خانه » همه » مذهبی » روابط شيعيان با يكديگر بايد چگونه باشد؟

روابط شيعيان با يكديگر بايد چگونه باشد؟

روابط شيعيان با يكديگر بايد چگونه باشد؟

فضاي ذهني ما با فضاي ذهني اصحاب ائمه صلوات الله عليهم اجمعين تفاوت دارد. افكار، انديشه‌ها و آرزوهايمان محورهايي دارد كه با آنچه خداي متعال، پيغمبر اكرم و ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين از عموم مؤمنين، به ويژه از شيعيان انتظار داشتند فاصله زيادي دارد.

aa2d093b 7fbf 431a 9aa9 3e12f11d459d - روابط شيعيان با يكديگر بايد چگونه باشد؟

4347 - روابط شيعيان با يكديگر بايد چگونه باشد؟
روابط شيعيان با يكديگر بايد چگونه باشد؟

 

 

چنين تصور مي‌كنم كه فضاي ذهني ما با فضاي ذهني اصحاب ائمه صلوات الله عليهم اجمعين تفاوت دارد. افكار، انديشه‌ها و آرزوهايمان محورهايي دارد كه با آنچه خداي متعال، پيغمبر اكرم و ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين از عموم مؤمنين، به ويژه از شيعيان انتظار داشتند فاصله زيادي دارد. مي‌بايست با خواندن روايات آشنا شويم كه حضرات ائمه صلوات الله عليهم اجمعين و اصحاب و شاگردانشان در چه فضايي مي‌انديشيدند و چه انتظاراتي از دوستان و شيعيانشان داشتند.

روابط شيعيان با يكديگر
 

————————–
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلَانَ قَالَ كُنْتُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَدَخَلَ رَجُلٌ فَسَلَّمَ1؛ محمد بن عجلان مي‌گويد كه در خدمت امام صادق صلوات الله عليه بودم. يك نفر وارد شد و سلام كرد. فَسَأَلَهُ؛ حضرت از او سؤال كردند: كَيْفَ مَنْ خَلَّفْتَ مِنْ إِخْوَانِكَ؟ حال دوستاني كه نزد آن‌ها بودي چه طور است؟ احوال شيعيان آن منطقه چگونه است؟ فَأَحْسَنَ الثَّنَاءَ وَ زَكَّى وَ أَطْرَى؛ خيلي تعريف كرد كه دوستان خوبي داريم و بسيار مردم خوبي هستند. چرب‌زباني و “اطراء ” كرد. فَقَالَ كَيْفَ عِيَادَةُ أَغْنِيَائِهِمْ لِفُقَرَائِهِمْ؛ اغنياء آنهايي كه اين قدر تعريفشان مي‌كني چه قدر از فقيرهايشان عيادت و رسيدگي مي‌كنند؟ قَالَ قَلِيلَةٌ؛ گفت: كم. قَالَ فَكَيْفَ مُوَاصَلَةُ أَغْنِيَائِهِمْ لِفُقَرَائِهِمْ فِي ذَاتِ أَيْدِيهِمْ؛ چه اندازه از اين پولهايي را كه در اختيار اغنيا است، به فقرا مي‌دهند؟ فَقَالَ إِنَّكَ تَذْكُرُ أَخْلَاقاً مَا هِيَ فِيمَنْ عِنْدَنَا؛ گفت: آقا شما چيزهايي مي‌گوييد كه دوستان ما اينها را ندارند. قَالَ كَيْفَ يَزْعُمُ هَؤُلَاءِ أَنَّهُمْ لَنَا شِيعَة؛ امام فرمود: اگر اين گونه نيستند، پس چگونه ادعا مي‌كنند كه شيعه‌ي ما هستند؟ در اينجا كيفيت ارتباط شيعيان با همديگر بسيار مورد تأكيد قرار گرفته كه بايد هواي همديگر را داشته باشند. اغنيا به فقرا رسيدگي كنند. شيعيان بايد اين گونه باشند.

رفتار عبادي شيعه
 

———————
روايت ديگريست از امام صادق (عليه‌السلام) كه از حضرت سجاد(عليه‌السلام)، نقل مي‌كنند: عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه‌السلام) قَالَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(عليه‌السلام) قَاعِداً فِي بَيْتِهِ إِذْ قَرَعَ قَوْمٌ عَلَيْهِمُ الْبَابَ2. امام صادق(عليه‌السلام) نقل مي‌كنند كه روزي حضرت سجاد صلوات الله عليهما در خانه نشسته بودند كه در را كوبيدند. فَقَالَ يَا جَارِيَةُ انْظُرِي مَنْ بِالْبَابِ؟ حضرت به كنيزشان فرمودند: برو ببين چه كسي پشت در خانه است؟ آمد پرسيد شما كه هستيد؟ فَقَالُوا قَوْمٌ مِنْ شِيعَتِكَ؛ گفتند: ما گروهي از شيعيان شما هستيم. فَوَثَبَ عَجَلًا حَتَّى كَادَ أَنْ يَقَعَ؛ حضرت با شتاب پريدند؛ آن چنان كه نزديك بود از خوشحالي بيفتند. فَلَمَّا فَتَحَ الْبَابَ وَ نَظَرَ إِلَيْهِمْ رَجَعَ؛ وقتي در را باز كردند و به قيافه‌هايشان نگاه كردند برگشتند. فَقَالَ كَذَبُوا؛ و به كساني كه در منزل بودند، گفتند: اين‌ها دروغ مي‌گويند كه شيعه هستند؛ اينها شيعه نيستند. فَأَيْنَ السَّمْتُ فِي الْوُجُوهِ؟ أَيْنَ أَثَرُ الْعِبَادَةِ؟ أَيْنَ سِيمَاءُ السُّجُودِ؟ پس چرا در قيافه‌هايشان اثر عبادت و سجده ظاهر نيست؟ إِنَّمَا شِيعَتُنَا يُعْرَفُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَ شَعَثِهِمْ قَدْ قَرَحَتِ الْعِبَادَةُ مِنْهُمُ الْآنَافَ وَ دَثَرَتِ الْجِبَاهَ وَ الْمَسَاجِدَ؛ اگر اينها شيعه بودند از نوع عبادت و پريشاني آن‌ها شناخته مي‌شدند. در حالات حضرت يحيي آمده است كه ايشان خيلي شديدالبكاء بودند. وقتي حضرت زكريا موعظه مي‌كردند، نگاه مي‌كردند كه حضرت يحيي عليهما السلام در جلسه نباشند. اگر مي‌ديدند كه حضرت يحيي حضور دارند، ذكري از عذاب و دوزخ نمي‌كردند. در امالي صدوق آمده است كه روزي حضرت يحيي پشت ستوني نشسته بود. وقتي حضرت زكريا خواستند موعظه كنند ايشان را نديدند. فرصت را غنيمت شمردند و به موعظه مردم پرداختند كه ما چه روزي در پيش داريم و عذاب چيست و … . در وسط جلسه حضرت يحيي صيحه‌اي كشيد و نتوانست طاقت بياورد. رفت و سر به بيابان گذاشت. آن قدر گريه كرده بود كه پاي چشمش زخم شده بود. مادر ايشان دو تكه نمد درست كرده بود و پاي چشمش گذاشته بود كه وقتي گريه مي‌كند نمد، اشك چشمش را بگيرد تا پوست صورتش كمتر اذيت شود3. در اين‌جا مي‌فرمايد: قَدْ قَرَحَتِ الْعِبَادَةُ مِنْهُمُ الْآنَافَ؛ عبادت باعث شده كه بيني‌هايشان زخم شود. يا از فشار بر سر بيني‌‌شان، كه روي خاك گذاشته‌اند يا از گريه‌هايي كه از ترس خدا مي‌كنند، دو طرف بيني‌شان زخم مي‌شود. دَثَرَتِ الْجِبَاهَ وَ الْمَسَاجِدَ؛ پيشاني و جاهاي سجده‌شان در اثر زيادي سجده پژمرده و چروكيده شده است. خُمُصُ الْبُطُونِ؛ شكم‌هايشان گود افتاده است. ذُبُلُ الشِّفَاهِ؛ لب‌هايشان خشكيده. قَدْ هَيَّجَتِ الْعِبَادَةُ؛ عبادت بدنشان را خشكانده است. وَ أَخْلَقَ سَهَرُ اللَّيَالِي وَ قَطْعُ الْهَوَاجِرِ جُثَثَهُمُ؛ بيداري شب، شب‌زنده‌داري‌ها و آه و ناله‌هايي كه مي‌كنند باعث شده كه جثه‌هايشان فرسوده بشود. الْمُسَبِّحُونَ إِذَا سَكَتَ النَّاسُ؛ وقتي همه مردم در حال سكوت هستند آنها تسبيح مي‌گويند. از ياد خدا غافل نيستند. وَ الْمُصَلُّونَ إِذَا نَامَ النَّاسُ؛ هنگام خواب و استراحت مردم آنها تازه براي نماز خواندن بلند مي‌شوند. وَ الْمَحْزُونُونَ إِذَا فَرِحَ النَّاسُ؛ وقتي مردم شاد هستند، آنها دلشان غمگين است؛ به خاطر كوتاهي در انجام وظايف. يُعْرَفُونَ بِالزُّهْدِ كَلَامُهُمُ الرَّحْمَةُ؛ آثار رحمت و مهرباني از رفتار و گفتارشان ظاهر است. به علت اين كه آن‌ها اين صفات را نداشتند؛ حضرت به ايشان اجازه ندادند كه وارد شوند.
توجيه اين نوع برخورد اين است كه روش‌هاي تربيتي مختلف است. گاهي چنين برخوردهايي، آن چنان تأثيري مي‌كند كه اگر ساعت‌ها و روزها با استدلال و بيان و موعظه بيان شود، آن اثر را ندارد. اين چنين برخوردها شوكي در طرف مقابل ايجاد مي‌كند كه عجب! چه اشتباهي مي‌كرديم؟! ما كجا و آ‌ن‌هايي كه معصومان انتظار دارند كجا؟ نكته‌اش همين است كه با همين يك نگاه و برگشتن، چنان تاثيري در روح اين‌ها مي‌گذارد كه اگر چند روز مي‌نشستند و موعظه‌شان مي‌كردند آن اثر را نمي بخشيد. اين نوعي روش خاص تربيتي است. البته براي بعضي از افراد؛ و معنايش اين نيست كه مي‌شود يا بايد با همه همين‌ گونه برخورد كرد.

ياد قيامت
 

———–
روايتي ديگر را محمد بن حنفيه نقل كرده است. لَمَّا قَدِمَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) الْبَصْرَةَ بَعْدَ قِتَالِ أَهْلِ الْجَمَلِ4؛ بعد از جنگ جمل وقتي اميرالمؤمنين عليه‌السلام وارد بصره شدند، دَعَاهُ الْأَحْنَفُ بْنُ قَيْسٍ؛ دعوت كرد، وَ اتَّخَذَ لَهُ طَعَاماً؛ براي حضرت ميهماني و طعامي را مهيا كرد فَبَعَثَ إِلَيْهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِلَى أَصْحَابِهِ؛ فرستاد كه ايشان با اصحابشان بيايند. از سياق كلام استفاده مي‌شود كه يعني شما هر كس از دوستانتان را كه خودتان مي‌خواهيد، بياوريد. فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ يَا أَحْنَفُ ادْعُ لِي أَصْحَابِي؛ حضرت خودشان تشريف آوردند و بعد فرمودند: اي احنف، برو به اصحاب من هم بگو بيايند. او منتظر بود ببيند، چه كساني مي‌آيند؟ سران لشگر، فرماندهان و شخصيت‌هاي مهم، و احياناً با لباسهاي فاخر؟! وقتي آمدند، فَدَخَلَ عَلَيْهِ قَوْمٌ مُتَخَشِّعُونَ كَأَنَّهُمْ شِنَانٌ بوالي؛ چند نفر لاغر و ژوليده مثل مَشكي خشكيده! فَقَالَ الْأَحْنَفُ بْنُ قَيْسٍ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا هَذَا الَّذِي نَزَلَ بِهِمْ؟ تعجب كرد. گفت آقا چه به سر اين‌ها آمده است؟ چرا اين گونه‌ شده‌اند؟ أَ مِنْ قِلَّةِ الطَّعَامِ أَوْ مِنْ هَوْلِ الْحَرْبِ؟ آيا از كمي غذا و گرسنگي اين گونه شده‌اند يا از هول جنگ و اضطراب و سختي آن است؟ فَقَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ لَا يَا أَحْنَفُ؛ هيچ كدام از اين‌ها نيست. پس چيست؟ بيان مفصلي حضرت فرمودند. مثل اين كه عنايت داشتند تا فرصتي پيش بيايد كه اين مطالب به عنوان موعظه‌اي جاويدان به يادگار بماند. فَقَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ لَا يَا أَحْنَفُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَجَابَ أَقْوَاماً تَنَسَّكُوا لَهُ فِي دَارِ الدُّنْيَا تَنَسُّكَ مَنْ هَجَمَ عَلَى مَا عَلِمَ مِنْ قُرْبِهِمْ مِنْ يَوْمِ الْقِيَامَةِ؛ اي أحنف، خدا بنده‌هايي دارد كه در دنيا كه هستند فكر روزي‌اند كه به زودي خواهد آمد. هنوز آن روز را نديده‌اند، ولي باور دارند كه خواهد آمد و نگرانش هستند. يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ5. فَحَمَلُوا أَنْفُسَهُمْ عَلَى مَجْهُودِهَا؛ تمام تلاششان را براي آن روز به كار مي‌گيرند. و به خاطر آن تمام سختي ‌ها را به جان مي‌خرند و زحمت مي‌كشند. وَ كَانُوا إِذَا ذَكَرُوا صَبَاحَ يَوْمِ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ تَوَهَّمُوا خُرُوجَ عُنُقٍ يَخْرُجُ مِنَ النَّارِ يُحْشَرُ الْخَلَائِقُ إِلَى رَبِّهِمْ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ كِتَابٍ يَبْدُو فِيهِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ فَضَائِحُ ذُنُوبِهِمْ؛ وقتي يادشان مي‌آيد كه روزي، روز عَرْضِ عَلَى اللَّهِ است، روزي است كه در پيشگاه الهي حاضر مي‌شوند، زماني كه در اين روز بناست در پيشگاه الهي حاضر شوند كه مفري از آن نيست، و مي‌انديشند كه در آن روز چه به سرشان خواهد آمد، چه حالي را خواهند داشت؟! پيش خود تصور مي‌كنند كه در آن عالم و در محضر الهي، دار عذابي است كه انبوهي از امواج عذاب از آن بيرون مي‌آيد و به طرف آن‌ها حمله مي‌كند. همه مردم به طرف خدا محشور مي‌شوند در حالي‌ كه تمام كارهاي زشتشان در كتابي منعكس است. مانند يك فيلم رفتارهاي زشتشان را نمايش مي‌دهند. كارهايي كه بعضي از آن‌ها اگر در اين عالم براي نزديكانشان آشكار مي‌شد، از خجالت آب مي‌شدند. آنروز كه همه اعمال يك جا، در حضور همه مردم ظاهر مي‌شود؛ چه رسوايي‌اي خواهد بود؟ فَكَادَتْ أَنْفُسُهُمْ تَسِيلُ سَيَلَاناً؛ وقتي آن حال را تصور مي‌كنند جان از تنشان همان گونه بيرون مي‌آيد كه خون از تنشان بيرون مي‌آيد و جاري مي‌شود؛ تشبيه ديگر اينكه: گويا دلهايشان مثل پرنده‌هايي كه از ترس پرواز مي‌كنند ترسان است. أَوْ تَطِيرُ قُلُوبُهُمْ بِأَجْنِحَةِ الْخَوْفِ طَيَرَاناً؛ با بال ترس دلهايشان پرواز مي‌كند. وَ تُفَارِقُهُمْ عُقُولُهُمْ إِذَا غَلَتْ بِهِمْ مَرَاجِلُ الْمِجْرَدِ يا الْمِحْرَدِ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ غَلَيَاناً. ترس از خدا و ياد مرگ آنان را مانند كساني كه در ديگ‌هاي جوشان مي‌افتند از غليان و جوشش آب مي‌كند و عقل و هوش از سرشان مي‌ربايد. خدا چنين بندگاني دارد. حضرت مي‌خواهد بگويد اصحاب واقعي علي عليه السلام از اين گونه بنده‌ها هستند.

شب‌زنده‌داري
 

—————-
فَكَانُوا يَحِنُّونَ حَنِينَ الْوَالِهِ فِي دُجَى الظُّلَمِ؛ نيمه شبهاي تاريك به ناله و زاري مي‌پردازند. وَ كَانُوا يَفْجَعُونَ مِنْ خَوْفِ مَا أَوْقَفُوا عَلَيْهِ أَنْفُسَهُمْ؛ از آن حالتي كه به خاطر ترس برايشان به وجود مي‌آيد ناله و فرياد مي‌كنند. فَمَضَوْا ذُبُلَ الْأَجْسَامِ؛ در اثر اين افكار و انديشه‌ها و حالاتي كه پيدا مي‌شود لاغر و پژمرده مي‌شوند. حَزِينَةٌ قُلُوبُهُمْ؛ دل‌هايشان غمگين است. كَالِحَةٌ وُجُوهُهُمْ؛ صورت‌هايشان چروكيده است. ذَابِلَةٌ شِفَاهُهُمْ؛ ‌لب‌هايشان خشك است. خَامِصَةٌ بُطُونُهُمْ شكم‌هايشان به هم چسبيده و خشك شده. تَرَاهُمْ سُكَارَى؛ حالي برايشان پيدا مي‌شود كه اگر كسي به آن‌ها نگاه كند خيال مي‌كند مست‌اند. سُمَّارُ وَحْشَةِ اللَّيْلِ. سمير يعني كسي كه شب‌زنده‌داري مي‌كند و شب بيدار است. و به كسي كه همراه اوست؛ “سامر ” مي‌گويند. همنشين آن‌ها در شب وَحْشَةِ اللَّيْلِ است؛ يعني شبشان را با وحشت سپري مي‌كنند. مُتَخَشِّعُونَ كَأَنَّهُمْ شِنَانٌ بوالي. اين تشبيه در روايت قبل هم بود. آنچنان اهل خضوع و خشوع هستند كه گويا مثل مشك خشكيده‌اند.
قَدْ أَخْلَصُوا لِلَّهِ أَعْمَالًا سِرّاً وَ عَلَانِيَةً فَلَمْ تَأْمَنْ مِنْ فَزَعِهِ قُلُوبُهُمْ؛ با اينكه هم در پنهاني و هم آشكارا اعمال خيري انجام مي‌دهند، اما همه اين اعمال خير باعث نمي‌شود حالت آرامش و امنيت پيدا كنند؛ يعني خاطرشان جمع شود كه ديگر نجات پيدا كرده‌اند و مشكلي ندارند، از فزع ايمن نمي‌شوند. بَلْ كَانُوا كَمَنْ حَرَسُوا قِبَابَ خَرَاجِهِمْ. مانند كساني هستند كه براي حراست اموال نفيسشان، خواب به چشمشان نمي‌آيد! مي‌ترسند كه عمرشان بر باد برود و نتوانند از آن استفاده كنند. فَلَوْ رَأَيْتَهمْ فِي لَيْلَتِهِمْ؛ اي كاش مي‌‌ديدي كه اين‌ها در شب‌ها چه حالاتي دارند در حالي كه: وَ قَدْ نَامَتِ الْعُيُونُ وَ هَدَأَتِ الْأَصْوَاتُ وَ سَكَنَتِ الْحَرَكَاتُ مِنَ الطَّيْرِ فِي الْوُكُورِ؛ شب هنگام صداها خاموش است و چشم‌ها به خواب رفته است، حتي پرندگان در آشيانه‌شان پر نمي‌زنند و صدايي از آنها نمي‌آيد؛ در اين چنين حالتي كاش آن‌ها را مي‌ديدي؛ وَ قَدْ نَهْنَهَهُمْ هَوْلُ يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِالْوَعِيدِ عَنِ الرُّقَادِ؛ اما اين‌ها از ترس عذاب و سوء عاقبتشان، خواب از چشمانشان ربوده شده و آرامش و راحتي ندارند. كَمَا قَالَ سُبْحَانَهُ: أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى‏ أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا بَياتاً وَ هُمْ نائِمُونَ6؛ آيا مردم ايمن هستند در حالي كه شب خوابيده‌اند بلايي نازل و عذاب برآن‌ها وارد شود و هلاكشان كند؟! اگر كسي، اين چنين تصوري داشته باشد كه نكند الان عذاب بيايد، خواب به چشمش نمي‌آيد. اين آيه قرآن مي‌فرمايد: مردمي كه دست از گناه برنمي‌دارند، نمي‌ترسند كه شب، همان وقتي كه خوابند عذابي نازل شود و آن‌ها را هلاك كند. حضرت نيز مي‌فرمايند: شيعيان من چنين حالي را تصور مي‌كنند كه اگر ما بخوابيم، آيا از عذاب خدا ايمن هستيم؟! از ترس اين كه در حال خواب، عذاب برايشان نازل شود خوابشان نمي‌برد. فَاسْتَيْقَظُوا لَهَا فَزِعِينَ وَ قَامُوا إِلَى صَلَاتِهِمْ مُعَوِّلِينَ؛ از بستر بيرون مي‌پرند، و با آه و ناله و فرياد مشغول نماز و عبادت مي‌شوند. بَاكِينَ تَارَةً وَ أُخْرَى مُسَبِّحِينَ؛ گاهي گريه مي‌كنند و گاهي ذكر خدا مي‌گويند. يَبْكُونَ فِي مَحَارِيبِهِمْ وَ يَرِنُّونَ؛ در محراب عبادت مي‌گريند و ناله مي‌كنند. يَصْطَفُّونَ لَيْلَةً مُظْلِمَةً بَهْمَاءَ يَبْكُونَ؛ شب‌هاي تاريك و تيره و آرام را بر مي‌گزينند و آن را با گريه سپري مي‌كنند. پس لازمه‌اش اين است كه بدن‌هايشان اين گونه شود. تعجب نكنيد! فَلَوْ رَأَيْتَهُمْ يَا أَحْنَفُ فِي لَيْلَتِهِمْ قِيَاماً عَلَى أَطْرَافِهِمْ مُنْحَنِيَةً ظُهُورُهُمْ؛ كاش اي احنف، مي‌ديدي اينها را در شب‌هاي تاريك و ظلماني، كه چگونه مشغول عبادتند؛ در حالي كه پشتشان از خستگي خميده است. يَتْلُونَ أَجْزَاءَ الْقُرْآنِ لِصَلَوَاتِهِمْ قَدِ اشْتَدَّتْ إِعْوَالُهُمْ وَ نَحِيبُهُمْ وَ زَفِيرُهُمْ.
اين مقدار تقريباً نصف روايت هم نيست كه حضرت در آن شيعيان را توصيف مي‌كنند. آن قدر خودشان را مستحق عذاب مي‌دانند كه احتمال مي‌دهند هر شب عذاب بر آن‌ها نازل بشود. تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا7.

ما كجا و شيعه كجا؟
 

————————
حضرت اين‌ها را مجسم مي‌كند. حدس قوي زده مي‌شود كه حضرت براي اين كه بفرمايد چرا اين‌ها بدنشان لاغر است، احتياج به اين همه تفاصيل نداشت. حضرت خواستند اين يك موعظه‌ي جاوداني باشد كه امروز بعد از هزار و چهارصد سال به گوش من وشما برسد. خيال نكنيم همين كه ما ادعاي شيعه بودن و ادعاي نوكري امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي‌كنيم و چند ركعت نماز مي‌خوانيم اين ديگر نهايت قرب الهي و نهايت كمالي است كه ما پيدا كرده‌ايم. بايد اين روايت‌ها خوانده شود تا بدانيم اولياء خدا به اين چيزها قناعت نمي‌كنند. خدا دوست دارد بنده‌هايش در هر حال، ضعف و خطرهايي را كه متوجه‌شان است يادشان باشد. خدا ارحم الراحمين است، اما من بايد بدانم چقدر بي‌لياقت و بي‌حيا و ناسپاس هستم. اين همه نعمت‌هاي فراواني كه سرتاپاي ما را گرفته و هر چقدر حساب كنيم، مي‌بينيم نمي‌توانيم شكر حتي يكي از اين‌ها را به جا بياوريم. مي‌بينيد كشورهايي را كه دست كم دو قرن است كه در مسائل اقتصادي‌ تخصص و بالاترين تئوري‌هاي اقتصادي و بزرگ‌ترين كارخانه‌هاي صنعتي و مؤسسات تجاري را دارند؛ وضع اقتصادشان به چه روزي افتاده است. آن وقت ما به بركت عنايت اهل بيت عليهم السلام و كشور امام زمان صلوات الله عليه در يك راحتي نسبي زندگي مي‌كنيم، در يك امنيت خوبي زندگي مي‌كنيم؛ هيچ حساب نمي‌كنيم اما تا مختصر كمبودي پيدا مي‌شود، داد و فرياد و گله و شكايتمان بلند مي‌شود. در اين‌جا اميرالمؤمنين عليه‌السلام بعضي اصحاب خودش را توصيف مي‌فرمايد؛ مقام خود اميرالمؤمنين را، هيهات كه ما يك هزارمش را بفهميم؛ اي كاش يك هزارم مقام اصحابش را هم مي‌فهميديم! اين گونه شيعيان چگونه تربيت مي‌شوند كه اين گونه‌اند؟! صبح كه از خواب بلند مي‌شوند به چه مي‌انديشند؟ شب به چه اميدي به رختخواب مي‌روند؟ فكر و ذكرشان چيست؟ عشق علي و شيعه علي بودن يعني اين. حالا كلاهمان را قاضي كنيم، ببينيم چند هزارم اين آثار تشيع در ما ظهور دارد؟

پي‌نوشت‌ها:
 

1. بحارالأنوار، ج 65، ص 168، باب 19، “صفات الشيعه و أصنافهم و ذم‌الإغترار “.
2. بحارالأنوار، ج 65، ص 169، باب 19، “صفات الشيعه و أصنافهم و ذم‌الإغترار “.
3. ر.ك: الأمالي للصدوق؛ المجلس الثامن، ص 28.
4. بحارالأنوار، ج 65، ص 170، باب 19، “صفات الشيعه و أصنافهم و ذم‌الإغترار “.
5. نور / 37.
6. اعراف / 97.
7. سجده / 16.
*گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري 8/22/ 87
 

منبع: mesbahyazdi.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت : aziztaeme

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد