طلسمات

خانه » همه » مذهبی » دین برای انسان است یا انسان برای دین؟

دین برای انسان است یا انسان برای دین؟

پاسخ اجمالی

هرچند دین چون باز نمود سرشت و فطرت انسان است؛ یعنی انسان و دین دو روی یک سکه هستند، در نتیجه تعیین این که کدامیک برای دیگری است سهل و آسان نیست، ولی از آن‌جا که انسان محور همۀ معارف و حقایق علمی و عملی در جهان است، می‌توان گفت دین نعمتی است که خداوند برای تکامل انسان در فراروی او قرار داده، و نردبانی است برای دست‌یابی مراحل کمال انسانی.

پاسخ تفصیلی

برای روشن شدن مطلب ابتدا باید مقصود و مراد از واژه‌های انسان، دین و فایده یا نفع را بیان کنیم؛ چون شناخت هر مرکبی، فرع شناخت بسائط و اجزای آن است.[1]

الف) حقیقت انسان؛

انسان موجودی راز آلود و اسرار آمیز است؛ ابعاد وجود او بسیار گسترده‌تر از آن است که دست شناخت به راحتی بتواند به او برسد. به رغم کوشش‌های فراوانی که در طول تاریخ برای حل معمای وجود آدمی انجام گرفته، هنوز رازهای بی‌شماری است که ناگشوده مانده است.[2] در عین حال بهترین تعبیری که می‌توان از انسان نمود این است که بگوییم او: جامع‌ترین مخلوق عالم هستی و کامل‌ترین مظهر ذات خداوند واجب الوجود است.[3]

بهترین راه برای شناخت جامعیت انسان، استفاده از کلام خداوند انسان آفرین در قرآن کریم است؛[4] لذا در این‌جا مطالبی را به صورت اشاره و اختصار از قرآن کریم بیان می‌کنیم.

تعادل و تساوی نیروها در انسان

قرآن کریم در سورۀ “شمس” نفس(انسان) را بعد از آسمان و زمین و خورشید و ماه ذکر می‌کند؛ یعنی انسان ثمر و بار آنها است، گل این باغ است و سرانجام خلقت، انسان است. به عبارت، دیگر از “وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها”،[5] شروع شد و صحبت از زمین گردید و آن‌گاه از انسان سخن به میان آمد و در توضیح ویژگی انسان فرمود: “وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها”.[6] همان‌طور که هنر و ویژگی شکوه خورشید، شعاع و نور او است؛ شکوه و جلال انسان به تسویه است. تسویه؛ یعنی تعادل؛ یعنی چنان انسان را پرداخته‌اند که قوای مختلف در او به تساوی رسیده‌اند، به گونه‌ای که در مقابل هر کشش، کشش دیگری دارد که در او حالت بی‌وزنی ایجاد کرده است. به شکلی که زمینه‌های اختیار و انتخاب برایش فراهم شود و این نقطه‌ای است که این همسفر از یاران دیگر خود جدا می‌شود. این ما به التفاوت انسان با سایر موجودات است؛ یعنی انسان تابع کشش کور نیست، نیروها در انسان به تعادل می‌رسند و انسان حرکتش از خود او است.[7]

برترین ظرفیت علمی

قرآن کریم بیان می‌دارد که خداوند دانش خاصی را به آدم آموخت، در حالی‌که فرشتگان به آن جاهل بودند و پس از اعتراف آنان به نادانی، آدم را دستور داد که از آن دانش ویژه به آنان بیاموزد.[8] انسان تنها موجودی است که بار سنگین امانت الاهی را بر دوش کشیده است.[9]

جهان کار گزار آدمی

خداوند سراسر گیتی را کارگزاران آدمیان و مسخر آنان گردانیده است.

“آیا ندانسته‌اید که خدا آنچه را که در آسمان‌ها و آنچه را که در زمین است، مسخر شما ساخته و نعمت‌های ظاهر و باطن خود را بر شما تمام کرده است”.[10]

خلیفۀ خداوند در زمین

انسان تنها موجودی است که به دلیل ظرفیت شگرف وجودی خود، ‌به مقام خلافت الاهی بار یافته است. قرآن کریم در نقل گفت‌وگوی خداوند با فرشتگان از آفرینش آدم به عنوان قرار دادن جانشین بر روی زمین یاد می‌کند: “و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی خواهم گماشت”.[11]

با دقت در معنای خلیفه آشکار می‌گردد که آدمی یگانه موجودی است که می‌تواند به بهترین صورت ممکن نمایانگر صفات کمالی خداوند و مظهر خیر و جمال مطلق او، در عالم آفرینش باشد؛ چرا که خلیفه(قائم مقام) در همۀ شئون،‌ نماینده و نمودار مقامی(حضرت حق) است که از سوی او به منصب خلافت گمارده شد. بنابراین، گزینش انسان برای احراز این مقام از استعداد‌های تکوینی و قابلیت‌های غیر متناهی او برای وصول به کمال حکایت می‌کند.[12]

وابستگی و تعلق به حق

خداوند در قرآن کریم انسان را سراسر فقر و نیاز معرفیی کرده، ‌او را عین ربط و فقر وجودی می‌داند؛ یعنی تمام هستی او به حق وابسته است: “یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمید”.[13]

وقتی انسان خود را فقیر و عین ربط یافت، خدای خود را که عین غنا و بی‌نیازی است خواهد شناخت: “من عرف نفسه فقد عرف ربه”.[14]

خلاصه این‌که قرآن در مقام بیان هویت انسان می‌گوید: او “حی متألّه”؛ یعنی موجود زنده‌ای است که حیات او در تألّه وی تجلی دارد و تألّه،‌ همان ذوب شدن در ظهور الهیت است. این هویت انسان قابل تبدیل نیست؛‌ زیرا او در “احسن تقویم” و زیباترین صورت آفریده شده است، نه خداوند او را تغییر می‌دهد؛ زیرا او را به بهترین وضع آفرید، و نه غیر خداوند او را دگرگون می‌کند؛ زیرا قدرت تغییر او را ندارند: “لا تبدیل لخلق الله”.[15] قرآن انسان را به گونه‌‌ای معرفی کرده است که بداند از کجا آمده، و پس از این به کجا می‌رود و در محدودۀ دنیا چه باید بکند.[16]

ب) حقیقت دین؛

مراد از دین،‌ مجموعه عقاید و اخلاق و قوانین و مقررات اجرایی است که خداوند آن‌را برای هدایت بشر فرستاده است، تا انسان در پرتو تعالیم آن،‌ هوا و هوس خود را کنترل و آزادی خود را تأمین کند. دین الاهی به حقیقت انسان و نیازهای او توجه دارد و برنامۀ کامل و همه جانبه‌‌ای ارائه می‌کند که انتظارات او را از همه نظر برآورده سازد. البته منظور کامل‌ترین دین الاهی؛ یعنی دین اسلام است که به کامل‌ترین شکل اندیشۀ علمی، جامعۀ بشری و انگیزه عملی او را هدایت می‌نماید.[17]

ج) مفهوم فایده و نفع؛

فایده و نفع گاهی حقیقی و واقعی‌اند و گاهی غیر حقیقی و غیر واقعی.

فایده و نفع حقیقی آن است که با واقعیت وجودی انسان هماهنگ و سازگار باشد و سعادت و لذت و خوش‌بختی دایمی را به دنبال داشته باشد و انسان هیچ‌گاه از داشتن آن احساس پشیمانی نکند؛ مانند عدالت، ‌احسان، لقای حضرت حق، ‌بهشت،‌ دفاع از مظلوم، ‌یاری و کمک به نیازمندان.

اما فایده و نفع غیر حقیقی آن است که لذتش گذرا و آنی است، اما آثار و تبعات ناخوشایند آن طولانی و دایمی است. شوره زاری است که تشنه را تشنه‌تر و خسته را به احتضار می‌کشاند و به تعبیر صدرالمتألهین: در بعضی از دل‌ها روزانه هزار وسوسه و دروغ و فحش و دشمنی و مجادله با مردم، وجود دارد؛ چنین دلی محل رویش درد و غم و غصه و عذاب دردناک است و او گودالی از گودال‌های جهنم است که دارای وحشت و تاریکی و تنگی است.[18]

بهترین راه برای تشخیص فایدۀ حقیقی از غیر حقیقی دین الاهی است.

نتیجه این‌که دین الاهی کامل هم در مقام بیان هویت انسان جامع‌ترین بیانات را عرضه می‌دارد و تصویر درست و روشنی از همۀ ابعاد وجودی به او ارائه می‌دهد و هم در شناخت و تشخیص نیازهای واقعی انسان از نیازهای کاذب و غیر واقعی او را یاری می‌دهد؛ چون تنها آفریننده انسان می‌تواند نیازهای واقعی او را از نیازهای کاذب به او بنمایاند و هم در مقام چگونگی باروری و شکوفایی گوهر ملکوتی انسان راه رسیدن وی به کمالات وجودی را بیان می‌کند. به دیگر، سخن انسان موجود تشنه‌ای است که عطش او را تنها دین ناب فرو می‌نشاند و به او سیرابی می‌بخشد و رجوع یا ارجاع انسان به شوره‌زار علم‌گرایی و نمک‌زار دین‌گریزی،‌ این تشنه را تشنه‌تر و خسته را به احتضار می‌کشاند. امروزه که بشر، تمامی میدان‌‌ها و ساحت‌‌های انسانی را تا کرانه پیموده و به تعبیر برخی دانشمندان غرب، بشر پایان جهان را به چشم خود دیده، ‌ندای نیاز به دین و صلای حاجت به وحی را از عمق جانش می‌شنود و بانگ برمی‌آورد که تنها طریق نجات،‌ پذیرش وحی الاهی و تمکین ره آورد انبیا است.[19]

پس با این بیان روشن شد که دین برای انسان است و اگر کسی بگوید انسان برای دین است باز سخنی از روی حقیقت بیان داشته؛ چون، “‌انسان که تن و جان به دین سپارد و خود را خسرو آن شیرین و مجنون آن لیلی سازد،‌ بهشتی در همین دنیا برای او بر پا می‌شود که طراوت و شادابی آن با مزۀ جان و عطر دل‌انگیزش شامۀ دل را به وجد و سرور می‌آورد”.[20]

پس نتیجه و فایده در هر صورت به انسان بر می‌گردد.


[1] . جوادی آملی، عبدالله، انتظار بشر از دین، ص 24.

[2] . نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه، معارف اسلامی، ج 1، ص 93، با کمی تصرف.

[3] . حسن زاده آملی، حسن، معرفت نفس، ج 1، مقدمه، با کمی تصرف.

[4] . انتظار بشر از دین، ص 30.

[5] . شمس، 1.

[6] . همان، 7.

[7] . حائری شیرازی، اخلاق اسلامی، ص 4، با کمی تصرف.

[8] . بقره، ‌13 – 31.

[9] . احزاب، 72.

[10] . لقمان،‌ 20.

[11] . بقره،‌ 30.

[12] . معارف اسلامی، ج 1، ص 100.

[13] . فاطر، 15.

[14] . منسوب به جعفر بن محمد علیه السلام (امام ششم)، مصباح الشریعة، ص13، بیروت، اعلمی، چاپ اول، 1400ق.

[15] . روم، 30.

[16] . انتظار بشر از دین،‌ ص 30 و 31، ‌با کمی تصرف.

[17] . همان، ص 26،‌ با کمی تصرف.

[18] . صدرالمتألهین، شواهد الربوبیه، ص 283.

[19] . انتظار بشر از دین،‌ ص 10.

[20] . همان.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد