خانه » همه » مذهبی » روح و فطرت

روح و فطرت

در پاسخ به این سوال ابتدا روح و فطرت و همچنین غریزه را تعریف می کنیم و سپس به رابطه و نسبت میان آنها اشاره خواهیم کرد.در مورد روح انسانى چند مسأله حائز اهمیت است:
1. روح منبع حیات، زندگی و حرکت در انسان است و همچنین روح در سایر موجودات زنده دیگر نیز مایه اصلی
حیات است. اگر روح از موجود زنده مفارقت کند, زنده نمی ماند.
2. روح یکی از ارکان هویت واقعى و مجرد انسان است. در آیات مربوط به خلقت انسان، پس از طرح مراحل جسمانى آفرینش انسان از خلقتى دیگر و یا دمیدن روح در او، سخن به میان آمده است. و این نکته نشان غیر مادى بودن روح است. همچنین بقاى انسان پس از متلاشى شدن جسم و تداوم زندگى وى در عالم برزخ (عالم میان دنیا و آخرت) و به تمام و کمال دریافت شدن آن، بسته به وجود روح است. با مرگ اگر چه مرتبه ای از روح که مدیریت بدن را به عهده دارد منقطع می شود و بدن می میرد، ولی انسان همچنین با داشتن مراتب دیگری از روح که مایه اصلی حیات بعد مجرد او است، باقی می ماند و به زندگی و سیر خود ادامه می دهد.
3. انسان دارای مراتبی از روح است. روح انسانی، روح ایمانی، روح حیوانی و روح نباتی. روح که مایه بقای انسان در این جهان و همچنین عوالم بعدی است و از آن به روح الانسان و یا روح الایمان نام برده می شود، مجرّد است، یعنى؛ نه جسم است و نه اوصاف امور جسمانى را دارا است؛ نه مکان و زمان دارد نه وزن نه حجم؛ نه طول و عرض و عمق؛ نه محسوس است و نه داراى جزء.
و اما فطرت و غریزه چیست؟
فطرت سرشت و ساختار تکوینی و خلقتی روح انسان است که زمینه رشد و هدایت را در او فراهم می کند. به عبارت دیگر« فطرت عبارت است از نوعى هدایت تکوینى انسان در دو قلمرو شناخت و احساس »، فطریات مربوط به ادراک و شناخت، اصول تفکر بشر بشمار مى روند، و فطریات مربوط به تمایل و احساس پایه هاى تعالى اخلاقى انسان قلمداد مى گردند و همه این ها از ویژگی ها و خصائص روح انسانی اند.
این هدایت هاى فطرى در قلمرو شناخت و احساس در این جهت که تکوینى بوده و اکتسابى و آموزشى نیستند، با هدایت هاى حسى و طبیعى که در موجودات بى جان یافت مى شود، و با هدایت هاى غریزى که درجانداران – و به ویژه انواع حیوانى – وجود دارد، یکسانند ولى در عین حال داراى ویژگى هایى هستند که آنها را از هدایت طبیعى و غریزى ممتاز مى سازد.
غریزه عبارت است از ویژگى ذاتى حیوانات که از نوعى شعور و آگاهى برخوردارند; ولى شعور و آگاهى آنها عقلى و کلى گرا نیست، بلکه حسى، خیالى و وهمى است مانند آنچه در پرندگان، خزندگان، حشرات و چهارپایان دیده مى شود، که از نخستین لحظه هاى پیدایش، برخى از کارها و حرکات را که مشابه حرکات ارادى و آگاهانه انسان است انجام مى دهند. مانند حرکاتى که از نوزاد جانوران نسبت به مادر یا غذا سر مى زند، و برخى دیگر پس از گذشت روزها یا هفته ها، نظیر ساختن آشیانه و مانند آن، البته چون حیوان علاوه بر حیات حیوانى داراى حیات طبیعى نیز هست، از ویژگى ذاتى طبیعت و غریزه ، هر دو برخوردار است. و به عبارت دیگر هم به دستگاه طبیعى مجهز است و هم به دستگاه غریزى.
تفاوت اصلی فطرت و غریزه در تعلق فطرت به روح و تعلق غریزه به نفس و طبیعت آدمی است. روح که منشا حیات و معنویت انسان است دارای گرایش های فطری معنوی است و نفس که مقصود از آن طبیعت و نیروی مدیریت حیات طبیعی در انسان است, نیز از گرایش های غریزی برای ادامه حیات برخوردار است.
فطرت ، منشأ حرکت و تکاپوی دایمی انسان به سوی کمال است. گرایشهای فطری نیز ناآگاهانه است و شکوفایی استعدادهای فطری، مشروط به برطرف کردن موانع آنها و قرار گرفتن در جهت اصلی کمال است. انسانی که به دنیا می‌آید، حیوانی است که درونش استعداد انسان شدن را دارد، بنابراین گرایشات فطری، قابل تربیت و پرورشند. شکوفایی این گرایشها نیاز به مجاهده دارد. انسان همانند دانه‌ای است که برای رسیدن به کمال و سعادتش باید مسیری را بگذراند . دانه باید زیر خاک در ذات خود سیر کند، از پوسته خود جدا شود، ریشه بدهد از ریشه ، ساقه و از ساقه، شاخه و سپس گل و میوه ـ که نهایت کمالش است‌ـ ظهور بدهد. تمام اینها در ذاتٍ دانه است. اما دانه اگر این مسیر را طی نکند هرگز نمی‌تواند این استعدادها را ظهور دهد. میوة ما، جانشینی خداوند است. انسان باید در مسیر خود غایت را در نظر بگیرد؛ غایت استعدادهای فطری، لقاءالله است. ریشه فطرت بتدریج فروعات خود را ظهور می‌دهد. البته این ظهور باید با در نظر گرفتن غایتی باشد که همان وحدت حقیقیة ذات اقدس الله است. بنابراین انسان «احسن تقویم» را بالقوه دارد اما در «اسفل سافلین» تدریجاً ظهور می‌کند
از آنچه گذست به خوبی می توان نتیجه گرفت که میان روح و فطرت رابطه و نسبت وجود دارد آنچنان که میان نفس و طبیعت با غریزه رابطه هست. منتهی نمی توانیم بگوییم که فطرت دارای روح است و بر روح اشراف دارد, زیرا فطرت از خواص روح انسان است و زیر مجموعه و سرشت او است و این روح است که ظرف فطرت است و آن را در بر می گیرد.
ماده و ریشه فطرت که فطر است مکرر در قرآن آمده است «فَطَرَهُنَّ»(1)، «فاطِرِ السَّماواتِ»(2)، «مُنْفَطِرٌ بِهِ»(3) ولی به صورت فطره فقط یک بار در قرآن آمده است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفًا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللّهِ»(4) و گاه فطرت بالفظ «صِبْغَةَ اللّهِ؛ رنگ خدایی»(5) یعنی نوعی رنگ که خدا در متن تکوین زده است، یعنی رنگ خدایی که دست حق در متن تکوین و در درون خلقت انسان را به آن رنگ کرده است.(6) و گاه لفظ حنیف بکار رفته است: «حَنیفًا مُسْلِمًا»(7)
در حدیث آمده است: «الدین الحنیف و الفطره و صبغه الله و التعریف فی المیثاق»(8)؛ دین حنیف یا دین فطری و یا صبغه الله همان است که خدا در میثاق (یعنی پیمانی که خدا با روح بشر بسته است) بشر را با آن آشنا کرده است» و این مطالب در قرآن 1425 سال جلوتر مطرح بوده است و بعد از قرآن در روایات معصومین این مسئله مشروحا بیان شده است که روایات فطرت، در بحارالانوار، توحید صدوق و… جمع آوری شده است و کتابهایی که در این زمینه فطرت نوشته شده است.
————
پی نوشت:
1. انبیاء، 56
2. انعام، 14 و پنج آیه دیگر
3. مزمل، 18
4. روم، 30
5. بقره، 138
6. مرتضی مطهری، فطرت، انتشارات صدرا، ص25
7. آل عمران، 67
8. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج3، باب 11، ص276

براى مطالعه بیشتر ر.ک:
1. کتاب معارف قرآن (خداشناسى – کیهان شناسى – انشان شناسى) آیت الله مصباح یزدى.
2. معرفت نفس، آیت الله حسن زاده آملى.
3. انسان در اسلام، احمد واعظى، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه.
4. کیفیت ارتباط ساحت هاى وجود انسان، (مجله حوزه و دانشگاه)، محمد بهشتى.
5. حیات جاودانه، پژوهشى در قلمرو معادشناسى، امیر دیوانى.
6. رابطه نفس و بدن، (مجله حوزه و دانشگاه)، سید محمد غروى.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد