خانه » همه » مذهبی » راه كارهاى تحكيم وحدت اسلامى از نگاه امامان شيعه(علیه السّلام) (1)

راه كارهاى تحكيم وحدت اسلامى از نگاه امامان شيعه(علیه السّلام) (1)

راه كارهاى تحكيم وحدت اسلامى از نگاه امامان شيعه(علیه السّلام) (1)

وحدت اسلامى و همزيستى دينى و مسالمت آميز مسلمانان يكى از اولويت هاى دينى و از دغدغه هاى اصلى و هميشگى اهل بيت(علیهم السّلام) بوده است. براى اطلاع دقيق و همه جانبه از اين امر لازم است كه ابتدا سيره و سخنان آن بزرگان در باب جايگاه، مبانى و محورهاى مشترك آن روشن تر شود و البته پرداختن بدان در جاى خود ضرورى است، اما رسالت اين نوشتار تنها گزارش و بررسى چگونگى و راهكارهاى رسيدن به اين مهمّ از نگاه امامان شيعه است. پر واضح است كه تحكيم وحدت مسلمانان،

dddf4009 6f2a 497e 947c 3fc01c35922d - راه كارهاى تحكيم وحدت اسلامى از نگاه امامان شيعه(علیه السّلام) (1)

 0013653 - راه كارهاى تحكيم وحدت اسلامى از نگاه امامان شيعه(علیه السّلام) (1)
راه كارهاى تحكيم وحدت اسلامى از نگاه امامان شيعه(علیه السّلام) (1)

 

نويسنده:على آقانورى

 

اشاره:
 

وحدت اسلامى و همزيستى دينى و مسالمت آميز مسلمانان يكى از اولويت هاى دينى و از دغدغه هاى اصلى و هميشگى اهل بيت(علیهم السّلام) بوده است. براى اطلاع دقيق و همه جانبه از اين امر لازم است كه ابتدا سيره و سخنان آن بزرگان در باب جايگاه، مبانى و محورهاى مشترك آن روشن تر شود و البته پرداختن بدان در جاى خود ضرورى است، اما رسالت اين نوشتار تنها گزارش و بررسى چگونگى و راهكارهاى رسيدن به اين مهمّ از نگاه امامان شيعه است. پر واضح است كه تحكيم وحدت مسلمانان، با توجه به تنوع سياسى، اجتماعى و فكرى جامعه در آن زمان، موضوعى نبود كه به صرف سفارش و دستور، بدون عنايت به تبيين ساز و كار عملى رسيدن به آن سامان بگيرد. از اين رو، امامان با ارائه راه كارها، برنامه ها و بيان مبانى فكرى اين فريضه اسلامى، به تقويت و ترويج آن پرداخته و تمامى تلاش خود را در جهت تقويت بنيان هاى امت واحده اسلامى به كار بردند. اين كه آنان تا چه اندازه توفيق حاصل كردند سخن ديگرى است، امّا به طور مسلم همبستگى اجتماعى، و دورى جامعه دينى از تنازعات بى حاصل، مى توانست از مهم ترين آثار توجه به تلاش آن بزرگان باشد. شايسته ذكر اين كه حذف اصل رقابت و اختلاف و تنوع فكرى از جامعه نه مطلوب و مدنظر آنان و نه اساساً امرى ممكن بود. وظيفه رهبران دينى اقتضا داشت كه بسترها و راه كارهاى مناسب و لازم براى داشتن جامعه اى سالم، هم دل و همراه، هر چند با اجتهادات و معتقدات فقهى و كلامى مختلف، فراهم آيد. امامان وجهه همّت خود را به اين هدف معطوف كرده بودند. حتى اگر از سخنان فراوان آنان در تأكيد بر وحدت و همدلى و پرهيز از تفرقه صرف نظر كنيم، سيره مستمر آنها بر اين مبنا استوار بود.
نوشتار پيش رو در تلاش است تا به گونه اى مختصر مهم ترين برنامه هاى راهبردى و راه كارهاى مورد اهتمام امامان را در راه احيا و استحكام اصل اخوّت و همبستگى اجتماعى مسلمانان گزارش كند.

1. تأكيد بر حضور و همگامى در عبادات، مراسم و مناسك اجتماعى مسلمانان
 

فراخوانى مكرّر امامان به شركت در مراسم عبادى، مناسك دينى ـ اجتماعى، تأكيد بر حضور در جمعه و جماعت و فريضه حج، كه تحت اشراف مخالفان و رقباى سياسى ـ فكرى و احياناً دشمنان اهل بيت بوده بر كسى پوشيده نيست. به علاوه، توجه آن بزرگان به عنصر عام امر به معروف و نهى از منكر را بايد از جمله راه كارها و زمينه هاى رسيدن به امر مهم وحدت دانست. در اين جا به گزارش مختصر هر يك از موارد آن مى پردازيم:

الف. نماز جماعت
 

در مجموعه روايى جامع احاديث الشيعه بابى به نام «فضل الجماعه و تاكدّ استحبابها فى الفرايض…» آمده و در آن روايات فراوانى از امامان شيعه درباره اهميت و جايگاه نماز جماعت و حتى ترجيح آن بر فضيلت اول وقت گزارش شده است (معزى، جامع احاديث الشيعه، ج7، صص264ـ285).[2] به هرحال در سخنان اهل بيت درباره شركت در نماز جماعت با مخالفان مذهبى و حتى امامت و اذان گويى براى آنان تأكيد فراوانى شده و بى رغبتى نسبت به حضور در جماعت مسلمانان و اقامه فردى نماز موجب بى ارزشى عمل به حساب آمده است (همان، ج1، صص266و271). از لسان غالب اين روايات و نيز برخى از رواياتى كه در صحيح بودن آنها نيز ترديد نشده، به روشنى استفاده مى شود كه چنين حركتى نزد آنان شيوه اى ثابت و مطلوب فى نفسه بوده و نه صرفاً به خاطر مصلحت انديشى ظاهرى يا ملاحظات زمانى. آنچه براى آنها مهم بوده اين كه هيچ يك از مسلمانان نبايد خود را تافته اى جدا بافته از ديگر مسلمانان بدانند و اختلافات در شعاير ظاهرى و فروع دين موجبات جدايى اجتماعى، انگشت نمايى و تمايز آنان را فراهم سازد.
البتّه در ميان احاديث به رواياتى بر مى خوريم كه بر اساس آن، اقامه جماعت با غاليان، دشمنان امام على(علیه السّلام) و اهل بيت، (عثمانيه، امويان و ناصبى ها) و منحرفان از توحيد اسلامى (نظير قدريه، مجسمه) و گاهى منحرفان از امامت امامان (اعم از بيرونى و درونى) روا نيست (همان، صص293ـ296 و صص309ـ88). طبيعى است كه حساب برخى از اين دسته ها به عنوان منحرفان از دين و فاسقان جدا باشد. با اين حال و با صرف نظر از خدشه هاى سندى در مواردى از آنها، و نيز تفكيك مخالف از معاند و فاسقان رفتارى از رقباى فكرى، مى توان گفت كه مجموعه آنها نيز قدرت هماوردى با روايات زياد و صحيحى كه بدون هيچ قيدى دستور به اقامه جماعت داده يا گاهى صحت و مجزى بودن آن را اعلام كرده، نخواهد داشت. اين كه در پاره اى از احاديث، نماز با مخالفان موجب بخشش گناهان و همانند نماز با رسول خدا در صف اوّل جماعت دانسته شده، حاكى از آن است كه اين دستورات، موقتى و با هدف ظاهرسازى نبوده است (معزى، همان، ج7، ص297). حداقل اين كه نزد آنان، حساب كسانى كه از مسلمانى فقط نام آن را به ارث برده و البته در حاشيه نيز بودند، از كسانى كه از اصل مسلمانى خارج نشده و در اكثريت بودند، بسيار متفاوت بود.
علاوه بر آن در جوامع حديثى رواياتى نقل شده كه مفاد آن با رواياتى كه از اقامه جماعت با مخالفان مذهبى نهى كرده، تقابل صريح دارد (حرّ عاملى، همان، ج5، ابواب صلاة الجماعه، باب 5 و 6، صص281 ـ 285). در روايتى از امام پرسيده شد كه آيا ازدواج و اقامه جماعت با مخالفان مذهبى درست است يا خير. امام در پاسخ فرمود كه اگر چه اين كار براى شما مشكل است، بدانيد كه پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با كسانى كه شما آنها را قبول نداريد ازدواج كرده و على (علیه السّلام) نيز پشت سر خلفا نماز خواند (همان، ص383، حديث 10).[3] پاسخى كلى تر اين كه بنابر روايتى در كتاب فقه الرضا، امام(علیه السّلام) در دستورى كلى فرمود: «ولا تصّل خلف احد الا خلف رجلين احدهما من تثق به و تدين بدينه و ورعه و آخر من تتقى سيفه و سوطه و شرّه و بواثقه و شنعته فصلّ خلفه على سبيل التقيه و المداراة» (معزى، همان، ج7، ص296). در اين روايت سخن از مطلق فرد مطمئن و متدين و پرهيزكار است و از گرايش مذهبى سخنى به ميان نيامده و ظاهراً تقيه نيز تقيه سياسى و موارد تقيه سياسى را نيز بايد از كسانى بدانيم كه علاوه بر مخالفت فكرى در زمره دشمنان سياسى و معاندان با اهل بيت نيز بوده اند. از اين رو ، مى توان آن دسته از مخالفان مذهبى ائمه(ع) را كه سر در آخور سياست بازان اموى و عباسى نداشته و از نظر عملى تقوى و ورع داشتند ، در زمره متدينان و افراد موثق به حساب آورد; اين ادعا نيز بعيد نيست كه طرح موضوع تقيه از سوى امامان(علیهم السّلام) گاهى به خاطر اسكات اصحاب تندرو بوده نه بر مبنايى مذهبى.
همچنين از برخى احاديث لزوم قضاى نماز جماعت با مخالفان استفاده مى شود و حتى در مواردى صفوف آنان به منزله ديوار دانسته شده و مفاد آن چنين است كه در نماز جماعت تنها بايد با آنان به صورت ظاهر هماهنگى كرد. با توجه به اين احاديث برخى از فقيهان نيز به عدم اجزاى اين قبيل عبادات فتوى داده اند (معلم ، التقيه فى فقه اهل بيت، صص383ـ437); با اين همه نبايستى از فتواى فقيهان بزرگى نظير امام خمينى و آيت الله خويى ، كه در تسلط آنان بر مجموعه روايات شيعى ترديدى نيست، مبنى بر اجزاء و كفايت نماز جماعت و ديگر اعمال عبادى با مخالفان چشم پوشى كرد. دليل اين بزرگان اين است كه روايات مذكور داراى اشكال سندى بوده و قدرت مقابله با دلالت رواياتى را كه بر اقامه جماعت به طور مطلق تأكيد مى كنند، را ندارد و اساساً پايبندى بدان نيز موجب نقض غرض است (علوى، التقيه بين الاعلام، ص146ـ151). براى نمونه، امام خمينى(رحمت الله علیه) بر آن است كه امامان شيعه ، در بيش از دو قرنى كه حضور داشتند، همواره با مراسم عبادى اهل سنّت همگام بوده، و در وقوفين حج و يوم الشكِ رمضان با آنان مخالفتى نكردند. اين در حالى است كه به طور مسلم گاهى اختلاف ديدگاه پيش مى آمد. امامان هيچ گاه اعمال خود را ، آن گونه كه جهال شيعه فكر مى كنند، در خفا انجام نمى دادند. گزارشى نيز از مخالفت و قضا كردن آنان به ما نرسيده است. بنابراين ، مقتضاى ادله تقيّه در نماز و وضو حتى در صورتى كه كشف خلاف شود همان اجزاء است (امام خمينى، كتاب الطهاره، ج3، ص316).

ب. نماز جمعه و عيدين:
 

امامان شيعه عموماً مشوق حضور مردم ، و بيش از آن اصحاب و منسوبان به خود در اين مراسم عبادى، اجتماعى بودند. وجود صدها حديث نبوى و علوى از آن بزرگان، درباره اهميت ، اجر و ثواب و فضيلت و چگونگى اجراى آن، كه در جوامع حديثى گزارش شده، گواه بر اين اهميت است.[4] در اهتمام امامان به شركت در نماز جمعه كه به امامت مخالفان بوده ، همين بس كه آنان مسافرت قبل از اقامه جمعه را در آن روز مكروه دانسته و حتى به مردم سفارش مى كردند كه از استفاده ازعوامل ضعف آور پرهيزكردهو اسباب نشاط خود را براى حضور در نماز فراهم سازند (معزى، همان، ج6، ص425ـ422). مهم تر اين كه بر حكّام سياسى نيز فرض مى دانستند كه زندانيان را براى حضور به نماز جمعه بياورند (همان، ص437). بنابر يك گزارش ، امام باقر(علیه السّلام) به يكى از اصحابش فرمود كه آيا مثل تو بايد بميرد و در فريضه اى شركت نكرده باشد و وقتى صحابى از وى پرسيد چه كنم، امام فرمود در نماز جمعه شركت كن (طوسى، الاستبصار، ج1، ص420). آن حضرت حركت به سمت نماز جمعه را موجب خلاصى از آتش جهنم دانسته و در جاى ديگرى مى گويد: «هر كس به طور پى درپى در سه نماز جمعه شركت نكند خداوند بر دلش مهر قساوت مى زند» (معزى، همان، ج6، ص414 ـ 415). تقسيم بندى خلاصه ترى از روايات اهل بيت درباره نماز جماعت و نماز جمعه را رك: تسخيرى، صلاة الجمعة).
البتّه اين فريضه با توجه به پيوند عميق آن با حكومت و برخى از حاكمان فاسق و فاجر، موجب سوء استفاده هاى زيادى بوده و هست. امامان نيز بر شرط عدالت در امامت آن تأكيد داشتند (همان، ج6، ص438) و در مجموع بر آن بودند كه ديگران را در بن بست و محذور شرعى و سياسى قرار ندهند. برخى از روايات نيز از لزوم قضاى نماز خوانده شده حكايت دارد. با اين حال در مجموع مى توان گفت تأكيد ائمه بر شركت همه مسلمانان در نماز جمعه و تلاش آنان در جلوگيرى از تعطيلى آن، هر چند با امامت مخالفان، بر ديگر ادله حاكم است. بويژه اين كه متوجه باشيم كه حجم زيادى از روايات مربوط به نماز جمعه از صادقين رسيده و اين دو بزرگوار در زمان اوج فشارهاى حاكمان اموى و عباسى مى زيستند.

ج. فريضه حج
 

در تأكيد بر وجوب، فضيلت و ثواب و فوايد و پاداش فراوان حج و لزوم پرهيز از بى اعتنايى به آن نيز از طرف امامان شيعه احاديث فراوانى رسيده است (براى نمونه رك: معزى، همان ، ج12، صص214ـ350). آن بزرگان نه تنها خود همواره و با پاى پياده در اين عبادت دسته جمعى و با امارت مخالفان شركت مى كردند، بلكه آن را جهاد ضعيفان و شيعيان و از اسباب شناخت مسلمانان نسبت به يكديگر و عميق شدن پيوند اجتماعى آنان دانسته و ترك آن را همسان با كفر و ارتداد تلقى مى كردند (همان، صص254ـ255 و 274; حرّ عاملى، همان، ج8، ص15). با توجه به اهميت و بركات مادى و معنوى اين فريضه، و از جمله نقش برجسته آن در وحدت مسلمانان، بود كه آن بزرگان انجام آن را موجب تقويت و برپايى دين و نيز خلاصى دين داران از آتش جهنم و ترك آن را از گناهان نابخشودنى مى دانستند. آنان حتى به زمامداران وقت سفارش مى كردند كه مردم را به اين فريضه وادار كرده و هزينه سفر آن را از بيت المال تأمين كنند (نهج البلاغه، حكمت 244، خطبه 1; حرّ عاملى، همان، ج8، ص19; كلينى، الكافى، ج4، ص272، ح 1و2).[5] جالب توجه اين كه آن بزرگان انديشه تقريبى خويش را در اين فريضه از همه بيشتر نمايان ساخته و به آن به مثابه يك امر فرامذهبى مى نگريستند. آنچه از اخبار و كتاب هاى تاريخ استفاده مى شود، اين است كه اداره حج همواره به دست قدرت هاى سياسى بوده و آنان بودند كه به صورت مستقيم يا با نصب امير و كارگزار بر اعمال و مواقف حج نظارت مى كردند. آنان همچنين درباره مسائل عمومى حج از اميرالحاجى كه از طرف حكومت تعيين شده بود تبعيت مى كردند. به عنوان نمونه، از حفص نقل شده كه امام جعفر صادق(علیه السّلام) را كه در مراسم حج شركت كرده بود مشاهده كردم. آن حضرت در عرفات وقوف كرد و به هنگام ترك عرفات براى انجام كارى از شتر خويش پياده شد، سرپرست حجاج وقتى او را ديده و شناخت، در كنار آن حضرت توقف كرد و امام به او گفت: «توقف نكن كه امام (اميرالحاج) هنگامى كه مردم را حركت داد نبايد توقف كند» (حرّ عاملى، همان، ج8، ص290 باب 26 از ابواب السفر حديث 3).

2. معاشرت نيكو و مدارا با مخالفان
 

توصيه فراوان امامان بر برادرى دينى و همزيستى اجتماعى با پيروان مذاهب مختلف نيز در موارد و قالب هاى مختلفى گزارش شده است.[6] بنابر سندى صحيح هنگامى كه معاوية بن وهب از امام صادق(علیه السّلام) درباره چگونگى رفتار با مخالفان پرسيد، امام در پاسخ وى فرمود: به امامان خويش كه خود را پيرو آنان مى دانيد نگاه كنيد; به هر شكل كه آنان رفتار كردند، عمل كنيد; به خدا سوگند كه آنان از مريضشان عيادت مى كنند و بر جنازه هايشان حاضر مى گردند و در ميان آنان به حقّ گواهى مى دهند و امانتشان را به آنان باز مى گردانند» (كلينى، الكافى، ج2، ص636).
در حديث ديگرى امام موسى بن جعفر(علیه السّلام) به راز و رمز توجه به اين سلوك اخلاقى و رفتار اجتماعى به عنوان يك وظيفه دينى نيز اشاره كرده و مى فرمايد:«كونوا زيناً و لاتكونوا شيناً حبّبونا الى الناس و لا تبغضونا، جرّوا الينا كلّ مودّة وادفعوا عنّا كلّ قبيح و ما قيل فينا من خير فنحن أهله و ما قيل فينا من شرّ فما نحن كذالك» (معزى، همان، ج20، ص22 و مضمون آن را رك: حرّ عاملى، همان، ابواب الامر بالمعروف و النهى عن المنكر، باب 26، ح2).
در مجموع تلاش پيوسته اهل بيت در رشد و تقويت بنيان هاى اخلاقى و حفظ برادرى ايمانى (اعم از مداراتى و موالاتى) را مى توان از اساسى ترين راه كارهاى درس برادرى و همبستگى ميان مسلمانان به حساب آورد. آن بزرگان اگرچه با ديگران در فهم شريعت اختلاف داشتند، اخلاق و ادب برادرى و مسلمانى را زير پا نمى گذاشتند و در سلوك اجتماعى آنان از تنگ نظرى، سخت گيرى، درشت خويى و ناسزاگويى هيچ خبرى نبود. شايد بنابر پاره اى از ديدگاه ها، (به ويژه مخالفان تقريب) تأكيد آن بزرگان به شركت و هم گامى با مخالفان در جمعه و جماعت و مظاهر عبادى اسلام را امرى موقتى و به منظور برخى از ملاحظات زمانى به حساب بياوريم، امّا چنين تحليلى درباره اين مهم، كه بُن مايه تلاش و رسالت امامان را به خود اختصاص داده بود، غير قابل قبول مى نمايد. همچنين روايات فراوان امامان شيعه درباره مدارا[7] و سيره عملى آنان حكايت از اين دارد كه آن بزرگان بر ضرورت بروز آن در تمامى رفتارهاى اجتماعى، فردى و عرصه هاى فكرى، اخلاقى و حقوقى تأكيد فراوانى داشتند، به گونه اى كه در جوامع حديثى بابى با عنوان «باب مدارا» آمده است. در واقع بيشتر سفارش ها، و تعاليم ائمه در باب آداب معاشرت با هم نوعان را مى توان تعبيرها و جلوه هاى مختلفى از اين اصل عام اخلاقى و تربيتى بويژه در برخورد با مخالفان مذهبى به حساب آورد.
با بررسى مجموعه سيره و سخن امامان به روشنى ديده مى شود كه در واقع ايجاد حسّ مسئوليت اجتماعى متقابل، تأكيد بر رفتارهاى عاقلانه و دورى از تعصب هاى سياسى، مذهبى در قبال گروه هاى مذهبى و حتّى فدا كردن برخى از گرايش هاى مذهبى در قبال ضرورت همزيستى اجتماعى در جامعه اسلامى، بنيان تعاليم آن بزرگان بوده است. البته اين كه مبناى اين برادرى بر چه امرى استوار بوده يا مثلا آيا نزد ائمه برادرى اسلامى از برادرى ايمانى متمايز بوده يا خير، مجال ديگرى مى طلبد. آنچه از مجموع روايات به دست مى آيد آن است كه كوشش آنها در راه احياى اصل برادرى صرفاً كوششى تاكتيكى، سياسى و به تعبيرى در مقابل دشمنان خارجى نبود بلكه آنان به اخوت ايمانى و اسلامى به عنوان اصلى دينى نظر داشته اند. در اين جا به جلوه هايى اندك از تلاش آنها اشاره مى كنيم.

الف. خوش خلقى و ملايمت
 

احاديث اهل بيت درباره خوش خلقى، خوش رويى، مهرورزى، ملاطفت و ملايمت و نگاه احترام آميز به ديگران فراوان است. جالب توجه اين كه در بسيارى از آنها به آثار مثبتى چون جلب محبت، هدايت پذيرى بهتر، فراوانى دوستان، ايجاد پيوند و وحدت بيشتر در ميان جامعه ايمانى نيز اشاره شده است (آمدى، غرر الحكم، ش4827، 7941، 4342، 5429).
بنابر فرمايش امام على(علیه السّلام) «به صلاح آوردن دشمنان با سخن نيك گفتن و كار نيك كردن، از روبرو شدن و چنگ در انداختن با آنان آسان تر است» (همان، ش1926).
همچنين آن حضرت درباره چگونگى برخورد با دشمن مى گويد: «با دشمن دست بده، زيرا اين كارى است كه خداوند عزوجل به بندگانش فرمان داده و مى فرمايد: بدى را به بهترين شيوه دفع كن: آنگاه كسى كه ميان تو و او دشمنى است گويى دوستى يكدل مى گردد. اين خصلت را جز كسانى كه شكيبا بوده اند نمى يابند، و آن را جز صاحب بهره اى بزرگ، نخواهد يافت» (مجلسى، بحارالانوار: ج71، ص421; و ص379 به بعد).
همچنين آن حضرت نرمخويى و بردبارى را اساس سياست (آمدى، غرر الحكم، 5266) بهترين خصلت ها (همان، 3223) كندكننده شمشير مخالفت (ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج20، ص317) و از بين برنده كينه ها (غرر الحكم، 4420) و ويژگى خردمندان (همان، 611) دانسته و به كارگزاران حكومتى خود دستور مى دهد كه در اهتمام به آن كوشا باشند.[8] امام صادق(علیه السّلام) نيز در دستور اخلاقى خود به عنوان بصرى، حلم و بردبارى در برابر مخالف را از اركان اخلاق اسلامى و وظايف سالكان دانسته و مى فرمايد «فمن قال لك ان قلت واحدة سمعت عشراً فقل له: ان قلت عشرا لم تسمع واحدة و من شتمك فقل ان كنت صادقاً فيما تقول فأسأل الله أن يغفر لى و ان كنت كاذباً فيما تقول فأسأل الله أن يغفر لك و من وعدك بالخنا فعده بالنصيحة و الرعاء» (نورى، مستدرك الوسايل، ج11، ص290)
جالب توجه اين كه مدارا و خوش رفتارى با مخالفان مذهبى، نه تنها زينت و آرايش رفتارى و كردارى شيعه دانسته شده، بلكه از عوامل مهم جلب توجه به مكتب اهل بيت شمرده شده است (حرّ عاملى، همان، ج8، ص400ـ401).
به عنوان نمونه مردى از اهل شام، كه تحت تأثير تبليغات معاويه قرار گرفته بود، به مدينه آمد و با امام حسن مجتبى(علیه السّلام) برخورد كرد و تا آن جا كه توانست به آن حضرت ناسزا گفت. هنگامى كه ساكت شد امام رو به او كرد و پس از سلام و تبسم فرمود: « اى پيرمرد! گمان مى كنم در شهر ما غريبى، و در مورد ما به اشتباه افتاده اى. هر نياز و حاجتى كه در اين جا دارى ما برايت برآورده مى كنيم، از خوراك و پوشاك گرفته تا جا و مكان و غيره. تا در اين شهر هستى مهمان ما باش». آن مرد وقتى چنين رفتار بزرگوارانه اى از امام مشاهده كرد، با شرمندگى گفت: گواهى مى دهم كه تو شايسته امامتى و خدا آگاه است كه نمايندگى اش را در كجا قرار دهد. تا اين ساعت تو و پدرت نزد من از همه مبغوض تر بوديد و اينك كسى از شما نزد من محبوب تر نيست» (بحار الانوار، ج43، ص344). نيز هنگامى كه يكى از افراد غافل به امام سجاد(علیه السّلام) بى ادبى و اهانت كرد امام بعد از فرونشستن خشم آن فرد به در منزل وى آمد و گفت «آنچه خواستى به من گفتى، پس اگر آنچه گفتى در من هست از خداوند آمرزش مى خواهم و اگر آنچه گفتى نادرست است خداوند تو را بيامرزد». اين جا بود كه آن مرد از كرده خود پشيمان شد و گفت آنچه به تو گفتم لايق خودم بود» (مفيد، الارشاد، ج2، صص145 ـ 146).
مصداق عملى اين شيوه را نيز مى توان از زبان زُهرى، يكى از دانشمندان معروف اهل سنّت، درباره چگونگى رفتار امام زين العابدين(علیه السّلام) با مردم ملاحظه كرد، در آن جا كه مى گويد: مواضع هر كس را درباره على بن الحسين ديدم، فهميدم كه آنان، با وى (امام سجاد) به سبب ملايمت و مداراى فوق العاده او از در مدارا وارد مى شوند» (معزى، همان، ج20، ص82). نمونه اين شيوه را مى توان حتى در برخورد آنان با مخالفان غير مسلمان نيز جستوجو كرد (مجلسى، بحارالانوار، ج3، ص57; نمونه هاى بيشتر آن را رك: طبرسى، الاحتجاج، ج2، صص204 ـ 211; و نيز ميلانى، ائمتنا، ج1، ص465; نورى، مستدرك الوسايل، ج12، ص259).

ب. پرهيز از پرخاشگرى و ناسزاگويى
 

ائمه(علیهم السّلام) همواره تلاش مى كردند در برخورد هدايت گرايانه با ديگران از پرخاشگرى و ناسزاگويى، حتى نسبت به دشمنان آشكار اسلام بپرهيزند. از طرف ديگر اصحاب خود را نيز از هرگونه خشونت در گفتار و سب و لعن كه طبعاً موجب شعلهورشدن تنازعات و تعصبات مذهبى مى شد بر حذر مى داشتند. به عنوان نمونه سرسخت ترين دشمنان امام على(ع) در ايام خلافت وى در لشكر شام اجتماع كرده بودند. اين دسته بنابر فرمايش آن حضرت از كسانى بودند كه به عمد در باطل گرايى خود پافشارى مى كردند و سرانجام آن حضرت نيز با آنان برخورد سختى كرد. با اين حال درباره همين دسته گزارش شده كه چون اصحاب آن حضرت به لعن و پرخاشگرى آنان پرداختند، امام(ع) از كار آنان جلوگيرى كرد و گفت درست است كه شما بر حق هستيد اما ناپسند دارم كه شما اهل نفرين و دشنام به آنها باشيد شما بايستى به جاى ناسزاگويى بدى هاى اعمالشان را توصيف كنيد و بگوييد: منش و رفتار آنان چنين و چنان است، اين در گفتار به صواب نزديك تر و در عذرتان پذيرفته تر است. اگر به جاى نفرين و بيزارى جستن بگوييد: بار خدايا خون هاى ما و آنها را از ريختن نگه دار و ميان ما و ايشان آشتى انداز و آنها را كه در اين گمراهى اند راه بنماى تا هر كه حق را نمى شناسد، بشناسد و هر كه آزمند گمراهى و دشمنى است از آن باز ايستد، اين كارتان نزد من محبوب تر و براى شما بهتر است» (منقرى، وقعة صفين، ص103).
در تحريم هرزه گويى و بدزبانى نسبت به ديگران روايات زيادى از ديگر اهل بيت نيز رسيده است. جالب توجه اين كه هيچ موردى از ناسزاگويى و فحش توسط آنان حتى نسبت به سرسخت ترين مخالفان گزارش نشده است. در كتاب جامع احاديث الشيعه بابى با عنوان تحريم سبّ و فحش و بى مبالاتى در سخن باز شده و در آن ده ها حديث نبوى و ولوى در نهى و مذمت از اين عمل گزارش شده (معزى، همان، ج16، ص559ـ572)[9] و در برخى از آنها عملى شيطانى و منافقانه به حساب آمده است. آن بزرگان همچنين هيچ گاه ناسزا گويى به مخالفان و دشمنان سرسخت خود را با ناسزا گويى پاسخ نمى دادند و اگر از اصحاب آنان نيز حركاتى نظير سب و لعن و فحش سر مى زد آنان را سرزنش مى كردند (الكافى، ج2، ص326).
همچنين ابن مسكان از امام صادق نقل مى كند كه به وى فرمود: من گمان مى كنم هر گاه كسى نزد تو به على(علیه السّلام) ناسزا بگويد، اگر بتوانى با او برخورد شديد كنى چنين خواهى كرد؟ ابن مسكان مى گويد با تأكيد تمام گفتم: آرى چنين است. امام(ع) فرمودند: اين كار را انجام نده! به خدا قسم، گاهى مى شنوم كه كسى به على(علیه السّلام) ناسزا مى گويد، در حالى كه بين او و من جز ستونى فاصله نيست. پس پشت ستون مخفى مى شوم و پس از فراغت از نماز از كنارش گذشته به او سلام كرده، با او مصافحه مى كنم (معزى، همان، ج20، ص37).
موارد ديگرى نيز از اهل بيت رسيده كه به اصحاب خود دستور برخورد خوب با كسانى كه به ناسزاگويى به اهل بيت مى پرداخته اند داده شده است (همان، ج71، ص397 به بعد; موارد بيشتر آن را رك: مجلسى، بحار الانوار، ج75، ص393 به بعد). طرفه آن كه سبّ و فحش و پاسخ ناسزا به ناسزا در قاموس امامانى كه رسالت اصلى آنان هدايتگرى بود نه انتقام و تشفى خاطر، هيچ جايگاهى نداشت و بر پيروان واقعى آنان نيز فرض است كه پايبندى خود را به راه و رسم آنان در عمل نشان دهند و مباد كه براى اظهار ارادت خود به آنان، آموزه محكم قرآنى در جدال احسن را فراموش كرده، موجبات وهن مكتب اهل بيت و دردسر خويش را فراهم كنند.
ادامه دارد …

پي نوشت ها :
 

[1]. البته اين كتاب تنها تعدادى از احاديث را گزينش و گزارش كرده; براى اطلاع از احاديث فراوان نبوى درباره نماز جماعت رك: كنز العمال، ج7، صص552ـ586.
[2]. بعيد مى نمايد كه حضور آن حضرت در اقامه جماعت به دليل ترس يا تحت فشار مخالفان باشد، به ويژه اين كه نمى توان براى مشاوره ها و همكارى هاى مختلف سياسى، نظامى، قضايى آن حضرت با دستگاه حاكم، كه شايد تاثير بيشترى در حفظ بنيه هاى نظام آنان داشت، محملى براى ترس و تقيه دست و پا كرد.
[3]. بعيد نيست بگوييم اين دسته روايات ناظر به مخالفان مذهبى نه به جهت عقايد آنها بلكه متوجه آن دسته از مخالفانى بوده كه در تقابل صريح با آيه مودت و دوستى اهل بيت مشى مى كردند.
[4]. به عنوان نمونه در مجموعه حديثى جامع احاديث الشيعه، ج6 و7 نزديك به 600 حديث در 52 باب درباره احكام و فضيلت و اعمال روز جمعه وارد شده كه عناوين برخى از باب ها عبارتند از «باب فضل صلاة الجمعة و الحث عليها و استحباب السبق و المباكره الى المسجد يوم الجمعة»، (49 حديث) و «باب انه يستحب الرجل يوم الجمعة و العيدان يغتسل… و يتهيّا للجمعة و العيدين، (21 حديث). و «باب وجوب الجمعة جماعة على جميع الناس، (50 حديث) و باب «فضل الجمعة… و استحباب التهيأ للجمعة يوم الخميس و البكور الى المسجد يوم الجمعة و حرمة الاستخفاف به» (105 حديث).
[5]. به عنوان نمونه در خبر عبدالله بن سنان از امام جعفر صادق(ع) وارد شده كه آن حضرت فرمود: «اگر مردم در زمانه اى حج را فرو گذاشته و در آن شركت نكردند بر امام واجب است آنان را به شركت در مراسم حج مجبور كند». (وسايل الشيعه، ج8، ص15) و نيز در روايتى ديگر از آن حضرت نقل شده كه فرمود: «اگر مردم حج را فرو گذاشتند، بر والى و حاكم واجب است كه آنان را به شركت در مراسم حج و ماندن تا آخر مراسم در مكه مجبور نمايد و اگر مردم زيارت مرقد مطهر پيامبر اكرم(ص) را ترك كردند بر والى واجب است آنان را به زيارت و ماندن در كنار مرقد آن حضرت مجبور كند. پس اگر مردم فاقد اموال و امكانات بودند بر حاكم است كه از بيت المال مسلمين، مال و امكانات براى شركت در مراسم حج در اختيار آنان قرار دهد». (همان، ص16)
[6]. علاقه مندان مى توانند به منابع روايى چون جلد 16 تا 20 جامع احاديث الشيعه يا حداقل به احاديث «كتاب العشره» آن مراجعه كنند. در اين كتاب روايات فراوانى از اهل بيت نقل شده كه در آنها به رعايت اصول اخلاقى نظير رِفق، مدارا، حلم، حسن خلق، چشم پوشى از عيوب ديگران، خيرخواهى و اهتمام به امور تمام مسلمانان و ده ها دستور اخلاقى ديگر تأكيد شده است. مسلم است كه اولين نتيجه پايبندى افراد جامعه اعم از شيعى و سنى به اين تعاليم وحدت و همدلى مسلمانان است; همچنين براى اطلاع بيشتر از موارد و تقسيم بندى اين دسته از روايات رك: طباطبايى، سيد محمدكاظم، وفاق اجتماعى در سخن معصومان و سيره امام على، ترجمه على نصيرى.
[7]. ابن أثير مى گويد: مدارا ـ فاقد همزه ـ به معناى نرمى با مردم و معاشرت نيك با آنان و تحمل آنان است تا از انسان نگريزند. ابن منظور مى گويد: مداراة در صورتى كه با همزه باشد به معناى حفظ كردن خود از شر ديگران است، و در صورتى كه بدون همزه باشد به معناى در كمين نشستن براى به دام انداختن است. و از اين باب است روايت «اساس عقل پس از ايمان به خدا مدارا كردن با مردم است». بنابر فرمايش امام على(ع) اساس حكمت مدارا با مردم است (الكافى، ج2، ص623) و اگر فردى با كسى كه ناگزير از مدارا با اوست مدارا نكند بهره اى از حكمت ندارد «ليس الحكيم من لم يدار من لايجد بداً من مداراته».
[8]. مثلاً رك: منشور حكومتى آن حضرت به مالك و دستور اكيدش به خوش رويى و برخورد نيك با اقسام شهروندان در نامه 53 نهج البلاغه. جالب است بدانيم كه خوش رويى آن حضرت به اندازه اى بود كه حتى دشمنان از حضرت به دليل آن عيبجويى كردند. رك: شرح نهج البلاغه، ج1، ص25. [9]. بنا به نقلى، امام صادق(ع) حتى يكى از اصحاب خود را به خاطر يك فحش شديداً سرزنش كرده و با وى قطع رابطه كرد (همان، ص571).

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد