خانه » همه » مذهبی » دینداری ، نجات و حقانیت در ادیان ( پلورالیزم )

دینداری ، نجات و حقانیت در ادیان ( پلورالیزم )

قرآن و روایات به طور صریح اعلام مى دارد که تنها اسلام و تشیع که همان حقیقت اسلام ناب است از افراد پذیرفته مى شود و ایشان هستند که اهل رستگاری و نجات هستند, اما در مورد افراد دیگر ادیان و مذاهب باید گفت: آنان به سه دسته تقسیم مى شوند که هر یک حکمى جداگانه دارند: یک. با اسلام و تشیع آشنا شده؛ ولى به دلیل تعصّب یا عناد و لجاجت از پذیرفتن آن سرباز مى زنند. چنین افرادى به فرموده قرآن کریم اهل جهنم اند.
دو. با اسلام و تشیع آشنا نیستند؛ ولى در جهالت خود مقصراند؛ یعنى، از وجود دینى به نام اسلام یا مذهبى به نام تشیع مطلع اند؛ ولى با وجود همه امکانات و شرایط لازم براى جست وجوى حقیقت اقدامى نمى کنند. چنین افرادى در حد تقصیر خویش روز قیامت مجازات مى شوند.
سه. با اسلام آشنا نیستند و در جهالت خود نیز تقصیرى ندارند؛ بلکه یا اصلاً به گوش شان نخورده یا آنکه امکان تحقیق و پژوهش براى آنان وجود نداشته است و تنها هر آنچه را به آنها رسیده (مثل مسیحیت و) … قبول کرده و به آن عمل نموده اند. چنین افرادى اهل جهنم نیستند و خداوند آنان را مشمول عفو و رحمت خود قرار مى دهد و اعمال آنها را با میزان حقیقت خواهى آنان و آنچه فکر مى نمودند حق است، مى سنجد.
مطالب بالا از آیات و روایات استفاده مى شود که درباره آن توضیح مختصرى مى دهیم:
یکم. مردم بر حسب وضع شان در برابر وعده و وعیدهاى خداوند متعال، به شش دسته تقسیم مى شوند: مؤمنان، کافران، مستضعفان، مرجون لامر الله.
مؤمنان افرادى اند که به خداوند ایمان آورده اند و جایگاه شان بهشت است. البته این گروه دارای «درجات» هستند که در آنها به «مخلصین»، «سابقون» و «اصحاب یمین» یاد می شود.
کافران کسانى اند که از روى علم حق را شناخته اند؛ ولى به علت عناد و لجاجت از آن سر بر تافته اند. این گروه مقصراند و جایگاه شان به طور حتم جهنم است. که این گروه نیز دارای «درکات» هستند و براساس شدت ستیزه جویی در طبقات جهنم قرار می گیرند.
گروه مستضعف و مرجون الى الله نیز کسانى اند که داراى عذراند؛ یعنى، اگر نتوانسته اند به دین حق بپیوندند و بدان عمل بکنند، به لحاظ تقصیر یا کوتاهى کردن آنان نبوده است؛ بلکه از جهت یک سلسله عواملى بوده که از اختیار آنها خارج بوده است. همین عوامل موجب جهل یا غفلت یا عمل نکردن آنان به دستورات دین اسلام شده است. بدیهى است که چون این صورت، ترک به اختیار آدمى مستند نبوده و معلول عوامل خارج از اختیار او است، براى آدمى نه نفعى خواهند داشت و نه ضررى. مرجع کار چنین کسانى خداوند خواهد بود. خداوند خودش به نحوى که حکمت و رحمتش ایجاب عمل خواهد کرد.
دوم. آیات 96-98 سوره «نساء» بر مطلب یاد شده، دلالت مى کند. خداوند در آن آیات عذر افراد را به دلیل مستضعف بودن با شرایطى قبول کرده است.
در آیه 106 از سوره «توبه» هم کار این گونه افراد را به خود خداوند احاله کرده است. مراد از «مستضعف» در اینجا فقر اقتصادى نیست؛ بلکه در ضعف قرار داده شدن از جهت دسترسى به منبع هدایت است. این است که در آیات سوره «نساء» جمله (لا یستطیعون حیلة و لا یهتدون سبیلا» به عنوان شرط و علت عذر براى مستضعفان ذکر شده است، از این صفت مى توان دریافت که علت معذور بودن همه جا و به طور عموم راه و چاره نداشتن است که شامل جاهل غافل غیر معاند هم مى شود. افزون بر اینها، آیه 286 سوره «بقره» بر همین گفته دلالت دارد؛ زیرا در ذیل آیه فوق این مطلب آمده که انسان، هر چه خوبى کرده، به نفع او و هر چه بدى کرده بر ضرر او است. به طور روشن مفهوم سخن فوق این خواهد بود که اگر چیزى به اکتساب، یعنى، آنچه مسؤولیتش به عهده خود شخص است، مستند نباشد، گناه و مسؤولیت براى انسان نخواهد داشت.
سوم. به عقیده علامه طباطبایى، معناى «مستضعف» علاوه بر اینکه افراد ساکن در سرزمینى را که بر اثر نبودن دانشمند، راهى براى قرار گرفتن دین اسلام در آنجا نیست، شامل مى شود؛. همچنین به فردى هم که ذهنش به یک مطلب حق منتقل نشده و فکرش به حق راه نیافته، شامل مى گردد؛ یعنى، شخصى که به حق رهبرى نشده و در عین حال از کسانى است که با حق عناد ندارد؛ بلکه طورى است که اگر حق برایش واضح گردد، از آن پیروى خواهد کرد؛ ولى به عوامل مختلف حق براى او مخفى مانده است. چنین کسى جزء افراد مستضعف خواهد بود؛ چرا که آدم غافل قدرت ندارد و با چنان جهالتى هم که نمى شود راهى به حقیقت یافت.
اما چنانچه منظور شما از نیکوکاران ، نیکوکاران غیر مسلمان باشند ، توجه به چند نکته ضرورى است: الف) عوامل دخیل در بررسى و پاداش عمل در قیامت. ب) اقسام کافران و چگونگى محاکمه آنها در قیامت.
الف ) ارزش اعمال آدمیان به دو عامل بستگى دارد و فقدان هر یک از آنها عمل را فاقد ارزش مى سازد. آن دو عامل عبارت است از:
1) حسن فعلى. یعنى نیکو بودن ذات عمل. مانند راستى ایثار و…
2) حسن فاعلى. یعنى انجام عمل بر اساس انگیزه اى نیکو و صالح. بنابراین نه تنها کافران بلکه اگر درمیان مسلمانان نیز کسى عمل بسیار خوبى را با انگیزه هاى نادرست انجام بدهد قابل تحسین و ستایش و پاداش نیست. مثلا اگر کسى نسبت به یتیمى خدمات بسیار ارزنده اى انجام دهد و سپس روشن شود که وى از این امور مقاصد نادرستى داشته نه تنها تمجید نمى شود بلکه چه بسا مورد ملامت و سرزنش نیز قرار گیرد. از طرف دیگر حسن فاعلى دایره وسیعى دارد و منحصر به انگیزه ها نیست. بلکه شامل ابعاد اعتقادى فرد نیز مى شود.
بر این اساس اعمال کافران معاند قبول نمى شود و هیچ منافاتى با عدل الهى نیز ندارد. زیرا آنان اولاً به خاطر انکار ربوبیت حضرت حق و یا سایر ضروریات و اصول دین، مستحق عقابند. ثانیا، آنان اعمال نیک را به قصد رضاى الهى و اطاعت امر او به جا نیاورده اند تا استحقاق ثواب و پاداش الهى را داشته باشند. اما در عین حال خداوند کافران غیرمعاندی را که اعمال نیک انجام داده اند متناسب با مراتبشان با لطف خود پاداش مى دهد. بدین صورت که در دنیا براى آنان جبران مى کند و پاداش دنیوى (مثل بهره مندى از سلامتى و سعه رزق و …) مى دهد و یا از شدت عذاب اخروى آنها کاسته مى شود.

