کلمه «دیّان» از ریشه «دین» به معنای جزا و کیفر دادن آمده است. بنابر این معنای کلمه دیان جزا و کیفر دهنده است.[1] البته گاهی در معنای ملازم با معنای کیفر دهنده؛ مانند قاهر[2] یا سیاستمدار[3] نیز به کار میرود.
در هر صورت به نظر میرسد دیّان از صفات فعل است؛ زیرا از رابطه بین خداوند و مخلوق انتزاع میشود؛ لذا نه صفت جلال است و نه صفت جمال؛ زیرا جلال و جمال از صفات ذات هستند.
توضیح اینکه صفاتى که به خداى متعال نسبت داده مى شود یا مفاهیمى است که از ذات الهى با توجه به نوعى از کمال وجودى انتزاع مىشود؛ مانند علم، قدرت، حیات. و یا مفاهیمى است که عقل از مقایسه بین ذات الهى و مخلوقاتش با توجه به نوعى رابطه وجودى انتزاع مىکند؛ مانند خالقیت و ربوبیت. دسته اول را صفات ذاتیه و دسته دوم را صفات فعلیه مىنامند.[4]
اما مقصود از صفات جمال، صفاتى است که از کمالات موجود در مرحله ذات حکایت مىکنند و مقصود از صفات جلال، صفاتى است که از تنزیه ذات از نقایص خبر میدهند. در حقیقت صفات جمال، نشانه کمال و زیبایى است، و صفات جلال نشانه برتر بودن خدا از اتصاف به کاستى. صفات جمال؛ مانند علم، قدرت، حیات و … و صفات سلبى یا جلال؛ مانند پیراستگى از جسم، جوهر، عرض و … .[5]
البته ممکن است صفات فعل را به صفات ذات بر گشت داد؛ به این معنا که صفت فعل را به لحاظ وجود مبدأ آن در ذات خداوند نگریست،[6] در این صورت میتوان گفت دیّان از صفات جمال است.
در هر صورت به نظر میرسد دیّان از صفات فعل است؛ زیرا از رابطه بین خداوند و مخلوق انتزاع میشود؛ لذا نه صفت جلال است و نه صفت جمال؛ زیرا جلال و جمال از صفات ذات هستند.
توضیح اینکه صفاتى که به خداى متعال نسبت داده مى شود یا مفاهیمى است که از ذات الهى با توجه به نوعى از کمال وجودى انتزاع مىشود؛ مانند علم، قدرت، حیات. و یا مفاهیمى است که عقل از مقایسه بین ذات الهى و مخلوقاتش با توجه به نوعى رابطه وجودى انتزاع مىکند؛ مانند خالقیت و ربوبیت. دسته اول را صفات ذاتیه و دسته دوم را صفات فعلیه مىنامند.[4]
اما مقصود از صفات جمال، صفاتى است که از کمالات موجود در مرحله ذات حکایت مىکنند و مقصود از صفات جلال، صفاتى است که از تنزیه ذات از نقایص خبر میدهند. در حقیقت صفات جمال، نشانه کمال و زیبایى است، و صفات جلال نشانه برتر بودن خدا از اتصاف به کاستى. صفات جمال؛ مانند علم، قدرت، حیات و … و صفات سلبى یا جلال؛ مانند پیراستگى از جسم، جوهر، عرض و … .[5]
البته ممکن است صفات فعل را به صفات ذات بر گشت داد؛ به این معنا که صفت فعل را به لحاظ وجود مبدأ آن در ذات خداوند نگریست،[6] در این صورت میتوان گفت دیّان از صفات جمال است.
[1]. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربیة)، محقق، مصحح، عطار، احمد عبد الغفور، ج 5، ص 118، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ اول، 1410ق.
[2]. زمخشری، محمود بن عمر، الفائق فی غریب الحدیث، محقق، مصحح، شمس الدین، ابراهیم، ج 1، ص 390، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1417ق. «الدَّیَّان: فَعَّال، من دان الناسَ إذا قَهرَهم على الطاعة. یقال: دِنْتُهُمْ فَدَانُوا، أیْ قهرتهم فأطاعوا».
[3]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 13، ص 170، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق. «الدَّیَّان: السائس».
[4]. اقتباس از پاسخ 2229(چگونگی ارتباط صفات فعل با حوادث زمانی).
[5]. اقتباس از پاسخ 10379(صفات جلال و جمال).
[6]. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، نهایة الحکمة، ص 287- 288، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ پنجم، 1404ق.