پایان گرفت.
در پى مرگ هژیر به دست فداییان اسلام ودستگیرى عده اى همچون، آیت الله کاشانى و خلیل طهماسبى و بقائى، مصدق نیزبه احمدآباد تبعید شداما پس از مدت کوتاهى دوباره به تهران بازگشت.
در این زمان که ابطال آراء تهران اعلام شده بود بدون توجه به این امر مجلس آغاز به کار کرد.مصدق در همایشى مردمى به این اقدام اعتراض کرده پس از مدتى نیز به مجلس راه یافت. درهمین زمان بود که وى در مجلس نامه اى ازآیت الله کاشانى را که در آن تصریح شده بود نفت ایران متعلق به هیچ کشور خارجى نیست، درمجلس قرائت کرد و پس از چندى به ریاست کمیسیون نفت مجلس انتخاب گردید. پس ازانتخاب رزم آرا براى نخست وزیرى، دکتر مصدق نیز از کسانى بود که علیه او اعتراض نمود. (27)
به دنبال این امر کمیسیون نفت مجلس ده روزبه دولت فرصت مى دهد تا نظر خود را نسبت به لایحه الحاقى اعلام نماید. سپس به دعوت آیت الله کاشانى از مردم در تمام کشور، گردهمایى هاى وسیعى در حمایت از ملى شدن صنعت فت بزگزارشد و در پى آن اقلیت مجلس که نام دکتر مصدق در میان آنها نیست، دولت را به دلیل عدم امنیت قضایى، استیضاح مى نمایند. (28)
پس از ترور رزم آرا بدست فدائیان اسلام، و درمحیطى که تحت فشار ملت و علماى مذهبى حتى عوامل سرسپرده انگلیس قادر به مقابله با موج برخاسته نبودند، کمیسیون نفت، طرح ملى شدن صنعت نفت را تصویب کرد و به دنبال آن این امردر مجلس شوراى ملى و مجلس سنا به اتفاق آرا به تصویب رسید.
با توجه به آنچه ذکر شد مى توان گفت مسئله ملى شدن صنعت نفت با توجه به ایجاد فضاى عمومى مناسبى که توسط فدائیان اسلام، آیت الله کاشانى و جمعى از نمایندگان مجلس که درمجلس پانزدهم و در غیاب مصدق، سنگ بناى ملى شدن صنعت نفت را گذارده بودند، ایجاد شده بود و دکتر مصدق نیز در این مرحله با احساسى که از حمایت داخلى و خارجى پیدا کرد به این نهضت ملحق شد، نه آنکه آن را رهبرى کرده یا بوجودآورده باشد.
در هر صورت مى توان گفت آنچه موجب تصویب طرح ملى شدن صنعت نفت گردید،گلوله خلیل طهماسبى بود که با قتل رزم آرا،قدرتمندترین فرد نظام حاکم آنچنان رعب ووحشتى در حاکمیت ایجاد کرد که على رغم وجوداکثریت نمایندگان وابسته به سیاست انگلیس درمجلس، آن طرح به اتفاق آرا به تصویب رسید و به دنبال آن بنا به پیشنهاد جمال امامى که از عناصرسیاست انگلیس بود، دکتر مصدق براى نخست وزیرى پیشنهاد گردید. (29) دکتر مصدق بر خلاف دوره چهاردهم مجلس که پیشنهاد نخست وزیرى را به بهانه قبول شرط بازگشت به مجلس نپذیرفته بود، این بار بدون هیچگونه پیش شرطى پیشنهادنخست وزیرى را پذیرفت. با این ترتیب مرحله سوم زندگى سیاسى وى که از حساس ترین دوران زندگى وى مى باشد آغاز گردید.
دکتر مصدق بدون مشورت با اعضاى جبهه ملى، وزیران خود را که اغلب از دولتمردان سابق بودند انتخاب نمود و سپس برنامه خود را بدین شرح اعلام کرد.
1- اجراى قانون ملى شدن صنعت نفت در سراسرکشور (که قبلا تصویب شده بود)
2- اصلاح قانون انتخابات مجلس شوراى ملى وشهرداریها. (30)
انتخابات مجلس هفدهم در زمان دولت دکترمصدق و به صورتى ناقص انجام و مجلس با هفتادنفر رسمیت یافت. همچنین در زمان دولت مصدق بود که در تهران، حکومت نظامى اعلام شد و تاپایان دوره او ادامه یافت. (31)
به دنبال تقاضاى دکتر مصدق از شاه براى تصدى وزارت جنگ براى خودش و امتناع شاه ازپذیرش این امر دکتر مصدق استعفا داده و در پى آن مجلس به نخست وزیرى قوام راى اعتمادداد. (32) اما چند روزى نگذشت که با اعتراض آیت الله کاشانى و به رهبرى وى در تهران و اغلب شهرهاى ایران تظاهرات وسیعى در حمایت ازمصدق انجام شد و درگیریهاى خونین سى تیرموجب گردید شاه قوام را عزل نموده و مجلس به زمامدارى مصدق ابراز تمایل نماید.
پس از مخالفتهایى که مجلس سنا با برخى ازلوایح مجلس شورا انجام داد، طرح تقلیل مدت مجلس سنا از چهار سال به دو سال به سرعت درمجلس شورا تصویب شد و بدین ترتیب این مجلس منحل گردید. (33) پس از چندى، لایحه اى به مجلس تقدیم شد که طى آن با توجه به اختیارات وسیع نخست وزیر در هیچ شرایطى وى نتواند مجلس را تعطیل کند (34) این طرح بااعتراض شدید دکتر مصدق روبرو شد و مسکوت گذارده شد. سپس مصدق از مجلس، تقاضاى اختیارات قانون گذارى یک ساله نمود که بامخالفت روبرو شد اما سرانجام این اختیارات به دکتر مصدق داده شد (35) البته آیت الله کاشانى طى نامه اى مخالفت خود را با نقض قانون و تضعیف مجلس ابراز نمود. (36)
همچنین مصدق بدان علت که محرمانه وسایل مسافرت شاه را از ایران فراهم کرد، (37) مورد اعتراض شدید آیت الله کاشانى و مردم قرارگرفت و به دنبال این امر و تظاهرات مردم، شاه ازرفتن منصرف گردید.
در همان دوران است که مجلس، هیئتى هشت نفره را مامور رسیدگى به اختلافات شاه، مصدق وکاشانى نمود و هیئت پس از بررسى اعلام نمود که شاه حق مداخله در امور سیاسى را ندارد. (38) به دنبال اوجگیرى اختلافات، اقلیت مخالف دولت ودکتر مصدق، 59 نفر از نمایندگان مجلس که ازحامیان دکتر مصدق بودند استعفا داده و بدین ترتیب مجلس هفدهم از کار افتاد. (39)
سپس دکتر مصدق رسما به عمر مجلس پایان داد و همین زمینه ساز سقوط خودش شد زیرا شاه محرمانه با استفاده از غیبت مجلس، فرمان عزل مصدق و انتصاب زاهدى را به سمت نخست وزیرى صادر کرد. سرهنگ نصیرى که این فرمان را به مصدق اعلام کرد، دستگیر شد و مصدق طى اعلامیه اى وقوع یک کودتاى نظامى در تهران را به اطلاع مردم رساند. (40) شاه از کشور خارج شد و به دنبال انحلال مجلس عده اى از نمایندگان که استعفا نداده بودند دستگیر شدند. (41)
آیت الله کاشانى طى نامه اى به مصدق در موردوقوع یک کودتاى دیگر و مهمتر توسط زاهدى هشدار داد ولى او در پاسخ تنها نوشت که مستحضر به پشتیبانى ملت ایران هستم. اماکودتا در تهران انجام شد و مصدق از کار برکنارگردید. (42)
نکته عجیب، آن بود که دکتر مصدق عموماکسانى چون سرلشگر زاهدى و یا دکتر امینى وتعدادى دیگر از اعضاى کابینه هاى قبلى را براى دولت خود، انتخاب کرده بود. مسئله دیگر اقدامات مصدق پس از اخذ اختیارات قانون گذارى ازمجلس است. با وجود اینکه وى هر گونه اختیارقانون گذارى را از مجلس کسب کرده بود امامعذلک باز هم مجلس را به دلیل مخالفت اقلیتى یازده نفره آنهم با رفراندومى که مطلقا با معیارهاى دموکراتیک و قانونى، سازگار نبود، منحل کرد.
دکتر مصدق با کناره گرفتن از رهبران مذهبى سیاسى همچون آیت الله کاشانى در واقع، پایگاه توده اى خود را نیز از دست داده و اگر بر این عقیده مخالفین نباشیم که خود در اجراى کودتا سهیم بود بلاتردید در فراهم سازى زمینه کودتا هم ازنظر اجتماعى و هم از نظر قانونى ناخودآگاه مشارکت کرد.
نتیجه
آنچه با تکیه بر شواهد تاریخى غیرقابل انکارمى توان گفت این است که دکتر مصدق را نه آنطورکه پیروان افراطى ایشان، ادعا مى کنند مى توان به عنوان رهبر و پیشوا و مقتداى ملت و منجى ایران معرفى کرد، و نه آنطور که مخالفین افراطى ودشمنانش از او نوکرى سرسپرده و مزدور بیگانه مى سازند، مى باشد. در حقیقت ویژگیهاى روحى وروانى او که به نوعى عوامفریبى از دید مخالفین،و محافظه کارى از دید طرفدارانش، تعبیر شده وبه ویژه تلاش براى عدم برخورد با خطراتى که وجاهت عمومى او را به خطر مى انداخت در ایجادچنین تصویرى نقش داشته است.
بلاتردید دکتر مصدق مانند بسیارى از رجال قدرتمند سیاسى دوران قاجار و پهلوى بوده است که در عین حال که در درون ساختار نظام حاکم وطبقه خاص از اشراف و اعیان به فعالیتهاى سیاسى اجتماعى بى خطر و احیانا رفورمیستى خود مى پرداخته، در عین حال با توجه به نفوذقدرتهاى بیگانه در کشور با آنها نیز مدارا و سازش داشته است و هر زمانى که میدان نفوذ آن قدرت خارجى کاهش مى یافته و زمینه براى مانوردولتمردانى چون مصدق، قوام السلطنه و … پیداشده است، سعى کرده اند تضاد میان قدرتهاى ذى نفوذ براى پیشبرد اهداف و برنامه هاى خود که به زعم آنان دمت به کشور و جامعه بوده است بهره گیرند.
دکتر مصدق را نه مى توان یک انقلابى استعمارستیز و عمیقا ضد استبداد دانست و نه مى توان وابسته به بیگانه یا عامل دیکتاتورى تلقى کرد. دکتر مصدق را که تربیت شده سیستم و نظام سیاسى در غرب بوده است مى توان پراگماتیستى شناخت که در شرایط متفاوت، مواضعى متفاوت اتخاذ کرده است. در عین حال، شخصیت کاریزماتیک مرحوم دکتر مصدق آنچنان علاقمندانش مجذوب وى کرده بود که بسیارى نکات منفى در زندگى سیاسى او را نادیده مى گیرند.
پى نوشتها:
1- به عنوان مثال، مصدق در خاطراتش ماجراى اخاذى عده اى از مجاهدین را در جریان سفر به پاریس به دلیل همراهى فرمانفرما با شاه مستبد بیان مى کند وسخنى نیز در رد ادعاى آنان نمى گوید. خاطرات وتالمات دکتر مصدق/ ص 66
2- زن دکتر مصدق، دختر میر سید زین العابدین امام جمعه است که از فراماسوهاى لژ ملکم خان بوده است.دکتر سیدحسین امامى امام جمعه تهران و از روساى لژفراماسونیى نیز برادر زاده زن مصدق است. شوهرخواهر دکتر نیز عضدالسلطان از وابستگان تشکیلات ماسونى و معرف او براى ورود به لژ آدمیت است مصدق از همین طریق به خانواده شاهزاده فرمانفرما که ازبستگان انگلیسیها در ایران بوده مرتبط شد.سهام السلطان بیات که از عمال سابقه دار انگلیسیها ونخست وزیر ایران بعد از شهریور 1320 بوده است خواهرزاده مصدق است.
دکتر متین دفترى، داماد مصدق و نخست وزیر دوره رضاخان و سناتور دادمى دوران پهلوى بوده و اسنادجاسوسى او از خانه رئیس شرکت نفت ایران و انگلیس کشف گردید. سرتیپ دفترى از عوامل کودتاى 28مرداد نیز برادرزاده دکتر مصدق مى باشد. قوام السلطنه و وثوق الدوله پسرخاله هاى وى مى باشند.
3- در یکى از نامه ها که به دستخط خود مصدق است چنین آمده است:
اگر عالى جناب به طور قطع استعفا دهند همان کسانى که امروز با آمدن شما به تهران و تصدى مقام بالاترمخالفند زمینه بازگشت شما به تهران را فراهم میسازند. اکنون که وجود مبارک تا بدین حد مورد نیازهستند بهتر است به شیوه اى عمل کنند که خود اینها باءدرخواست و التماس عالى جناب را وارد کابینه کنند… .کتاب مصدق و نیز قدرت/ نوشته همایون کاتوزیان ص 28.
وى در این زمینه تصدى معاونت قوام السلطنه که در آن زمان وزیر مالیه بود مى گوید:
من هیچ نمى خواستم از عضویت کمیسیون تطبیق حوالجات که شغلى بود ملى و آزاد دست بکشم ومتصدى کارى شوم که استقلالم از دست برود ولى دوچیز سبب شد که نتوانم به آن کار ادامه دهم: یکى این بود که در کمیسیون از من کار مفیدى ساخته نبودچونکه روزى یک بار درخواست وجه به کمیسیون بیشتر نمى رسید و وجوهات دیگر بدون تصدیق کمیسیون از خزانه خارج مى گردید دیگر اینکه مادرم بامادر خانم قوام دوست بود و من طفل وبدم که یکى ازروزها به خانه ما آمد و سکته کرد وبعد از چندى وفات کرد شخصا هم با قوام دوست بودم و … کتاب خاطرات وتالمات دکتر مصدق/ ص 97.
4- براى اطلاع بیشتر در این زمینه به کتاب خاطرات وتالمات دکتر مصدق مراجعه شود.
5- کتاب مصدق و نبرد قدرت/ کاتوزیان/ ص 23.
6- کتاب قصه ها و غصه ها/ انتشارات فرهنگى قدر ولایت/جلد /1 ص 71.
7- مصدق در مورد عضویت خود در این مجمع مى نویسد: چندى بعد از مشروطیت در خانه مستوفى الممالک ازاهالى آشتیان و گرگان و تفرش مجمع انسانیت تشکیل گردید که مستوفى به ریاست و دو نفر دیگر از جمله من به سمت نواب رئیس انتخاب شدند. سپس نزدیک خانه رئیس محلى اجازه نمودند که جلسات مجمع درآنجا تشکیل مى شد و مثل انجمنهاى دیگر عده اى مسلح داشت به نام سرباز ملى تا موقع لزوم از آزادى دفاع کنند. خاطرات و تالمات دکتر مصدق/ نوشته دکتر مصدق/ ص 63.
8- مصدق در تقریرات خود چنین مى گوید:
البته هر کسى که وحشت و نگرانى از دستگیرى خودداشت براى خود نقشه اى کشید و راهى را گرفت و رفت من هم براى اینکه اگر واقعه اى رخ دهد بتوانم خود رانجات دهم با مرحوم میرزا یحیى سرخوش منشى سفارت انگلیس که سال ها دوستى داشتم و منزل او در خیابان سمت غربى سفارت انگلیس بود مذاکره کردم او به من قول داد که اگر در موقع پیش آمد به منزل او بروم و مخفى شوم از من پذیرایى خواهد کرد. همان منبع/ ص 13.
9- وى در این مورد مى نویسد:
حشمت الدوله والا تبار منشى مخصوص محمدعلى شاه (که در دربار او از آزادیخواهان حمایت مى کرد)براى انیکه مرا از نگرانى و تشویش درآورد دستخطى هم براى عضویت من در مجلس مزبور صادر کرد و برایم فرستاد. همان منبع/ ص 63.
10- وى در مورد علل این عمل خویش مى گوید:
نظر به اینکه تحصیل تابعیت سوئیس مستلزم ترک تابعیت اصلى نیست و هر واجد شرایطى بدون از دست دادن تابعیت اصلى مى تواند آنرا تحصیل کند و شرطتحصیل تابعیت هم این بود که درخواست کننده مدت سه سال در سوئیس اقامت کرده و در محل اقامت سابقه بد نداشته باشد از شهربانى نوشاتل تصدیق گرفتم و آن را ضمیمه درخواست نمودم و براى دولت مرکزى سوئیس فرستادم که مورد قبول واقع شد. کتاب خاطرات و تالمات دکتر مصدق/ ص 80.
11- وى در خاطرات و تالمات در این باره مى گوید: در جواب کنسول انگلیس که در مورد سرکوب تنگستانیهامشورت مى خواست گفتم مگر نبود که جلسه قبل شماءگفتید مردم فارس از پلیس جنوب متنفرند و باید کارى بکنیم از این تنفر بکاهیم اکنون مى خواهید آنرا مامورتنبیه عده اى از هموطنان خود بکنید و بر انزجار مردم بیافزایید… از این بیانات مقصودم این نیست که بخواهیم تنگستانیها را از نسبتى که به آنها مى دهیدمبرا کنم… و اما آنچه راجع به شخص من است درامورى که مربوط به ایالت استشما نمى باید دخالت کنید از ناامنى راه باید به من شکایت کنید…/ خاطرات و تالمات / ص 124.
12- در همین رابطه است که وزیر مختار انگلیس در تهران یعنى مستر نورمان براى ادامه ولایت مصدق السلطنه وساطت مى کند و تلگراف زیر را به نخست وزیر ارسال مى کند. سفارت انگلیس 4 نوامبر 1920- فدایت شوم پس از استعلام از صحت مزاج و تقدیم ارادت زحمت مى دهد که از قرار تلگرافى که کنسول انگلیس مقیم شیراز مخابره کرده اند آقاى مصدق السلطنه از سقوطکابینه قبلى و تشکیل کابینه جدید قدرى مضطربند که مبادا این کابینه در مواقع لازم همراهى و مساعدت مقتضى از ایشان ننمایند و گویا خیال استعفا دارند. ازقرار راپورتهایى که از کنسول انگلیس در شیراز مى رسدحکومت معظم له در شیراز خیلى رضایت بخش بوده اگر حضرت اشرف صلاح بدانند بد نیست که دوستانه تلگرافى به معزى الیه مخابره فرموده خواهش کنید که به حکومت خود باقى بوده و از این خیال منصرف شوند. ایام شوکت مستدام باد مستر نورمان/ چهره حقیقى مصدق السلطنه/ دکتر آیت/ ص 35.
13- وى در قسمتى از نطق خود در مجلس چهاردهم در این مورد مى گوید: بنده مامورین خوب از انگلستان دیده ام. من مامورین بسیار شریف و وطن دوست ازانگلستان دیده ام. من مذاکراتى در شیراز و در تهران بااینها دارم. دیگر از اشخاصى که من هرگز فراموش نمى کنم و هیچوقت مراحم و محبتهاى او را از نظر دورنمى کنم سرپرستى لورن وزیر مختار انگلیس است که حقیقتا مرد بزرگ و وطن پرستى است که هر وقت من رامى دید و من راجع به مملکتم با او صحبت مى کردم و ازمصالح ایران به او نظریاتى مى گفتم مى گفت من به شماتحسین مى کنم که شما وطن خود را دوست دارى/روزشمار وقایع تاریخ ایران/ باقر عاقلى/ ج /1 ص 418.
14- مصدق خود مى گوید: نظر اصلى فریزر این بود که من بادولتى که روى منافع خارجى تشکیل شده بود بسازم ومخالفتم سبب نشود که دیگران به من تاسى کنند ونقشه سیاست خارجى را خنثى نمایند خاطرات وتالمات / ص 129.
15- همان منبع/ ص 139.
16- روزشمار وقایع تاریخ ایران/ باقر عاقلى/ ج 1/ 24 خرداد1302.
17- همان منبع/ 28 بهمن 1300.
18- خاطرات و تالمات دکتر مصدق/ ص 167.
19- روزشمار وقایع تاریخ ایران/ باقر عاقلى/ ج 1/ 26 بهمن 1303.
20- روزشمار وقایع تاریخ ایران/ باقر عاقلى/ ج 1/ 13 آذر1319.
21- همان منبع/ 16 اسفند 1322.
22- همان منبع/ 7 ابان 1323.
23- چهره حقیقى مصدق السلطنه/ دکتر آیت/ ص 52.
24- همان منبع/ 13 اسفند 1323.
25- چهره حقیقى مصدق السلطنه/ دکتر آیت/ ص 53.
26- همان منبع/ ص 55.
27- روزشمار وقایع تاریخ ایران/ باقر عاقلى/ ج 6/ 1 تیر1329.
28- همان منبع/ ص 318.
29- همان منبع/ ص 322.
30- همان منبع/ ص 322.
31- همان منبع/ ص 334.
32- همان منبع/ ص 322.
33- همان منبع/ ص 336.
34- همان منبع/ ص 342.
35- همان منبع/ ص 344.
36- همان منبع/ ص 345.
37- همان منبع/ ص 346.
38- همان منبع/ ص 346.
39- همان منبع/ ص 349.
40- همان منبع/ ص 350.
41- همان منبع/ ص 350.
42- همان منبع/ ص 350.
(منبع: دکتر مصدق در گذر تاریخ ،دکتر منوچهر محمدى ، کتاب نقد ۱۳ – نقد تاریخ نگاری معاصر در حوزه انقلاب )