آیه 62 سوره «مائده» بیانگر یک ملاک کلى و اساسى است در باب این که سعادت و رستگارى در گرو التزام جدى و حقیقى به دو چیز گران بها است: 1- تصحیح عقاید و ایمان راستین به حقایق دینى 2- عمل صالح و کنش بر اساس آنچه خداوند بشر را به آن مأمور کرده است. بنابراین آیه یاد شده، فخرفروشى هاى پوچ و بى اساس برخى از ارباب ادیان را -که به صرف مسیحى یا یهودى خواندن فرد، چنین وانمود مى کردند که رستگارى درست از آن ایشان است و دیگران کاملاً از آن بى بهره اند لَنْ یَدْخُلَ اَلْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصارى – مردود شمرده است. به عبارت دیگر مفاد این آیه شبیه این آیه است که: لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ اَلْکِتابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِه؛ (نساء، آیه 123). لیکن باید توجه داشت که مفاد فوق، به معناى پذیرش پلورالیسم دینى نیست؛ زیرا اولاً، آیه مزبور در صدد بیان همه جزئیات نیست بلکه یک اصل کلى را مطرح کرده و قیود و ویژگى هاى دیگر را در آیات دیگر بیان کرده است؛ از قبیل:
1- « إِنَّ اَلدِّینَ عِنْدَ اَللَّهِ اَلْإِسْلامُ ؛ (آل عمران، آیه 19)
2- «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اَلْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ ؛(آل عمران، آیه 85)
3- «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اَللَّهُ »؛(آل عمران، آیه 31)
4- «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْت»؛(نساء، آیه 65)
و … .
بنابراین آیات یاد شده در حکم مفسر و بیانگر دایره و ویژگى هاى ایمان مورد نظر در آیه پیشین است. ثانیاً، قرآن مجید اساساً عناوینى مانند یهودیت و نصرانیت را به رسمیت نمى شناسد و تنها اسلام و مسلمانى واقعى را به رسمیت شناخته و در آیات بسیارى پیامبران الهى را مسلمان دانسته است. در سوره آل عمران آیه 67 آمده است: «ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً …» و در سوره یوسف آیه 101 دعاى او را چنین نقل مى کند: «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ اَلْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ اَلْأَحادِیثِ فاطِرَ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی اَلدُّنْیا وَ اَلْآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ ». از سوره «بقره»، آیه 128 و «اعراف»، آیه 127 نیز مشابه این دعا را از زبان حضرت ابراهیم(ع) و حضرت موسى(ع) نقل کرده است. هم چنین در قرآن ایمان آوردگان حقیقى مسلمان نامیده شده اند؛ از جمله در سوره «حج»، آیه 78 آمده است: « … مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ اَلْمُسْلِمِینَ» و مسلمانى، همان ایمان و پیروى از پیامبران الهى در عصر بعثت و بقاى شریعت آنها است نه در زمان نسخ آن. ثالثاً، حقیقت ایمان به خداوند که در آیه 62 سوره «مائده» بیان شده است، در بردارنده و متضمن این معنا است که اوامر الهى تماماً مورد توجه والتزام قرار گیرد و این بدون پیروى از انبیاى الهى ممکن نیست. از طرف دیگر هر پیامبر صاحب شریعتى، نسبت به آمدن پیامبر بعدى و لزوم گرویدن به او بشارت داده است؛ چنان که قرآن مجید بشارت رسالت حضرت ختمى مرتبت(ص) به وسیله حضرت عیسى(ع) را چنین گزارش نموده است: «وَ إِذْ قالَ عِیسَى اِبْنُ مَرْیَمَ یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اَللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ اَلتَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اِسْمُهُ أَحْمَدُ … »؛(صف، آیه 6). و چون لازمه ایمان به خداوند پیروى از رسولان او و در آخر، پیوستن به آخرین سفیر الهى است. در این راستا خداوند ایمان نیاوردن به پیامبر اکرم(ص) و کتمان بشارت هاى انجیل در این باره را در جاى جاى قرآن مورد عتاب و نکوهش قرار داده است و در دنباله آیه یاد شده این جریان را به منزله «اطفاء نور الهى» قلمداد کرده و عاملان آن را کافر خوانده است: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اَللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اَللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ اَلْکافِرُونَ ؛(صف، آیه 7)
رابعاً، در همان آیه 62 سوره «مائده» ظرافت هایى وجود دارد که مخالفت قرآن با پلورالیسم دینى را نشان مى دهد. یکى از آن علایم – که علامه طباطبایى در تفسیر «المیزان» به آن اشاره کرده اند- این است که قرآن مجید به دنبال عبارت، «إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اَلَّذِینَ هادُوا … » نفرموده است. «من امن منهم؛ بلکه فرموده است: «من امن»؛ یعنى، ضمیرى به موصول (الذین) بر نگردانده است، با آن که از نظر ادبى در صله، برگرداندن ضمیر به موصول لازم است. علت این برنگرداندن ضمیر این است که تقریر و امضایى نسبت به آنان در کار نباشد؛ در حالى که در مورد امت پیامبر اکرم(ص) برخلاف آن آیه، عمل نموده و مى فرماید: «وَعَدَ اَللَّهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً؛(فتح، آیه 29). بنابراین قرآن به هیچ روى سرپیچى از پیامبر خاتم را روا ندانسته و آن را کفر و بى ایمانى معرفى کرده است. خداوند نیز حضرت محمد(ص) را به سوى همه انسان ها مبعوث ساخته و همگان را موظف به گرویدن به آیین خاتم گردانیده است. گفتنى است که پیروان دیگر ادیان سه دسته اند:
1- کسانى که حقانیت اسلام برایشان روشن شده است. این گروه هیچ عذرى در سرپیچى از اسلام نداشته و اگر به آن ایمان نیاورند قطعاً گرفتار عذاب ابدى خواهند شد.
2- کسانى که حقانیت اسلام را نشناخته اند؛ ولى عمداً از بررسى و تحقیق پیرامون آن شانه خالى کرده اند؛ در حالى که همه شرایط لازم براى درک حقانیت اسلام را در اختیار داشتند این گروه نیز عذرى در پیشگاه خداوند نداشته و معذب خواهند بود.
3- کسانى که ناآگاه بوده و در این راستا خود مقصر نیستند؛ بلکه اساساً غافل بوده و نداى اسلام را نشنیده اند و یا ابزارهاى لازم را براى تحقیق در اختیار نداشته اند. این گروه «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اَللَّهِ» هستند و در صورت درستکارى براساس آیین قبلى با فطرت الهى، ممکن است خداوند بر آنان نظر رحمت کند.

در رابطه با مسئله حقانیت ادیان (پلورالیزم دینى) (Religious Pluralism) یا دین واحد، باید چند انگاره را مورد توجه قرار داد:

یک. چیستى حقانیت ادیان

با بررسى نظریه پلورالیزم دینى، مى توان اصل ادعاى حقانیت ادیان را مشتمل بر انگاره هاى زیر دانست:
1-1. منظور از حقانیت ادیان این است که: اعتقادات آنها صادق و پذیرش و تعبّد به آنها، جایز و موجب رستگارى پیروانشان است.
1-2. منظور از حقانیت ادیان، بر حق بودن عَرْضى است؛ نه در طول زمان. به عبارت دیگر، سخن بر سر این نیست که آیین هر پیامبرى، در زمان خود حق بوده است؛ بلکه یعنى همه یا تعدادى از ادیان، در همه زمان ها برحق اند.
1-3. حقانیت ادیان به طور مساوى است؛ نه داراى مراتب تشکیکى. به عبارت دیگر نمى توان «بر حق بودن» را درجه بندى کرد تا در پرتو آن، دینى بهره مندى بیشترى از حقیقت کسب کند و دین دیگر در رتبه فروتر از آن قرار گیرد. بر اساس این انگاره، هیچ فرقى بین اسلام، یهودیت، مسیحیت و دیگر ادیان نیست.
1-4. منظور از حقانیت ادیان در جهات مشترکشان نیست؛ بلکه ادیان – با اختلافاتى که دارند – برحق اند؛ یعنى، هم توحید اسلامى بر حق است، هم تثلیث مسیحى، هم ثنویت زرتشتى و هم بى خدایى بودایى گرى.

دو. عقل و پلورالیزم دینى

ژرف کاوى هاى عقلى، بطلان پلورالیزم دینى را آشکار مى سازد. این مسئله دلایل متعددى دارد؛ از جمله:

2-1. استلزام تناقض

؛(Contradiction) ادیان موجود داراى آموزه هایى است که برخى از آنها با یکدیگر در تضاد و یا تناقض مى باشد. بنابراین حقانیت همه آنها مستلزم جمع ضدین یا جمع نقیضین است و چنین چیزى محال است. به عنوان مثال آیین اسلام، بر یکتایى خداوند تأکید دارد. در مقابل مسیحیت قائل به «تثلیث»؛ یعنى، خداى پدر، خداى پسر و خداى روح القدس است! زرتشتى گرى نیز به «ثنویت» و دوگانه پرستى گرایش دارد!
هر یک از این آموزه ها، نافى دیگرى است. بنابراین اگر هر سه دین، بر حق باشند، باید هم یکتاپرستى صحیح باشد، هم دوگانه پرستى و هم سه گانه پرستى؛ چنین چیزى به تناقض مى انجامد و محال است؛ زیرا یگانگى خداوند، مساوى با نفى دو یا سه انگارى او است. در حالى که ثنویت و امثال آن به خداى بیش از یکى اقرار دارد. بنابراین حقانیت همه آنها؛ یعنى اینکه خدا بیش از یکى هست و هم نیست و این تناقض است و محال.

2-2. خودستیزى

؛(Self Contradiction) حقانیت همه ادیان خود ستیز است؛ زیرا هر دینى آموزه هاى مخالف در دین هاى دیگر را نفى کرده و یا به طور کلى دین دیگر را باطل مى انگارد. بنابراین هر یک از این ادیان – اگر بر حق باشند – باید ادعایشان نیز حق بوده و مورد قبول قرار گیرد. بنابراین از حقانیت هر دین، بطلان دیگر ادیان به دست مى آید و پلورالیزم دینى با حق انگارى همه ادیان، بطلان همه ادیان را نتیجه مى دهد. از این رو گفته شده است: پلورالیزم دینى خود برانداز است و علیه خود حکم مى کند.

2-3. استلزام شکاکیت دینى؛

پنداره پلورالیزم دینى، مبتنى بر نظریه «نسبیت معرفت» (Epistemic Relativism) و یا شکاکیت است و سرانجامى جز شکاکیت (Scepticism) دینى ندارد؛ زیرا این انگاره از سویى به حقانیت همه ادیان حکم مى کند و از دیگر سو، ادیان موجود یکدیگر را نفى مى کنند!
نتیجه این تعارض چیزى جز همان شکاکیت و سرگردانى نیست. به عبارت دیگر پلورالیزم دینى، از سویى برونداد شکاکیت یا نسبیت معرفت است و برونداد آن نیز جز شکاکیت دینى نیست.

سه. عقل و دین حق

براساس آنچه گذشت روشن شد که همه ادیان، نمى توانند از حقانیت مساوى برخوردار باشند؛ اکنون این سؤال پدید مى آید که از دیدگاه خرد، چه راهى براى تشخیص دین حق و تمییز آن از دیگر ادیان وجود دارد؟ به عبارت دیگر ملاک حقانیت یک دین و روش سنجش آن از دیدگاه عقلى چیست؟ در این باره مى توان گفت دینى بر حق است که:
3-1. عقاید و آموزه هاى آن، نه تنها خردستیز نباشد؛ بلکه به وسیله عقل و برهان مورد تأیید قرار گیرد.
3-2. داراى خاستگاه الهى باشد.
3-3. آموزه هاى آن تحریف نشده باشد.
3-4. از سوى پیامبران الهى بعدى نسخ نشده باشد.
3-5. از دیگر ادیان موجود، جامع تر و کامل تر باشد.
بررسى تطبیقى ادیان براساس این موارد، تحقیقى گسترده و فراخ دامن مى طلبد. در عین حال به طور فشرده و کوتاه، اشاراتى در مقایسه چند دین بزرگ خواهیم داشت:
الف. مهم ترین رکن اساسى یک دین «خداشناسى» آن است. در این راستا گفتنى است که آموزه خداشناسى و توحیدجهت آگاهى بیشتر نگا:
الف. طباطبایى، محمد حسین و مطهرى، اصول فلسفه و روش ئالیسم، ج 5، (قم: صدرا، چاپ چهارم، 1374)؛
ب. مطهرى، مرتضى، توحید، (قم: صدرا، چاپ سوم، 1374). در اسلام، خردپذیرترین آموزه است و ادله متقن بسیارى بر آن گواهى مى دهد. اثبات توحید به خودى خود، ابطال کننده آموزه «تثلیث» و «ثنویت» است. بنابراین همین مسئله به تنهایى براى اثبات عدم حقانیت ادیان غیر الهى (مانند بودایى گرى) و هر دین مشتمل بر شرک (مانند مسیحیت و زرتشتى گرى) کافى است.
ب. بسیارى از ادیان به رغم دارا بودن پیشینه الهى، در طول تاریخ دچار تحریفات چشمگیرى شده و اصالت خود را از دست داده اند. همین مسئله باعث شده که آموزه هاى خردستیز بسیارى در این ادیان رخ نماید. اکنون از باب نمونه تنها به چند نمونه از تحریفات عهدین اشاره مى کنیم:

1. اتهامات ناروا به پیامبران؛

علاوه بر رسوخ تحریفات بنیادى و اعتقادى در کتاب مقدس، پاره اى از اتهامات ناروا و غیراخلاقى به برخى از پیامبران نسبت داده شده است که قلم از بیان آن شرم دارد!!ر.ک: انجیل یوحنا، 1:112، سفرتکوین، 30:19 38 و براى آشنایى بیشتر ر.ک: انیس الاعلام، ج 3 ؛ صادقى، محمد، بشارات عهدین، ص 73 و 177. این در حالى است که براهین عقلى لزوم عصمت پیامبران را اثبات مى کند.

2. وجود افسانه ها؛

وجود افسانه هاى بى پایه در کتاب مقدس، یکى دیگر از جنبه هاى تحریف آن است؛ از جمله مى توان به کشتى گرفتن حضرت یعقوب با خدا و غلبه او بر خدا، اشاره کرد!!سفر پیدایش، 43:2330.

3. گناه جبلى؛

مسیحیان معتقدند: آدم در بهشت به گناه آلوده و این گناه به حساب همه فرزندان او نوشته شده است؛ یعنى، انسان ذاتاً با به دوش کشیدن بار گناه، به دنیا مى آید! هر چند پس از آمدن به دنیا هیچ گناهى مرتکب نشود و هرگونه تلاش و عمل انسان در رهایى از این خطا، سودى نخواهد بخشید و تصلیب و به دار کشیده شدن حضرت عیسى، کفّاره گناه ذاتى و جبلى انسان است!

4. تقویت ظلم؛

یکى دیگر از آموزه هاى نامعقول کتاب مقدس، توجیه ظلم و ستم و دعوت به سکوت در برابر حاکمان ظالم، به بهانه این است که آنان، حاکم و سایه خدا در زمین اند!!انجیل متى، 38:5 و اکثر نامه هاى پولس به رومیان.
وجود این گونه آموزه هاى غیرعقلانى در کنار طرح مسئله تثلیث و تجسیم و وجود تناقض هاى متعدد در متن کتاب مقدس در جلد دوم کتاب «انیس الاعلام»، 125 مورد تناقض موجود در کتاب مقدس مورد بررسى قرار گرفته است.
نیز نگا: حقیقت مسیحیت، (قم: مؤسسه در راه حق، چاپ اول 1361)، صص 127 – 133 ؛ زمانى، مصطفى، به سوى اسلام یا آیین کلیسا، (قم: پیام اسلام، 1346).، دلیل بر عدم حقانیت یهود و مسیحیت امروزى در برابر اسلام است.
افزون بر آن تحقیقات علمى و زبان شناختى، بر عدم وثاقت متون مقدس گواهى داده است. توماس میشل – استاد الهیات مسیحى – بر آن است که به اعتقاد بیشتر متفکران کاتولیک، پروتستان و ارتدوکس کتب مقدس املاى الهى نیست و داراى عصمت لفظى نمى باشد و گاهى نویسندگان بشرى، آن نظریات غلط یا اطلاعات اشتباه آمیزى را در متن کتاب باقى گذاشته اندنگا: میشل، توماس، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، (قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول، 1377)، صص 23 – 27..

چهار. قرآن و پلورالیزم دینى

آیات قرآنى علاوه بر دلالت بر انحصار دین حق در اسلام و نفى پلورالیسم و تکثّرگرایى دینى، به صراحت با برخى از اصول و مبانى پلورالیسم، مخالف است و آن را ابطال مى کند. آیاتى که در این زمینه وجود دارد، به چند بخش تقسیم مى شود؛ در ذیل تنها به برخى از آنها اشاره مى شود:

4-1. امکان رسیدن به حقیقت

آیاتى از قرآن با مبناى شکاکیت و نسبیت گرایى و عدم امکان دست یابى به حقیقت – که از مبانى و پیش فرض هاى پلورالیزم دینى است – در تضاد و تقابل است و نشان مى دهد که از دیدگاه قرآن، به هیچ وجه شکاکیت و نسبیّت در دین، مورد پذیرش نیست و رسیدن به حقیقت امکان پذیر است. این آیات عبارت است از:
4-1-1. آیاتى که شک ورزان را مورد سرزنش قرار مى دهد.نحل (16)، آیه 66؛ جاثیه (45)، آیه 32.
4-1-2. آیاتى که ادله پیامبران را روشن و آشکار و تردید شکاکان را بى وجه معرفى مى کند.ابراهیم (14)، آیه 9 و 10. براى مثال در رابطه با آشکار بودن حقیقت اسلام مى فرماید:
«لا إِکْراهَ فِى الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»؛ همان، آیه 256.؛ «هیچ اکراهى در دین نیست؛ به درستى که راه هدایت از گمراهى، روشن گردید»جهت آگاهى بیشتر نگا:
الف. قدردان قراملکى، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم دینى، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر؛
ب. مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علمیه، پلورالیسم دینى، (قم: چاپ اول، 1380)؛
پ. ربانى گلپایگانى، على، تحلیل و نقد پلورالیسم دینى، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1378)؛
ت. کتاب نقد، ش 4، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، 1378)..
4-1-3. آیاتى که امر به تبعیت از علم و یقین و نهى از پیروى ظن و گمان دارد.اسراء (17)، آیه 36؛ یونس (10)، آیه 36؛ نجم (53)، آیه 28.

4-2. عدم قبول غیر اسلام

این آیات با صراحت، اسلام را تنها دین حق و صراط مستقیم معرفى مى کند و عقاید پیروان سایر ادیان را باطل معرفى کرده و آنان را به پیروى از اسلام دعوت مى کند:
4-2-1. «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ»؛ آل عمران (3)، آیه 85.؛ «و هر کس جز اسلام، دینى [ دیگر ]جوید، هرگز از وى پذیرفته نشود و وى در آخرت از زیانکاران است». البته اسلام همه پیامبران الهى را راهبر به سوى حقیقت دانسته و دین همه را اسلام مى داند. بنابراین پیروى از پیامبران خدا در عصر رسالتشان، همان اسلام است و مصداق آن در زمان رسالت حضرت ختمى مرتبت، پیروى از آیین حضرت محمدصلى الله علیه وآله وسلم است جهت آگاهى بیشتر نگا: قدردان قراملکى، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، صص 117 – 136..
4-2-2. «وَ لَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِى جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ»؛ بقره (2)، آیه 120.؛ «هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضى نمى شوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروى کنى. بگو: در حقیقت، تنها هدایت خدا است که هدایت [ واقعى ]است و چنانچه پس از آن علمى که تو را حاصل شد، از هوس هاى آنان پیروى کنى، در برابر خدا سرور و یاورى نخواهى داشت».
4-2-3. «وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ»؛ توبه (9)، آیه 30.؛ «و یهود گفتند: عُزَیر، پسر خدا است و نصارا گفتند: مسیح، پسر خدا است! این سخنى است [ باطل ] که به زبان مى آورند، و به گفتار کسانى که پیش از این کافر شده اند، شباهت دارد. خدا آنان را بکشد؛ چگونه [ از حق ]بازگردانده مى شوند؟!»
آیات فراوان دیگرى از این سنخ وجود دارد که شما را به تأمل و تدبر بیشتر در آنها ارجاع مى دهیم.ر.ک: آل عمران(3)، آیه 61 (مباهله با مسیحیان)؛ توبه (9)، آیه 31 و 32؛ نساء(4)، آیه 157و 171؛ مائده(5)، آیه 51 و 73؛ فتح (48)، آیه 28؛ صف (61)، آیه 9؛ مریم(19)، آیات 88 و 91؛ بقره (2)، آیه 79.

4-3. دین همه انسان ها

بسیارى از آیات قرآن، همه انسان ها را مخاطب قرار داده و به دین اسلام دعوت کرده و قرآن و پیامبر اسلام را هادى همه انسان ها معرفى کرده است. از جمله اینکه مى فرماید: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً» سبا (34)، آیه 28.؛ «و ما تو را نفرستادیم، مگر براى همه مردم تا [آنها را به پاداش الهى ]بشارت دهى و [از عذاب او ]بترسانى…». در جاى دیگر مى فرماید: «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً»؛ اعراف (7)، آیه 158. نیز نگا: نساء (4)، آیه 79 ؛ حج (22)، آیه 49 ؛ فرقان (25)، آیه 1 ؛ انبیاء (21)، آیه 107.؛ «بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم». در رابطه با همگانى بودن قرآن در موارد مختلفى مى فرماید: «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ»؛ تکویر (81)، آیه 27 ؛ یوسف (12)، آیه 104 ؛ ص (38)، آیه 87 ؛ انعام (6)، آیه 90. نیز نگا: ابراهیم (14)، آیه 1 و 52 ؛ آل عمران (3)، آیه 138 ؛ انعام (6)، آیه 18 ؛ نساء (4)، آیه 174 ؛ فرقان (25) آیه 1.؛ «آن کتاب (قرآن) نیست، مگر تذکرى براى همه جهانیان».

4-4. فراخوانى اهل کتاب به اسلام

قرآن مجید اهل کتاب را به اسلام فرا خوانده و روى گردانى از آن را کفر و حق پوشى تلقى نموده و به شدت از آن توبیخ مى کند:
«اى اهل کتاب! پیامبر ما به سوى شما آمد؛ در حالى که بسیارى از حقایق کتاب [آسمانى ] را که شما مخفى داشتید، روشن مى سازد و از بسیارى از آنها صرف نظر مى کند. آرى از جانب خدا به سوى شما نور و کتاب آشکارى آورد. خداوند به برکت آن، کسانى که خشنودى او را پیروى کنند، به راه هاى سلامت هدایت مى کند و به فرمان خود، از تاریکى ها به سوى روشنایى مى برد و آنها را به راه راست هدایت مى کند»مائده (5) آیه 15 – 16 و نیز نگا: همان، آیه 19..
قرآن در جاى دیگر مى فرماید: «یا اهل الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ»؛ آل عمران (3) آیه 7. نیز نگا: بقره (2) آیه 41 ؛ آل عمران (3) آیه 71.
؛ «اى اهل کتاب! چرا به آیات خدا کافر مى شوید، در حالى که [بر درستى آن ]گواهید».
در این زمینه آیات فراوان دیگرى وجود دارد که بر بطلان پلورالیزم دینى، به گونه هاى مختلف دلالت دارد و همگان را به بررسى و شناخت اسلام و پیروى از آن فرا مى خواندجهت آگاهى بیشتر نگا: قدردان قراملکى، محمد حسن، قرآن و پلورالیزم، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول،1380..

پنج. تفکیک حقیقت و معذور بودن

هر چند دین حق و صراط مستقیم، واحد است؛ ولى معذّر و حجت بودن، گوناگون است!! و مسئله حقانیت را باید از آن جدا کرد. پیروان سایر ادیان، خارج از شریعت حق و مطلوب الهى اند؛ اما در صورت وجود شرایطى، داراى حجت و دلیل خواهند بود؛ از جمله: جهل غیرمقصرانه نسبت به اسلام؛ طالب بودن حقیقت در سویداى دل و جست و جوى آن در حد مقدور و پاى بندى به احکام عقل و فطرت.
بر این اساس هر چند راهشان «صراط مستقیم» و دین حق نیست؛ اما در روز قیامت نزد خداوند معذورند. قرآن از این گروه به «مستضعف» یاد کرده است. این گروه ضمن معذور بودن، به تناسب صدق باطنى و نوع عقاید و رفتار، و به عبارت دیگر متناسب با میزان «حسن فاعلى» و «حسن فعلى»، بهره اى از سعادت برده و به درجه اى از سعادت نایل خواهند شد.
چکیده دیدگاه اسلام عبارت است از:
1. دین حق، تنها اسلام است. اسلام همان آیین توحیدى به معناى کامل کلمه و در همه ابعاد آن است که دین همه انبیاى الهى بوده و آنان، همگان را به سوى آن دعوت کرده اند. بنابراین آموزه هایى چون تثلیث، ثنویت و… هرگز بنیاد و اساس درستى ندارد.
2. از نظر اسلام، شریعت داراى کثرت طولى است؛ یعنى، آنچه در طول تاریخ تغییر کرده، شریعت الهى بوده است و هر پیامبر صاحب شریعتى، شریعت پیشین را نسخ نموده و شریعت کامل تر و متناسب با رشد بشر و مقتضیات زمان، عرضه کرده است. بنابراین تکثر طولى – نه عرضى – شریعت وجود داشته است و با شریعت خاتم همه شرایع پیشین نقض شده و تنها شریعت مقبول، شریعت محمدى صلى الله علیه وآله وسلم است.
3. نجات و رستگارى انسان، تابع حجت هایى است که خداوند بر انسان تمام کرده و پاسخ انسان به آنها است. هر کس در حد حجت هاى درونى (عقل، فطرت و…) و بیرونى (تعالیم پیامبران) که به آنها دسترسى داشته و یا مى توانسته دست یابد، مسئول و وراى آن معذور است براى آشنایى بیشتر ر.ک:
الف. مطهرى، مرتضى، عدل الهى، بخش نهم (عمل خیر از غیر مسلمانان)، (قم: صدرا)؛
ب. قدردان قراملکى، محمد حسن، سویه هاى پلورالیزم، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1378)، صص 110 – 116.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد