1- به غیر از اسلام و بخصوص مذهب شیعه ، که دین و مذهبی است کاملاً عقل مدار و طرفدار فکر و اندیشه ، همه ی ادیان موجود دنیا کما بیش با عقلانیّت و تفکّر عقلی مخالف بوده تصویری نامعقول از خدا ارائه می دهند. خدایی که یهودیان سابق تصویر می نمودند ، ابر انسانی بوده به شدّت نژاد پرست که بنی اسرائیل را به فرزندی گرفته بود. « وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُه . ـــــ یهود و نصارى گفتند:«ما فرزندان خدا و دوستان(خاصّ) او هستیم.» » (المائدة:18) خدای مورد نظر اینان به زمین می آید و با یعقوب نبی ( پدر بنی اسرائیل ) کشتی می گیرد و جالب این است که از یعقوب (ع) شکست می خورد. خدای مورد نظر اینها چنان خدایی است که گاه از مخلوق خود بی اطّلاع است و در بهشت دنبال آدم (ع) که مخفی شده می گردد و از آفرینش او پشیمان می شود. این تصویر به شدّت غیر عقلانی در مقابل تصویری که اسلام از خدا ارائه می داد کاملاً در معرض زوال بود لذا ابن میمون ، فیلسوف یهودی بعد از اسلام شروع به بازسازی فلسفی عقائد یهود کرد و با الهام از افکار اسلامی تصویری شبیه خدای مسلمین از خدای یهود ارائه نمود ؛ که با آنچه در تورات تحریف شده آمده زمین تا آسمان تفاوت دارد. خدای مسیحیّت نیز خدایی است به شدّت نامعقول و ضدّ عقل و پدر و انسان واره ای است آسمانی. در عقیده آنها خدا موجودی است یگانه ولی در عین حال سه گانه. او خدایی است که در قالب عیسی مسیح به زمین آمد تا قربانی بندگان گناهکار خود شود تا گناهان آنان بخشیده گردد. خدای مسیحیّت به صلیب کشیده شد و بعد از سه روز از قبر خود برخاسته به آسمان رفت و بعد از مدّتی به صورت روح القدس ، خود را به برخی از حواریون نشان داد و سخنانی را به آنها الهام نمود که آنها نوشتند و به این وسیله انجیلهای چهارگانه پدید آمدند. لذا انجیلی که مسیحیان از آن سخن می گویند و انجیل مطرح در قرآن کریم ، که بر عیسی (ع) نازل شده است ، تنها اشتراک اسمی وجود دارد و انجیل حقیقی که قرآن کریم از آن سخن گفته امروزه وجود خارجی ندارد و مسیحیان معتقدند که چنین کتابی از اساس وجود نداشته است. مسیحیان بر این اعتقادند که تثلیث (سه گانگی خدا در عین یگانگی او ) که بر خلاف حکم صریح عقل است ، سرّی خدایی است که عقل توان فهم آن را ندارد لذا تنها باید به آن ایمان آورد.
امّا تصویری که اسلام از خدا ارائه می نماید تصویری است کاملاً عقلانی که اعتقاد به وجود او و صفات اصلی اش باید مبتنی بر برهان عقلی باشد. ادیان دیگر به شدّت از تفکّر عقلانی گریزانند چون با به رسمیّت شناختن تفکّر عقلی ، اصول این ادیان تحریف شده در هم فرو می ریزد ؛ ولی اسلام و قرآن کریم با صراحت تمام مردم را دعوت به عقلانیّت نموده ایمان بی تعقّل را مذمّت می کند ؛ چرا که هر چه عقلانیّت بیشتر ترویج پیدا کند به همان اندازه حقّانیّت اسلام و قرآن بیشتر روشن می شود. لذا شکّی نیست که دین گریزی بسیاری از اندیشمندان غرب ریشه در نامعقول بودن اصول ادیان رایج در آن دیار دارد.
2ـ امّا بین دین گریزی و دین ستیزی حکومتهای استکباری و برخی روشنفکران و اندیشمندان این کشورها باید تفاوت قائل شد ؛ چرا که این دو مخالفت با دو انگیزه ی متفاوت رخ می دهد. حکومتهای استکباری با حضور اجتماعی دین ــ هر دینی که باشد ــ و دخالت آن در ساختارهای اجتماعی و ساختار حکومتی خودشان مخالفند چون همه ی ادیان کم و بیش ترویج کننده ی اخلاق و معنویّت هستند و در همه ی ادیان ، کما بیش می توان گزاره هایی یافت که با مادّی گرایی و تجاوزگری و بی عدالتی در تضادّ است ؛ در حالی که اساس حکومتهای استکباری بر مادّی گرایی ، چپاول ، بی عدالتی و تجاوز به حقوق انسانهاست. به تعبیر دیگر ادیان ، ترویج کننده ی اصالت خدا و اصالت معنویّت هستند ولی اساس فلسفی حکومتهای استکباری ــ چه از نوع سرمایه داری و چه از نوع کمونیستی ــ اصالت انسان و اصالت مادّه و مادّیّت است. لذا اگر این سیستمها دین را به ساختار فکری و سیاسی خود راه دهند ــ هر چند دینی تحریف شده مثل مسیحیّت باشد ــ بنیانهای فلسفی و به تبع آن بنیانهای سیاسی آنها دچار فروپاشی می شود. لذا سعی این حکومتها بر این است که در جوامع خود دین را در حدّ یک پدیده ی فردی نگه دارند و اجازه نفوذ آن به امور اجتماعی را ندهند ؛ چرا که با نفوذ دین به نهادهای اجتماعی کم کم راه ورود آن به ساختار حکومتی نیز باز می شود.
حکومتهای استکباری در سرزمینهای گوناگون ، از ادیان تحریف شده و فرقه های جعلی حمایت می کنند و حتّی خودشان زمینه های ظهور فرقه های جدید را فراهم کرده و می کنند تا بتوانند از قِبَل آنها منافع مادّی خود را تأمین نمایند ؛ ولی در کشورهای خود سعی بلیغ در حفظ سکولاریسم دارند و حتّی اجازه نمی دهند دینی که خودشان ساخته اند هم در حکومت دخالت نماید ؛ چون دین و مذهب به هر معنایی که باشد ــ حتّی ادیان بشر ساخته و غیر مبتنی بر خداباوری ــ کما بیش ترویج کننده ی معنویّت است و این امر دقیقاً در مقابل بنیانهای فکری حکومتهای استکباری است. در جهان امروز دین بدون خدا وجود دارد ولی دین بدون معنویّت نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد. البته شکّی نیست که دین بدون خدا برای این گونه حکومتها بسیار کم خطر است تا ادیان مبتنی بر خداباوری ؛ لذا این حکومتها اگر گاه سعی در ترویج معنویّت بدون خدا می کنند به معنای پذیرش این گونه معنویّتها نیست بلکه به این وسیله سعی دارند ادیان خدا محور را دچار چالش نموده میزان درگیری آنها با نظام فکری خودشان را کاهش دهند.
امّا مخالفت برخی روشنفکران و اندیشمندان کشورهای غربی با دین ، ریشه ای تاریخی داشته به زمان قرون وسطی بر می گردد. در قرون وسطی حاکمیّت سیاسی کشورهای غربی با کلیسای مسیحی بود ؛ و کشیشان مسیحی تحت تأثیر ساختار و بافتار ضدّ عقلانی دین تحریف شده ی مسیحیّت ، با اکثر تحرّکات و پیشرفتهای عقلی و علمی مخالف بودند و دانشمندان و اندیشمندان نواندیش را به دادگاه تفتیش عقائد فراخوانده مورد محاکمه قرار می دادند. لئوناردو داوینچی ، هنرمند و دانشمند بزرگ ایتالیایی به خاطر طرحهایی که برای پرواز با بال مصنوعی داشت متّهم به دخالت در کار خدا شد و با اخطار جدّی این دادگاه کلیسایی روبرو گردید. جوردانو برونو ، فیلسوف و اندیشمند ایتالیایی به خاطر عقیده های خاصّ فلسفی و اعتقادات خاصّی که در مورد گردش اجرام آسمانی داشت ــ که ظاهراً هر دو را از مسلمین گرفته بود ــ به دادگاه تفتیش عقائد کلیسا احظار گردید و به سوزانده شدن در آتش محکوم شد. امّا مهمتر و مشهورتر از همه ی این محاکمات ، محاکمه ی گالیله فیزیکدان و منجّم ایتالیایی بود که با استفاده از قوانین عدسی ها که در کتاب المناظر و المَرایا نوشته ی دانشمند مسلمان حسن بن هیثم آمده بود ، تلسکوپ را اختراع نمود و با مشاهده ی چهار قمر سیّاره ی مشتری که به دور آن می چرخیدند ، نظریّه ی خورشید مرکزی ابوسعید سجزی و کپرنیک را تقویت و اصلاح نمود و ادّعا کرد که اندیشه ی زمین مرکزی باطل است. گالیله بعد از نشر کشفیّات خود در باب گردش سیّارات ، با اتّهام انتشار افکار کفرآمیز و مخالف با کتاب مقدّس مسیحیان ، به دادگاه تفتیش عقائد فراخوانده شد و به این شرط از اعدام معاف گردید که علناً بر نادرستی عقائد خود اعتراف نماید. وی نیز برخلاف یقین علمی خود ، به چنین اعترافی گردن نهاد و تا آخر عمر تحت نظر بود و حقّ تحقیقات علمی و تألیف نداشت.
این گونه عملکردهای اصحاب کلیسا بود که به مرور زمان فکر تعارض علم و دین را در مغرب زمین شعله ور ساخت و در قرون بعد که حکومت کلیسا ساقط شد ، این تعارض گاه تا حدّ تنازع نیز پیش رفت و برخی دانشمندان علوم تجربی افزون بر مخالفت با دین به مبارزه با دین نیز اقدام نمودند و متأسّفانه شعله های این تعارض و تنازع به مسیحیّت محدود نشده دامن همه ی ادیان دیگر را هم فراگرفت و عدّه ای چشم و گوش بسته خواستند اسلام را در ردیف مسیحیّت قرار دهند ؛ در حالی که دقیقاً در همان زمان که کلیسا دانشمندان را محاکمه می کرد دانشمندان مسلمان که عمدتاً نیز عالمان دینی بودند در اوج شکوفایی علمی به سر می بردند و آزادانه به نظریّه پردازی می پرداختند و کوشش علمی را نه تنها معارض با دین نمی دیدند بلکه به خاطر عقل مداری اسلام و دعوت این دین الهی به علم آموزی ، کوشش علمی را فریضه ای الهی و برتر از جهاد در راه خدا می دانستند. و اساساً حاصل فکر مسلمین بود که در جنگهای سلیبی به غرب راه یافته و دانشمندان آن دیار را به تکاپو وارداشته بود. امّا آنگاه که غرب از زندان کلیسا آزاد شد در خلاء وجود یک دین عقلانی ، حکومتها به سمت سکولاریسم گرایش یافتند و اساس فکر استکباری جدید از آن زمان گذاشته شد و متأسّفانه کشورهای اسلامی جزء اوّلین طعمه های این حکومتها شدند و به این ترتیب شعله ی فروزان علم که در بلاد اسلامی روشن شده بود تحت سلطه ی این حکومتها رو به خاموشی رفت تا آنکه نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری امام راحل (ره) به پیروزی رسید و دوباره آن حرکت علمی در سایه ی باور دینی شروع به بالندگی نمود. و البته فاجعه ی دیگری نیز در غرب رخ داد که عبارت بود از سکولاریزه نمودن علوم. لذا امروزه اندیشمندان مسلمان نه تنها در سایه ی تعالیم اسلام مسیر رشد علمی را شروع کرده اند بلکه پرچم پدیده ای به نام علوم تجربی دینی را هم برافراشته و مدّعی اند که می توان علومی تجربی با بنیانهای دینی نیز پدید آورد. البته این نهال ، هنوز تازه نشانده شده و برای بالندگی نیازمند زمان است که اگر بالنده گردد ثمرات آن بسیار مبارک خواهد بود.
امّا تصویری که اسلام از خدا ارائه می نماید تصویری است کاملاً عقلانی که اعتقاد به وجود او و صفات اصلی اش باید مبتنی بر برهان عقلی باشد. ادیان دیگر به شدّت از تفکّر عقلانی گریزانند چون با به رسمیّت شناختن تفکّر عقلی ، اصول این ادیان تحریف شده در هم فرو می ریزد ؛ ولی اسلام و قرآن کریم با صراحت تمام مردم را دعوت به عقلانیّت نموده ایمان بی تعقّل را مذمّت می کند ؛ چرا که هر چه عقلانیّت بیشتر ترویج پیدا کند به همان اندازه حقّانیّت اسلام و قرآن بیشتر روشن می شود. لذا شکّی نیست که دین گریزی بسیاری از اندیشمندان غرب ریشه در نامعقول بودن اصول ادیان رایج در آن دیار دارد.
2ـ امّا بین دین گریزی و دین ستیزی حکومتهای استکباری و برخی روشنفکران و اندیشمندان این کشورها باید تفاوت قائل شد ؛ چرا که این دو مخالفت با دو انگیزه ی متفاوت رخ می دهد. حکومتهای استکباری با حضور اجتماعی دین ــ هر دینی که باشد ــ و دخالت آن در ساختارهای اجتماعی و ساختار حکومتی خودشان مخالفند چون همه ی ادیان کم و بیش ترویج کننده ی اخلاق و معنویّت هستند و در همه ی ادیان ، کما بیش می توان گزاره هایی یافت که با مادّی گرایی و تجاوزگری و بی عدالتی در تضادّ است ؛ در حالی که اساس حکومتهای استکباری بر مادّی گرایی ، چپاول ، بی عدالتی و تجاوز به حقوق انسانهاست. به تعبیر دیگر ادیان ، ترویج کننده ی اصالت خدا و اصالت معنویّت هستند ولی اساس فلسفی حکومتهای استکباری ــ چه از نوع سرمایه داری و چه از نوع کمونیستی ــ اصالت انسان و اصالت مادّه و مادّیّت است. لذا اگر این سیستمها دین را به ساختار فکری و سیاسی خود راه دهند ــ هر چند دینی تحریف شده مثل مسیحیّت باشد ــ بنیانهای فلسفی و به تبع آن بنیانهای سیاسی آنها دچار فروپاشی می شود. لذا سعی این حکومتها بر این است که در جوامع خود دین را در حدّ یک پدیده ی فردی نگه دارند و اجازه نفوذ آن به امور اجتماعی را ندهند ؛ چرا که با نفوذ دین به نهادهای اجتماعی کم کم راه ورود آن به ساختار حکومتی نیز باز می شود.
حکومتهای استکباری در سرزمینهای گوناگون ، از ادیان تحریف شده و فرقه های جعلی حمایت می کنند و حتّی خودشان زمینه های ظهور فرقه های جدید را فراهم کرده و می کنند تا بتوانند از قِبَل آنها منافع مادّی خود را تأمین نمایند ؛ ولی در کشورهای خود سعی بلیغ در حفظ سکولاریسم دارند و حتّی اجازه نمی دهند دینی که خودشان ساخته اند هم در حکومت دخالت نماید ؛ چون دین و مذهب به هر معنایی که باشد ــ حتّی ادیان بشر ساخته و غیر مبتنی بر خداباوری ــ کما بیش ترویج کننده ی معنویّت است و این امر دقیقاً در مقابل بنیانهای فکری حکومتهای استکباری است. در جهان امروز دین بدون خدا وجود دارد ولی دین بدون معنویّت نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد. البته شکّی نیست که دین بدون خدا برای این گونه حکومتها بسیار کم خطر است تا ادیان مبتنی بر خداباوری ؛ لذا این حکومتها اگر گاه سعی در ترویج معنویّت بدون خدا می کنند به معنای پذیرش این گونه معنویّتها نیست بلکه به این وسیله سعی دارند ادیان خدا محور را دچار چالش نموده میزان درگیری آنها با نظام فکری خودشان را کاهش دهند.
امّا مخالفت برخی روشنفکران و اندیشمندان کشورهای غربی با دین ، ریشه ای تاریخی داشته به زمان قرون وسطی بر می گردد. در قرون وسطی حاکمیّت سیاسی کشورهای غربی با کلیسای مسیحی بود ؛ و کشیشان مسیحی تحت تأثیر ساختار و بافتار ضدّ عقلانی دین تحریف شده ی مسیحیّت ، با اکثر تحرّکات و پیشرفتهای عقلی و علمی مخالف بودند و دانشمندان و اندیشمندان نواندیش را به دادگاه تفتیش عقائد فراخوانده مورد محاکمه قرار می دادند. لئوناردو داوینچی ، هنرمند و دانشمند بزرگ ایتالیایی به خاطر طرحهایی که برای پرواز با بال مصنوعی داشت متّهم به دخالت در کار خدا شد و با اخطار جدّی این دادگاه کلیسایی روبرو گردید. جوردانو برونو ، فیلسوف و اندیشمند ایتالیایی به خاطر عقیده های خاصّ فلسفی و اعتقادات خاصّی که در مورد گردش اجرام آسمانی داشت ــ که ظاهراً هر دو را از مسلمین گرفته بود ــ به دادگاه تفتیش عقائد کلیسا احظار گردید و به سوزانده شدن در آتش محکوم شد. امّا مهمتر و مشهورتر از همه ی این محاکمات ، محاکمه ی گالیله فیزیکدان و منجّم ایتالیایی بود که با استفاده از قوانین عدسی ها که در کتاب المناظر و المَرایا نوشته ی دانشمند مسلمان حسن بن هیثم آمده بود ، تلسکوپ را اختراع نمود و با مشاهده ی چهار قمر سیّاره ی مشتری که به دور آن می چرخیدند ، نظریّه ی خورشید مرکزی ابوسعید سجزی و کپرنیک را تقویت و اصلاح نمود و ادّعا کرد که اندیشه ی زمین مرکزی باطل است. گالیله بعد از نشر کشفیّات خود در باب گردش سیّارات ، با اتّهام انتشار افکار کفرآمیز و مخالف با کتاب مقدّس مسیحیان ، به دادگاه تفتیش عقائد فراخوانده شد و به این شرط از اعدام معاف گردید که علناً بر نادرستی عقائد خود اعتراف نماید. وی نیز برخلاف یقین علمی خود ، به چنین اعترافی گردن نهاد و تا آخر عمر تحت نظر بود و حقّ تحقیقات علمی و تألیف نداشت.
این گونه عملکردهای اصحاب کلیسا بود که به مرور زمان فکر تعارض علم و دین را در مغرب زمین شعله ور ساخت و در قرون بعد که حکومت کلیسا ساقط شد ، این تعارض گاه تا حدّ تنازع نیز پیش رفت و برخی دانشمندان علوم تجربی افزون بر مخالفت با دین به مبارزه با دین نیز اقدام نمودند و متأسّفانه شعله های این تعارض و تنازع به مسیحیّت محدود نشده دامن همه ی ادیان دیگر را هم فراگرفت و عدّه ای چشم و گوش بسته خواستند اسلام را در ردیف مسیحیّت قرار دهند ؛ در حالی که دقیقاً در همان زمان که کلیسا دانشمندان را محاکمه می کرد دانشمندان مسلمان که عمدتاً نیز عالمان دینی بودند در اوج شکوفایی علمی به سر می بردند و آزادانه به نظریّه پردازی می پرداختند و کوشش علمی را نه تنها معارض با دین نمی دیدند بلکه به خاطر عقل مداری اسلام و دعوت این دین الهی به علم آموزی ، کوشش علمی را فریضه ای الهی و برتر از جهاد در راه خدا می دانستند. و اساساً حاصل فکر مسلمین بود که در جنگهای سلیبی به غرب راه یافته و دانشمندان آن دیار را به تکاپو وارداشته بود. امّا آنگاه که غرب از زندان کلیسا آزاد شد در خلاء وجود یک دین عقلانی ، حکومتها به سمت سکولاریسم گرایش یافتند و اساس فکر استکباری جدید از آن زمان گذاشته شد و متأسّفانه کشورهای اسلامی جزء اوّلین طعمه های این حکومتها شدند و به این ترتیب شعله ی فروزان علم که در بلاد اسلامی روشن شده بود تحت سلطه ی این حکومتها رو به خاموشی رفت تا آنکه نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری امام راحل (ره) به پیروزی رسید و دوباره آن حرکت علمی در سایه ی باور دینی شروع به بالندگی نمود. و البته فاجعه ی دیگری نیز در غرب رخ داد که عبارت بود از سکولاریزه نمودن علوم. لذا امروزه اندیشمندان مسلمان نه تنها در سایه ی تعالیم اسلام مسیر رشد علمی را شروع کرده اند بلکه پرچم پدیده ای به نام علوم تجربی دینی را هم برافراشته و مدّعی اند که می توان علومی تجربی با بنیانهای دینی نیز پدید آورد. البته این نهال ، هنوز تازه نشانده شده و برای بالندگی نیازمند زمان است که اگر بالنده گردد ثمرات آن بسیار مبارک خواهد بود.