خانه » همه » مذهبی » روش شناسی حرکت های مکتبی امامان علیهم السلام (2)

روش شناسی حرکت های مکتبی امامان علیهم السلام (2)

روش شناسی حرکت های مکتبی امامان علیهم السلام (2)

یهودیان کینه توز در دستگاه خلافت پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، به غرض تحریف این آیین وارد شدند، که نمونه ی بارز آنها کعب الاحبار یهودی و بسیاری

sa4816 - روش شناسی حرکت های مکتبی امامان علیهم السلام (2)
sa4816 - روش شناسی حرکت های مکتبی امامان علیهم السلام (2)

 

نویسنده: علی اکبر نوایی*

 

نفوذ یهودیان در دستگاه خلافت

یهودیان کینه توز در دستگاه خلافت پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، به غرض تحریف این آیین وارد شدند، که نمونه ی بارز آنها کعب الاحبار یهودی و بسیاری از صحابی ساختگی است، که شرحش موقعیتی دیگر را می طلبد.
یهود وقتی مشاهده کرد که قرآنی بر قریش (که زمانی به خاطر علم و کتاب یهود در برابر آنها خضوع می کردند) نازل شده است، خصوصاً وقتی در آن کتاب نظر کرده و آن را کتابی آسمانی و ناظر به سایر کتب آسمانی دید، آن را سرشار از حقیقت و مشتمل بر عالی ترین تعلمیات وحی و کامل ترین طریق هدایت یافت، بیشتر از پیش به ذلت و بی ارجی علم و کتاب خود، که سال ها به رخ جهانیان می کشید، پی برد و به ناچار از خواب و خیال بیدار شده و به طغیان و کفر خود افزود (طباطبایی، بی تا، 34 و 35).
بی جهت نیست که مخالفت با پیامبر صلی الله عیه و اله در درون دستگاه خلافت ظهور می یابد و باز هم به مرجعیت آنان اعتماد می شود. مرجعیت پیامبر صلی الله علیه و اله مورد انکار قرار می گیرد که گزارش این مسأله در طبقات و المستدرک ارائه شده است، مثلاً حاکم نیشابوری می نگارد:
عمر، حذف مرجعیت پیامبر صلی الله علیه و آله را تا آنجا ادامه داد که از نقل شفاهی احادیث رسول خدا صلی الله علیه و‌اله جلوگیری نمود و حتی کسانی که مخالفت می کردند را مجازات می کرد (حاکم نیشابوری، 1406ه، 110).

تحریف کار غدیر

از باب نمونه، آنان به تحریف تاریخ غدیر پرداختند. آنان در دستگاه خلافت، اصل ماجرای غدیر را انکار نکردند و لکن مفاد حدیث غدیر و کلمه ی ولایت را تحریف مفهومی کردند و این مسئله باعث شد عمر، جمله ای معروف حسبنا کتاب الله را بیان داد. این مسأله را ذهبی در کتاب سیر اعلام النبلاء، مربوط می داند به کعب الاحبار یهودی؛ «کعب الاحبار» از علمای یهود بود که بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مسلمان شد و در زمان عمر، از یمن به شام آمد، با اصحاب محمد صلی الله علیه و آله جلسات نشست و برخاست هایی داشت و برای آنها از کتاب های اسرائیلی نقل نموده و از عجایب و قراین سخن می گفت و بسیار آگاه به کتاب یهود بود» (ذهبی، بی تا، 483).
نفوذ کعب الاحبار، به تحریف مفاد حدیث غدیر منجر گردید و اندیشه های یهودی در تریخ اسلامی، سنت متداول شد (امینی، 1397ه، 218).
ماجرای تحریفات مفهومی، خطری را پدید آورد که به تدریج چیزی از محتوای شریعت باقی نماند، و همه ی مفاهیم اصولی به نوعی دستخوش تحریف گردیدند و می رفت که فقط پوسته ای از اسلام بماند و هیچ اثری از حقیقت باقی نماند.

تحریف در سه مسأله ی بنیادی

روند تحریف گری در آغاز خلافت، که ریشه ی آن کاملاً امری یهودی بود، به تحریف و انحراف در سه مفهوم کلیدی و مصادیق آن منجر گردید.
1) مفهوم خلافت و مصداق خلیفه گری، در واقع خلافت خلفا، خلافت از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و از ناحیه ی ایشان نبود، زیرا خلیفه ی اصلی علی علیه السلام بود. آنان در سقیفه خلافت جعلی را ایجاد کردند و ماجرای خلیفه گری و خلافت، چنان شد که نوبت خلیفه گری به افرادی نظیر ولید بن عقبه و حجاج بن یوسف ثقفی و نظایر آنها هم رسید.
خلیفه در نظر نظام های خلافت، کسی بود که به هر طریقی به حاکمیت برسد، چه از طریق غلبه و زور باشد یا از طریق فریب و نیرنگ؛ چنان که در نظام های اموی و عباسی در تاریخ مشاهده نمودیم.
2) بیعت؛ در تاریخ خلافت، آیات کریمه ی قرآن مجید درباره ی بیعت، فهوم و مصداق انحرافی یافتند، اِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَک اِنَّما یُبایِعُونَ اللهَ (فتح، 10)، آنان که با تو و بالتبع با خلیفه ی اصلی بیعت می کنند؛ با خدا بیعت کرده و می کنند، را بیعت با خلیفه جعلی معنا کردند و خروج از این مدار را خروج بر خلیفه ی مسلمین و باعث شرک و محکوم به قتل دانسته اند.
3) ولایت و اطاعت؛ آیات مربوط به ولایت و اطاعت، چنان تنزل مفومی و مصداقی یافته اند که شامل تولّی و اطاعت از خلیفه ی غاصب و فاسد و منحرف شد.
اَطِیعُوا الله وَ اَطِِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمْرِ مِنْکُمْ (نساء، 59)؛ اطاعت کنید خدا و رسول را و اولوالامر خودتان را.
در تاریخ، چهره ی جنایتکاران را بهعنوان اولوالامر تصویر کشیدند و بنابراین تحریف، معاویه و یزید و هارون و حجاج و… همه اولوالامر بودند.

امامت حافظ حقیقت تقابل با تحریف شریعت

روشی که امامان شیعه علیهم السلام در پیش گرفتند همین بود که در برابر خطر تحریف بایستند و با یهودیزه کردن اسلام به شدت مقاله کردند و به روشن گری پرداختند. در این راستا چند کار مهم را انجام دادند.
اول: برخورد با پدیده ی جعل، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جعل را پیش بینی نموده بود که دروغ پردازان در تاریخ ظاهر خواهند شد و دروغ هایی را به ما نسبت خوهند داد. «کثرت علی الکذابه و ستکثر فمن کذب علی متعمداً فلیتبواً مقعده من النار» مجلسی، 1403ه، 140)؛ دروغ گویان بر من زیاد گردیده اند و فزونی خواهند یافت، پس هر آن که عمداً دروغی به من نسبت دهد، نشیمن گاهش دوزخ باد.
در همین دوره و پس از حیات نورانی رسول اکرم صلی الله علیه و‌آله، افرادی نظیر ابوهریره دوسی پیدا شدند و به جعل و وضع حدیث پرداختند. بن حزم اندلسی می گوید: ابوهریزه بیش از پنجهزار و سیصد و اندی حدیث نقل کرده و از چهره های وضاع تاریخ است. او در دوره ی امویان و گسترش خلافت غاصبانه ی آنان از بزرگ ترین وضاعان بوده است که البته شرح این ماجرا فرصتی دیگر می طلبد. علی علیه السلام درباره اش فرمودند: «لا احداً کذب من هذالدوسی» (ابن ابی الحدید، 1995م، 360)؛ هیچ فردی، دروغ گو تر از این دوسی (منطقه ای در حجاز) نیست.
ائمه اطهار علیه السلام به شدت با این پدیده مقابله کردند، چنان که در گزارش های تاریخی دوران امام باقر علیه السلام و بعد از آن این تقابل ها کاملاً مشهود است.
دوم: پیش گیری از ورود اسرائیلیات به حوزه ی تفکر اسلامی؛ روایات اسرائیلی، خود ماجرای مفصلی در تاریخ دارد، یعنی افرادی نظیر کعب الاحبار یهودی، ک سمت استادی ابوهریره را داشته و بسیاری از یهودیان دیگر، مفاهیمی یهودی را به درون شریعت اسلامی وارد می کردند و خرافات و اوهام را وارد شریعت می نمودند؛ «و قد استطاع هذا الیهودی ان یدس من انحرافات و الاوهام و الکاذیب فی الدین ما امتلات به کتب التفسیر و التاریخ و الحدیث» (ابوریه، 1978، 164).
این یهودی مسلک (کعب الاحبار) توانست خرافات، اوهام و اکاذیب زیادی را وارد دین نماید تا جایی که کتب تفسیری و تاریخ و حدیث از اوهام و خرافات او پر شده است.
ائمه علیهم السلام در هر زمانی، با این پدیده شوم برخورد کردند و صحیح را از سقیم نمایاندند که خود، بحثی جداگانه و تفصیلی را طلب می کند.
سوم: نفی قیاس و استحسان، در همین راستا، ائمه علیهم السلام با قیاس و استحسان به شدت مقابله کردند.
چهارم: ابطال تفسیر به رأی؛
پنجم: رجوع به عقل و عرضه ی آن بر کتاب را مطرح نمودند؛
هر یک از موارد فوق، خود بحثی جداگانه را طلب می کند که از تفصیل آنها خودداری می گردد.

2) تبیین روزآمد مکتب

یکی از پشتوانه های مهم مکتب اسلام این است که مکانیزم وضع قوانین مکتب و ساختار کلی حاکم بر آن به گونه ای است که می تواند در هر دوره ای جدید و نو عرضه گردد و متناسب با شرایط مکانی و زمانی، ارائه شود. جریان امامت و در دنبالهی آن، جریان اجتهاد با مقیاس کتاب و سنت به تبیین روزآمد مکتب و شریعت مبادرت می کند. امامان شیعه علیهم السلام همگی شان، به تبیین روزآمد مباردت می فرمودند.
در شریعت اسلامی، اصول کلی بیان گردیده و ائمه علیهم السلام نیز این اصول را قاعده مند نموده اند. اصولی که قابلیت انطباق با هر دوره ی تاریخی را دارد.
علی علیه السلام نکته ای متین را بیان فرموده اند:
«ان الله سکت عن اشیاء لم یسکت عنها نسیاناً بل تفضلاً منه و رحمه»؛ خداوند، اموری را و اشیایی را مسکوت نهاده، نه از روی نسیان و فراموشی، بلکه از باب تفضل و رحمتش، زیرا اگر آنه بیان می شدند و جنبه ی ترویج می یافتند، مانند شکل حکومت، شکل اداره ی جامعه، بر تاریخ اسلامی سخت می شد که مثلاً شکل حکومت پیامبر صلی الله علیه و‌اله را در همه ی دوره ها پیاده کنند. پیامبر صلی الله علیه وآله، اصول راهنما را مشخص فرموده اند، اما شکل و قالب را برعهده ی جریان امامت و اجتهاد عالمان وانهاده است.
احکام اسلامی، مبتنی بر سلسله ای از مصالح کلی است و تابع سلسله ای از اصول ثابت و لایتغیر، اما هرگز در تفکر اسلامی، بر شیوه و شکل و قالب و صورت، تکیه نشده، آن را به جریان امامت وانهاده است. لذا امام صادق علیه السلام فرمودند: «علینا ان نلقی الاصول و علیکم ان تقرعوا»؛ برماست که اصول را بیان داریم و بر شماست که فروع را بر اصل تطبیق دهید. ائمه علیهم السلام با همه ی تفسیرهای غیر روزآمد مخالفت ورزیدند.
«عن عبدالله بن عطاء قال: سالت ابا جعفر الباقر علیه السلام، قلت: اذا قام القائم علیه السلام بای سیره یسیر فی الناس؟ فقال: یهدم ما قبله کما صنع رسول الله صلی الله علیه و آله و لستایف الاسلام جدیداً» (محمد ابراهیم نعمانی، 1422ه، 228)؛ عبدالله عطا می گوید از امام محمد باقر علیه السلام پرسیدم، هنگامی که قائم قیام نماید، به چه روش عمل میکند؟ فرمود: آنچه را که از پیش بوده نابود میکند، چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله انجام داد، و اسلام تازه را مطرح می کند. این روش و سیره ی همه ی اهل بیت علیه السلام بوده و همین است راز این نکته، که از امام صادق علیه السلام پرسیدند. «یابن رسول الله صلی الله علیه و آله ما بال القرآن، یکون غضاً جدیداً قال عیه السلام لان القرآن لم ینزل لزمان دون زمان و لهذا یکون غضاً جدیداً» (محمد ابراهیم نعمانی، 1422ه، 238)؛ ای پسر رسول خدا، چرا قرآن همواره تازه است؟ فرمود: چون قرآن برای زمانی غیر زمان دیگری نیامده و لذا همواره طراوت و تازگی دارد.
در هر حال، امامت، معتمد به تبیین روزآمد مکتب و شریعت بوده است، و در هر دوره ای متناسب با همان دوره، اصول کلی را بیان نموده است و راهی نو را فراروی متدینان قرار داده است، البته با محوریت اصول از دیدگاه ائمه علیه السلام.

پی‌نوشت‌ها:

* پژوهشگر و رئیس گروه فرهنگ و معارف اسلامی اندیشه ی حوزه

منبع:اندیشه حوزه شماره 84

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد