رهبانیت به معنای انزوا وگوشه گیری وگوشه نشینی است ما در اسلام رهبانیت وگوشه گیری نداریم (لا رهبانیه فی الاسلام)آنچه در اسلام وجود دارد زهد است زهد به معنای ساده زیستی است که مورد سفارش دین وعلمای اخلاق است توضیح بیشتر اینکه :یکی از کمالات اخلاقی انسان زهد و ساده زیستی است و در متون دینی ما در باب مخالفت با تجملات دنیوی و دنیاگرایی تأکیدات فراوانی وارد شده است . اما دیدگاههای مختلف در این زمینه در طول تاریخ موجب بروز تفاسیر گوناگون در عرصه فرایندهای اجتماعی گشته است . متأسفانه برداشت های ناروا از منابع دینی و یا نادیده گرفتن سنت و سیره حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین ) و اعتقادات شخصی نحله های گوناگونی را پرورانده که جمعی در مسیر افراط و گروهی در وادی تفریط حقیقت زیبای زهد و پارسایی را مشوش ساخته اند. به گونه ای که گاهی با شنیدن واژه زهد, انزوا – تنهایی – دوری از مردم و تمدن و پیشرفت و ترقی و دعا و عبادت در گوشه ای آرام و فارغ از مشغله های زندگی , در ذهن انسان تداعی می گردد. در حالیکه این معنی واژگونه ساختن حقیقتی ارزشی و آلوده ساختن مفهومی ملکوتی است . امام صادق (ع ) در روایتی می فرماید: زهد نه آنست که مال دنیا را تباه کنی و نه آنکه حلال آنرا بر خود حرام گردانی . بلکه زهد آن است که اعتمادت به آنچه نزد حق است بیش از آن باشد که در نزد خودت یافت می شود. (رک : البحار, 77/172/8) و امیرالموئمنین علی (ع ) می فرماید: زهد در یک آیه از قرآن بیان شده است آنجا که می فرماید: تا آنکه بخاطر از دست دادن چیزی متأسف و متأثر نشوید و بر آنچه بدستتان رسیده فرحناک نباشید. (ر.ک : البحار, 78/37/3) و لذا پارسایی دل بستن به امر باقی و نومید گشتن نسبت به امر فانی است . جدایی از زمین و قرب به ملکوت است . سبکبال گشتن برای پرواز در آسمان فضایل و ملکات انسانی است . حال آیا رشد و کمال و تعلیم و تربیت و سعادتمندی مانع پارسایی است یا معین آن ؟ کدام مکتب و آئین همچون اسلام توصیه و تشویق نسبت به فراگیری علم و کسب معرفت و جوشش و بالندگی و تلاش عقلائی دارد؟ مگر نه این است که پیامبر مکرم اسلام (ص ) فرمودند: علم را طلب نمائید ولو اینکه در چین باشد. (ر.ک : کنزالعمال , 28697) و فراگیری آنرا بر همگان ضروری دانستند. (ر.ک : الکافی , 1/30/1) در روایتی مولی امیرالموئمنین علی (ع ) تمام مواضع دنیا را جهل نامیدند مگر جایگاه علم که روشنی و فروغ است ((الدنیا کلها جهل الا مواضع العلم )) (ر.ک : البحار, 2/29/9) و این به صراحت قدر علم و شایستگی آن و حقارت دنیا و دلبستگی به آنرا تبیین می سازد.. برای نمونه می توان به علم گرایی جهان اسلام ,. توجه به حقوق بشر, عقل گرایی , مدارا با مخالفان و غیر هم کیشان , که همگی از مظاهر نو شدن غربی به شمار آمده اند ریشه در تمدم اسلامی داشته و برگرفته از آن هستند. بحث آزاد در حوزه معارف دینی و گریز از جزمیت نیز از دیگر آموخته های تجدد غربی از جهان اسلام است . (ر.ک : بازتاب اندیشه , شماره 20, ص 21) . وقتی تساوی دو روز انسان از منظر اسلام غبن و خسران محسوب می گردد این بهترین معنای رشد و بالندگی است . اما این رشد نه برای ماندگاری در دنیا بلکه در جهت معرفت نفس و مبدأ و معاد است . چرا که دنیا مزرعه است و تمام سعی و تلاش انسان باید در جهت کاشت بهترین بذر در جان خویشتن برای برداشت عالی ترین محصول در فردای قیامت است .
قبل از هر چیز باید بگوییم به لحاظ بحث هاى شرعى و فقهى «اسراف» حرام است نه این که «سادگى» یک واجب شرعى باشد.به همین خاطر است که اگر کسى از درآمد خود بیش از شأن خود چیزى تهیه کرد به آن خمس تعلق مى گیرد (البته این مسأله ریزه کارى هاى دارد که باید به بحث هاى شرعى رجوع کرد) اما اگر بخواهیم سادگى را به لحاظ بحث هاى اخلاقىتبیین کنیم باید چند نکته را در نظر داشته باشیم از جمله این که سادگى داخل در کدامین مفهوم متعارف اخلاقى مى شود؟ سادگى و محدودیت سطح زندگى با چه انگیزه اى انجام مى گیرد؟ سادگى با چه شرایطى پسندیده است؟ و…
در این باره باید دانست سادگى با زهد هم افق است. زهد یعنى بى رغبتى دل به غیرخدا چه بسا کسانى زاهدنما باشند ولى دلشان بیش از یک فرد متمول و متمکن به دنیا گره خورده باشد و چه بسا زاهدانه زیستانى که ساده زیستى را از روى بخل انجام دهند گرچه بخل براىزن مطلوب است چنان که در نهج البلاغه هم آمده ولى مشروط به این که رعایت آن با حرامى مواجه نشود مثلاً اگر زن در محیط خانواده به گونه اى این بخل را اعمال کند که به وجاهت و عزت خانوادگى خدشه وارد سازد، اشکال شرعى دارد. همین بخل براى مرد یک امر ناپسندیدهمى باشد و اگر ساده زیستى او ناشى از بخل باشد نه تنها ارزش اخلاقى ندارد بلکه مورد نکوهش هم مى باشد. در دستورات شرعى وارد شده است که مرد مستحب است زندگى را بر اهل و عیال وسعت ببخشد، البته به سر حد اسراف نرسد. اما اگر انگیزه ساده زیستى یک امر پسندیده اىباشد مثل هم نوایى با بى نوایان جامعه یا دورى گزیدن از ورطه ى تجملات، تشریفات و مفاخر بى ارزش دنیوى یا ترس از مؤاخذه هاى احتمالى اخروى یا نگرانى از ناخشنودى على(ع) و حذف شدن اسم، از فهرست شیعیان آن حضرت یا… تمام این انگیزه ها بسیار مطلوب است ولى همهآنها مشروط به این است که با حرامى مواجه نباشد. فرض کنید مرد به گونه اى ساده زیستى را اعمال کند که زن از او دل چرکین شود یا برعکس زن به گونه اى ساده زیستى را اعمال کند که مرد از او دلگیر شود و این کدورت اگر اذیت و آزار باطنى را به دنبال داشته باشد تحت عنوان ایذاء مؤمن قرار مى گیرد و ایذاء مؤمن هم حرام است. پس نباید ساده زیستى به حدى برسد که یکى از دیگرى رنجیده، دل شکسته و متأذى شود. یا فرض کنید در مهمان دارى چه بسا بعضى از ساده زیستى ها توهین به مهمان باشد. در روایات بین مهمان ناخوانده و مهمان خوانده شدهفرق گذاشته شده است.
امام صادق(ع) مى فرمایند: «هرگاه برادر دینى تو خودش نزدت آمد، هر چه دارى برایش بیاور و اگر تو او را دعوت کردى خود را برایش به تکلف و زحمت بینداز»، (میزان الحکمه، ج 5، ص 525، ر 10828، نشرمکتب الاعلام الاسلامى، چاپ اول، سال 1362). مخصوصا اگر مهمان از ارحام و خویشان باشد و توهین به او باعث کدورت و بعد منجر به قطع رحم شود. این ساده زیستى حرام مى باشد. مثال ها و موارد زیاد است اما باید دانست کهساده زیستى با تمام جوانبش اعمال گردد.
فلسفه اصلی زهد گرایی اسلامی رها سازی نفس از اسارت دنیا و کسب آزادی معنوی است. همانگونه که شهید مطهری بدان اشاره نموده اند, می توان گفت دارای فلسفه های زیر است.
1- همدرد ی با محرومان
در جامعه ا ی که مردم به دو گروه برخوردار و محروم تقسیم می شوند، محرومان از دو جهت احساس رنج می کنند: رنج ناشی از تهی دستی و رنج احساس عقب ماندگی در چنین اجتماعی، در درجه اوّل رهبر باید به گونه ا ی زندگی کند که محرومان جامعه احساس کنند رهبر همانند آنها زندگی می کند. منش رهبر نوعی همدردی و مرهمی روی دل مجروح محرومان می باشد؛ از این رو علی(ع) زاهدانه زندگی نموده و همه رهبران را به ساده ز یستی فرا خواند: »خداوند بر پیشوایان دادگر فرض کرده است که زندگی خود را با طبقه ضعیف تطبیق دهند که رنج تهی دستی، مستمندان را ناراحت نکند«.(1) امام علی(ع) در نامه ای به عثمان بن حنیف یکی از علل زهد گرا یی خو یش را ابراز همدردی با محرومان دانست: »چگونه ممکن است هوای نفس بر من غلبه کند و مرا به سوی انتخاب بهترین خوراکی ها بکشاند، در صورتی که شاید در حجاز و یا یمامه افرادی یافت شوند که امید همین قرص نان را ندارند و دیر زمانی است که شکمشان سیر نشده است؟! ا یا سزاوار است شب را با سیر ی صبح کنم، در صورتی که در اطرافم شکمهای گرسنه و جگرهای سوزان قرار دارد؟!«.(2)
2- ا یثار:
یکی از فلسفه های زهد ایثار است، بدین معنا که زاهد از آن جهت ساده و بی تکلّف زندگی می کند که دیگران را به آسایش برساند، زیرا قلب حساس و دلِ درد آشنای او آن گاه به نعمتهای جهان دست می یازد که انسان نیازمندی نباشد.(3)
رهبر جامعه اسلامی باید ایثار نموده و امت را بر خود مقدّم داشته و رنجها را تحمّل کند تا دیگران در رفاه باشند، مضافاً بر این که ساده زیستی او موجب می شود مردم به ساده زیستی عادت کرده و فرهنگ ایثار در جامعه نهادینه شود.
ساده ز یستی رهبر در تعیین سیاستهای کلان نظام اسلامی و حمایت از محرومان بیشتر ظهور می کند. اگر رهبر جامعه طعم تلخ فقر را نچشیده باشد، رنج و مشکلات فقیران و پابرهنگان جامعه را درک نکرده و نمی داند اینان چگونه با مشکلات دست و پنجه نرم می کنند. اما ساده ز یستی او موجب می شود سیاست فقر زدایی را پیگیری نموده و به حمایت از محرومان بپردازد. امام علی(ع) یکی از علل زهد گرا یی خو یش را حمایت از محرومان دانسته و مدیران حکومتی خو یش را به فقر زدا یی فرا خوانده(4) و آن دسته از مدیران خود را که ساده زیستی را رعا یت نمی کردند، نکوهش نموده است.(5)
ج – مبارزه با دنیا گرایی و کسب آزادی معنوی فلسفه اصلی زهد گرایی اسلامی:
تار یخ شاهد جنایات و ستم های فراوان برخی از رهبران جامعه بوده بی تردید یکی از علل مهم آن دنیا گرایی و حُبّ ریاست است: امام صادق(ع) فرمود: »رأس کلّ خطئة حبّ الدنیا؛(6) سرچشمه هر لغزش و خطایی دوستی دنیا است«.
برخی از رهبران بعد از رسیدن به قدرت، همه خوبی ها را در لذت دنیوی و قدرت گرایی جستجو نموده و اسیر قید و بندها ی دنیا می شوند و از هیچ جنا یتی دریغ نمی کنند!
یکی از عوامل مهم بازدارنده از دنیا گرا یی، ساده ز یستی است. رهبر جامعه اسلامی با رعایت آن می تواند با دنیا گرایی مبارزه نموده و همه خوبی ها را در لذت معنو ی و خدمت به بندگان خدا و دوری از تجمل جستجو نما ید . مبارزه با دنیا گرایی حاکمیت عدالت را در پی داشته و از جنایات جلوگیری می نماید.
در آموزه های دینی به این عنصر بسیار سفارش شده که رهبر جامعه اسلامی به عنوان الگوی جامعه، پا یبندی بیشتری به آن داشته باشد.
امام علی(ع) مصداق بارز ساده زیستی بوده و یکی از پرشکوهترین مظاهر جمال و جلال انسانیت را به نمایش گذاشت . امام راحل(س) نیز ساده زیست و همه مدیران حکومتی را به ساده زیستی فرا خواند. ساده زیستی این دو رهبر الهی ریشه در آموزه ها ی اسلامی دارد و نشان می دهد که یکی از با یسته های منش رهبر جامعه اسلامی، زهد گرایی است.
کوتاه سخن: امام و رهبر جامعه چون بالاتر ین مسئولیت را بر عهده دارد و به تبع آن از بالاترین نقش الگویی در جامعه بهرهمند است، برا ی موفقیتش در هدایت امت به سو ی رستگاری و قناعت زیستی و پرهیز از تجملات زندگی می بایست بهترین الگوی ساده زیستی باشد. اگر جز این باشد، نمی تواند در اهداف الهی خود موفق باشد. به قول معروف: رطب خورده منع رطب کی کند؟!
شهید مطهری در کتاب سیری در نهج البلاغه به کلامی از (بو علی) در نمط نهم اشارات که به ( مقامات العارفین) اشاره می کند که دقیقا فلسفه آن را رهایی نفس از اسارت دنیا و کسب آزادی معنوی عنوان می کند و می گوید :
زاهدانی که از فلسفه زهد آگاهی ندارند , به خیال خود ( معامله) ا ی انجام می دهند , کالای آخرت را با کالای دنیا معاوضه می کنند . از تمتعات دنیا دست می شویند که در عوض از تمتعات اخرو ی بهره مند گردند به عبارت دیگر در این جهان برداشت نمی کنند تا در جهان دیگر برداشت نمایند ولی زاهد آگاه و آشنا به فلسفه زهد از آن جهت زهد می ورزد که نمی خواهد ضمیرخویش را به غیر ذات حق مشغول بدارد چنین شخص ی شخصیت خویش را گرامی می دارد و جز خدا چیز دیگر را کوچکتر از آن می داند که خود را بدان مشغول سازد و در بند اسارتش درآید .
عبارت بوعلی اینست :
( الزهد عند غیر العارف معامله ما کان یشتر ی بمتاع الدنیا الاخره والزهد عند العارف تنزه ما عما یشغل سره عن الحق و تکبر علی کل شیء غیرالحق).
و هم او در فصلی دیگر از کتاب اشارات آنجا که درباره (تمرین عارف) بحث می کند می گوید :
این تمرین به خاطر سه هدف است : یکی رفع مانع یعنی برداشتن غیر خدا از سر راه , دوم رام و مطیع ساختن نفس اماره نسبت به نفس مطمئنه , سوم تلطیف باطن .
آنگاه برا ی هر یک از آن سه هدف عامل یا عواملی ذکر می کند . می گوید زهد حقیقی و واقعی کمک می کند به هدف اول , یعنی برداشتن غیر حق از سرراه و کسب آزادی معنوی..
شهید مطهرى که معتقد به پیوند زهد وآزاد ی است مى فرما یند : فلسفه زهد , آزاد ی و آزادگى است . میان زهد و آزادگى پیوندى کهن و ناگسستنى برقرار است . گرا یش انسان به زهد , ر یشه اى در آزادمنشى او دارد , انسان بالفطره میل به تصاحب و تملک و بهره مندى از اشیاء دارد ولى آنجا که مى بیند اشیاء به همان نسبت که در بیرون , او را مقتدر ساخته , در درون , ضعیف و زبونش کرده و مملوک و برده خو یش ساخته است , در مقابل ا ین بردگى طغیان مى کند و نام ا ین طغیان زهد است.
عرفا و شعراى ما از حر یت و آزاد ی و آزادگى بسیار گفته اند حافظ خود را غلام همت آن مى داند که در ز یر ا ین چرخ کبود از هر چه رنگ تعلق پذ یرد آزاد است، منظور ا ین بزرگان از آزاد ی , آزاد ی از قید تعلق خاطر است , یعنى دلبستگى نداشتن , شیفته و فر یفته نبودن .البته دلبستگى نداشتن شرط لازم آزادگى است اما شرط کافی نیست , عادت به حداقل برداشت از نعمتها و پرهیز از عادت به برداشت ز یاد , شرط دیگر آزادگى است .
در مقام توصیف حالات پیامبر اکرم گفته اند: « کان صلى الله علیه و آله خفیف المؤونه» . یعنى رسول خدا کم خرج بود با اندک به سر مى برد , با مؤونه بسیار کم مى توانست زندگى خود را ادامه دهد .البته ا ین فضیلت از جنبه اقتصادى منظور نیست.ولى از جنبه معنوى , یعنى از جنبه حداکثر آزاد ی نسبت به قیود زندگى فضیلت است, فضیلت بزرگى هم هست, ز یرا تنها با احراز این فضیلت است که انسان مى تواند سبکبار و سبکبال زندگى کند , تحرک و نشاط داشته باشد . آزادانه پرواز نما ید , در نبرد دائم زندگى سبک به پا خیزد .
آزادمرد جهان على بن ابى طالب علیه السلام از آن جهت به تمام معنى آزاد بود که به تمام معنى زاهد بود , على علیه السلام در نهج البلاغه به شعار ترک دنیا یعنى ترک لذتگرائى به عنوان آزادمنشى ز یاد تکیه مى کند .در یکی ازکلمات قصارم یفرما ید: «الطمع رق رق موبد» 7طمع بردگى جاودان است. لذا زهد على شورشى است علیه زبونى در برابر لذتها , طغیانى است علیه عجز و ضعف در برابر حاکمیت میلها , عصیان و سرپیچى است علیه بندگى دنیا و نعمتهاى دنیا . 8
علی (ع) در کلامی فلسفه زهد را آزادی معنوی بیان می کند و دنیا و لذات آن را مانند یک مخاطب ذی شعور طرف خطاب قرار می دهد و با زبان مخاطبه با دنیا می فرماید: «اِلَیْکَ عَنّی یا دُنیا فَحَبْلُکِ عَلی غارِبِک، قَدِ انُسَلَلْتُ مِنْ مَخالِبِکِ وَاَفْلَتُّ مِنْ حَبائِلِکِ … ؛ دور شو از من! افسارت را بر دوشت انداخته ام، از چنگالهای درنده تو خود را رهانیده ام و از دامهای تو جسته ام … ».
«اَعْزُبی عَنّی فَوَاللهِ لا اَذِلُّ لَکِ فَتَسْتَذِلّینی وَلا اَسْلَسُ لَکِ فَتَقودینی … ؛ (نهج البلاغه، نامه 45) دور شو! به خدای سوگند که رام تو و ذلیل تو نخواهم شد که هر جا بخواهی، مرا به خواری به دنبال خود بکشی، و مهار خود را به دست تو نخواهم داد که به هر سو بخواهی ببری … ».
31
پی نوشتها:
1. نهج البلاغه، خطبه 207؛ س یر ی در نهج البلاغه، ص 227.
2. نهج البلاغه، نامه 45؛ فرهنگ آفتاب، ج 6، ص 303.
3. س یر ی در نهج البلاغه، ص 223.
4. نهج البلاغه، نامه 53.
5. همان، نامه 45.
6. سفینة البحار، ج 1، ص 361
7. نهج البلاغه ،خطبه158 ، کلمات قصار,حکمت 180 و حکمت 133
8. استاد مطهر ی، سیرى در نهج البلاغه، ص 238-2
قبل از هر چیز باید بگوییم به لحاظ بحث هاى شرعى و فقهى «اسراف» حرام است نه این که «سادگى» یک واجب شرعى باشد.به همین خاطر است که اگر کسى از درآمد خود بیش از شأن خود چیزى تهیه کرد به آن خمس تعلق مى گیرد (البته این مسأله ریزه کارى هاى دارد که باید به بحث هاى شرعى رجوع کرد) اما اگر بخواهیم سادگى را به لحاظ بحث هاى اخلاقىتبیین کنیم باید چند نکته را در نظر داشته باشیم از جمله این که سادگى داخل در کدامین مفهوم متعارف اخلاقى مى شود؟ سادگى و محدودیت سطح زندگى با چه انگیزه اى انجام مى گیرد؟ سادگى با چه شرایطى پسندیده است؟ و…
در این باره باید دانست سادگى با زهد هم افق است. زهد یعنى بى رغبتى دل به غیرخدا چه بسا کسانى زاهدنما باشند ولى دلشان بیش از یک فرد متمول و متمکن به دنیا گره خورده باشد و چه بسا زاهدانه زیستانى که ساده زیستى را از روى بخل انجام دهند گرچه بخل براىزن مطلوب است چنان که در نهج البلاغه هم آمده ولى مشروط به این که رعایت آن با حرامى مواجه نشود مثلاً اگر زن در محیط خانواده به گونه اى این بخل را اعمال کند که به وجاهت و عزت خانوادگى خدشه وارد سازد، اشکال شرعى دارد. همین بخل براى مرد یک امر ناپسندیدهمى باشد و اگر ساده زیستى او ناشى از بخل باشد نه تنها ارزش اخلاقى ندارد بلکه مورد نکوهش هم مى باشد. در دستورات شرعى وارد شده است که مرد مستحب است زندگى را بر اهل و عیال وسعت ببخشد، البته به سر حد اسراف نرسد. اما اگر انگیزه ساده زیستى یک امر پسندیده اىباشد مثل هم نوایى با بى نوایان جامعه یا دورى گزیدن از ورطه ى تجملات، تشریفات و مفاخر بى ارزش دنیوى یا ترس از مؤاخذه هاى احتمالى اخروى یا نگرانى از ناخشنودى على(ع) و حذف شدن اسم، از فهرست شیعیان آن حضرت یا… تمام این انگیزه ها بسیار مطلوب است ولى همهآنها مشروط به این است که با حرامى مواجه نباشد. فرض کنید مرد به گونه اى ساده زیستى را اعمال کند که زن از او دل چرکین شود یا برعکس زن به گونه اى ساده زیستى را اعمال کند که مرد از او دلگیر شود و این کدورت اگر اذیت و آزار باطنى را به دنبال داشته باشد تحت عنوان ایذاء مؤمن قرار مى گیرد و ایذاء مؤمن هم حرام است. پس نباید ساده زیستى به حدى برسد که یکى از دیگرى رنجیده، دل شکسته و متأذى شود. یا فرض کنید در مهمان دارى چه بسا بعضى از ساده زیستى ها توهین به مهمان باشد. در روایات بین مهمان ناخوانده و مهمان خوانده شدهفرق گذاشته شده است.
امام صادق(ع) مى فرمایند: «هرگاه برادر دینى تو خودش نزدت آمد، هر چه دارى برایش بیاور و اگر تو او را دعوت کردى خود را برایش به تکلف و زحمت بینداز»، (میزان الحکمه، ج 5، ص 525، ر 10828، نشرمکتب الاعلام الاسلامى، چاپ اول، سال 1362). مخصوصا اگر مهمان از ارحام و خویشان باشد و توهین به او باعث کدورت و بعد منجر به قطع رحم شود. این ساده زیستى حرام مى باشد. مثال ها و موارد زیاد است اما باید دانست کهساده زیستى با تمام جوانبش اعمال گردد.
فلسفه اصلی زهد گرایی اسلامی رها سازی نفس از اسارت دنیا و کسب آزادی معنوی است. همانگونه که شهید مطهری بدان اشاره نموده اند, می توان گفت دارای فلسفه های زیر است.
1- همدرد ی با محرومان
در جامعه ا ی که مردم به دو گروه برخوردار و محروم تقسیم می شوند، محرومان از دو جهت احساس رنج می کنند: رنج ناشی از تهی دستی و رنج احساس عقب ماندگی در چنین اجتماعی، در درجه اوّل رهبر باید به گونه ا ی زندگی کند که محرومان جامعه احساس کنند رهبر همانند آنها زندگی می کند. منش رهبر نوعی همدردی و مرهمی روی دل مجروح محرومان می باشد؛ از این رو علی(ع) زاهدانه زندگی نموده و همه رهبران را به ساده ز یستی فرا خواند: »خداوند بر پیشوایان دادگر فرض کرده است که زندگی خود را با طبقه ضعیف تطبیق دهند که رنج تهی دستی، مستمندان را ناراحت نکند«.(1) امام علی(ع) در نامه ای به عثمان بن حنیف یکی از علل زهد گرا یی خو یش را ابراز همدردی با محرومان دانست: »چگونه ممکن است هوای نفس بر من غلبه کند و مرا به سوی انتخاب بهترین خوراکی ها بکشاند، در صورتی که شاید در حجاز و یا یمامه افرادی یافت شوند که امید همین قرص نان را ندارند و دیر زمانی است که شکمشان سیر نشده است؟! ا یا سزاوار است شب را با سیر ی صبح کنم، در صورتی که در اطرافم شکمهای گرسنه و جگرهای سوزان قرار دارد؟!«.(2)
2- ا یثار:
یکی از فلسفه های زهد ایثار است، بدین معنا که زاهد از آن جهت ساده و بی تکلّف زندگی می کند که دیگران را به آسایش برساند، زیرا قلب حساس و دلِ درد آشنای او آن گاه به نعمتهای جهان دست می یازد که انسان نیازمندی نباشد.(3)
رهبر جامعه اسلامی باید ایثار نموده و امت را بر خود مقدّم داشته و رنجها را تحمّل کند تا دیگران در رفاه باشند، مضافاً بر این که ساده زیستی او موجب می شود مردم به ساده زیستی عادت کرده و فرهنگ ایثار در جامعه نهادینه شود.
ساده ز یستی رهبر در تعیین سیاستهای کلان نظام اسلامی و حمایت از محرومان بیشتر ظهور می کند. اگر رهبر جامعه طعم تلخ فقر را نچشیده باشد، رنج و مشکلات فقیران و پابرهنگان جامعه را درک نکرده و نمی داند اینان چگونه با مشکلات دست و پنجه نرم می کنند. اما ساده ز یستی او موجب می شود سیاست فقر زدایی را پیگیری نموده و به حمایت از محرومان بپردازد. امام علی(ع) یکی از علل زهد گرا یی خو یش را حمایت از محرومان دانسته و مدیران حکومتی خو یش را به فقر زدا یی فرا خوانده(4) و آن دسته از مدیران خود را که ساده زیستی را رعا یت نمی کردند، نکوهش نموده است.(5)
ج – مبارزه با دنیا گرایی و کسب آزادی معنوی فلسفه اصلی زهد گرایی اسلامی:
تار یخ شاهد جنایات و ستم های فراوان برخی از رهبران جامعه بوده بی تردید یکی از علل مهم آن دنیا گرایی و حُبّ ریاست است: امام صادق(ع) فرمود: »رأس کلّ خطئة حبّ الدنیا؛(6) سرچشمه هر لغزش و خطایی دوستی دنیا است«.
برخی از رهبران بعد از رسیدن به قدرت، همه خوبی ها را در لذت دنیوی و قدرت گرایی جستجو نموده و اسیر قید و بندها ی دنیا می شوند و از هیچ جنا یتی دریغ نمی کنند!
یکی از عوامل مهم بازدارنده از دنیا گرا یی، ساده ز یستی است. رهبر جامعه اسلامی با رعایت آن می تواند با دنیا گرایی مبارزه نموده و همه خوبی ها را در لذت معنو ی و خدمت به بندگان خدا و دوری از تجمل جستجو نما ید . مبارزه با دنیا گرایی حاکمیت عدالت را در پی داشته و از جنایات جلوگیری می نماید.
در آموزه های دینی به این عنصر بسیار سفارش شده که رهبر جامعه اسلامی به عنوان الگوی جامعه، پا یبندی بیشتری به آن داشته باشد.
امام علی(ع) مصداق بارز ساده زیستی بوده و یکی از پرشکوهترین مظاهر جمال و جلال انسانیت را به نمایش گذاشت . امام راحل(س) نیز ساده زیست و همه مدیران حکومتی را به ساده زیستی فرا خواند. ساده زیستی این دو رهبر الهی ریشه در آموزه ها ی اسلامی دارد و نشان می دهد که یکی از با یسته های منش رهبر جامعه اسلامی، زهد گرایی است.
کوتاه سخن: امام و رهبر جامعه چون بالاتر ین مسئولیت را بر عهده دارد و به تبع آن از بالاترین نقش الگویی در جامعه بهرهمند است، برا ی موفقیتش در هدایت امت به سو ی رستگاری و قناعت زیستی و پرهیز از تجملات زندگی می بایست بهترین الگوی ساده زیستی باشد. اگر جز این باشد، نمی تواند در اهداف الهی خود موفق باشد. به قول معروف: رطب خورده منع رطب کی کند؟!
شهید مطهری در کتاب سیری در نهج البلاغه به کلامی از (بو علی) در نمط نهم اشارات که به ( مقامات العارفین) اشاره می کند که دقیقا فلسفه آن را رهایی نفس از اسارت دنیا و کسب آزادی معنوی عنوان می کند و می گوید :
زاهدانی که از فلسفه زهد آگاهی ندارند , به خیال خود ( معامله) ا ی انجام می دهند , کالای آخرت را با کالای دنیا معاوضه می کنند . از تمتعات دنیا دست می شویند که در عوض از تمتعات اخرو ی بهره مند گردند به عبارت دیگر در این جهان برداشت نمی کنند تا در جهان دیگر برداشت نمایند ولی زاهد آگاه و آشنا به فلسفه زهد از آن جهت زهد می ورزد که نمی خواهد ضمیرخویش را به غیر ذات حق مشغول بدارد چنین شخص ی شخصیت خویش را گرامی می دارد و جز خدا چیز دیگر را کوچکتر از آن می داند که خود را بدان مشغول سازد و در بند اسارتش درآید .
عبارت بوعلی اینست :
( الزهد عند غیر العارف معامله ما کان یشتر ی بمتاع الدنیا الاخره والزهد عند العارف تنزه ما عما یشغل سره عن الحق و تکبر علی کل شیء غیرالحق).
و هم او در فصلی دیگر از کتاب اشارات آنجا که درباره (تمرین عارف) بحث می کند می گوید :
این تمرین به خاطر سه هدف است : یکی رفع مانع یعنی برداشتن غیر خدا از سر راه , دوم رام و مطیع ساختن نفس اماره نسبت به نفس مطمئنه , سوم تلطیف باطن .
آنگاه برا ی هر یک از آن سه هدف عامل یا عواملی ذکر می کند . می گوید زهد حقیقی و واقعی کمک می کند به هدف اول , یعنی برداشتن غیر حق از سرراه و کسب آزادی معنوی..
شهید مطهرى که معتقد به پیوند زهد وآزاد ی است مى فرما یند : فلسفه زهد , آزاد ی و آزادگى است . میان زهد و آزادگى پیوندى کهن و ناگسستنى برقرار است . گرا یش انسان به زهد , ر یشه اى در آزادمنشى او دارد , انسان بالفطره میل به تصاحب و تملک و بهره مندى از اشیاء دارد ولى آنجا که مى بیند اشیاء به همان نسبت که در بیرون , او را مقتدر ساخته , در درون , ضعیف و زبونش کرده و مملوک و برده خو یش ساخته است , در مقابل ا ین بردگى طغیان مى کند و نام ا ین طغیان زهد است.
عرفا و شعراى ما از حر یت و آزاد ی و آزادگى بسیار گفته اند حافظ خود را غلام همت آن مى داند که در ز یر ا ین چرخ کبود از هر چه رنگ تعلق پذ یرد آزاد است، منظور ا ین بزرگان از آزاد ی , آزاد ی از قید تعلق خاطر است , یعنى دلبستگى نداشتن , شیفته و فر یفته نبودن .البته دلبستگى نداشتن شرط لازم آزادگى است اما شرط کافی نیست , عادت به حداقل برداشت از نعمتها و پرهیز از عادت به برداشت ز یاد , شرط دیگر آزادگى است .
در مقام توصیف حالات پیامبر اکرم گفته اند: « کان صلى الله علیه و آله خفیف المؤونه» . یعنى رسول خدا کم خرج بود با اندک به سر مى برد , با مؤونه بسیار کم مى توانست زندگى خود را ادامه دهد .البته ا ین فضیلت از جنبه اقتصادى منظور نیست.ولى از جنبه معنوى , یعنى از جنبه حداکثر آزاد ی نسبت به قیود زندگى فضیلت است, فضیلت بزرگى هم هست, ز یرا تنها با احراز این فضیلت است که انسان مى تواند سبکبار و سبکبال زندگى کند , تحرک و نشاط داشته باشد . آزادانه پرواز نما ید , در نبرد دائم زندگى سبک به پا خیزد .
آزادمرد جهان على بن ابى طالب علیه السلام از آن جهت به تمام معنى آزاد بود که به تمام معنى زاهد بود , على علیه السلام در نهج البلاغه به شعار ترک دنیا یعنى ترک لذتگرائى به عنوان آزادمنشى ز یاد تکیه مى کند .در یکی ازکلمات قصارم یفرما ید: «الطمع رق رق موبد» 7طمع بردگى جاودان است. لذا زهد على شورشى است علیه زبونى در برابر لذتها , طغیانى است علیه عجز و ضعف در برابر حاکمیت میلها , عصیان و سرپیچى است علیه بندگى دنیا و نعمتهاى دنیا . 8
علی (ع) در کلامی فلسفه زهد را آزادی معنوی بیان می کند و دنیا و لذات آن را مانند یک مخاطب ذی شعور طرف خطاب قرار می دهد و با زبان مخاطبه با دنیا می فرماید: «اِلَیْکَ عَنّی یا دُنیا فَحَبْلُکِ عَلی غارِبِک، قَدِ انُسَلَلْتُ مِنْ مَخالِبِکِ وَاَفْلَتُّ مِنْ حَبائِلِکِ … ؛ دور شو از من! افسارت را بر دوشت انداخته ام، از چنگالهای درنده تو خود را رهانیده ام و از دامهای تو جسته ام … ».
«اَعْزُبی عَنّی فَوَاللهِ لا اَذِلُّ لَکِ فَتَسْتَذِلّینی وَلا اَسْلَسُ لَکِ فَتَقودینی … ؛ (نهج البلاغه، نامه 45) دور شو! به خدای سوگند که رام تو و ذلیل تو نخواهم شد که هر جا بخواهی، مرا به خواری به دنبال خود بکشی، و مهار خود را به دست تو نخواهم داد که به هر سو بخواهی ببری … ».
31
پی نوشتها:
1. نهج البلاغه، خطبه 207؛ س یر ی در نهج البلاغه، ص 227.
2. نهج البلاغه، نامه 45؛ فرهنگ آفتاب، ج 6، ص 303.
3. س یر ی در نهج البلاغه، ص 223.
4. نهج البلاغه، نامه 53.
5. همان، نامه 45.
6. سفینة البحار، ج 1، ص 361
7. نهج البلاغه ،خطبه158 ، کلمات قصار,حکمت 180 و حکمت 133
8. استاد مطهر ی، سیرى در نهج البلاغه، ص 238-2