خانه » همه » مذهبی » راهکارهای تربيت قرآنی در شکوفایی انسان

راهکارهای تربيت قرآنی در شکوفایی انسان

1- دانش و معرفت زمينه ساز شکوفايي استعدادهاي انسان :

اسلام و آورده هاي وحي خداوندي به دانش و نقش ممتاز آدميان درگسترش آن و نقش دانش درشکوفايي باورها ايمان و تعهد انسانها و پايداري برآرمانهاي اسلامي اهتمام جدي دارد . اصولاً بدون معرفت فطرت انساني که طالب کشف حقيقت و در راس آن کشف حقيقت اصيل عالم (خداوند) است امکان پذيرنمي باشد .

اصل همه شکوفايي ها باز شدن برنامه ي فطرت خدايي انسان است . درگفتار نخست « شکوفايي» را معادل «تزکيه و رشد و فلاح » دانستيم و در اين گفتار، وارد عمليات شکفتن مي شويم که از معرفت آغاز مي شود . در قرآن کريم به آيات فراواني بر مي خوريم که بحث توانايي انسان را براي تعليم خداوندي مطرح مي کند :
«و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علي الملائکه فقال انبئوني باسماء هولاء ان کنتم صادقين … قالو سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العليم الحکيم *قال يا آدم انبئنهم باسمائهم فلما انباهم باسمائهم قال الم اقل لکم اني اعلم غيب السماوات و الارض و اعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون ) .
«سپس،علم اسماء (علم اسرارآفرينش و نامگذاري موجودات ) را همگي به آدم آموخت ،بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود اگرراست مي گوييد اسامي اين ها را بر شمريد . فرشتگان عرض کردند :منزهي تو ! ما چيزي جز آنچه به ما تعليم داده اي نمي دانيم تو دانا و حکيمي ! فرمود :اي آدم آنها را از( اسامي و اسرار ) اين موجودات آگاه کن هنگامي که آنها را آگاه کرد خداوند فرمود :آيا نگفتم من غيب آسمانها و زمين را مي دانم . و نيز مي دانم آنچه را شما آشکار مي کنيد يا پنهان مي داشتيد ؟ » ( بقره / 31 تا 33 )
خداوند ابتدا اسباب زندگي را براي انسان فراهم کرد سپس او را آفريد.
«خلق لکم ما في الارض جميعا »«اذ قال ربک للملائکه »
حضرت علي (علیه السلام) فرمودند :
«فلما مهد ارضه و انفذ امره اختار آدم … »
؛«همين که زمين را گسترد و فرمانش را متنفذ قرار داد، انسان را آفريد » (نهج البلاغه خطبه 19).

البته آفرينش ملائکه قبل از آدم بوده است.زيرا خداوند آفريدن انسان را با آنان درميان گذاشت ،سپس انسان را به عنوان خليفه و جانشين حاکم الهي تعيين کرد :(اني جاعل في الارض خليفه ) علوم و اطلاعات فرشتگان محدود است « … ما لا تعلمون »اما خداوند اسماء 1 و اسرارعالم هستي را از نام اولياي خود تا جملات را به آدم تعليم داد ( تفسيرنورالثقلين ج 1 ،ص 54 )
و به تعبيرامام صادق(علیه السلام) درتفسير مجمع البيان، تمام زمين ها و کوهها،دره ها، بستر رودخانه ها و حتي همين فرشي که زير پاي ماست،به آدم شناسانده شده .خلاصه اين که برتري انسان بر فرشتگان به خاطرعلم است و انسان براي دريافت علوم ،استعداد و لياقت دارد و بايد به استعدادهاي لايق ،فرصت شکوفايي بدهد . آيا مي توان گفت علم و استعداد و يادگيري بايد درچهارچوب خاص باشد و درپي آن تکليف بيايد ؟ مثلا آيات بعد که به فرشتگان مي فرمايد :سجده کنيد . ( بقره / 34 ) و به خود آدم مي فرمايد :(اسکن ولا تقربا … ) ( بقره / 35 ).
پاسخ اين است که :شخصيت هايي چون حضرت امام راحل ارزش «آگاهي» را به اين مي دانند که کمال خاصي در انسان بيافريند نه اين که«صرف آگاهي کمال محسوب شود »( حديث جنود عقل و جهل ) شايد برخي از انديشمندان نظر ديگري داشته باشند که «علم» دو سمت دارد :
الف -ارزش ذاتي
ب – ارزش آلي
يعني هم خودش کمال محسوب مي شود و هم زمينه کمالات ديگررا فراهم مي سازد .ظاهر آيات مورد بحث،ساکت از قضاوت درمورد پذيرش يکي از دو ديدگاه بالا است ( والله يعلم ) اما شک و شبهه اي نيست که بسياري از آگاهي ها که فلش به سوي عمل دارد در صورتي که منجر به عمل نشود چونان درخت بي ميوه است که تنها سايه اي مي افکند .

 

2-تفقه و ژرف نگري (تعقل) عامل شکوفايي انسان:

آنان که به فقه ( فهم عميق ) روي نکنند و از استعدادهاي سمع و بصر براي ادراک بهره نبرند ،چونان چارپايانند . اگر آدمي همسان با چارپايان باشد،شکوفايي مورد عنايت خداوند در او تحقق نمي يابد،بلکه به قهقرا هم مي رود . تنها راه شکوفايي عبورازجهل است و رسيدن به آگاهي و ايمان .ابزار تفقه را خداوند دراينجا مطرح فرموده است .
«و لقد ذرانا لجهنم کثيراً من الجن و الانس لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لا يبصرون بها و لهم آذان لا يسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون »
«به طور مسلم گروه بسياري ازجن و انس را براي دوزخ آفريديم آنها دلهايي دارند که با آن ( انديشه نمي کنند ) نمي فهمند و چشماني دارند که با آن نمي بينندو گوشهايي دارند که با آن نمي شنوند،آنها همچون چارپايانند بلکه گمراه تر،اينان همانا غافلانند ( زيرا با اينکه اين همه گونه امکانات هدايت دارند،بازهم گمراهند )».( اعراف /179 )
ابتدا لازم است،ابهامي را برطرف کنيم . و آن اين که قرآن دراين آيه آفرينش بسياري از جن و انس را براي دوزخ مي داند و درآيه اي ديگرخلقت جن و انس را براي عبادت مي شمارد:
« وما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» ( ذاريات / 65 )
آيا اين دوآيه ناسازگاري دارند ؟ توضيح اين که :هدف اصلي آفرينش،خداپرستي و عبوديت است،ولي نتيجه کار بسياري از انسانها دراثرعصيان ،طغيان و پايداري درکفرو لجاجت، دوزخ است گويا که دراصل براي جهنم خلق شده اند . حرف لام در لجهنم ، براي بيان عاقبت است،نه هدف .
اين جمله شبيه اين جمله ي حضرت علي ( ع )که مي فرمايد :«خداوند فرشته اي دارد که هر روز با صداي بلند مي گويد» 🙁 لدوا للموت و اجمعوا للفناء و انبوالاحزاب ) «بزاييد براي مرگ و بسازيد براي خرابي »يعني پايان تولد ،مرگ و پايان ثروت اندوزي ،فنا و پايان ساختمان خرابي است.(نهج البلاغه، کلمات قصار، 132 )آري انسان هايي که هويت انساني خود را از دست داده اند،جايگاهي جزآتش براي آنان نمي باشد .چنان چه درسوره ي فرقان ،آيه ي 44 مي خوانيم
«ام تحسب ان اکثرهم يسمعون او يعقلون ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبيلا »
وچنان چه خود آنان اعتراف مي کنند که اگردستورات الهي را شنيده بودند و تعقل مي کردند، ديگردرجهنم جاي نداشتند :
«وقالو لو کنا تسمع او نعقل ما کنا في اصحاب السعير» (ملک /10 )

بازمي گرديم به بحث آيه ي مربوطه :انسان در داشتن چشم ،گوش و زبان شبيه حيوان است ،ولي کيفيت و هدف بهره برداري انسان ازنعمت ها بايد بهترو بيشترباشد و گرنه همچون حيوان ،بلکه پست ترازآن خواهد بود .انسان بايد علاوه بر ظاهر،ملکوت را ببيند و علاوه برسر و صداهاي ظاهري ،زمزمه هاي باطني و معنوي را بشنود .
ازامام صادق(علیه السلام) پرسيدند :چرا خداوند تمام بندگانش را مطيع و موحد نيافريد ؟حضرت فرمودند :«اگرچنين مي شد ،ديگرثواب و عقاب معنا نداشت ،زيرا آنان مجبور بودند و اختياري نداشتند،اما خداوند انسان را مختارآفريد و علاوه بر عقل و فطرت، با تعاليم پيامبران و کتب آسماني مسير هدايت او را روشن نمود و او را به اطاعت فرمان داد و ازنا فرماني نهي کرد تا فرمانبرداران از عاصيان مشخص شوند ». اگرچه اسباب طاعت و عصيان را خداوند آفريده اما به چيزي امر يا نهي نکرده ،مگرآنکه انسان مي تواند ضد آن را نيز انجام دهد و مجبورنباشد .( تفسيراثني عشر،بحار، ج 3 ،ص 6 »آري تکليف پذيري تنها وجه ارزش و وجه امتيازانسان از ديگر موجودات است .شکوفايي هرموجودي متناسب با استعدادها و هدف آفرينش اواست ؛ازجمادات تا نباتات و ازنباتات تا حيوانات و ازحيوانات تا انسان .
امانت بزرگ خدايي را آسمان و زمين و کوه ها،حمل نکردند و انسان پذيرفت و اين نشان اوج استعداد اواست .( احزاب / 72 ) حرکت اتم ها و حيات سلول ها همه و همه تابع برنامه هدايت ويژه اي است که خداوند براي آنها تعيين فرموده است . اما ماجراي انسان و هدف خلقت او با جمادات و نباتات و حيوانات تفاوت دارد .ازانسان انتظار مي رود که فراتر از بهره اي که حيوان ازچشم و گوش مي برد ،ببرد، و الا خداوند درسراسر قرآن انسان هاي بي بهره ازچشم و گوش و زبان را آن گونه که ازاو انتظار مي رود که درخدمت کمال خود آورد،مردماني فاقد چشم و گوش و زبان مي داند :
«…صم بکم عمي فهم لا يرجعون»
«آن ها کرو لال و کورند پس آنان به راه راست باز نمي گردند ».( بقره / 18) «و من کان في هذا اعمي فهو في الاخره اعمي و اضل سبيلا »
«هرکس دراين ( سراي دنيا ) کور ( دل ) باشد،پس در آخرت هم کور (چشم )،است و راه گم کرده تر» .( اسراء / 27 )
چشم و گوش و زبان درنظرقرآن، آن گاه سالمند که در خدمت بصيرت و روشني دل و ضمير درآيد .مثلاً اگر در خانه ي شما از يک لباس شويي به عنوان کرسي براي نشستن استفاده شود فرد حکيم هنگام نام بردن،آن را به صندلي و
کرسي ملقب مي کند.درديد حکيم ،با تغيير بهره مندي و نازل کردن استفاده نام ها هم تغيير مي کنند .خداوند حکيم چشم را درخدمت عقل و دل مي گمارد و هرکس چنين نکند از نظر قرآن فاقد چشم است .
خلاصه اينکه حواس درخدمت تعقل و هردو همراه با دل مصفي ،موجبات فهم ژرف و عميق را فراهم مي سازد و شکوفايي عميق ترانسان درحيطه ي معرفت،که قبلاً ازآن ياد شد، اتفاق مي افتد .

 

3 – رابطه حيات طيبه و شکوفايي انسان:

براي انسان دو حيات مطرح است :حيات طبيعي و حيات طيبه .طبيعي با حيوانات مشترک است و طيبه خاص ايمان داران شايسته کاراست .وحي خدايي و دين حق مرده را زنده کرده و حيات طيبه و معنوي انساني به او هديه مي کند و عالي ترين نمونه شکوفايي (احياء )است .گياه زنده است که شکوفا مي شود .اين احياء همان راه يابي به نوراست .خداوند مي فرمايد : «او من کان ميتا فاحييناه و جعلنا له نوراً يمشي به في الناس کمن مثله في الظلمات ليس بخارج منها کذلک زين للکافرين ما کانوا يعملون »
«آيا کسي که مرده بود، سپس او را زنده کرديم و نوري براي او قرارداديم که با آن درميان مردم راه برود همانند کسي است که درظلمت ها باشد و ازآن خارج نگردد .اين چنين براي کافران اعمال (زشتي ) که انجام مي دادند تزيين شده است ( و زيبا جلوه کرده» (انعام / 112 )
گفته اند اين آيه درباره ي ايمان آوردن حضرت حمزه عموي پيامبرنازل شده است که چون از اذيت و آزار ابوجهل نسبت به رسول خدا (ص ) و مکتب او آگاه شد ،به حمايت ازپيامبر با مشت بر سراو کوبيد آنگاه گفت :من ازامروزبه محمد ايمان مي آورم . ازآن پس تا زمان شهادت، يک افسر رشيد و با ايمان براي اسلام باقي ماند .
«و کنتم امواتا فاحياکم … »( بقره / 28 )
* گمراهي :«او من کان ميتا» (انعام / 122 )
*منطقه ي بي گياه و خشک «… فسقناه الي بلد ميت »(فاطر / 9 )
*هم به مرگ موقت «… فقال لهم الله موتوا ثم احياهم … »
*مرگ حقيقي :«انک ميت و انهم ميتون »( زمر / 30 )

نتيجه اینکه:
1-اگرانسان به حال خود رها شود درميان ظلمات جهل و کفر و شرک خواهد ماند .
2-نوراعطايي خداوند، همان هدايت است که قابليت مي طلبد.
3-مردگي با فسيل شدن و زندگي داشتن با شکوفايي و رويش عجين و قرين است .

خداوند درمورد راه رسيدن به حيات راستين مي فرمايد :
«من عمل صالحاً من ذکراو انثي و هومومن فلنحيينه حياه طيبه …» .
(هرکس عمل شايسته انجام دهد زن يا مرد، درحالي که مومن باشد قطعاً به حيات پاک او را احياء مي کنيم »( نحل / 97 ) يا مي فرمايد :
«يا ايها الذين آمنو استجيبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما يحييکم …»
(اي کساني که ايمان آورده ايد ! براي خدا جواب مثبت دهيد و نيزدعوت رسول را که مي خواهد شما را به حقايقي فراخواند که شما را احياء کند،جواب دهيد »(انفال / 24 )
مجموعه ي آنچه رسول خدا (ص ) به آن مي خواند،شامل عقايد،اخلاق و احکام است که شکوفايي آدمي در گروعمل به فرمان هاي خداست .آري دعوت رسول خدا (ص ) به زندگي صلح آميزو تعامل منطقي با بيگانگان غير محارب و توصيه به استفاده ازغذاها و داروها و حفظ الصحه و … همگي تمهيدات براي ساختن زندگي است که درخدمت زندگي والاترو معنوي باشد .(1)

 

4- عمل صالح راز ديگر شکوفايي انسان:

دراسلام و وحي قرآني عنايتي به جامعيت رفتارها و خلقيات هر فرد مسلمان احساس مي شود که بدون تحقق آن،طرح ايده آل شکل دهي به انسان ،محقق نشده است .ازمسلمان انتظار مي رود که اگراهل جهاد است،اهل انفاق مال هم باشد و در کناراين دو،رابطه ي عاشقانه با خداوند داشته باشد و درکنار اين سه،تعامل نيکويي با خانواده و خلق خدا داشته باشد ودرهر کدام کاستي احساس شد،نشان کاستي روح تسليم دربرابر خداست .
«ليس البران تولوا وجوهکم قبل المشرق … »
«نيکي ( تنها )اين نيست که ( به هنگام نماز) صورت خود را به سوي مشرق و مغرب کنيد (و تمام گفت وگوي شما از مساله ي قبله و تغييرباشد و همه ي وقت خود را مصروف آن سازيد )بلکه نيکي و( نيکوکار ) کساني هستند که به خدا و روز رستاخيز و فرشتگان وکتاب آسماني و پيامبران ايمان آورده اند و مال (خود ) را با علاقه هايي که به آن دارند و به خويشاوندان و يتيمان و مسکينان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان انفاق مي کنند ،نمازرا بر پا مي دارند و زکات را مي پردازند و به عهد خود به هنگامي که عهد بستند وفا مي کنند در برابرمحروميت ها و بيماري ها و درميدان جنگ استقامت به خرج مي دهند اين ها کساني هستند که راست مي گويند ( و گفتارو رفتار و اعتقادشان هماهنگ است ) و اين ها هستند پرهيزگاران » .(بقره / 177 )
*قرآن کريم مهم ترين اصول نيکي ها را در ناحيه ي ايمان و اخلاق عملي بيان کرده است و با بيان شش عنوان به آن پرداخته است :
*ايمان به مبدا و معاد و برنامه هاي الهي و پيامبران و فرشتگاني که واسطه ي ابلاغ هستند .ايمان به اصولي که تمام وجود انسان را روشن مي کند و انگيزه ي نيرومندي براي حرکت به سوي برنامه هاي سازنده و اعمال صالح است .
پس ازايمان ،به مساله ي انفاق و ايثارو بخشش هاي مالي اشاره دارد .انفاق به خويشاوندان، يتيمان، مستمندان و واماندگان در، راه ،سائلان و بردگان، (که دراين برنامه ي شش گروه اصلي ازنيازمندان ذکرشده است )
*سومين اصل ازاصول نيکي ها، برپا داشتن نمازذکرشده است .نمازي که اگربا شرايط و حدودش و با اخلاص و خضوع انجام گيرد انسان را ازهرگناه بازدارد و به هرخير و سعادت تشويق مي کند .
*اداء زکات و حقوق واجب مالي ،چهارمين اصل ذکر شده است .
*وفاي به عهد،پنجمين ويزگي انسان هاي جامع است سرمايه ي زندگي اجتماعي، اعتماد متقابل افراد جامعه است و از جمله گناهاني که رشته ي اطمينان و اعتقاد را پاره مي کند و زير بناي روابط اجتماعي را سست مي کند ترک وفاي به عهد است به همين دليل درروايات اسلامي آمده که «مسلمانان موظفند سه برنامه را درمورد همه انجام دهند،خواه طرف مقابل مسلمان باشد يا کافرنيکوکارباشد يا بدکار و آن سه عبارتند از :وفاي به عهد ،اداي امانت و احترام به پدر و مادر» . (اصول کافي ،ج 2 ،ص 129، حديث 15 )
*ششمين برنامه ي اين گروه جامع و نيکوکار را اينگونه معرفي مي کند :کساني هستند که درهنگام محروميت و فقر،به هنگام بيماري و درد و نيز درموقع جنگ و دفاع دربرابردشمن صبر و استقامت به خرج مي دهند و دربرابراين حوادث زانو نمي زنند .
ودرپايان براي جمع بندي و تاکيد براين شش ويژگي مي فرمايد :اينها کساني هستند که راست مي گويند و اينها پرهيزگارانند . ( تفسير نمونه ج 1 ص 559 و 601 ).

پس مي توان برداشت کرد که :اين شش صفت شامل اصول اعتقادي و اخلاقي و برنامه هاي عملي مي شود که دربرنامه هاي اعتقادي به تمام پايه هاي اصلي اشاره شده است و نيز در برنامه هاي اخلاقي تکيه بر وفاي به عهد و استقامت و پايداري شده است که ريشه ي صفات عالي اخلاقي است و نيز برنامه هاي عملي آن تاکيد برانفاق و نماز و زکات که سمبلي از رابطه ي خلق با خالق و خلق با خلق است .ارتباط با خدا درکنار ارتباط با مردم و تعاون اجتماعي درحوادث و گرفتاري ها پسنديده است و تمام کارهاي نيک درسايه ي ايمان به خدا شکل مي گيرد و اين که انسان صادق به وظايف ديني خود عمل مي کند .علامه طباطبايي درذيل آيه ي مذکور (بقره / 177 ).

دربخش «حديث روايي »حديثي را از نبي اکرم ( ص ) نقل مي نمايد :«من عمل بهذه الايه فقد استکمل الايمان »هرکس به اين آيه عمل کند همه ي ايمان را به تمامش ،کامل نموده است ).
(الميزان، ج 1، ص 431 ) تامل دراين حديث و نهادن آن در کنار قرآن کريم مي رساند که ايمان برخي از مردم ناقص است .افرادي که تک بعدي هستند و دريکي ازشاخه هاي ايمان قلبي اخلاق و رفتار کوتاه مي آيند نشان نقص ايمان درهمان شاخه نيست. بلکه نشان کاستي و ضعف درکل ايمان آنها است .شکوفايي مطلوب درقرآن کريم ،درگرو جامعيتي است که در اين آيه و چندين جاي قرآن ذکرشده است و مانند : آغازسوره ي بقره آيات 19 به بعد سوره ي معارج و آيات انتهايي سوره ي فرقان،اول سوره ي مومنون و …

 

5 – عدالت و نقش آن درشکوفايي انسان و جامعه اسلامي:

عدالت يکي از هدفهاي بعثت ها شمرده شده است که علامه شهيد مطهري درکتاب وحي و نبوت فرموده اند که عدالت هم ارزش ذاتي دارد و هم مقدمه اي براي تحقق هدف تکامل معنوي انسان است .نبايد دشمني ها مانع عدالت ورزي شود . عدالت به تقوا نزديک تراست .تخاصم گروه ها ،استعدادهاي شکوفايي را از بين مي برد وجامعه ي عدالت گر به هدف خلقت ( تقوي ) نزديک تر است :
«يا ايها الذين آمنوا کونوا قوامين …»
«اي کساني که ايمان آورده ايد همواره براي خدا قيام کنيد و از روي عدالت گواهي دهيد دشمني با جمعيتي شما را به گناه ترک عدالت نکشاند .عدالت کنيد که به پرهيزگاري نزديک تر است و ازخدا بپرهيزيد که از آن چه انجام مي دهيد آگاه است . ».( مائده / 8 )
عدل يکي ازصفات خداوند است که شيعه بر آن تاکيد دارد .
نهادن هرچيز درجايگاه اصلي اش ،تعريف اصلي عدل است که امام علي ابن ابيطالب ( ع ) درمقايسه ي جود و عدل درنهج البلاغه به آن اشارت دارند و علامه شهيد مطهري در کتاب عدل الهي و سيري درنهج البلاغه به آن اشاره نموده اند.
عدل ،گاهي معادل تساوي و گاهي معادل توازن و گاهي رعايت حق ذي حق و بعضا به معناي رعايت قابليت ها است .(نقل به مضمون ازعدل الهي ) رعايت حق ذي حق درمورد خداوند صادق نيست،زيرا خلائق حقي بر خداوند ندارند . اما معاني ديگرمانند توازن (رعايت فرمول ترکيب در همه ي پديده هاي عالم ) و رعايت قابليت ها در مورد خداوند صادق است .ازبندگان انتظار مي رود و انبياء نيز رسالتشان ايجاب مي کند که عدالت و قسط را در جامعه محقق ساخته و به رعايت آن بکوشند .شکوفايي جامعه ها منوط به رعايت عدالت است که خداوند آن را نزديک تر به تقوا دانسته است .و اما اين که مي گويند امام يا قاضي و يا امام جماعت بايد عادل باشد مقصود اين است که از درون به اعتدال رسيده باشد يعني خشم و هواهاي نفساني دراو مهار شده و عقل و دين و وجدان را برحالات و رفتار خود حاکم ساخته است .عدالت اجتماعي بدون اين عدالت دروني ،قابل تحقق مطلوب نيست .

اين آيه که دعوت به قيام به عدالت مي کند و نظيرآن، با تفاوت مختصردر( نساء /531 ) آمده است،ابتدا خطاب به ايمان داران کرده و تاکيد بسياربرعدالت ورزي نموده است و سپس به يکي ازعوامل انحراف ازعدالت اشاره کرده؛به مسلمانان هشدارمي دهد که نبايد کينه ها و عداوت هاي قومي و تصفيه حسابهاي شخصي ،مانع اجراي عدالت و موجب تجاوز به حقوق ديگران شود .زيرا عدالت از همه اين ها بالاتراست .« تفاوت ميان اين دو آيه (سوره نساء و مائده ) آن است که اين آيه (مائده )سفارش مي کند که کينه ها و دشمني ها شما را منحرف نکند ولي درسوره ي نساء مي فرمايد ،علاقه ها و وابستگي ها شما را از مرزعدالت خارج نکند .»(تفسيرنمونه، ج 4 ،ص 301 )
کمترمساله اي است که دراسلام به اهميت عدالت نباشد .زيرا مساله ي عدل همانند توحيد درتمام اصول و فروع اسلام ريشه دوانده يعني همان طورکه هيچ يک از مسايل عقيده اي و عملي فردي و اجتماعي اخلاقي و حقوقي ازحقيقت توحيد و يگانگي جدا نيست ،همچنين هيچ يک از آنها را خالي از روح عدل نخواهيم يافت .
برداشت هايي که مي توان داشت اين است که مومنان همواره براي خدا قيام مي کنند و براساس حق شهادت مي دهند و نيز دراجراي قسط درجامعه نظارت دارند .اسلام به اجراي عدالت و قسط ،حتي درمورد دشمنان سفارش نموده است و لزوم رعايت عدالت در روابط خارجي را گوشزد نموده .پس احساسات نبايد زمينه ي انحراف از عدالت شود و بايد تحت الشعاع عدالت باشد .(تفسير راهنما، ج 4 ،ص 269 )

 

6- ميانه روي و اعتدال راز شکوفايي انسان:

امت وسط وحفظ اعتدال يکي از رازهاي شکوفايي است .
«و کذالک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء علي الناس و يکون الرسول عليکم شهيدا و ما جعلنا القبله التي کنت عليها الا لنعلم من يتبع الرسول ممن ينقلب علي عقبيه و ان کانت لکبيره الا علي الذين هدي الله ليضيع ايمانکم ان الله بالناس لرووف رحيم »
«همان گونه ( که قبله ميانه است )شما را نيز امت ميانه اي قرارداديم (که درحد اعتدال که ميان افراط و تفريط، است )
تا گواه بر مردم باشيد و پيامبر هم گواه برشما و ما آن قلب هايي را که قبلاً برآن بودي ،تنها براي اين قرار داديم که افرادي که ازپيامبر پيروي مي کنند ازآنها که به جاهليت باز مي گردند مشخص شوند .اگرچه اين بر کساني که آنها را هدايت کرده دشوار بود … ) .( بقره / 143 )
مفسران بحث هاي گوناگون را درذيل اين آيه مطرح نموده اند و در تفسير امت وسط برخي گفته اند،مراد امتي است که نه اهل افراط باشد نه تفريط،نه طرفدارجبرنه تفويض و نه معتقد به اصالت فرد ،نه اصالت جامعه .با چند مقدمه،روشن مي شود که مراد آيه ازامت وسط ،افراد خاصي هستند:

1-قرآن امت وسط را شاهد بر اعمال معرفي کرده است،پس بايد درقيامت براعمال گواهي دهند .
2-گواه شدن علم و آگاهي و عدالت مي خواهد .
3-همه ي افراد امت آگاهي و عدالت ندارند .به همين دليل در روايت آمده که مراد ازامت وسط امامان معصوم هستند که اولاً به همه کارها علم دارند.چنان که قرآن مي فرمايد : « … فسيري الله عملکم و رسوله و المومنون …»( توبه / 105 ) که مراد ازمومناني که اعمال مردم را مي بينند و به آن علم پيدا مي کنند .مطابق روايات امامان معصوم هستند و ثانيا عدالت دارند . چنان چه خداوند درآيه «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا »( احزاب / 33 ) عصمت و عدالت آنان را تضمين مي کند .
امام صادق(علیه السلام) فرمودند :مگر مي شود امتي که بعضي افرادش لايق گواهي دادن براي چند عدد خرما در دادگاههاي دنيا نيستند،لياقت گواهي دادن بر همه ي مردم در قيامت را دارا باشند . سوالي مطرح است که چرا خداوند به جاي نام بعضي افراد نام امت را برده است ؟ که در پاسخ مي گوييم قرآن حتي يک نفر را نيز امت معرفي نموده است . «ان ابراهيم کان امه قانتا لله حنيفا و لم يک من المشرکين»( نحل / 120 ) پس بنابراين که مقصود از«امت وسط »امت اسلامي و مقصود از «اعتدال» ميانه روي باشد، مي توان برداشت کرد که :آن گاه جامعه اسلامي به اجراي احکام خداوند توفيق مي يابد که ازافراط و تفريط دوري نموده و روي به اعتدال دروني آورده و آن گاه به اجراي عدالت در جامعه بينديشد.

 

7 – فتنه زدايي و تاثيرآن درشکوفايي انسان:

ازجمله هدفهاي مقدس جهاد ،ريشه کن کردن فتنه ها است . فتنه ها،مانع رشد جامعه هااست مثل فساد اخلاق،التهابات فرهنگي، تحريف ها و …
«و قاتلوهم حتي لا تکون فتنه و يکون الدين لله فان انتهوا فلا عدوان الاعلي الظالمين»«و با آنها پيکارکنيد ! تا فتنه (و بت پرستي و سلب آزادي ازمردم ) باقي نماند .ودين،مخصوص خدا گردد .پس اگر (ازروش نادرست خود )دست برداشتند، ( مزاحم آنها نشويد زيرا ) تعهدي جز برستمکاران روا نيست ). (بقره / 193 )
قرآن کريم دردو موضع سوره ي بقره «فتنه» را بزرگتر و شديدتراز قبل ذکر مي کند :
«والفتنه اشد من القتل»
«فتنه،شديدتر ازکشتن است» ( بقره / 191 )
«والفتنه اکبر من قتل »
«فتنه ،بزرگتر از کشتن است »( بقره / 217 )
درکشتن انسان ها که بسيارهم منفور است ،حيات طبيعي از دست مي رود اما درفتنه ،حيات طيبه .
علامه طبرسي درذيل آيه ي مذکور تفسيري برفتنه دارند که آن را برگردان مي کنيم :«و الفتنه اشد من القتل »مقصود اين است که شرک ورزيدن آنها به خدا و رسولش ،بزرگ تر از کشتار درماه حرام است .کفررا فتنه ناميده اند زيرا کفرمنجر به هلاکت مي شود همان گونه که فتنه منجر به هلاکت مي شود .(مجمع البيان ،ذيل آيه ي 190 سوره ي بقره، به خط عثمان طه 191 ) هرچند ايشان فتنه را منحصر به شرک نموده اند و سبک قرآن کريم اين است که هرچند راجع به مورد خاصي مطلبي را بيان مي کند اما مي توان با ضابطه هايي که داريم آن را از انحصار مورد خارج کرد ،مانند آيه ي معروف خمس درقرآن کريم که ازانحصار غنائم خارج مي شود . درقرآن کريم برخي از کاربردهاي فتنه حالت خنثي دارد و به معناي «آزمون »است آن گاه ارزش مطرح مي شود که درآزمون، سر افرازشويم مانند :
«انما اموالکم و اولادکم فتنه …»
«منحصراً، دارايي ها و فرزندانتان فتنه اند .» ( تغابن / 15 ) (فتنه آن است که حالت پديده را با آن مي آزمايند؛به همين دليل برامتحان و ابتلا اطلاق مي شود و غالبا اطلاق بر ملازم آن مي شود،يعني شدت و عذاب و آنچه به دنبال آن مي آيد مثل « شرک »و « گمراهي »» .(الميزان،ج 2 ،ذيل آيه ي 191 بقره )حاصل اينکه براي رشد يک شجره ي طيبه،تنها تقويت و رسيدگي و آب و غذا کافي نيست ؛اين ها اقتضاء را کامل مي کند ؛نبودن مانع هم لازم است و آن آفت هايي است که آن را تهديد کرده و مانع رشد و شکوفايي مي شود .

 

8 – حاکميت قانون الهي و نقش آن درشکوفايي انسان:

حاکميت قانون الهي که همان حق است،جامعه ها را به اتحاد فرامي خواند خداوند مي فرمايد :
«کان الناس امه واحده فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الکتاب بالحق ليحکم بين الناس فيما اختلفوا فيه و ما اختلف فيه الا الذين اوتوه من بعد ما جاءتهم البينات بغيا بينهم فهدي الله الذين آمنوا لما اختلفوا فيه من الحق باذنه و الله يهدي من يشاء الي صراط مستقيم »
«مردم (در آغاز ) يک دسته بودند ( و تضادي درميان آنها وجود نداشت ) به تدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايي درميان آنها پيدا شد، دراين حال خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و کتاب آسماني که به سوي حق دعوت مي کرد با آنها نازل نمود تا در ميان مردم درآنچه اختلاف داشتند داوري کند .(افراد با ايمان درآن اختلاف نکردند) تنها ( گروهي از) کساني که کتاب را دريافت داشته بودند و نشانه هاي روشن به آنها رسيده بود به خاطر انحراف ازحق و ستمگري درآن اختلاف کردند .خداوند آنها را که ايمان آورده بودند به حقيقت آنچه مورد اختلاف بود به فرمان خودش رهبري نمود .(اما افراد بي ايمان همچنان درگمراهي و اختلاف باقي ماندند ) و خدا هر کس را بخواهد به راه راست هدايت مي کند » .( بقره /213 )
آنچه ازاين آيه استفاده مي شود؛اين است که مردم درابتدا زندگي ساده و بسيطي داشتند،ولي کم کم دراثر کثرت افراد و ازدياد سليقه ها اختلاف و درگيري ها پيش آمد در برخي از روايات اين زمان به دوران قبل ازحضرت نوح ( ع ) تطبيق شده که درآن زمان مردم زندگي ساده و محدودي داشتند و در بي خبري به سر مي بردند .(تفسيرنورالثقلين،ج 1 ،ص 902) يکي ازآفت هاي سوزنده ي استعداد امت مسلمان، اختلاف با انگيزه بافي است .
شيخ طوسي مي فرمايد:استثناء درآيه متعلق به سه چيزاست :
1-اختلاف نکردند مگر اهل کتاب ؛
2-اختلاف نکردند مگربعد از آمدن معجزات
3-اختلاف نکردند مگر از سربغي و رقابت .(تفسيرتبيان ذيل آيه )
انگيزه ي اختلاف درامت ها گوناگون است:گاهي به دليل برداشت هاي گوناگوني است، بدون دخالت هواي نفس و گاهي به دليل حضورهواي نفس است که به تعبيرقرآن کريم ،انگيزه ي بغي دخالت مي کند .درانگيزه نخست،درگيري و تضاد و جنگ رخ نمي دهد ولي دردومي، هرگونه رخداد ناميموني ممکن است .
امام علي(علیه السلام) درنهج البلاغه مي فرمايد :«انما بدع وقع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع ».« منحصراً سرآغاز پيدايش فتنه ها و هواهاي نفساني است که تبعيت مي شوند و حکم هايي است که ازدين نيست ولي به نام دين دردين تعبيه مي کنند » . (نهج البلاغه، خطبه 05) هواي نفس که دخالت کند حکم ها و برداشت ها و انگيزه ها را تغييرمي دهد .اختلافات بر خاسته ازهواي نفس ،مانعي بزرگ بر سر راه شکوفايي و دست يازيدن به حقيقت است .

 

9- توحيد باوري و نفي طاغوت عامل شکوفائي انسان و جامعه خداگرا:

دعوت جهاني اسلام ازاديان براي توحيد و نفي طاغوت پرستي ،شکوفايي جوامع را به دنبال مي آورد .
شرک ،جامعه ها را متشتت و متفرق و پاره پاره مي کند، خداوند مي فرمايد :
«حنفاء لله غيرمشرکين به و من يشرک بالله فکانما خر من السماء فتخطفه الطير او تهوي به الريح في مکان سحيق »
«هرکس به خدا شرک بورزد ،گويي ازآسمان ( توحيد ) سقوط کرده، که يا او را پرنده اي در مي ربايد،يا او را درمکاني دور دست پرتاب مي کند ». ( حج / 31 ) برداشتي که مي شود اين است که :آسمان همان ارزش هاي تقيد به توحيد است و آن پرنده ي رباينده ،شيطان و حزب اوست واگرهم دردام آنها نيفتد،هواي نفس ،او را هلاک خواهد کرد .
«قل يا اهل الکتاب تعالوا الي کلمه سواء بيننا و بينکم الا نعبد الا الله و لانشرک به شيئا و لا يتخذ بعضا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون »
«بگو اهل کتاب ،بياييد بسوي سخني که ميان ما و شما يکسان است که جزخداوند يگانه را نپرستيم و چيزي را همتاي او قرار ندهيم و بعضي از ما بعضي ديگررا (غيرازخداي يگانه ) به خدايي نپذيرند، هرگاه ( ازاين دعوت ) سرباز زنند ،بگوييد ! گواه باشيد که ما مسلمانيم ». ( آل عمران / 34 )
قرآن نخستين باردر ضمن آيات گذشته،مسيحيان را دعوت به استدلال منطقي کرد و پس ازمخالفت دعوت به مباهله نمود و چون دعوت به مباهله به مقدارکافي در روحيه ي آنها اثر گذاشت،بارديگر از اين آمادگي روحي استفاده کرد .مجدداً شروع به استدلال مي کندولي اين استدلال با استدلال هاي سابق تفاوت فراوان دارد .
درآيات گذشته دعوت بسوي اسلام با تمام خصوصيات بود، ولي دراين آيه دعوت به نقطه هاي مشترک ميان اسلام و آيين هاي اهل کتاب است .روي سخن را به پيامبرکرده و مي فرمايد :«بگو اي اهل کتاب ! بياييد بسوي سخني که ميان ما و شما مشترک است که جزخداي يگانه را نپرستيم و چيزي شريک او قرارندهيم و بعضي ازما بعضي ديگررا غيرازخداي يگانه به خدايي نپذيريم » .
قرآن با اين طرزاستدلال به ما مي آموزد که اگرکساني حاضر نبودند درتمام اهداف مقدس با شما همکاري کنند، بکوشيد لااقل دراهداف مهم مشترک همکاري آنها را جلب کنيد و آن را پايه اي براي پيشبرد اهداف مقدستان قراردهيد .( تفسيرنمونه ذيل آيه )
اضافه براين پيامبر(ص ) ماموريت داشتند که همگان به خصوص اهل کتاب را به آزادانديشي دعوت کنند و بگويند که همه ي انسانها شخصيت مستقل دارند و با يکديگر برابرند و هيچ کس برديگري ربوبيت ندارد و همگان حتي پيامبران بايد در برابرخداوند يکتا تسليم و فرمانبردار باشند و تنها خدا پرستان واقعي و با تقوايان ،ارزشمندند و برتري دارند «عند اکرمکم عند الله اتقيکم ».
نتيجه اين که :خداوند بسياري ازخطاب هاي خود را متوجه « ناس »وبعضاً اهل کتاب نموده و خطاب ها را منحصر در«ايمانداران»ننموده است ،زيرا پروردگار با کتاب و نبي مرسل خود مي خواهد،خاکيان را ازناسوت به لاهوت برساند .اين بسترنيازبه دست مايه دارد که توحيد عالي ترين و استوارترين عامل براي صعود ازخاک به اوج افلاک است .شکفتن استعدادهاي خلافت آدمي، ريلي چون «توحيد» دارد تمام احکام الهي برروي اين خط ريل ،سالک را به مقصد عالي که «قرب خداوند »است مي رساند .

 

10- امربه معروف و نهي از منکرعامل ديگر ارتقاء و شکوفايي:

«و لتکن منکم امه يدعون الي الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون » «بايد از ميان شما جمعي دعوت به نيکي و امربه معروف و نهي ازمنکرکنند و آنها همان رستگارانند »(آل عمران / 104 )
ايمان داران در شکوفايي يکديگرنقش آفرينند . خداوند در سوره ي مبارکه ي عصر مي فرمايد :«انسان غرق در زيان است مگرايمان داران شايسته کارکه يکديگر را به حق و صبر سفارش مي کنند .»
اهل سلوک،داشتن رفيق طريق را از لوازم طي مسير مي دانند که هرگاه انگيزه ها رو به ضعف گذارد، يکديگر را تقويت کنند و نيزآيينه ي عيب نماي يکديگرباشند .
درآيه ي مورد بحث مي فرمايد :از ميان شما يک جمعي باشند که با عنايت به ضرورت تجهيز،خود را بسازند و جامعه را به خوبي و فرمان هاي خدا بخوانند .همين تعبير نشان مي دهد که امربه معروف و نهي ازمنکر ظرافت هاي زيادي دارد زيرا مي فرمايد :«منکم»ازميان شما .گرچه رسالت امر به معروف و نهي ازمنکر عمومي است .( المومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و … )ولي اگر قرار باشد به صورت تشکل و جدي تر انجام پذيرد،بحث نخبگان و بر گزيدگان مطرح مي شود .
دراين آيه،ياري هاي متقابل ايمان داران براي رشد و شکوفايي مطرح شده است که جاي کار فزون تر دارد و از حوصله ي اين نوشته بيرون است .تجربه ي قطعي به ما نشان مي دهد که آدمي هراندازه براي خود معلوماتي تهيه کند و از هرراهي آنها را گرد آورد تا وقتي درخاطرش مي ماند که نسبت به آنها ياد آوري داشته باشد و چنان چه از بررسي و تمرين آن دست برداشت ،کم کم معلوماتش به ديارنيستي رهسپارخواهد شد . ازطرف ديگر بازجاي شک و ترديد،نيست که عمل درتمام شئون و مراتبش دائرمدار «علم» بوده ،با قوت و ضعف و با صلاح و فساد آن نسبت مستقيم دارد .چنان که خداي متعال مي فرمايد :
«والبلد الطيب يخرج نباته باذن ربه و الذي خبث لا يخرج الا نکدا کذلک نصرف الايات لقوم يشکرون »
«سرزمين پاک گياهش به اذن خدا در آيد ،ليکن از زمين ناپاک جزاندک چيزي نرويد». ( اعراف / 85 )
همين نسبت را گوشزد مي فرمايد :که خداوند حال علم و عمل را به زمين وروييدني هاي آن مثل زده است و جاي ترديد نيست که آن دو (يعني علم و عمل ) با يکديگر نسبت متعاکس داشته :«علم »قوي ترين داعي «عمل » و عمل مشهود و خارجي نيز قوي ترين وسيله ي ازدياد علم مي باشد .(تفسير الميزان ج 3 ،ص 606 ) پس با اين نظارت عمومي، انگيزه اي ايجاد مي شود که مجتمع صالحي که علمي نافع و عملي صالح دارد ،علم و تمدن خود را با تمام نيرو حفظ مي کند . و افراد آن مجتمع اگر فردي را ببينند که ازآن علم تخلف کرد،او را به سوي آن علم برگردانند و شخص منحرف ازطريق خير و معروف را به حال خود واگذارنکند و نگذارد آن فرد در پرتگاه منکرسقوط نموده ،درمهلکه ي شر و فساد او بيفتد، بلکه هر يک از افراد آن مجتمع به شخص منحرف برخورد نمايد و او را از انحراف نهي کند .و اين همان دعوت به فراگيري و تشخص معروف ازمنکر و امربه معروف و نهي ازمنکر است . ( الميزان، ج 3 ،ذيل آيه )

 

11- ولايت مداري و نقش آن درشکوفايي همه جانبه انسان:

ولايت امام علي (علیه السلام ) نقش تعيين کننده دراهداف رسالت دارد . درحديث آمده است که اگر مردم بر ولايت علي ابن ابي طالب ( ع ) جمع مي شدند ،خداوند جهنم را خلق نمي کرد .آن هم با نگاهي که ما به ابعاد ولايت داريم که بخشي ازآن درتشکيل حکومت محقق مي شود و با حکومت و عدالت، هدف رسالت محقق مي شود و در پرتو ولايت و حکومت شکوفايي فرد و جامعه اتفاق مي افتد .
«يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمک من الناس ان الله لا يهدي القوم الکافرين »«اي پيامبرآن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملاً (به مردم ) برسان و اگر نکني،رسالت او را انجام نداده اي و خداوند تو را از(خطرات احتمالي ) مردم نگاه مي دارد .خداوند جمعيت کافران ( لجوج ) را هدايت نمي کند» . ( مائده / 76 )
مردمان اقتدا به همان سلوک ملوک و حاکمان خود مي کنند و از آنان رنگ مي پذيرند .براي همين انبياء معصوم (ع ) و ائمه ي معصوم (ع ) مقتداي انسان ها مي شوند .
خداوند درقرآن مي فرمايد :
«يا ايها الذين آمنو اتقوا الله و کونوا مع الصادقين ».(توبه / 91 )
خداوند در آيه ي تبليغ مي فرمايد :اگرچنين نکني ( رسالت غدير را ابلاغ نکني ) رسالت خدا را انجام نداده اي .(مائده / 76 )
آن اندازه که تربيت انسانهاي ايمان دار، انسانهاي برگزيده ي موفقي بوده اند ،شايد متون برگزيده کارساز نبوده اند .آري بخشي از مردم درآغاز با متن جذاب وحي آشنا مي شدند و آن گاه پيامبر يا امام مامور را برانداز مي کردند و به افعال و حالات او نظرکرده و برايمان پايدار مي ماندند .دراين نوشتار، درگزينش آيات ،عنايتمان درهرگفتار به بررسي نقش شکوفايي آفرينش هربخش ازوحي درطول تاريخ گذشته و هنري که در آينده براي شکوفايي دارد بوده است و نمي خواهيم آيه ي تبليغ را ازهمه ي ابعاد بررسي نماييم .عصاره اين که :ولايت پيشوايان نوردرتثبيت رسالت جذاب کردن رسالت و جذب
توده هاي مردم و زمينه براي تشکيل حکومت و درنتيجه اجراي حق و عدالت و در برآيند آن که شکوفايي فرد و جامعه است، بسيارنقش آفرين است .

 

12- موانع و آفات رشد و شکوفايي انسان:

هميشه براي گوهرهاي گرانقدر و دريافت هاي ارزشمند آفت هايي درکمين است که براي بارور کردن زمينه هاي تزکيه و رويکرد به معرفت که در دو گفتارپيشين اشارت شد بايد آنها را شناخت .
يکي ازاهداف بلند نبوت نبي خاتم رهايي بخشي بشرازقيد غل و زنجيرها است تا زمينه ي رشد او فراهم شود .«يضع عنهم اصرهم و الاغلال التي کانت عليم »دراين جا بحث بر سرمانع هايي چون جهل، خرافه ،تعصب ،هوا پرستي است و آداب و رسومي که مانع شکوفايي انديشه ي ديني انسان ها مي شود .«الذين يتبعون الرسول النبي الامي الذي …» (آن ها که از فرستاده ي ( خدا )پيامبر (ص ) پيروي مي کنند .
کسي که صفاتش را در تورات و انجيلي که نزدشان است مي يابند و آن ها را به معروف دستورمي دهد و ازمنکر باز مي دارد پاکيزه ها را براي آن ها حلال مي شمرد، ناپاکي ها را تحريم مي کند و بارهاي سنگين و زنجيرهايي را که برآنها بود ( از دوش و گردنشان بر مي دارد )آن ها که به او ايمان آوردند و حمايتش کردند و ياريش نمودند و از نوري که با او نازل شده پيروي کردند،آنان رستگارانند .»(اعراف /751 ).
«کلمه ي امي منسوب به ام به معناي مادر ،به کسي گفته مي شود که درس نخوانده باشد مثل کسي که ازمادر متولد شده است ».(درتمام مکه درعصر بعثت 71 مرد و يک زن باسواد بيشتروجود نداشت و اگرپيامبر (ص ) حتي کلمه اي از يک نفر آموخته بود نمي توانست خود را درميان مردم «امي »بنامد» . «البته اين موضوع منافاتي با آن ندارد که پيامبر(ص ) به تعليم خداوند قادربه خواندن و نوشتن بوده است،اما براي اينکه جايي براي کوچک ترين ترديد براي دعوت او نماند،ازاين توانايي استفاده نمي کرد ».(تفسيرنمونه،ج 6 ،ص 204 ) .شاهد اين سخن آن است که در رواياتي ازامامان معصوم (ع ) نقل شده که پيامبر(ص ) مي توانست بخواند و هم توانايي خواندن داشت و توانايي نوشتن .(تفسيربرهان ذيل آيات اول سوره ي جمعه ) .
اما آن بخش ازآيه که مربوط به مبحث شکوفايي است : کلمه ي «اصر» دراصل به معناي نگهداري و محبوس کردن است و به هرکارسخت و تکليف سخت و دشوار که انسان را ازفعاليت بازدارد گفته مي شود، چنان که به عهد و پيمان و کيفرنيزگفته شده است .اغلال،جمع غل به معناي زنجيرشامل :عقايد باطل، خرافات ،بت پرستي ،بدعت و سنت هاي دست وپاگيرجاهلي مي شود .
گرچه به دلايلي تورات و انجيل را تحريف شده مي دانيم ،اما درهمين تورات و انجيل موجود نيزاشارات و بشارتي نسبت به پيامبراسلام (ص ) به چشم مي خورد .
رسوم غلط،به منزله ي غل و زنجير،براي انديشه هاي مردم است و انسان بدون وابستگي به انبياء اسيرظواهر مي شود «يضع عنهم اصرهم و الاغلال ».انسان ها،رفتارهاي شاق و بي بارتکاملي را بر خود تحميل مي کنند که استعدادهاي آنها را مي سوزاند.رسالت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) اين است که به مردم بگويد:شما کارهاي زحمت آوراستعداد سوز را برخود تحميل نکنيد و ثانيا کاري نکنند که خداوندحلال ها را برآنان تحريم کند .
درآخر سوره ي بقره دردنبال«امن الرسول …» درنيايش خود ازخدا مي خواهيم که «و لا تحمل علينا اصرا کما حملته علي الذين من قبلنا» يعني «خدايا »«اصر» را همان گونه که بر مردمي درگذشته ،مستولي کردي برما مستولي نکن .و اما بحث «اغلال »:اين غل ها که برانسان ها حاکم شده، مي تواند طيف وسيعي ازموانع رشد و شکوفايي باشد :مانند تعصب ،غرور، جهل، کبرنژاد پرستي ،تقليد بي دانش ،روحيه ي هواپرستي، هرزگي و …رسالت آن پيامبر(ص )آسماني و پيشوايان نور ستيزبا اين موانع است .(پيام قرآن جلد نخست،به طيف وسيعي ازاين شرح موانع معرفت پرداخته است ).

 

تعلقات ،مانع اصلي شکوفايي معنوي انسان: 

خداوند راه رسيدن به قله ي بلند نيکي ها را،درگذشتن ازدوست داشتني ها مي داند. اينک به مانع بزرگ شکوفايي مي رسيم که تعلقات ناصواب است .
«لن تنالوا البرحتي تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شيء فان الله عليم »
«هرگزبه نيکوکاري نخواهيد رسيد تا ازآنچه دوست داريد انفاق کنيد و ازهرچه انفاق کنيد قطعاً خدا بدان داناست »(آل عمران / 29 )
درآيات گذشته بحث هايي درباره ي ايمان و کفر و نشانه ها و آثارآن و بخشي از سرگذشت انبياء آمده بود و دراين آيه به يکي ازطرف وصول به حقيقت ايمان و مقام برو نيکوکاري اشاره مي کند .همان چيزي که بهترين نشانه ي شخصيت و عواطف انساني و تقوا به اسلام است .آفت زدايي از درختان و گياهان نيمي ازنقش رشد و شکوفايي را ايفا مي کند.درمتون اسلامي بحث حجابها آفات و موانع گوناگون بالندگي انسان مطرح شده و راه حل براي علاج آن ها داده اند ..

گرچه روح آدمي هنگام دميده شدن در جسم به جسم تعلق دارد ،ولي به تعبيرشهيد علامه مطهري به تدريج وابستگي کاهش مي يابد و عقل مي تواند فرمان روايي برتن خاکي را فراهم ساخته و زمينه ي ورود وحي و دين خدايي را آماده نمايد .اگر نيازهاي خاکي انسان حاکميت برانسان پيدا کرد بحث تعلقات مطرح مي شود و موانع فراواني برسر راه رشد و شکوفايي ايجاد مي کند .رسيدن به مقام نيکوکاران واقعي شرايط زيادي دارد،که يکي ازآنها انفاق کردن ازاموالي است که مورد علاقه ي انسان است زيرا عشق و علاقه ي واقعي به خدا و احترام به اصول انسانيت واخلاق آن گاه روشن مي شود که انسان بر سردو راهي قرارگيرد دريک طرف مال و ثروت يا مقام و منصبي قرارداشته باشد که مورد علاقه ي شديد اوست و در طرف مقابل خدا و حقيقت و عواطف انسانيت و نيکوکاري اگر ازاولي به خاطردومي صرف نظرکرد معلوم مي شود که در عشق و علاقه ي خود صادق است و اگرتنها دراين راه از موضوعات جزيي حاضربود صرف نظرکند معلوم مي شود عشق و علاقه ي معنوي او نيزبه همان پايه است و اين مقياسي است براي سنجش ايمان و شخصيت .(تفسيرنمونه ج 3 ص 21 )
نفوذ آيات قرآن دردل مسلمانان اين قدر زياد بود که پس از نزول برخي آيات مردم زندگي خود را براساس آن آيه تنظيم مي کردند .پس ازنزول اين آيه «لن تنالوا … »يکي ازياران پيامبر(ص ) به نام ابوطلحه ي انصاري باغ و نخلستان بسيار مصفا و زيباي خود را که درمدينه شاخص بود و همه ازآن سخن مي گفتند درراه خدا هديه کرد .دراين باغ چشمه ي آب صافي بود و از رستني هاي بي شماري برخوردار بود . ابوطلحه پس ازشنيدن اين آيه آمد خدمت پيامبر(ص ) و عرض کرد مي داني که محبوب ترين اموال من همين باغ است و من مي خواهم آن را درراه خدا انفاق کنم ،پيامبر فرمود :آفرين بر تو! اين ثروتي است که براي توسودمند خواهد بود.سپس فرمودند من صلاح مي دانم که آن را به خويشاوندان نيازمند خود بدهي .ابوطلحه دستورپيامبر را عمل کرد (مجمع البيان و صحيح مسلم نجاري )
زبيده همسرهارون الرشيد قرآن بسيارگران قيمت داشت که آن را با زرو زيور و جواهرات تزيين کرده بود و علاقه ي زيادي به آن داشت يک روز هنگامي که ازهمان قرآن اين آيه را مي خواند با خواندن آيه به فکر فرو رفت و با خود گفت هيچ چيز مثل اين قرآن نزد من محبوب نيست و بايد آن را درراه خدا انفاق کنم . لذا به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزئينات آن را فروخت و بهاي آن را دربيابانهاي حجاز براي تهيه ي آب مورد نياز باديه نشينان صرف کرد .مي گويند امروز هم بقاياي آن چاه ها وجود دارد و به نام او ناميده مي شود . ( نمونه، ج 3 ،ص 31 )

 

فقرمانع بزرگ شکوفايي جامعه ها:

«مثل الذين ينفقون اموالهم في سبيل الله کمثل حبه انبتت سبع سنابل في کل سنبله مئه حبه و الله يضاعف لمن يشاء و الله واسع عليم .»( بقره /162 ) «مثل کساني که اموال خود را درراه خدا انفاق مي کنند همانند بذري هستند که هفت خوشه بروياند که درهرخوشه ،يکصد دانه باشد و خداوند آن را براي هرکس که بخواهد (وشايستگي داشته باشد )دو يا چند برابر مي کند (ازنظر قدرت و رحمت ) وسيع و (به همه چيز)دانا ست .
«الذين ينفقون اموالهم في سبيل الله ثم لا يتبعون ما انفقوا منا ولا اذي لهم اجرهم عند ربهم و لاخوف عليهم و لاهم يحزنون » (بقره /262 )
«کساني که اموال خود را درراه خدا انفاق مي کنند ،سپس به دنبال انفاقي که کرده اند منت نمي گذارند و آزاري نمي رسانند پاداش آنها نزد پروردگارشان محفوظ است و نه ترسي دارند و نه غمگين مي شوند »
«سفارش به انفاق و منع ازاسراف و تبذيربهترين راه براي حل اختلافات طبقاتي است هم چنان که پيدايش و گسترش ربا زمينه ساز و به وجود آورنده ي طبقات است .لذا درقرآن آيات لزوم انفاق و تحريم ربا درکنار هم آمده است ».(الميزان، ج 2 ،ص 604)کسي که بدون منت و آزارو فقط براي خدا انفاق مي کند ،ازآرامش الهي برخورداراست .
رسول اکرم (ص ) فرمودند :«اگرسائلي نزد شما آمد به يکي ازاين دو روش عمل کنيد:«بذل يسيروا و رد جميل» .«يا چيزي که درتوان داريد به او عطا کنيد يا به طرزشايسته اي او را رد نماييد »(تفسير قرطبي و نمونه، ذيل آيه ي مربوطه ) . همچنين فرمودند :«اگر با مال نمي توانيد به مردم رسيدگي کنيد با اخلاق برسيد .آبرو و شخصيت فقيرو نيزکرامت او با ارزش ترو مهم ترازحفظ شکم اوست » .همان گونه که قبلاً يادآور شديم،عناوين پانزده گانه ي گفتارهاي ما ،ازچند ناحيه به «نقش وحي درشکوفايي» مرتبط مي شود .فقر زدايي ازطريق ايجاد کارو انفاق هاي مالي مانع بزرگي را ازسر راه شکوفايي بر مي دارد .
اين که رسول خدا (ص ) فرمودند :« الفقرفخري (يعني فقر افتخارمن است )چند معنا و پهلو دارد :
الف )اين که همه ي وجودم يکپارچه نياز به خداست (امکان فقري ) افتخارمن است .
ب )اينکه در راه مبارزه با مظاهر تباهي و سياهي ،ناداري گريبانم را مي گيرد افتخارمن است نه اينکه فقرناشي از کم کاري که اين نوع فقرشديداً منفوراست .
ج )اين که چونان توده هاي فقير مردم زندگي مي کنم،افتخار من است » .
اما ازسوي ديگردر روايات آمده است :نزديک است که فقر به کفرتبديل شود و ابوذرصحابي غفاري مي گفت :اگرفقر از دري وارد شد ازدرديگر ايمان بيرون مي رود .
گاهي حاکميت فقربه دليل کم کاري است و گاهي عوامل ديگر که مرتبط با اختيارفرد فقيرنيست .
گاهي به دليل عدم حاکميت عدالت است که رهبران معنوي مردم موظف به تلاش دراين زمينه اند . تجربه ي طولاني نشان داده است که جامعه ي فقرزده گرچه ممکن است توجهش به عوامل غيبي و تضرعش نسبت به متمولان زيادتر باشد ،اما نفس فقرنشاط جامعه را براي عشق به شکفتن ازميان مي برد .به خصوص اين که ميان فقيران تفاوت وجود دارد برخي با فشارفقر توجه توحيدي يشان به خداوند بيشترمي شود ،اما برخي دراين جاده مي لغزند زيرا دغدغه ي شبانه روزي شان رفع مشکل فشارآورنده است و نشاطي براي هدف شکوفايي باقي نمي ماند .ابوذرهاي تاريخ فراوان نيستند که با فشارفقرايمانش استوارتر شود !خداوند در دو آيه ي 162 و 262 بقره ،آثارارزشمند فقرزدايي را در قالب تشويق براي انفاق بيان نموده است تا خواستاران تکامل ،به اين کارارزشمند روي کنند .

 

نتيجه :

وحي آسماني به رسول خاتم ( ص ) منشا و عامل بنيادين در شکوفايي جامعه ي مسلمان درگذشته و حال و آينده بوده و خواهد بود .اين مقاله ي قرآني که برآيندي از آيات قرآني و روايات معصومين است درحال حاضرموجبات شکوفايي رشد، تربيت ،تزکيه و فلاح جامعه ي اسلامي را رقم مي زند .نقش جايگاه پراهميت تزکيه (رشد و پرورش معنوي ) درقرآن کريم و مهمترين هدفمندي بعثت که صدر فعاليتهاي رسول اکرم (ص ) را به خود اختصاص داده بود ما را بر آن مي دارد که بيش ازپيش به اين موضوع پرداخته و ابعاد شناختي و معرفتي و کاربردي آن را به عنوان گفتمان عصر حاضر مطرح نمائيم .
بررسي چيستي شکوفائي با استناد به جامعيت خلقيات و رفتارها بخش مهمي ازاين مقاله را دربر گرفته و آن گاه بررسي موانع گوناگون شکوفايي که سد راه شکفتن انسان است و پردازش به راهکارهايي متعددي همچون دانش و معرفت تفقه وژرف نگري،حيات طيبه، عمل صالح ،عدالت گرايي،ميانه روي و اعتدال ،قانون گرايي،توحيد باوري و ولايت مداري به عنوان عوامل موثردرشکوفايي انسان بخشي ديگري ازمقاله است که زمينه هاي شکوفايي و نوآوري را براي انسان رقم مي زند .
 

نويسنده: خديجه معين

منابع: 

نشريه کوثر،(فصلنامه قرآني)، شماره 30

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد