در این ارتباط ابتدا باید گفت؛ این حدیث که به امام حسن(ع) نسبت داده شده،[1] از لحاظ سند ضعیف است؛ زیرا برخی افراد آن مجهولاند[2] و نامی از آنها در منابع رجال حدیث نیامده است. این روایت در اختصاص شیخ مفید با سند ضعیف دیگری از امام حسین(ع) نقل شده است.[3]
با چشمپوشی از ضعف سند حدیث؛ اصولاً اسلام مدعی تساوی زن و مرد نیست، بلکه مدعی عدالت بین زن و مرد است؛ زیرا هرگز نمیتوان انکار کرد که بین زن و مرد از نظر روحی و جسمی و … تفاوتهایی وجود دارد. همین تفاوتها باعث میشود تا وظایف هر یک با دیگری متفاوت باشد و این عین عدالت است. و اگر با وجود تفاوتها از هر یک، وظایف یکسانی خواسته شود این خلاف عدالت است.[4]
پس، از نظر اسلام اگرچه مردان در این جهت بر زنان برتری داده شدهاند، ولی چند نکته در آن نهفته است:
الف. این برتری و درجه آنها موجب تکالیف و وظایفی برای آنها شده است که چنین وظایف و تکالیفی را از زنان نخواستهاند.
ب. با توجه به برخی از آیات که میفرماید: زن و مرد از نظر پاداش اعمال صالح، با هم هیچ فرقی ندارند،[5] و تقوا ملاک برتری است،[6] و فرقی بین مرد و زن از این جهت نیست، به خوبی روشن است که این حدیث و مانند آن برتری مردان را تنها از برخی از جهات، بیان نمودهاند.
ج. اگر در این روایت برتری مرد بر زن بیان شد چون پرسش از برتری مرد شده است و معنایش این نیست که در برخی از جهات دیگر زن بر مرد برتری ندارد؛ مثلاً همان طور که در روایت مورد پرسش آمده؛ آب بر زمین برتری دارد آیا معنایش این است که زمین در مواردی بر آب برتری ندارد و آیا اگر زمین نبود و تنها آب وجود داشت حیات ما ممکن بود؟![7]
و آیا از میان اهل زمین، پیامبرانی وجود ندارند که از فرشتگان آسمانی برتر باشند؟
بر این اساس با توجه به اختلاف دامنه دارى که بین نیروهاى جسمى و روحى زن و مرد وجود دارد، جنس زن براى انجام وظایفى متفاوت با وظایف مرد آفریده شده و به همین دلیل، احساسات متفاوتى دارد. قانون آفرینش، وظیفه حساس مادرى و پرورش نسلهاى نیرومند را بر عهده او گذارده، به همین دلیل سهم بیشترى از عواطف و احساسات به او داده است، بر این اساس زن نیز از این جهت برتر از مرد است در حالى که طبق این قانون، وظایف خشن و سنگینتر اجتماعى بر عهده جنس مرد گذارده شده.[8]
د. اما اینکه برتری بخشیدن به مردان از جانب خدا ممکن است مایه تفاخر، منیّت و سوء استفاده و در نتیجه نادیده گرفتن حقوق زنان گردد، باید گفت: خدای تبارک و تعالی در برخوردار نمودن انسانها از نعمات خویش فارغ از مسئله امکان سوء استفاده آنها از این مواهب، همه انسانها را به شکل اعم از نعمتهای خویش بهرهمند ساخته است،[9] البته ناگفته نماند که اعمال انسان در تداوم و زیادت و یا محرومیت از نعمتهای الهی بیتأثیر نیست.[10]
هـ. همچنین برتری مردان در جهاتی که گفته شد موجب برتری اخروی آنان نمیگردد؛ یعنی برخورداری انسانها از مال فراوانتر، حقوق افزونتر و تواناییهای جسمی بیشتر نسبت به یکدیگر، جایگاه والاتری را برای آنها نزد خداوند به ارمغان نمیآورد. از نگاه قرآن آنچه موجب مزیّت و برتری واقعی است تقوا و عمل صالح است. به همین دلیل است که خدای تعالی همواره انسانها را در تعامل با دیگران به پرهیز از تکبّر،[11] خودبینی، و مسخره کردن دیگران دعوت نموده است.[12]
و. خداوند در تفضیل و برتری مردان نسبت به زنان و سپردن مسئولیت به آنان بر اساس این ویژگی آنها را به حال خود رها ننموده، بلکه به طور مکرّر، تعالیم حقوقی و اخلاقی همسرداری و چگونگی تعامل با زنان را به مردان توصیه نموده تا با توجه دادن آنها نسبت به حقوق زنان بتوانند بر اساس این تعالیم فضای عادلانه و اخلاقی را به دور از منیّت و یک جانبهنگری پایهریزی نمایند.
با چشمپوشی از ضعف سند حدیث؛ اصولاً اسلام مدعی تساوی زن و مرد نیست، بلکه مدعی عدالت بین زن و مرد است؛ زیرا هرگز نمیتوان انکار کرد که بین زن و مرد از نظر روحی و جسمی و … تفاوتهایی وجود دارد. همین تفاوتها باعث میشود تا وظایف هر یک با دیگری متفاوت باشد و این عین عدالت است. و اگر با وجود تفاوتها از هر یک، وظایف یکسانی خواسته شود این خلاف عدالت است.[4]
پس، از نظر اسلام اگرچه مردان در این جهت بر زنان برتری داده شدهاند، ولی چند نکته در آن نهفته است:
الف. این برتری و درجه آنها موجب تکالیف و وظایفی برای آنها شده است که چنین وظایف و تکالیفی را از زنان نخواستهاند.
ب. با توجه به برخی از آیات که میفرماید: زن و مرد از نظر پاداش اعمال صالح، با هم هیچ فرقی ندارند،[5] و تقوا ملاک برتری است،[6] و فرقی بین مرد و زن از این جهت نیست، به خوبی روشن است که این حدیث و مانند آن برتری مردان را تنها از برخی از جهات، بیان نمودهاند.
ج. اگر در این روایت برتری مرد بر زن بیان شد چون پرسش از برتری مرد شده است و معنایش این نیست که در برخی از جهات دیگر زن بر مرد برتری ندارد؛ مثلاً همان طور که در روایت مورد پرسش آمده؛ آب بر زمین برتری دارد آیا معنایش این است که زمین در مواردی بر آب برتری ندارد و آیا اگر زمین نبود و تنها آب وجود داشت حیات ما ممکن بود؟![7]
و آیا از میان اهل زمین، پیامبرانی وجود ندارند که از فرشتگان آسمانی برتر باشند؟
بر این اساس با توجه به اختلاف دامنه دارى که بین نیروهاى جسمى و روحى زن و مرد وجود دارد، جنس زن براى انجام وظایفى متفاوت با وظایف مرد آفریده شده و به همین دلیل، احساسات متفاوتى دارد. قانون آفرینش، وظیفه حساس مادرى و پرورش نسلهاى نیرومند را بر عهده او گذارده، به همین دلیل سهم بیشترى از عواطف و احساسات به او داده است، بر این اساس زن نیز از این جهت برتر از مرد است در حالى که طبق این قانون، وظایف خشن و سنگینتر اجتماعى بر عهده جنس مرد گذارده شده.[8]
د. اما اینکه برتری بخشیدن به مردان از جانب خدا ممکن است مایه تفاخر، منیّت و سوء استفاده و در نتیجه نادیده گرفتن حقوق زنان گردد، باید گفت: خدای تبارک و تعالی در برخوردار نمودن انسانها از نعمات خویش فارغ از مسئله امکان سوء استفاده آنها از این مواهب، همه انسانها را به شکل اعم از نعمتهای خویش بهرهمند ساخته است،[9] البته ناگفته نماند که اعمال انسان در تداوم و زیادت و یا محرومیت از نعمتهای الهی بیتأثیر نیست.[10]
هـ. همچنین برتری مردان در جهاتی که گفته شد موجب برتری اخروی آنان نمیگردد؛ یعنی برخورداری انسانها از مال فراوانتر، حقوق افزونتر و تواناییهای جسمی بیشتر نسبت به یکدیگر، جایگاه والاتری را برای آنها نزد خداوند به ارمغان نمیآورد. از نگاه قرآن آنچه موجب مزیّت و برتری واقعی است تقوا و عمل صالح است. به همین دلیل است که خدای تعالی همواره انسانها را در تعامل با دیگران به پرهیز از تکبّر،[11] خودبینی، و مسخره کردن دیگران دعوت نموده است.[12]
و. خداوند در تفضیل و برتری مردان نسبت به زنان و سپردن مسئولیت به آنان بر اساس این ویژگی آنها را به حال خود رها ننموده، بلکه به طور مکرّر، تعالیم حقوقی و اخلاقی همسرداری و چگونگی تعامل با زنان را به مردان توصیه نموده تا با توجه دادن آنها نسبت به حقوق زنان بتوانند بر اساس این تعالیم فضای عادلانه و اخلاقی را به دور از منیّت و یک جانبهنگری پایهریزی نمایند.
[1]. «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) قَال…»؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 2، ص 512، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، 1385ش.
[2]. این افراد: ابی الحسن برقی و حسن بن عبدالله. همچنین معلوم نیست که مقصود از «آبائه» چه افرادی هستند.
[3]. «قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ إِبْرَاهِیمَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ «1» عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ …»؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص 33 و 38، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.
[4]. مسئله عدالت میان زن و مرد به این معنا نیست که آنها در همه چیز برابرند و همراه یکدیگر گام بردارند. جنس زن براى انجام وظایفى متفاوت با مرد آفریده شده و به همین دلیل احساسات متفاوتى دارد. قانون آفرینش، وظیفه حساس مادرى و پرورش نسلهاى نیرومند را بر عهده او گذارده، به همین دلیل سهم بیشترى از عواطف و احساسات به او داده است، در حالى که طبق این قانون، وظایف خشن و سنگینتر اجتماعى بر عهده جنس مرد گذارده شده، و سهم بیشترى از تفکر به او اختصاص یافته است. بنابراین، اگر بخواهیم عدالت را اجرا کنیم باید پارهاى از وظایف اجتماعى که نیاز بیشترى به اندیشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد، بر عهده مردان گذارده شود، و وظایفى که عواطف و احساسات بیشترى را میطلبد بر عهده زنان، و به همین دلیل مدیریت خانواده بر عهده مرد، و معاونت آن بر عهده زن گذارده شده است. به هر حال این مانع از آن نخواهد بود که زنان در اجتماع، کارها و وظایفى را که با ساختمان جسم و جان آنها میسازد، عهدهدار شوند، و در کنار انجام وظیفه مادرى، وظایف حساس دیگرى را نیز انجام دهند. نیز این تفاوت مانع از آن نخواهد بود که از نظر مقامات معنوى و دانش و تقوا، گروهى از زنان از بسیارى از مردان پیشرفتهتر باشند. به هر حال قوانینى همچون بودن حق طلاق، یا رجوع در عده یا قضاوت به دست مردان، (جز در موارد خاصى که به زن یا حاکم شرع حق طلاق داده میشود) از همین جا سرچشمه میگیرد، و نتیجه مستقیم همین واقعیت است. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 158، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[5]. نحل، 97.
[6]. حجرات، 13.
[8]. ر.ک: تفسیر نمونه، ج 2، ص 158 – 159.
[9]. اسراء، 20.
[10]. ابراهیم، 7.
[11]. اسراء، 37.
[12]. حجرات، 11.