درآمد
نیاز و ضرورت آراستگی انسان به دو آرایه تعلیم و تربیت، در هیچ فرهنگ و برهه تاریخی و قلمرو جغرافیایی، انکار و نادیده انگاشتن را بر نتافته و نميتابد. در بازخوانی پرسشهای بنیادین میان رشتهای این عرصه، از جمله میتوان به نسبت میان تعلیم و تربیت و گسستها و پیوستهای آن دو اشاره داشت.
اهمیت و ضرورت پرداختن به این موضوع با در نظرداشت دو نکته بیش از پیش روشن ميگردد: نخست اینکه میان تعلیم و تربیت پیوندهای وثیق و پیچیدهای است، چندان که در تمایز و طبقه بندی علوم، چه بسا تعلیم و دانش آموزی، در شمار زیر شاخههای تربیت جای داده شده است. از سوی دیگر، نشناختن قلمروهای تفکیک و جدايی ساحتهای همنشینی و همراهی این دو میتواند به اختلاط روشها، ابزارها و جابجايی اهداف و انتظارات بینجامد که سرانجام کار، نه مربیان در فرآیند تربیت و نه معلمان در امر تعلیم و آموزش، آفاق روشن و از پیش تعیین شده را فرا روی خویش نمیببینند تا در کار خویش، قرین توفیق باشند. بر پایبست چنین نگاهی، نوشتار پیش رو کوشیده است به این پرسش پاسخ دهد و مرزهای جدایی و ساحتهای همنشینی تعلیم و تربیت را به بررسی و پژوهش بنشیند، آن هم نه از منظر علوم آموزشی و تربیتی، که از منظر قرآن؛ زیرا که قرآن کتابی است با دغدغهها و راهبردهای افزون و در خور تأمل در هر دو مقوله آموزش و پرورش، به پیمانهای که در باور برخی از قرآن پژوهان، بارزترین شاخصه قرآن را میتوان رویکرد تربیتی و آموزشی آن برشمرد.
نسبت تعلیم و تربیت در افق نگاهها
مجموع دیدگاهها و آرای اندیشمندان در نسبت تعلیم و تربیت را میتوان در دو گروه جای داد و دسته بندی کرد.
1. این همانی تعلیم و تربیت
برخی از اندیشهگران، میان تعليم و تربیت، رابطه این همانی باور دارند و از همین رو، در تبیین مؤلفههای تربیت انسان، به دانشهایی که باید آموخت و نیز متدها و روشهای دانشافزایی و بایستهها و نبایستههای دانش پژوهی، آرایههای اخلاقی علمی معلمان، مکانهای تعلیم و آموزش و… میپردازند. تعریف زیر از تربیت را میتوان نمادی از چنین نگرش دانست:
«فعالیت یا عملی که آموزشگاهها یا مؤسسات تربیتی از روی قصد و عمد و با هدف معین و برنامههای خاص در رشتههای مورد نیاز به تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان انجام ميدهند.» 1
گذشته از دیگر ملاحظات و بایدها و نبایدهایی که بر این تعریف میتوان برشمرد، مهمترین نکته مربوط به موضوع نسبت تعلیم و تربیت، جای دادن تربیت در حوزه کار آموزشگاهها و مؤسسات آموزشی و در ردیف رشتههای مورد نیاز به تعلیم و آموزش است که نشان میدهد از منظر طرفداران این تعریف، تربیت، خود شاخهای از علم و دانش و نیازمند یادگیری و آموختن است. چنان که تعریف دیگری از تربیت ـ که طرفداران آن خواستهاند نگرش اسلام در موضوع تربیت را بیان کنند ـ نیز به همین فرجام ميانجامد و آن را شاخهای از دانش و علم ميشناساند؛
«تربیت اسلامی، علم آماده سازی انسان مسلمان برای زندگی دنیا و آخرت است، آماده کردن کامل انسان و تربیت بهداشتی، عقلانی، علمی، عقیدتی، معنوی، اخلاقی، اجتماعی، ارادی و نوآوری او در همه مراحل رشد، در پرتو مبانی، ارزشها، روشها و شیوههای تربیتی که اسلام بیان کرده صورت ميپذیرد.» 2
این در حالی است که هم آنان در تعریف علم گفتهاند:
«مقصود از علم، مجموعهای از معلومات و معارف سازماندهی شده است که مربوط به ساختن انسان مسلمان یا ساختن شخصیت اسلامی است، آن گونه که اسلام ميخواهد.»3
بر اساس این دو تعریف، نسبت تعلیم و تربیت، نسبت اینهمانی و یگانگی است.
کاربرد مترادف و همسان انگاری تعلیم و تربیت در گستره بین المللی را نیز میتوان در این گزارش از متفکر و تئوری پرداز عرصه تعلیم و تربیت، «سید علی اشرف» پاکستانی دید که میگوید:
«در ابتدای تأسیس حکومت پاکستان در سال 1947م، وزیر تعلیم و تربیت وقت، از مربیان و متخصصان مسلمان دعوت کرد تا همان نظام تعلیم و تربیتی را که از بریتانیا به ارث رسیده بود، اسلامی کنند و آنجا تنها راه حل پیشنهادی، این بود که در تمام سطوح آموزش، معارف اسلامی به صورت اجباری تدریس شود.» 4
چنان که پیداست، عنوان این هماندیشی، اصلاح تعلیم و تربیت بوده است. با اینکه منظور و مقصود بانیان آن نشست، چیزی جز اسلامی کردن نظام آموزشی در مدارس پاکستان نبوده است، و این بدان معناست که آنها، تصور و تلقی یکسان از تعلیم و تربیت داشتهاند.
2. گسستها و پیوستهای تعلیم و تربیت
دیدگاه دوم در نسبت تعلیم و تربیت، دیدگاهی است که هر دو را در بسیاری از ساحتها همنشین و در پارهاي موارد، جدا و دور از دیگری میبیند.
برای رهیافت روشنتر به این ناسامانی انگارهها، نخست میباید به بيان مفاهيم و تعاريف واژههاي «تعليم» و «تربيت» بپردازيم تا جايگاه و قلمرو مفهومی هر يك بیش از پیش مشخص گردد.
چیستی تعليم
در تعريف تعلیم، سوگمندانه نميتوان شاهد هم داستانی و یگانه اندیشی میان اندیشه ورزان این ساحت بود. از این سبب، تنها به تعریفهای زیر که بخشی از تعریفهای ارائه شده برای تعلیم است و موجهترین تعریفها به نظر ميآید، بسنده ميشود.
گفتهاند: تعلیم «پرورش نيروي فكري و بعد عقلاني انسان» و به تعبير دیگر، «فراهم آوردن زمينه براي رشد و شكوفايي استعدادهاي ذهني انسان» است. 5 و نیز گفته شده است: تعلیم، «ايجاد خلاقيت و ابتكار در فكر و نيروي انديشه انسان» است. 6
در شمار برآیندهای این تعریفها که از تعلیم آوردیم، به چند نکته ميتوان اشاره داشت:
یک: تعلیم ناظر به شکوفا ساختن و به فعلیت در آوردن نیروی فکری یا ذهنی و عقلانی انسان است و از همین رو، تعلیم اختصاص به انسانها دارد، چه تنها انسان است که از نیروی تفکر و عقلانیت بهرهور است.
دوم: نیروی ذهنی و عقل آدمی امکان رشد و افزایش دارد و چنان نیست که از هنگام زاده شدن تا مردن، یکسان و در یک مرتبه قرار داشته باشد.
سه: از جمله عوامل افزایش و شکوفایی نیروی ذهنی و عقلی انسان، دانش افزایی و تعلیم و تعلم است.
چهار: تعليم به معني آموختن، يعني انتقال معلومات از معلم به متعلم است، چه اینکه انتقال دهنده معلومات انسان باشد، و یا هر عامل و ابزار دیگری غیر از انسان که بتواند حامل و انتقال دهنده معلومات به ذهن و نیروی ادراک آدمی باشد.
چیستی تربيت
تربیت نیز همچون تعلیم، از منظرهای متفاوت و معرفتهای گوناگون، تعریفهای مختلف را شاهد بوده است. اما آنچه را ميتوان قدر مشترک و مورد پذیرش تمامی دانشوران این عرصه قلمداد کرد، این است که تربيت مصدر باب تفعيل و از ماده «ربي، يربو» است که در لغت به معناي رشد یافتن و یا رشد دادن متربی ـ بسته به مبدأ اشتقاق آن7ـ است.8
و در اصطلاح، تربيت عبارت است از «رشد دادن یک پدیده از راه برطرف ساختن موانع و فراهم كردن زمينه رشد و شكوفايي استعدادها و به فعليت رساندن قواي نهفته در آن.» 9
بر پایه تعریفهايي كه از تعلیم و تربیت آوردیم، اگر تعلیم و تربیت از منظر مفهومی با یکدیگر سنجش و ارزیابی شود، دستکم دو نکته را به روشنی در ميیابیم:
یک: فراخنای مفهومی تربیت
نخستین دستاورد این مقایسه و سنجش مفهومی آن است که مفهوم تربیت از چند ساحت، فراختر و گستردهتر از مفهوم تعلیم است: نخست اینکه تربيت به انسان اختصاص ندارد. درباره هر موجودي كه قابليت و ظرفیتهای پویا و رشدیاب داشته باشد (اعم از گیاهان، جانداران، حیوانها و انسانها)، تربیت صادق است.
دیگر اینکه تربیت هرگاه در مورد انسان به كار رود ـ چنان که این پژوهش به هنگام کاربرد واژه تربیت همین قلمرو را در نظر دارد ـ، بارور ساختن و به فعلیت نشاندن تمامی امکانهای بالقوه و نیروهای نهفته در تمام سویهها و ابعاد وجودي وي را شامل ميشود و عبارت است از: «کوشش و تلاش برای فعلیت بخشیدن کلیه قابلیتها، موهبتهای جسمانی و روانی ـ عقلی و عاطفی ـ انسان در بعد فردی و اجتماعی».
دو: گونههای تربیت
رهآورد دوم آن است که تربیت آن گاه که نسبت به انسان لحاظ شود، به پیروی از ساحتهای مختلف وجودی و نیروها و استعدادهای گوناگون انسان، به گونههای مختلفی همچون تربیت عقلانی، اخلاقی، دینی، عاطفی، روانی، اجتماعی، جسمانی و بدنی تقسیم ميشود، و تربیت علمی (عقلانی و ذهنی) تنها یکی از زیر شاخههای تربیت است. از همین رو است که ميتوان و باید گفت هر تعلیم و آموزش، نوعی تربیت است، لکن هر تربیتی، آموزش و تعلیم نیست.
نسبت تعلیم و تربیت در قرآن
پژوهنده در آیات قرآنی به وضوح و روشنی در ميیابد که قرآن کریم، از میان دو دیدگاه پیش گفته، به دیدگاه دوم باور دارد. بدین معنا که از یک سو تعلیم و تربیت را دو حوزه و فرآیند قابل تفکیک و بازشناسی از یکدیگر ميداند، اما از سوی دیگر بر آن است که آن دو در بسیاری از موارد همنشیناند.
گسستهای تعلیم و تربیت
1. گسست ماهوی تعلیم و تربیت
مهمترین خاستگاه و ریشه جدا انگاری تعلیم و تربیت از منظر قرآن را ميتوان در دوگانگی هویت و چیستی آن دو سراغ گرفت. رهیافت به این دوگانگی از چند راه میسر است:
الف) دوگانگی مفاهیم تربیتی و تعلیمی در قرآن
قرآن کریم برای بیان واقعیتی به نام آموزش و نیز واقعیت دیگری به نام تربیت، دو عنوان و واژه مستقل برگزیده و به کار بسته است؛ زیرا از دانشطلبی و دانشآموزی، همواره با واژه «تعلیم»، «تعلم» و مشتقات آن، و از تربیت کردن، گاه با واژه «رب» و گاه با واژه «تزكيه» و سایر مشتقات آن یاد كرده است. بدین معنا که هر جا مقصود، تربیت تمامی ابعاد و نیروهای انسانی، در دو بعد مادی و معنوی، جسمی و روحی، بوده است، قرآن کریم واژه «رب» را به کار بسته است؛ مانند آن موارد که سخن از تربیت الهی، تربیت پدر و مادر و یا تربیت فرمانروایان امور، و یا مالک و صاحب چیزی در میان است.10 اما در آن موارد که مراد و مقصود، تربیت و شکوفا ساختن نیروهای معنوی انسانهاست، از واژه «تزکیه» سود جسته است؛ مانند تربیت پیامبران الهی، و کارکرد تربیتی معارف قرآن و کتابهای آسمانی، و یا موارد خود تربیتی انسان، به معنای تصمیم و اراده وی بر پاکسازی جان از رذایل و ناپاکیها.
هر چند واژههاي قرآني ديگري چون رشد، هدايت، شفاء، تقوا، تهذیب، انبات، صنع، اصلاح، تطهیر و… را نيز ميتوان به نوعي ناظر بر تربيت مورد نظر قرآن محسوب داشت، اما هیچ یک به پیمانه تزکیه، ناظر و متمرکز بر روی تربیت دلخواه قرآن، به مفهوم فراهم سازی بستر و زمینه رشد و شکوفایی کششها و گرایشهای مثبت معنوی و متعالی انسانی نیست. گذشته از تأمل در معنا و مفهوم تزکیه که بعداً بدان پرداخته ميشود، از جمله ادلهای که برای اثبات جایگاه محوری تزکیه در میان سایر مفاهیم تربیتی قرآن ميتوان برشمرد، دو چیز است:
يك. از تأمل در واژههای تربیتی و آیاتی که سیمای انسان رشد یافته و تکامل یافته از جنبه استعداد و نیروهای معنوی را ترسیم ميکند، به این رهیافت نایل ميآییم که سایر واژههایی که در ادبیات قرآنی حامل بار تربیتی هستند، چهره متربی در حال شدن و روندگی در مسیر کمال یابی و تربیت پذیری را تصویر ميکنند، حال آنکه دست یافتن به مقام تزکیه، ترسیم کننده سیمای انسان باریافته به قله کمال و ستیغ تربیت یافتگی است؛
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا*وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا) (شمس/ 9-١٠)
«هر کس نفس خود را پاک و تزکیه [=تربیت] کرده است، رستگار شد. و آن کس که نفس خود را با معصیت و گناه آلوده ساخت، نومید و محروم گشته است.»
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى)(اعلی/14)
«رستگار شد آن کس که نفس خویش را تزکیه کرد.»
(… وَمَنْ تَزَكَّى فَإِنَّمَا يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ …) (فاطر/18)
«و هر کس به تزکیه و پاکی خویش بپردازد، نتیجه آن به خودش باز ميگردد.»
دو. دلیل دیگر آن است که فرآیند رسالت پیامبران و مهمترین کار ویژه آنان در قرآن، تعلیم و تزکیه آدمیان معرفی شده است؛
(لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ …)(آل عمران/164)
«خداوند بر مؤمنان منت نهاد [=نعمت بزرگی بخشید] هنگامی که در میان آنها پیامبری از خود ایشان برانگیخت که آیات او را بر آنها ميخواند و آنها را پاک ميکند و کتاب و حکمت ميآموزد.»
(اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى*فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلَى أَنْ تَزَكَّى)(نازعات/17- 18)
«(ای موسی!) به سوی فرعون برو که طغیان کرده است و به او بگو: آیا ميخواهی پاکیزه شوی؟!»
بر اساس این آیات شریفه، انسان و جامعه مزکی و پیراسته از آلایشها و رذیلتها، همان انسان و جامعة آرمانی است که انبیای الهی در پی آن بوده و غایت و هدف نهایی تلاشها و کوششهای آنان به حساب ميآید. دیگر اهداف انبیای الهی، اهداف میانی به شمار ميرود.
بر پای بست این دو دلیل، ميتوان گفت واژه تزكيه ژرفترین و فراگيرترين واژهاي است كه قرآن در مورد تربيت انسان مطلوب و مورد نظر خویش به كار برده است.
برآیند آنچه آمد، این است که فرآیند تعلیم و تربیت در کاربرد قرآنی با دو تعبیر و عنوان یاد شده است. این دوگانگی تعبیر از تعلیم و تربیت که بیتردید نميتوان آن را مسامحه و یا ناگزیری در تعبیر از جانب قرآن برشمرد، بلکه باید باور داشت انتخاب واژههای متفاوت، در پی هدف و مقصودی، و از جمله توجه دادن مخاطبان خود به این تفاوت و جدايی صورت پذیرفته است، به دلایل چند، نشانگر تفاوت ماهوی تعلیم و تربیت از منظر قرآن است.
ب) گسست مفهومی تعلیم و تزکیه
آنچه از لغت، اصطلاح اندیشمندان علوم تربیتی و آموزشی، عرف اهل زبان و کاربردهای قرآنی بر ميآید، نشان دهنده آن است که تعلیم و تزکیه دست کم در دو ساحت، گسست و جدایی دارد:
یک: تعلیم و تعلم در ذات خود، حامل مفهوم اثباتی و به معنای افزایش چیزی بر ذهن و نیروی عقلانی و ادراکی آدمی است، حال آنکه تزكيه، بیشتر و یا همواره، معنا و مفهوم سلبی را بازگو ميکند؛ چه تزکیه در قرآن، بدان سان که قرآن پژوهان و زبان شناسان گفتهاند، به یکی از سه معنا به کار رفته است: رشد و نمو، مقدار معینی از مال که برای مساکین پرداخت ميشود، و پاکی نفس انسانی. اما این هر سه معنا به یک چیز بر ميگردد و آن، رشد و نمو است.
راغب در «مفردات» ميآورد:
«أصل الزَّكَاةِ: النّموّ يقال: زَكَا الزّرع يَزْكُو: إذا حصل منه نموّ و بركة. و منه الزَّكاةُ: لما يخرج الإنسان من حقّ اللّه تعالى إلى الفقراء، و تسميته بذلك لما يكون فيها من رجاء البركة، أو لتزكية النّفس، أي: تنميتها بالخيرات و البركات، أو لهما و بِزَكَاءِ النّفس، و هو أن يتحرّى الإنسان ما فيه تطهيره،…»11
«اصل معنای زکات، رشد و نمو است، از این رو، زراعتی که رشد و بازدهی بسیار داشته باشد، با عنوان «زکا الزرع» توصیف ميشود، و نیز به مقداری از مال که به عنوان حق الهی به فقیران داده ميشود، زکات گفته ميشود، زیرا که این کار باعث رشد مال و یا جان و یا هر دو ميشود. و نیز به رشد نفس انسانی که از راه انجام کارهای رشدآور میسر ميگردد، زکات گفته ميشود.»
طبرسی در «مجمع البیان» ميگوید:
«والزکاة والنماء و الزیادة نظایر فی اللغة.» 12
«در زبان عرب، زکات، رشد و زیاد شدن، به یک معناست.»
لکن جای این پرسش وجود دارد که به هر رشد و نموی تزکیه گفته ميشود، یا تزکیه، رشد و نموی است که از راه برطرف ساختن موانع و بازدارندههای تکامل و شکوفايی یک چیز حاصل ميآید؟ سخن نگارنده «التحقیق فی کلمات القرآن» ميتواند پاسخی مناسب برای این پرسش باشد؛
«والتحقیق أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو تنحية ما ليس بحقّ و إخراجه عن المتن السالم. و ذلك كازالة رذائل الصفات عن القلب، و تنحية الأعمال السيّئة عن برنامج الحياة الإنساني، و إخراج حقوق الناس عن المال، و تنحية ما كان ملحقا من الباطل و الفساد عن المتن الصحيح.»13
«سخن مطابق با حقیقت آن است که اصل یگانه در معنای ماده «زکاة»، دور ساختن و بیرون کردن امور ناحق از متن سالم است، همچون پیراستن قلب از صفات رذیله و پیراستن برنامههای زندگی از رفتارهای زشت و ناپسند و پرداختن حقوق الناس و برکنار کردن هر آنچه فاسد و باطل است از متن حیات درست و سالم.»
دریافت بیضاوی از معنای تزکیه نیز همین است. او در «انوار التنزیل» در تفسیر آیه (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى) ميآورد:
«تطهر من الکفر و المعصیة.» 14
«جان را از کفر وگناه پاکیزه ساخت.»
سیوطی نیز در تفسیر همین آیه ميگوید:
«تطهر بالأیمان.»15
«نفس خود را با ایمان پاکیزه ساخت.»
علامه طباطبایي نیز در تفسیر و مفهوم واژه تزکیه ميآورد:
«و التزكية هي التطهير، و هو إزالة الأدناس و القذارات، فيشمل إزالة الاعتقادات الفاسدة كالشرك و الكفر، و إزالة الملكات الرذيلة من الأخلاق كالكبر و الشح، و إزالة الأعمال و الأفعال الشنيعة كالقتل و الزنا.»16
«تزکیه، پاکیزه ساختن به معنای پیراستن آلایشها و آلودگیهاست که شامل پاکسازی باورهای فاسد، همچون پیراستن شرک و کفر، و پیراستن اخلاق از ملکات رذیلهای چون کبر و حرص و کارهای زشت و ناپسند چون کشتن و زنا کردن ميشود.»
شهید مطهری نیز پیرایش و پالایش را در معنا و مفهوم تزکیه نهفته دانسته و ميگوید:
«یزکیهم در لفظ به معنای پاکیزه گردانیدن است و مشتمل بر پرورش و تربیت است.» 17
بدین سان باید گفت تزکیه، رشد دادن، شکوفا ساختن و افزودن بر چیزی از راه برطرف ساختن موانع و آسیبهایی است که در مسیر کمال آن چیز قرار دارد، به گونهای که اگر آن موانع و آسیبها بر سر راه قرار نگیرند، مسیر کمال و شکوفایی از سوی متربی و کمالپذیر به صورت طبیعی و تدریجی طی خواهد شد. از این رو، كاربست واژه تزكيه در تربیت نفس آدمی، ناظر بر پاكسازي جان از رذیلتهایی است که با نبود آنها، آراستگی به فضايل و رشدیابی در جهت صلاح و كمال شايسته انسانی هموار ميگردد.
این تبیین از چیستی و حقیقت معنای تزکیه با نگره انسان شناختی قرآن بسی هماهنگ و سازگار است؛ چه انسان در نگره قرآن، در ذات و سرشت خویش، کمالخواه، زیبایي طلب و رونده به سمت نیکیها و دوری گزین از بدیها و زشتیهاست، مگر آن گاه که هواهای نفسانی و غرایز حیوانی (موانع) بر سر راه او قرار گیرد و مانع حرکت و سیر او به سمت رشد و کمال گردد. بر اساس این دیدگاه انسان شناختی قرآن، مهمترین کار مربی در فرایند تزکیه و تربیت، شناساندن، زدودن و برطرف ساختن موانع و آفتهایی است که بر سر راه متربی قرار دارند و یا قرار ميگیرند. آیات شریفه زیر بخشی از این واقعیت را باز ميگوید:
(يَا أَيُّهَا الإنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا…) (انشقاق/6)
«ای انسان! تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت ميروی.»
(فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ…)(روم/30)
«پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن، این سرشتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده است. دگرگونی در آفرینش الهی نیست.»
فطرت، گونهای خاص از آفرينش است كه پایه درك و شناخت حقايق و از سوی دیگر زمينه و بستر گرايش آدمي به ايمان و ارزشهاي اخلاقي به شمار ميرود. ايمان به مبدأ، معاد، نبوت، پرستش، نيايش، آراستگي به اخلاق و فضايل، همه و همه در فطرت و سرشت آدمي ريشه دارد و از همين رو، مهمترین کار مربيان و رسولان الهي براي پرورش انسان، بیدار کردن فطرت و تمایلات نهادی آنان و توجه دادن به آن بوده است. در سخني از امام علي7 آمده است:
«خداوند پيامبرانش را برانگيخت تا از مردم پايبندي به ميثاق فطرت را طلب كنند و نعمتهاي فراموش شده خداوند را به يادشان آورند.» 18
البته فطرت را نشيب و فراز است؛ چه بر اثر غفلت و غبار معصيت رو به خمول مينهد. از اين رو، هدايت و بيداري و باروري آن به مراقبت و تربيت نياز دارد. خداوند در بيان اين واقعیت روانی انسان، و نیز عوامل زداینده غفلت و بازگشت به فطرت نخستین، در جای جای کتاب وحیانی قرآن سخن گفته و از این میان به دو عامل تشریعی و تکوینی اشاره کرده است. چه از یک سو، در کارکرد تربیتی قرآن در غفلت زدایی و بیدارسازی فطرت آدمیان ميفرمايد:
(وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ)19
«ما برای مردم در این قرآن از هر نوع مثلی زدیم، شاید متذکر شوند.»
و از سوی دیگر، بلاها، تنگناها و فشارهای بسیار شدید و ناگهانی را زداینده غفلت و بیداری فطرت و عامل تربیت معرفی ميکند؛
(وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلا إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الإنْسَانُ كَفُورًا)20
«و هنگامی که در دریا ناراحتی به شما برسد، جز او، تمامی کسانی را که (باعث حل مشکلات خود ميپنداشتید و) ميخواندید، از یاد ميبرید، اما زمانی که شما را نجات بخشید و به خشکی رهنمون شد، از او روی ميگردانید، و انسان بسیار ناسپاس است.»
چنان که پیداست، در این آیه شریفه، هم از حالت رکود فطرت و هم از آنچه که مایه بیداری فطرت ميشود، سخن رفته است. در آیه دیگر، به صورت بارزتر و شفافتر، پیروی از تمایلات و هواهای نفسانی را مانع پرورش و تربیت انسان متعالی معرفی ميکند و پیمودن راه کمال و دست یازیدن به مقام قرب الهی را بازداشتن نفس از خواستههای شهوانی و پست ميشمارد؛
(وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى*فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى)21
«و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوا باز دارد، قطعاً بهشت جایگاه اوست.»
دو: عرصه دوم گسست و جدایی مفهومی تعلیم و تزکیه را ميتوان در این ساحت به مشاهده نشست که تعلیم و تربیت، هر دو، پاسخ به نیازهای وجودی و کاربست استعدادهای انسانی است، لکن علم و دانش، از مقوله بینشهاست، حال آنکه تربیت از اقسام گرایشهاست.
در انسان گرایشهای مختلف و گوناگون وجود دارد؛ گرایشهای مادی چون گرایش و میل جنسی، میل به خوراک و غذا. و گرایشهای معنوی همچون میل به نوع دوستی، زیبایی خواهی، کمال طلبی و… . کار تربیت، تعدیل این غرایز و گرایشها و رهنمون كردن آنها به سوی تعالی از راه مهار و هدایت کردن نوع نخست، و رشد و پرورش دادن گروه دوم است. وضوح این مدعا چنان است که نیازمند استشهاد به نصوص قرآنی نیست. با این همه، به یادکرد یک نمونه ميپردازیم:
(أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الأبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ)(حج/46)
«آیا آنان در زمین سیر نکردند تا دلهایی داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند، یا گوشهای شنوایی که با آن (ندای حق را) بشنوند؟! چرا که چشمهای ظاهر نابینا نميشود، بلکه دلهایی که در سینههاست، کور ميشود.»
در این آیه شریفه، معرفت افزایی از رهگذر مطالعات میدانی و جهانگردی، مایه رشد نیروی عقلانی و گشایش افقهای جدید بر روی پژوهشگر قلمداد شده است که ميتواند به حقگرایی بینجامد و از سوی دیگر، فرو بستن نیروی عقلانی و حواس افزاینده معرفت، عامل تنگنایي دید و گرفتاری در حصار جهل و نابینایی توصیف شده است.
بر اساس آنچه یاد شد، ميتوان دریافت که کارکرد تفکیکناپذیر دانش و تعلیم، گشایش دید و فزونی بینشهاست. اما کارکرد نخستین و مورد انتظار تزکیه و تربیت معنوی، رشد نیروهای معنوی، خدا باوری، تقوا، پرهیز از نبایستهها و پیرایش رذیلتها معرفی شده است؛
(فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى)(نجم/32)
«خود را پاک و پیراسته نشمارید، چه خداوند، پرهيزکاران را بهتر ميشناسد.»
گذشته از این مطلب که ستوده و بایسته است انسان خود را مزکی و متقی بینگارد و یا چنان انگارهای ناپسند و مذموم است، سیاق آیه شریفه نشانگر آن است که تزکیه و پیراستگی، به مفهوم دست یازیدن به تقوا و مدارج والای معنوی است. انسانی که ادعای مزکّی بودن را دارد، الزاماً مدعی دست یازیدن به تقواست.
شاید بر پایه آنچه آمد، کسانی چون ارسطو، فارابی، بوعلی، مسکویه، خواجه نصیر، ابن خلدون و پارهای از تربیت پژوهان امروزین، تربیت را فن خواندهاند. 22
ج) قبض و بسط تعلیم و تربیت
بر اساس آموزههای قرآنی، تزکیه و تربیت معنوی، مرتبت و مقامی است دایر بین نفی و اثبات که انسان یا بدان مرتبت نایل ميشود و یا نميشود. چنان نیست که فردی تنها بهرهای اندک از آن را داشته باشد و فرد دیگر بهره افزونتر، آن گونه که صفت تقوا چنین است.
در این نگاه، انسانها به دو گروه تزکیه شدگان و تزکیه ناشدگان قابل تقسیم و گروه بندی هستند. آن دسته از کسانی که خود را به آرایه تزکیه آراستهاند، به نیکوترین ساختار و منزلت «احسن تقویم» (تین/4) دست یافتهاند. و آنان که از رسیدن به این مقام و مرتبت فرو ماندهاند، در «اسفل سافلین» (تین/5) اند. اما علم و تعلیم یافتگان چنان نیستند؛ علم خود مقولهای ذو مراتب و تشکیک پذیر است. به دنبال آن، تعلیم و آموزش نیز دارای مراتب و قابل محاسبات کمی است. از این سبب در ادبیات قرآن کریم، از فزونی و یا اندک بودن دانش سخن گفته شده و علم و آگاهی، در قلمرو محاسبات کمّی و اندازه گیری جای داده شده است. خداوند به هنگام مقایسه دانش انسان و خدا، آگاهی انسان را ناچیز و اندک برشمرده است؛
(…وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِيلا)(اسراء/85)
«و جز اندکی از دانش به شما داده نشده است.»
چنان که پارهای از انسانها را نیز دارای گستره علمی افزونتر نسبت به دیگران برشمرده است؛
(وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ…)(بقره/247)
«و او (طالوت) را در علم و جسم وسعت بخشیده است.»
بر پای بست همین نگاه تشکیکی و بسط و قبض پذیری دانش است که خداوند به آخرین و دانشمندترین پیامبران خود ميآموزد تا افزونی بیشتر علم و آگاهی را از پروردگار خویش بخواهد؛
(وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا)(طه/114)
«و بگو: پروردگارا! علم مرا افزون کن!»
2. گسست قلمروهای تعلیم و تربیت
آنچه در وجود انسان بستر و زمینه دانش پذیری را فراهم ميآورد، نیروی ادراکی و یا به دیگر سخن، عقل و ذهن آدمی است. ولي استعدادهایی که با تربیت و تزکیه مواجه است، تمامی نیروهایی است که از آنها با عنوان گرایشهای تعالی خواه، فطرت الهی، سرشت خدا آشنا و یا نفس و تمام هویت انسان یاد ميشود. از این رو، در خطابهای قرآنی، برای تزکیه و تربیت معنوی، همواره از رشد و تعالی نفس از راه زدودن و برطرف ساختن موانع سخن به میان آمده است، چندان که هر جا سخن از تزکیه است، سخن از نفس و پیراستن و بالندگی آن است؛
(وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا* فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا* قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا* وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا) (شمس/7-10)
3. تفاوت کانونهای تربیت و تعلیم
محیط خانواده، نخستین و مهمترین کانون پرورش و تربیت کودک است. کودک در این کانون، ميآموزد و تربیت ميشود. اما از میان دو گزینه کارکرد آموزشی و تربیتی خانواده، مهمترین آن دو و آنچه در ابتدا از خانواده انتظار ميرود، رسالت آن در تربیت معنوی و تعالی و پرورش روحی و روانی کودک است. آیه شریفه (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا)(تحریم/6) و نیز روایت قرآن از نصایح لقمان به فرزندش (لقمان/12-19) بیانگر آن است که محیط خانواده در گام نخست، محیط و کانون تربیت کودک است. در رسالة حقوق امام سجاد7 نیز آمده است:
«حق فرزندت آن است که بدانی او از تو است و خوب و بد او در این دنیا به تو وابسته است. تو مسئول و سرپرست او در تربیت درست و رهنمونی وی به سوی پروردگار و یاری رساندن به او در اطاعت خداوند هستی.» 23
این در حالی است که در هیچ یک از آیات و آموزههای صریح قرآنی، فرمان و یا سخنی در مسئولیت و الزام خانواده به علم آموزی و دانش افزایی کودک مشاهده نميشود. این بدان معناست که سالهای آغاز کودکی و مدت زمان حضور کودک در خانواده را ميباید سالهای تربیت و پرورش روحی فرزندان نامید، تا هنگامی که کودک در محیطهای اجتماعی و تعلیمی پا ميگذارد، از شخصیت استوار و مستحکم تربیتی و روحی برخوردار باشد. راز تعیین سن تعلیمی ـ هفت سالگی ـ برای کودک در اندیشه دینی را شاید بتوان در همین نکته نهفته دانست و نتیجه گرفت که سالیان کودکی و حضور تمام وقت کودک در خانواده ـ پیش از هفت سالگی ـ، سالهای تربیت است و پس از این سالها که کودک در محیطهای دیگر پا ميگذارد، دوره تعلیم و آموزش او فرا ميرسد.
4. گسست عوامل و اسباب تعلیم و تربیت
یکی دیگر از عرصههای گسست تعلیم و تربیت، حوزه اسباب و عوامل تربیتی و تعلیمی است، چرا كه قرآن پارهای از عوامل و اسباب را در شمار عوامل تزکیه و تربیت انسان برشمرده است که این دسته از عوامل را به شکل معمول و متعارف، نميتوان از اسباب دانش طلبی محسوب داشت؛ عواملی چون صدقه دادن مال، برپا داشتن نماز، رعایت و پاسداشت احکام خانواده؛
(خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا…)(توبه/103)
«و از اموال آنها صدقهای بگیر تا به وسیله آن، ایشان را پاک سازی و پرورش دهی.»
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه مينویسد:
«تطهیر و تزکیه خطاب به پیامبر است و نه صفت صدقه، چون ضمیر «بها» به صدقه بر ميگردد و معنا چنین ميشود که: با گرفتن صدقه از اموال ایشان، جان و نفس ایشان را پاک و مزکی گردان.» (طباطبایی، 9/377)
(وَسَيُجَنَّبُهَا الأتْقَى* الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى)(لیل/18-17)
«و به زودی با تقواترین مردم از آن [آتش جهنم] دور داشته ميشود، همان کس که مال خود را (در راه خدا) ميبخشد تا پاک شود و رشد یابد.»
(إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَمَنْ تَزَكَّى فَإِنَّمَا يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ…) (فاطر/18)
«تو فقط کسانی را بیم ميدهی که از پروردگار خود در پنهانی ميترسند و نماز را برپا ميدارند و هر کس راه رشد و پاکی در پیش گیرد، نتیجه آن به خودش باز ميگردد.»
(وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذَلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ…) (بقره/232)
«و هنگامی که زنان را طلاق دادید و عدّه خود را به پایان رساندند، مانع آنها نشوید که با همسران (سابق) خود ازدواج کنند، اگر در میان آنها به طور پسندیدهای تراضی برقرار گردد. این دستوری است که تنها افرادی از شما که ایمان به خدا و روز قیامت دارند، از آن پند ميگیرند (و به آن عمل ميکنند.) این (دستور) برای رشد و شستن آلودگیهای خانواده شما مؤثرتر است.»
همان سان که هویداست، از یک سو در سه آیه شریفه، انفاق و بخشش مال و برپا داشتن نماز و در آیه چهارم رعایت و اجرای قوانین الهی درباره خانواده ـ که جملگی از مقوله عمل و رفتار و بیرون از کاربست استعدادها و نیروهای درونی انسانی است ـ، مایه پرورش و تربیت انسان قلمداد شده است. از سوی دیگر، پیداست که دانش و آگاهی را نميتوان از این معبر تحصیل کرد؛ به این معنا که هرگز کسی به جای به کار انداختن نیروی عقلانی و ذهنی، با دادن و بخشش مال ـ هر چند در راه خدا و بهترین موارد ـ نميتواند به کسب مدارج علمی (البته علوم اکتسابی) نایل آید. تعلیم و آگاه کردن متعلم، نیازمند بکارگیری مستقیم استعداد و توان ذهنی شخص و عملیاتی است که ميباید مستقیماً بر روی خود فرد و نیروی ذهنی او انجام پذیرد تا فرآیند دانشورزی تحقق بپذیرد. (ناگفته نباید گذاشت که تأثیر انجام عمل صالح بر دانش افزایی و دریافتهای ویژه، جای خود دارد که ما در مباحث آینده بدان خواهیم پرداخت. سخن کنونی، ناظر به جریان عادی دانش افزایی است.)
5. گسست روشهای تعلیم و تربیت
تعلیم و تربیت را در شیوههای تعلیمی و تربیتی نیز ميتوان دوگانه و متفاوت دریافت. رهیافت روشنتر به این تفاوت، با نگاه از منظر برونزا بودن تمامی گونههای علم و دانش انسانها و درونزایی تعلیم و تزکیه میسر است؛ بدین معنا که تقسیم دانش بر دو گونه ضروری و اکتسابی و تعیین مصادیق هر یک، از دیر زمان جای گفتگو و معرکه آرای اندیشمندان و فیلسوفان مسلمان و غیر مسلمان بوده است. لکن پژوهنده در آیات قرآنی، به سهولت ميتواند دریابد که تعلیم و فراگیری دانش، فرآیندی است که از بیرون به انسان تزریق ميشود. این ساز و كار و قانونمندی، حتی شامل آنچه که خودآگاهی پیامبرانه نامیده ميشود و نیز آگاهیهای پیشینی و معرفتهای فطری انسان نیز ميشود، زیرا آن دو، عطیه و موهبتی از ورای خواست و اراده انسان معرفی ميگردد که در قلب نبی سرازیر و یا به وسیله آموزگار غیبی بدو آموخته ميشود.
معرفتهای پیشینی انسانها نیز دانستههایی است که از ورای وجود او به نهاد آدمیان راه یافته و به ودیعت گذاشته شده است. این دگرآموزی را حتی درباره فرشتگان نیز ميتوان دید. به هر روی، در قرآن کریم موردی را نميتوان سراغ گرفت که دانش و معرفت حصولی نامیده شود و نه اکتسابی. برای رهیافت روشنتر به این موضوع، به یادکرد نمونههایی از آیات شریفه قرآنی که بیانگر مدعای پیش گفته است بسنده ميکنیم.
الف) تعلیم دانشهای سرشتی به انسان
خداوند در قرآن تمامی دانش و آگاهیهای بشری را یافتههایي ميداند که از ورای وجود انسان بر ذهن و عقل او وارد ميشود؛ چه قرآن، از یک دسته آگاهی و دانشهایی سخن ميگوید که انسانها پیشاپیش آنها را ميدانند. این دانشها، یافتههای درونی و خود جوش نیستند، بلكه آگاهی و دانشهای تعلیمی و راه یافته از بیرون آدمی به ذهن و نیروی ادراکی اوست؛
(وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْمَاءَ كُلَّهَا…)( بقره/31)
«سپس علم اسماء [=علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات] را همگی به آدم آموخت.»
(عَلَّمَ الإنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ)(علق/5)
«و به انسان آنچه را که نميدانست، آموخت.»
(خَلَقَ الإنْسَانَ*عَلَّمَهُ الْبَيَانَ)(الرحمن/3-4)
«انسان را آفرید و به او بیان را آموخت.»
دسته دیگر از دانشها، دانشهایی است که بعداً و در جریان زندگی افراد حاصل ميشود. ناگفته پیداست که آنها نیز اکتسابی و دریافتهای بیرونی است؛
(وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَالأفْئِدَةَ) (نحل/78)
«و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج کرد، در حالی که هیچ چیز نميدانستید، و برای شما، گوش و چشم و عقل قرار داد تا شکر نعمت او را به جای آورید.»
در این آیه شریفه، سخن از تمامی دانشهايی است که انسانها در مسیر زندگی به دست ميآورند (دانشهای اکتسابی). خداوند یادآور ميشود که این دانشها نیز از بیرون و به وسیله ابزار و تجهیزات دانشآموزی، که دست آفرینش در وجود آدمیان تعبیه کرده است، حاصل ميشود. چنان که آگاهی داوود پیامبر به دانش زره سازی ـ که ميتواند نماد و نمونهای از دانشهای تجربی و اکتسابی باشد ـ، یافته بیرونی و تعلیمی از سوی خداوند قلمداد شده است؛
(وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ)(انبیاء/80)
«و ساختن زره را به خاطر شما به او تعلیم دادیم، تا شما را در جنگهایتان حفظ کند.»
از این قبیل است تمامی دانشهای تجربی و علمی که از رهگذر مطالعه در پدیدارهای طبیعت و یا تحولات و تأملات عقلانی در تاریخ و سرنوشت امتهای گذشته نصیب انسان ميگردد.
ب) دانشهای پیامبرانه
آگاهی پیامبران الهی نیز فرآیند عمل و القای از بیرون بر ذهن و قلب آنهاست. آیات بسیاری بر این معنا دلالت دارد که تنها ميتوان به نمونهای از آنها که از تعلیم دانش به داوود، یوسف، عیسی و پیامبر خاتم9سخن ميگوید، اشاره کرد:
(وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ…)(بقره/251)
«و داوود، جالوت را کشت، و خداوند حکومت و دانش را به او بخشید.»
(وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الأحاديث…)(یوسف/6)
«و این گونه پروردگارت تو را بر ميگزیند و از تعبیر خوابها به تو ميآموزد.»
(وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإنْجِيلَ…)(مائده/110)
«و هنگامی که کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به تو (عیسی) آموختم.»
(وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ…)(نساء/113)
«و خداوند کتاب و حکمت بر تو (پیامبر) نازل کرد و آنچه را نميدانستی، به تو آموخت،»
ارتباط دانشورزی با بیرون از وجود آدمی، و انحصار علم و آگاه شدن به مکانیزم دیگر آموزی، به اندازهاي واضح و روشن است که حتی مشرکان عرب جاهلی که درباره دانش پیامبر9 ابراز تردید ميکردند، تردید آنان بر اصل آموخته بودن دانش نبوی نبود و مدعی نبودند که دانش پیامبر نوعی جوشش درونی و یافتههای خود اوست، بلكه تردید و شک آنان به منبع دانش نبوی بود که آن را فرآیند تعلیمی از جانب جنیان و یا بشر و انسانی که با پیامبر در ارتباط بود، قلمداد ميکردند و نه وحیانی و آسمانی؛
(وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ…)(نحل/103)
«ما ميدانیم که آنها ميگویند این آیات را انسانی به او تعلیم ميدهد.»
و خداوند نیز در پاسخ مشرکان، وحیانی و فرا انسانی بودن دانش پیامبر را گوشزد ميکند و تعلیم و آموختن آن یافتهها از افراد بشر را انکار ميکند و نه اصل آموخته بودن آن را؛
(إِنْ هُوَ إِلا وَحْيٌ يُوحَى*عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى)(نجم/4-5)
«آنچه ميگوید، چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست. آن کس که قدرت عظیمی دارد [= جبریل أمین]، او را تعلیم داده است.»
ج) تعلیم یابی فرشتگان
فرشتگان الهی نیز که موجودات مجردند و امکان دسترسی آنان به دانش خودآموخته و درونزا بیشتر قابل قبول و تصور مينماید، داشتههای علمی خود را رهین اعطا و تعلیم الهی هستند؛
(قَالُوا سُبْحَانَكَ لا عِلْمَ لَنَا إِلا مَا عَلَّمْتَنَا…)(بقره/32)
«فرشتگان گفتند: پروردگارا! تو پاك و منزّهي، اما ما دانشی غیر از آنچه به ما آموختی نداریم.»
د) دانشهای نابایسته
قرآن کریم، شماری از دانشهای قابل دسترسی برای انسان را به دلیل کاربردهای زیانآور آن، نکوهیده و نبایسته ميشمارد، از این رو، در همان حال که دانش و دانشورزی را به غایت ميستاید، انسانها و جامعه انسانی را از آموختن چنان دانشهایي بر حذر ميدارد، و یا از کاربردهای ویرانگر و زیان بخش آن پرهیز ميدهد. این واقعیت نشان ميدهد که دانشهای مخرب و زیانآور نیز منشأ و خاستگاه برون انسانی دارد و نیازمند تعلیم و فراگیری است؛
(وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى…)(بقره/102)
نتیجه نصوص یاد شده وحیانی آن است که دانش تمامی موجودات و آفریدههایي که قابلیت و ظرفیت دانشوری و علم آموزی را دارند، منشأ بیرونی دارد. آن منشأ بیرونی ميتواند خدا باشد، یا شیطان، یا فرشتگان و یا دیگر منابع شناخته شده علم آموزی.
این در حالی است که تزکیه و تربیت بیش از آنکه رهآورد عوامل بيرونی باشد، دستاورد اراده، نیت، انگیزه و تلاشهای درونی به معنای پیراستن جان و نفس از آلایشها و رذیلتهاست. آیات شریفه زیر را ميتوان شاهد روشن این مدعا برشمرد:
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا)(شمس/9)
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى)(اعلی/14)
(وَمَنْ تَزَكَّى فَإِنَّمَا يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ)(فاطر/18)
گو اینکه عوامل بیرونی به عنوان اسباب و عوامل پیرایشگر و یا کمک رسان به اراده و تصمیم انسانی ميتواند در پالایش و تزکیه انسان ایفای نقش کند، اما کارکرد و نقش محوری از آن خود انسان است. به همین سبب در بیشتر آیات شریفه قرآنی که ناظر بر تربیت انسانهاست، و از جمله آیاتی که واژه تزکیه در آنها به کار رفته است، تزکیه به خود انسان نسبت داده شده است. در آن موارد هم که تزکیه به خداوند و یا پیامبران الهی نسبت داده شده، بدان معناست که تزکیه کنندگان، مقدمات، راهبردها و پیشنیازهای تزکیه را در اختیار آدمی قرار ميدهند و نه اصل کار پیراستن و تزکیه جان و نفس خویشتن را، چرا كه تزکیه، تکلیف و مسئولیتی است بر عهده خود فرد.
به عنوان نمونه، در آیات 44 تا 51 سورة مبارکة نساء، خداوند پس از سرزنش اهل کتاب به دلیل اعراض ایشان از هدایت و راهبردهای قرآنی و ابراز این نکته که اگر آنها به جای اعراض ميگفتند «سمعنا واطعنا…» برایشان بهتر بود، این واقعیت را باز ميگوید که آنها برای دستیابی به رشد، تربیت و پاکی، به بیراهه ميروند، زیرا که رسیدن به سعادت، رشد و تزکیه، تنها در پرتو هدایت و راهبردهای وحیانی و الهی قرآن میسر است؛
(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ وَلا يُظْلَمُونَ فَتِيلا)(نساء/ 49)
«آیا ندیدی کسانی را که خودستایی ميکنند؟ (و پاک و پیراسته نشان ميدهند، این خودستاییها بیارزش است) بلکه خدا هر کس را بخواهد، پاک و پاکیزه ميکند و به رشد و نمو ميرساند.»
قابل توجه اینکه موارد و مصداقهای خارج از این قانونمندی را به صورت انگشت شمار ميتوان یافت. بدین معنا که در پارهای از موارد، پیش از اراده و عمل خود انسان، تربیت و تزکیه فراارادی و فراانسانی به شماری از انسانها نسبت داده شده است. مانند:
(قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا)(مريم/19)
«گفت: من فرستاده پروردگار توام، (آمدهام) تا پسر پاكيزهاى به تو ببخشم!»
اما این نمونهها، گذشته از آنکه اندک است، همانند عصمت انبیا و خودآگاهیهای پیامبرانه باید فهم و تحلیل شوند، زیرا که جملگی غیر متعارف، فراتر از قانون و فراقاعده طبیعی قلمداد ميشوند.
6. گسست فرایندهای تعلیم و تزکیه
برآیند تربیت و تزکیه جان، عبور از آلودگی، خمود، خواب و غفلت نیروهای تعالی خواه و کمال جوی انسانی است؛
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها*وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها)(شمس/9-10)
ولي فرآیند و بازخورد مستقیم و بلاواسطه آموزش، کشف و رسیدن به افقهای جدید و تازهای از شناختها و رستن از جهل و نادانی است؛
(وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ)(بقره/151)
تعلیم و تعلم، نه تنها الزاماً به تربیت و پیرایش از آلودگی و عبور از آلودگی، خمود، خواب و غفلت نیروهای تعالی خواه و کمال جوی انسانی نميانجامد که گاه خود، مانع و حجاب جان ميگردد؛
(إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ … وَلا يُزَكِّيهِمْ )(بقره/174)
«کسانی که کتمان ميکنند آنچه را که خدا از کتاب نازل کرده است … خداوند زمینه پاکی ایشان را فراهم نميکند.»
(وَمَا تَفَرَّقُوا إِلا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ…)(شوری/14)
«و آنان (اهل کتاب) پراکنده نشدند، مگر پس از آنکه علم و آگاهی به سراغشان آمد. و این تفرقه جویی، جز از سر انحراف از حق (و عداوت و حسد) نبود.»
بر اساس این دو آیه مبارکه، دانش و آگاهی ميتواند مانع جدی بر سر راه کمال و تعالی انسان باشد؛
(وَ لَئنِِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِين)(بقره/145)
«هر گاه پس از آگاهى، پى خواهشهاى ايشان بروى، از ستمكاران خواهى بود.»
اصل طرح این احتمال که انسان در عین آگاهی داشتن به راه درست و حقیقت، باز هم امکان عدول از حق و پیروی از گمراهان و ستمگران را دارد، شاهد بر این معناست که دانش الزاماً به رستگاری و پیراستگی نميانجامد. چه بسا عالمان و دانایانی که در ورطه هلاکت افتادهاند.
روایت قرآن از شخصیتهای اندیشمند و گمراه و مایه ضلالت دیگران (بلعم باعور) دلیل دیگر این واقعیت است. بر پایه همین تفاوت و جدایی است که ميتوان عالمان را به دو دسته عالمان خوب و عالمان بد تقسیم کرد، اما تربیت یافتگان و انسانهای مزکی را جز به خوبی نميتوان ستود.
7. کاربرد نمادهای تغایر تعلیم و تربیت
گویا بر اساس آنچه تاکنون در تمایز و عرصههای جدایي تعلیم و تربیت آوردیم، در آن شمار از آیات قرآن که تعلیم و تزکیه در یک آیه و پشت سر هم قرار گرفته است، از نمادهای جداکننده (واو عطف) که نمایانگر تغایر و دوگانگی «معطوف» (تزکیه) و «معطوف علیه» (تعلیم) ميباشد، استفاده شده است؛ مانند:
(كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَ…) (بقره/151)
(لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ…)(آل عمران/164)
(بی آنکه به تبیین چرایي و راز تقدم تزکیه در برخی از این آیات و تعلیم در برخی دیگر بپردازیم،) آنچه آشکار و شاهد مدعاست، این است که تعلیم و تربیت، دو حقیقت جدا از هم تصویر شده، به گونهاي که هر یک بدون دیگری قابل دریافت و تصور است. از همین رو، از نماد جداکننده و مغایر نما استفاده شده است تا نشان دهد تعلیم و تزکیه متفاوت و جدای از یکدیگر هستند.
با تمامی گسستها و قلمروهای دوگانهای که برای هر یک از تعلیم و تربیت آوردیم، و یا افتراقهای دیگری که بتوان سراغ داد، این دو، چه در دانش و علوم تربیتی ـ پرورشی و چه در آموزههای قرآنی، پیوستهای بسیار و همنشینیهای افزون نیز دارند. بر اثر همین پیوستها بوده است که پارهای تعلیم و تربیت را یگانه پنداشتهاند.
پیوستهای تعلیم و تربیت
1. پیوست مفهومی
تربیت و دانش، هر دو، در ارائه مفهوم فزونی بخشی به متربی و متعلم شریکاند. هر چند ـ بدانسان که گذشت ـ فزونی بخشی دانش از رهگذر فراهم آوری زمینه برای ادراک و گشایش نیروی ذهنی و عقلانی انسان ميسر ميگردد و فزون بخشي تزکیه نيز از راه پیراستن و برطرف ساختن موانع از سر راه استعدادها و نیروهای بالقوة متربی قابل دسترسي است، اما فرجام و نتیجه هر دو، یکی است و آن اینکه تعلیم و تزکیه به رشد و بالندگی نیروها و استعدادهای انسانی ميانجامد. نمونههای قرآني این بخش را ميتوان در بحث استعدادهای تعلیمی و تربیتی که پیشتر آوردیم، مشاهده کرد.
2. پیوست مبنایي
نگرش هر مکتب فکری و تربیتی به هستی و انسان، در اندیشه و نظام تعلیمی و تربیتی آن مکتب اثرگذار است و فرآیند نظام آموزشی و تربیتی آن مکتب را سمت و سو ميبخشد. از این روی است که انسان شناختی و دریافت امکان و ناامکانی تغییر و تربیت پذیری انسان، میزان و ظرفیتهای این تأثیر پذیری، ابزار و عوامل آن، از مهمترین موضوعات فلسفه تربیت و تعلیم انسانهاست. تمامی آیات قرآنی که در آنها از دستور و فرمان بر تزکیه و خودآرایی تربیتی سخن به میان آمده است، و نیز آن شمار از آیات شریفه که امکاناتي چون گوش، چشم و قلب را برای افزایش دانش و آگاهی یادآور ميشود، همزمان، امکان تغییر پذیری تربیتی و علمی انسان و نیز ابزارها و ظرفیتهای انسانها را باز ميگوید.
3. پیوست روشی تعلیم و تربیت
الف) متربی و متعلم محوری
در فهم نگاه و نظریه قرآن در این باره که از میان عناصر و مؤلفههای سهگانه معلم، متعلم و شیوه تعلیم، و نیز مربی، متربی و شیوه تربیت، کدام یک نقش محوری و بنیادین دارد، ميباید بین نظام تربیتی و تعلیمی قرآن تفاوت قائل شد. بدین معنا که در فهم و دریافت نظام تربیتی اسلام، نوعی وفاق و همآوايی در میان متفکران مسلمان و اندیشمندان علوم اخلاقی و تربیتی وجود دارد مبنی بر اینکه نظام تربیتی قرآن، نظام متربی محور است.
دلیل این وفاق وهم اندیشی، آیات شفاف و روشن قرآن است که به هنگام سخن گفتن از تربیت و تزکیه، نقش بنیادین و اصلی را به اراده، عمل و رفتار متربیان و خواسته و تلاش آنها داده است؛ چه در قرآن کریم، هر گاه پای تربیت و تزکیه به میان آمده است، روی سخن با متربی و کسی است که در پی پیراستن و تزکیه خویشتن خویش است؛ مانند:
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى)(اعلی/14)
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها)(شمس/9)
(الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى)(لیل/18)
چنان که پیداست، در این شمار از آیات تربیتی قرآن، محوریترین نقش به متربی نسبت داده شده است.
این در حالی است که در فهم و دریافت نظام تعلیمی و آموزشی قرآن نه تنها چنین وفاق و اجماعی وجود ندارد، بلكه در این حوزه، دستکم دو دیدگاه زنده و شایع شکل گرفته است. بر اساس یک دیدگاه که به گذشتههای دور بر ميگردد، سیستم آموزشی اسلام، سیستم معلم محور است. در شیوه قدیم و سنتی نظام آموزش و تعلیم در دنیای اسلام ـ و حتی بیرون از آن ـ، شیوه معلم محوری، امري بایسته و انکار ناپذیر بوده است.
پدیدار شدن روش آموزش املایي، قرائت و یا رویکرد عمومی به حفظ پارهای از متون مهم در علوم مختلف را ميتوان برآیند همین روش برشمرد. پشتوانه نظری این روش، گو اینکه شماری از آیات و متون وحیانی و نصوص روایي انگاشته ميشده است که از مجموع آنها، پسندیده بودن متد و روش معلم محوری و یادگیری مرکزی استنباط ميشده است؛ زیرا از یک سو، در تمامی آن موارد که سخن از تعلیم و آموزش است، به یادکرد نقش برجسته تعلیمی معلمان اشاره رفته و برای علم آموز، جز اثرپذیری و یادگیری، نقشی بیان نکرده است. همچون آیات شریفهای که در بخش گسستهای تعلیم و تربیت، برای اثبات تعلیمی بودن گونههای مختلف دانش انسانی و غیر انسانی آوردیم. بارزترین نمونه اين گونه آیات، در داستان حضرت موسی و خضر8 دیده ميشود، آنجا كعه حضرت موسی به خضر8 ابراز ميدارد:
(هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً)(کهف/66)
از این فراز، دستکم سه مطلب را ميتوان فهمید: نخست آنکه دانشآموزی، گونهاي پیروی شاگرد از معلم است. دیگر آنکه در اشاره موسی به آموخته بودن دانش خضر (ممّا علمتَ)، بازگشت دوباره بر نقش معلم در امر آموزش و کمرنگ نمایاندن نقش متعلم است و اگر جز این بود، باید به جای آنکه گفته شود «به تو تعلیم داده شده»، ميگفت «از آنچه آموختی به من بیاموز». سوم آنکه بیتردید، دانش و علم آموزی، مایه رشد، کمال و صلاح انسان است و آدمی در هر شرایطی که قرار داشته باشد، نیازمند آموختن است. هر چند جایگاه علمی او به حد پیامبری چون موسی7 باشد.
فرایند این نوع نگاه به آیات قرآنی، از یک سو به گسست روشهای تعلیم و تربیت، و از سوی دیگر به رویارويی نظام و نگرش تعلیمی قرآن با جدیدترین دستاوردهای مسلم عقلی بشر در عرصه تعلیم و آموزش ميانجامد که در آن تأکید بیشتر به انگیختن نیروی تفکر و پرورش عقلانیت و استقلال فکری دانشآموز است تا حفظ گفتههای معلمان و تقلید بیچون و چرای فراگیران از آموزگاران.
اما دیدگاه دیگری بر این است که از مجموع آیات شریفه قرآن به دست ميآید كه نظام تعلیمی قرآن، نظام متعلم محور است. در فهم ديدگاه این گروه از متفکران مسلمان، آیات مربوط به نظام و نگاه تعلیمی قرآن بر دو دسته بخش پذیر است: یک گروه آیاتی است که به صورت مستقیم از تعلیم و مسائل وابسته بدان سخن گفته است. برآیند این دسته از آیات، گو اینکه معلم محوری است، ولي در کنار آیات تعلیمی قرآن، گروه دیگر از آیات قرآنی را نميتوان از نظر دور داشت. این دسته همان آیاتی است که انسانها را به تدبر و کاربست نیروی عقلانی در پدیدارهای طبیعی و یا رویدادهای تاریخی فرا ميخواند تا بر معرفت و دانش آنان افزوده گردد.
شمار این گروه از آیات قرآن اگر بیشتر از آیات و نصوص تعلیمی نباشد، کمتر نیست. فراخنای مفهومی این گروه از آیات وقتی آشکار ميشود که منابع دانش و آموختههای انسان را نه تنها در علوم تجربی که حتی در دانشهای نظری چون خداشناختی، هستی شناختی و سایر مسائل کلامی، حکمی و فلسفی بشماریم و با یکدیگر بسنجیم. آنگاه در خواهیم یافت که بخش بیشتر دانشهای انسانی از معبر و منبع تأمل و مطالعه در پدیدارهای هستی و یا مطالعات و تأملات تاریخی حاصل ميآید و نه تعلیم و آموزشهای مستقیم. از این رو است که باید گفت نظام تعلیمی اسلام متعلم محور است.
از جمله رهآوردهای مثبت این دیدگاه آن است که بر اساس آن مشخص ميگردد تعارض انگاری میان روشها و دستاوردهای نوین علمی ـ عقلی بشر در عرصه تعلیم و آموزش، با نگاه قرآن، باور نادرست و تهی از حقیقت است.
بدین ترتیب، آنچه نزدیکتر به صواب و حقیقت مينماید، آن است که نگاه قرآن همان سان که در نظام تربیتی متربی محور است، در سیستم تعلیمی نیز متعلم محور است و این خود ساحتی دیگر از ساحتهای پیوست تعلیم و تزکیه را رقم ميزند.
ب) مجرای مشترک تربیت و دانش
دانش و تربیت از مجاری مشترک نیز برخوردارند. قرآن کریم گونه ویژهای از تربیت و نیز گونهای از دانش را موهبتی ميشمارد. درباره تربیت اعطایي ميگوید:
(وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليم)(نور/21)
(إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا)(احزاب/33)
در نصوص روایي نیز از تربيت موهبتی و خدادادی سخن رفته است. پيامبر اكرم9 ميفرمايد: «أدّبني ربّي فأحسن تأديبي» (راوندی، 5/392)؛ «خدای من مرا تربیت کرد و نیکو پرورش داد.»
چنان که از دانش اعطایي به اشخاص و تمام انسانها، بارها سخن گفته است؛
(وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها)(بقره/31)، (عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَم)(علق/5)، (وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْما)(کهف/65).
4. کارکرد تربیتی تعليم
در پگاه آفرینش انسان و آن گاه که خداوند خواست تا آدم را خلیفه و جانشین خویش در زمین قرار دهد، ميباید سزامندی او برای این کار فراهم ميآمد، چه در غیر آن، همان سان که فرشتگان اعلام داشتند، شایستگی خلافت الهی در آدم وجود نداشت. تدبیر الهی برای این فرآیند، آن گونه كه از آيات قرآن بر ميآيد، تعليم و آموختن علم «اسماء» به آدم به عنوان نخستین مرحله و گام آغازین آماده سازی آدم برای خلافت الهی بود؛ (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها …)(بقره/31).
بر اثر این دانش آموختگی، آدم برای عهدهداری خلافت الهی مهیا و سزامند چنان مقام بلندي گردید و از سایر پدیدارها برتری و شایستگی افزونتر یافت، و نیز در پی همان بود که فرشتگان از اعتراض و پرسش لب فرو بستند و بیمحابا در برابر آدم سجده کردند.
یادکرد این مطلب از سوی قرآن کریم از جمله بیانگر این موضوع است که در نمایه بلند اسباب و عوامل تربیتی، تعليم، گام نخستين در پيمودن طريق كمال است و پس از معرفت و آموختن است که نوبت به عمل و اجرایي کردن یافتههای علمی و سازندگي نفس خود ميرسد و با تكرار و ممارست آن یافتهها، ملكه اخلاقي در نفس انسان شكل ميگيرد و از همين رو است كه برخي از فیلسوفان، چون سقراط و ارسطو، اخلاق را دقيقاً بر علم مبتني دانستهاند.
افزون بر این، چنان که گذشت، قرآن از دانشها و دریافتهایی سخن ميگوید که همراه انسان زاده ميشود و نام بینشهای فطری بر آن نهاده ميشود؛
(فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا…)(روم/٣٠)
(أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ* وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ)(یس/60-61)
«ای فرزندان آدم! آیا با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید که او برای شما دشمن آشکاری است، و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است.»
مفسران و قرآن پژوهان، این پیمان الهی را پیمان فطری و خدا شناختی برشمردهاند، بدان سان که در آیه مشهور به «عالم ذر» از این پیمان سخن رفته است؛
(وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى …)(اعراف/172)
وجود این دسته از دانشهای فطری و پیشینی، سنگ بنای تزکیه پیامبران الهی و آموزش حقایق و معرفتهای پسینی قرار ميگیرد، چنان که در روایتی از امام علی7 درباره فلسفه بعثت پیامبران ميخوانیم: «و واتر الیهم أنبیائه لیستأدوهم میثاق فطرته…» (نهج البلاغه/ خطبه اول)؛ «رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان باز جویند.»
گو اینکه برآیند تربیت نیکو و تزکیه جان از راه اعمال نیک و تمرین فضایل، به نوبة خود، راه دست یازیدن به دانشها و دریافتهای تازه و نو را ميگشاید و از این منظر، تربیت، پیشنیاز دانش وآگاهی قلمداد ميشود. چنان که در نصوص قرآنی بدین موضوع اشاره شده است؛
(وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا)(طلاق/2)
«و هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم ميکند.»
و در متون روايی نيز از رابطه علم و عمل مكرر سخن گفته شده و نقش عمل در شكوفايي و افزایش علم مورد تأكيد قرار گرفته است. پيامبر اكرم9 ميفرمايد: «من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم يعلم.» (محمدی ری شهری، 6/533)؛ «هر كس به آنچه كه ميداند عمل كند، خداوند آنچه را كه نميداند، به او خواهد داد.»
اما پیداست که این دانش جدید مرتبه والاتر و غیر از آن دانشی است که پیشنیاز نخستین مراحل تربیت آدمی به شمار ميرود. همین مرتبه دانش و آگاهی است که از آن با عنوان و نام نور الهی یاد شده است. امام صادق7 ميفرمايد:
«علم به فراگيري بسيار نيست، بلكه نوري است كه خداوند در قلب هر كس كه بخواهد او را هدایت كند، تجلي ميدهد. پس هر گاه خواهان چنين علمي بودي، نخست حقيقت بندگي را در قلب خويش تحقق بخش و از خداوند بخواه تا تو را فهم و دانايي بخشد.»24
امام خمینی; با لحاظ همين نكته و با استفاده از آيه كريمه «و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه» ميگوید:
«تا تزكيه نباشد، تعليم كتاب و حكمت ميسر نيست. بايد تزكيه بشود نفوس از همه آلودگيها كه بزرگترين آلودگيها عبارت است از آلودگي نفس انسان و هواهاي نفسانيه. تا انسان از حجاب بسيار ظلماني خود خارج نشود… لياقت پيدا نميكند كه اين نور الهي در قلب او منعكس بشود.» 25
آنچه آمد، در حالی است که در واقعیت ملموس زندگی ميبینیم بسیاری از انسانهای نساخته و تربیت نایافته، از دانش و آگاهی بهرهورند. راه حل این معما همان است که گفته شد، بدین معنا که دانش را مراتبی است که برخی از آن پیشتر از تربیت میسر ميگردد و پیشآهنگ و زیرشاخه تربیت محسوب ميشود و مرتبه دیگر آن، برآیند تربیت است. اما در این سلسله، آغارین مرحله را باید به آگاهی و آموزش داد.
5. فرایند مشترک دانش و تربیت
ساختن انسان، جامعه و تمدن کمالگرا و همواره پویا، از اهداف تربیت و تعلیم اسلامی است. کمال مطلوب انسانی در بارور شدن نیروی عقلانی (علم آموزی) و رشد گرایشهای معنوی او (تربیت) میسر است. از این رو در قرآن کریم، تعليم و تربيت (تزكيه) در كنار هم آمده است، هر چند گاهي تعليم بر تزكيه مقدم ميشود و گاهي تزکیه بر تعلیم. در جایی ميفرمايد: (رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ) (بقره/١٢٩) و در جای دیگر ميگوید: (هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الأمِّيِّينَ رَسُولا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ) (جمعه/٢).
علامه طباطبايي در توضيح اين تقدیم و تأخیر مکانی ميگويد:
«در سوره جمعه تزكيه بر تعليم مقدم آمده است؛ زيرا آن آيه بيانگر تربيت پيامبر اكرم9 نسبت به مؤمنان امت است و از اين نظر، تزكيه در عمل، يعني مراحل انسان سازي، مقدم بر تعليم علوم حقه و معارف الهيه است. و اما در آيه ديگر، دعاي ابراهيم7 درباره ذريه خود است و در آنجا تعليم كتاب و حكمت و معارف الهيه كه هدف نهايي است، به لحاظ رتبه و اهميت، مقدم بر تزكيه آمده است. به عبارت ديگر آيه سوره جمعه ترتيب عملي تربيت اسلامي را بيان ميكند كه از تزكيه به حكمت راه مييابد و آيه سوره بقره تقدم رتبي حكمت را.» 26
راز تقدیم و تأخیر هر چه باشد، رسالت پیامبران الهی از دو مؤلفه تعلیم و تزکیه صورت ميبندد و این به معنای آن است که انسان وارسته دینی، انسانی است که بر فراز دانشورزی و تزکیه و پیراستگی روحی آشیانه کرده است. بر پایه چنين نگرشي، علم و آگاهی در نگره قرآنی، نه مقدمه تربیت، كه خود از مراحل تربيت اسلامی و از الزامات و خواستههای شرايع و ادیان الهي است و البته چنان علمی، قرین و همآغوش تزکیه است، بدین معنا که جز از راه پالایش جان و پیراستن و تزكيه نفس، برای کسی ميسر نميگردد؛ «علم و تهذيب نفس است كه انسان را به مقام انسانيت ميرساند.»
از همین منظر است که ميتوان به رویکرد علم گرایانه ادیان آسمانی، از جمله اندیشه اسلامی و ترغیب و تشویق انسانها به تعلیم و آموختن راه یافت؛ چه دينهاي آسماني ريشه وحياني دارند و وحي خود گونهاي آموزش رباني به رسولان الهي است. پس اساس تمامی اديان آسمانی بر آموزش استوار بوده و با آموزش آغاز گشتهاند. اما در این میان، جایگاه خواندن و آموزش در آغاز دیانت اسلامی از نوع ديگر است؛ چه، با همه ارزش و جايگاه بلندي كه اسلام براي «بسم الله» قائل است، خداوند باب گفتگو با پيامبرش را نه با «بسم الله» كه با «اقرأ» آغاز كرد و در اين آغاز، ظريفه ديگري نيز هست و آن اينكه خداوند حكيم به رسول خویش فرمان نداد: بگو، بشنو، تكرار كن، بفهم، دریاب و یا …، بلکه فرمود: بخوان! آنگاه از تربیت، آفرينش، اكرام و آموزش خود به قلم و انسان ياد كرد؛
(اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ*خَلَقَ الإنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ* اقْرَأْ وَرَبُّكَ الأكْرَمُ* الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الإنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ)(علق/1-5)
آغاز بدین سان سبب گردید و چنان افتاد كه خواندن، نخستين فريضه شناخته شود؛ «طلب العلم فريضۀ علي كل مسلم و مسلمة» (محمدی ری شهری، 16/463).
و حد و مرزی برای آسودن و باز ایستادن از تعلیم و آموختن مشخص نگردد، و براي گسترش دانش آموختن، مرزهاي مكاني برداشته شود؛ «اطلبو العلم و لو بالصين.» (همان)
و به آدمي گوشزد شود که او به هر اندازه و پیمانه که دانش اندوزد، هنوز جز قطرهاي از دريا ننوشيده است؛
(وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِيلا)(اسراء/85)، (وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ)(یوسف/76).
دست شد بالاي دست اين تا كجا تا به يزدان كه اليه المنتهي
پيامبر اكرم9 با آنكه معراجي شد و به مقام «قاب قوسين او ادني» رسيد، و با آنكه خود فرمود: «تنام عيناي و لا ينام قلبي» (ملکاوی، 2/629)، باز بدو فرمان نیایش برای افزونی دانش داده شد؛(وَ قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْما)(طه/114). چه اگر جز این بود، نميتوانست الگوی انسان آرمانی اسلامی قرار گیرد، زیرا او که در تزکیه، رشد و تکامل نیروهای معنوی در اوج قرار داشت، چندان که خداوند با سوگند، راه، رفتار و منش او را مهر تأیید زد؛ (إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ* عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ) (یس/3-4) و نیز گفتههای او را برخاسته از منبع وحیانی برشمرد؛(وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى*إِنْ هُوَ إِلا وَحْيٌ يُوحَى)(نجم/3-4)، پس باید که در دانشمندی و آگاهی نیز چنان ميشد تا شایسته آن گردد که خداوند بگوید او نمونه و الگوی انسان آرمانی اسلام است؛(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا)(احزاب/21)
اعطای علم و حکمت در برهه رسیدن حضرت موسی به شداید قوا که در برآیند آن به استواری شخصیت دست یافت، و نیز ترسیم سیمای انسان آرمانی و مطلوب از سوی خداوند از رهگذر تصویر چهره انسانی که با دست یازیدن به مرحله شداید قوا (بارور شدن نیروهای عقلانی و معنوی) به مرتبه شاکران، خداشناختی، خودشناختی و حقوق شناختی دیگران نایل آمده، همه و همه بیانگر آن است که استواری و ثبات شخصیت آدمی و تربیت مطلوب وی زمانی است که تمامی قوای علمی و معنوی نهفته در وجود انسان، همگام، متوازن و هماهنگ بارور گردد و به مرحله رشد، کمال و استحکام برسد؛
(وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا…)(قصص/14)
(… وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ)(احقاف/15)
ابوالاعلی مودودی (1930-1979) این قانونمندی و فرآیند مشترک دانش و تربیت را از افراد به امت تسری ميدهد و در طرح تربیتی خویش برای اینکه امت اسلامی بتواند صلاحیت رهبری جهان را بیابد، یادآور ميشود:
«رهبری کردن مردم با میزان بهرهمندی آنان از معارف و علوم، ارتباطی وثیق دارد و در چنین نظامی است که بهرهگیری از قوای سهگانهای که قرآن کریم به آنها تأکید کرده است، صورت ميگیرد؛ یعنی گوش و چشم و دل. انسان با گوش، دانش و معرفتی را که دیگران حاصل کردهاند، به دست ميآورد، و با چشم، از رهگذر نتایج و دستاوردهای مشاهده و جستجو، رشد ميیابد، و با دل، از اشتباه و ناخالصی پاک ميشود. کسانی که این نیروهای سهگانه را در گستردهترین شکل خود به کار ميگیرند، بر دیگر امتها و ذهنها برتری ميیابند و به رهبری و سلطه ميرسند و رهبری مراکز فرهنگی و تمدنی جهان را به کف ميگیرند، اما کسانی که این قوا را یا به کار نميگیرند و یا آنها را محدود به کار ميگیرند، همان کسانی هستند که زیر سلطه دیگران، در گونه عقبماندگی و انحطاط سرنگون ميشوند.»27
مهمترین شاخصهای که بتوان بر اساس آن، جامعه و انسان تکامل یافته اسلامی، در دو ساحت علم و تربیت را دریافت، آزادی است. آزادی به معنای رهیدن از قیدهایی است که مانع قدرت تفکر و نیز عینیت بخشیدن به اراده و تصمیمی است که انسان با میل و رضایت خویش برگزیده است و انجام دادن کار و عمل مبتنی بر آن تصمیم. این مفهوم از آزادی، در دو آیه قرآن نهفته است:
(وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلا لِيَعْبُدُونِ)(ذاریات/56)
(الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأغْلالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)(اعراف/157)
بر اساس راهکرد و الگوی رفتاری و ذهنی ارائه شده از سوی این دو آیه شریفه، انسان و جامعه تربیت یافته و اندیشهورز، جز در برابر خداوند خاضع و تسلیم نیستند؛ هم از قید تقلیدهای نیاکانی، اوهام و خرافههای اجتماعی، ملی و زمان آمد بیرونی رهایند، و هم از زنجیر تهدیدهای نفسانی و شهوانی.
نتیجه
با وجود گسستهای فراوان در مفهوم، قلمرو، شیوه و ابزارهای تعلیم و تربیت، آن دو در عرصههای مهم دیگری، به ویژه در فرآیند تکامل و تعالی انسان و رسیدن به سر حد کمال مطلوب و آرمانی، همنشین و همراه هستند.
نویسنده: سيد حسين هاشمى
- 1. (نیکزاد، /21-22)
- 2. (ملکاوی،/73)
- 3. (همان)
- 4. (همان، /3-4)
- 5. (شریعتمداری، /25)
- 6. (همان)
- 7. برای تفصیل بیشتر درباره معنا و مبدأ اشتقاق تربیت، مراجعه شود به: هاشمی، سید حسین؛ «چیستی و اهداف تربیت»، فصلنامه پژوهشهای قرآنی، شماره60-59، پاییز و زمستان 1388، 30-71.
- 8. (ابن منظور،1/405)
- 9. (راغب اصفهانی، /184؛ مصطفوی، 4/20)
- 10. برای تفصیل بیشتر درباره معنا و مبدأ اشتقاق تربیت، مراجعه شود به: هاشمی، سید حسین؛ «چیستی و اهداف تربیت»، فصلنامه پژوهشهای قرآنی، شماره60-59، پاییز و زمستان 1388، 30-71.
- 11. (راغب اصفهاني،/213)
- 12. (طبرسی،1/97)
- 13. (مصطفوی،4/337)
- 14. (بیضاوی،2/554)
- 15. (سیوطی،2/554)
- 16. (طباطبایي،1/330)
- 17. (مطهری،/10)
- 18. (نهج البلاغه، خطبه1)
- 19. (زمر/27)
- 20. (إسراء/67)
- 21. (نازعات/40-41)
- 22. (رفیعی،3/98)
- 23. (امین العاملی، 1/641)
- 24. (ريشهري، 3/2102)
- 25. (امام خميني، 14/388)
- 26. (طباطبایي، 19/265)
- 27. (مودودی، /11-16)
پژوهش های قرانی، شماره 61