خانه » همه » مذهبی » رويكرد فلسفى و عرفانى به علم امام(3)

رويكرد فلسفى و عرفانى به علم امام(3)

رويكرد فلسفى و عرفانى به علم امام(3)

عرفا در اصل استمرار خلافت و ولايت محمديه اتفاق‌نظر دارند اما در مصداق آن اختلاف كرده‌اند. اين اختلاف‌نظرها همه در ذيل شرح سخنان ابن‌عربى توسط شارحان فصوص ظهور و بروز كرده است؛ زيرا او در اين باره اظهارنظر شفاف و صريحى ندارد و لذا شارحان هم‌فكر و هم‌عقيدة او، مانند قيصرى و جَندى، گرفتار پراكنده‌گوئى شده‌اند؛ اما در

8b7efb67 f5b9 43fc 95d1 7810727ea834 - رويكرد فلسفى و عرفانى به علم امام(3)

0017774 - رويكرد فلسفى و عرفانى به علم امام(3)
رويكرد فلسفى و عرفانى به علم امام(3)

 

نويسنده:محمدحسن نادم

 

استمرار خلافت و ولايت پس از پيامبراکرم(ص)
 

عرفا در اصل استمرار خلافت و ولايت محمديه اتفاق‌نظر دارند اما در مصداق آن اختلاف كرده‌اند. اين اختلاف‌نظرها همه در ذيل شرح سخنان ابن‌عربى توسط شارحان فصوص ظهور و بروز كرده است؛ زيرا او در اين باره اظهارنظر شفاف و صريحى ندارد و لذا شارحان هم‌فكر و هم‌عقيدة او، مانند قيصرى و جَندى، گرفتار پراكنده‌گوئى شده‌اند؛ اما در مقابلِ اين طيف از شارحان فصوص، طيفى ديگر قرار گرفته‌اند كه به نقدِ نظر و انديشة محيى‌الدين و شارحانش پرداخته‌اند و با الهام از آيات قدوسى و روايات نبوى بحث ولايت محمديه را به سمت و سوى امامت برده و ائمه(ع) را وارثان بحق علوم و معارف نبوى دانسته‌اند. اينان با استناد به سخن پيشواى عارفان الاهى امام اميرالمؤمنين(ع) که فرمود: «كنت مع الانبياء باطناً و مع رسول الله ظاهراً»، حقيقت خلافت و ولايت محمديه(ص) را با امام يكى دانسته‌اند (امام خميني، 1372: 36) و اين همان ولايت بر جميع ذرات عالم داشتن است كه ناشى از مظهريت در جميع صفات الاهى مى‌باشد كه عارفان از آن به ولايت مطلق نام مي‌برند.
بنابراين امام که جانشين پيامبر است و بر جميع ذرات عالم ولايت دارد. ولايتش ناشي از مظهريت او در جميع صفات الاهي است که عارفان از آن به ولايت مطلق تعبير مي‌کنند. سيد حيدر آملى كه در زمرة مدافعان مسئلة ولايت «امامت» قرار دارد، مى‌گويد همان‌گونه كه نبوت همة انبياء جزئى از نبوت محمد(ص) است، ولايت ديگر اولياء هم جزئى از ولايت محمد(ص) است؛ بنابراين همة ولايت‌ها به ولايت او برمى‌گردد كه ولايت مطلقه است (آملي، 1367: 140ـ152).
علت ولايت مطلقه ناميدن اين ولايت اين است که تمام اشيائى كه بهره‌اى از وجود دارند تحت ولايت اين ولى هستند؛ چه اين اشياء در عالم غيب باشند چه در عالم شهود، در هر كجا كه باشند و وجود به آنها تعلق گرفته باشد اين ولايت شامل آنها خواهد شد؛ زيرا خلافت و ولايتِ اين ولى تجلى خلافت و ولايت «عالم الغيب و الشهاده» است كه از ولايت مطلق برخوردار است. پيامبر اكرم(ص) در اين باره فرمودند: «آدم و من دونه تحت لوائى»؛ از صدر تا ذيل هستى همه تحت ولايت و زير پرچم من قرار دارند (حنبل، بي‌تا: 1/281؛ ابن‌شهرآشوب، بي‌تا: 1/214).
ادامة اين ولايت را بايد در كسانى جست‌وجو كرد كه در حقيقتِ نورانيت در عالم ملكوت با پيامبر مشترك‌اند اگرچه در ظهور در عالم ناسوت متفاوت‌اند ـ و اين تفاوت از لحاظ وجود طبيعى بشرى آنهاست نه از لحاظ مرتبة نفس و عقل و بُعد روحانى آنها (ملاصدرا، 1383: 8/246). روايات فراوانى نيز بر اين معنا دلالت دارد (امام خميني، 1372: 61ـ74)؛ حقيقت محمدى با حقيقت علوى هر دو اتحاد نورى دارند و مجلاى فيض اقدس الاهى هستند؛ البته بايد توجه داشت كه نه تنها اين دو بزرگوار در عالم غيب متحد و همراه بودند، بلكه در عالم شهود نيز يكى مظهر غيب مطلق است در نبوت و ديگرى مظهر غيب مطلق است در امامت. بنابراين امام و نبى هر دو از مظاهر ولايت حقّة حقيقية الهيه هستند؛ لذا ولايت در وجود ائمه(ع) به‌عنوان انسان‌هاى كامل ظهور نموده و امامت آن بزرگواران(ع) امتداد ولايت رسول اكرم(ص) است.
ذوات مقدسة پيامبر(ص) و ائمه(ع) اضافه بر مقامات ظاهرى، مقامات معنوى و روحانى ديگرى نيز دارند كه اگرچه روايات فراوانى در ابواب گوناگون، آن مقامات را بيان کرده‌اند؛ ولى به قول امام خمينى(ره) در حدى نيستند كه آدمى را به اسرار و حقايق آنها بما هو حقهم آگاه گردانند.[1] از آن جمله مقامات است: اتحاد مقام نورانيت پيامبر و ائمه، برخوردارى از مقام اسم اعظم و آگاهى از علوم و خزائن غيب الاهى، برخوردارى از مقام روح‌القدس، مظهريت در كلية صفات رحمانى و رحيمى حق جل و على، واسطة فيض بودن، واسطة وجود و كمالات وجودى بر ديگر موجودات قرار گرفتن، مقامات مشيّت الاهى، برخوردارى از عقل كل، رسيدن به مقام فنا، درك شهودى حقايق هستى، رؤيت جمال حق از وراى حجب نورانى، قرآن تام و تمام و مدرك حقيقى قرآن قبل از هرگونه تنزل و خلاصه شارح و مبين قرآن، و حامل ظاهر و باطن كتاب تكوين (عابدي، 1385: 96ـ97). همة اينها مبين اين حقيقت است كه خليفة خداوند ولايت بر تمام اشياى عالم دارد و مى‌تواند در خزانه‌هاى الاهى تصرف نمايد و همة عالميان مسخر اويند و از او فرمانبردارى مى‌نمايند. سپس جان كلام چنين مى‌شود كه امام معصوم(ع) بنابر نظر عارفان شيعى احاطه علمى بر جميع كائنات دارد و بر عوالم غيب به صورت مشاهدات حضورى آگاه است. ابن‌عربى در «فص الياسى» مى‌گويد اين انسان كامل چيزهايى را مشاهده مى‌كند كه محجوبان هيچ‌گاه قادر به درك و مشاهده آنها نخواهند بود؛ انسان كامل مى‌تواند كسى را كه در قبر معذب يا منعّم است مشاهده كند و يا مى‌تواند اموات را در حال حيات برزخى مشاهده نمايد (1980: فص الياسي)؛ زيرا متصل به سرچشمة علم كامل لدنّى است و علم را از وحى الاهى و كشف محمدى(ص) دريافت مى‌نمايد.
امام هم بنا بر ولايتى كه دارد و هم بنا بر ارثى كه از علوم رسول خدا(ص) مى‌برد از خزائن غيب الاهى برخوردار است و احاطة كامل بر جميع مقدرات و كشف كلية امور مُلكيه از غيب ملكوت دارد؛ لذا ديگر جاى بحث از حد و حدود و كم و كيف علم امام و نحوة آن از نظر فعليت و اشائيت و غيب‌دانى كه مكتب‌هاى فكرى مانند متكلمان و محدثان مطرح نموده‌اند (براي آگاهي از اين مکتب‌ها، رک: نادم، 1388) باقى نمى‌ماند و بايد تمام مناقشات و نقض و ابرام‌هايى را كه بعضاً صبغة كلامى دارند و گاه از روى عدم آگاهى كامل و شناخت لازم نسبت به مقامات معنوى ائمه(ع) هستند با اين ديدگاه مرتفع دانست.
از نگاه عارفان و فلاسفة اسلامى، خداوندِ علىّ اعلى به پيامبر(ص) و ائمه معصومين(ع) علم ربانى «لدنى» اهدا كرده و آنان را از نورانيت و معرفت كامل در تمام حوزه‌هاى علم اعم از فقه و تفسير و حكمت و هر آنچه در راستاى رسالت و امامت و هدايت جامعه به آن نياز داشته باشند برخوردار نموده است؛ به عبارت ديگر آنان كسانى‌اند كه در مكتب ملكوتى خداوند درس آموخته‌اند و علوم و معارف كسب كرده‌اند.
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمـزه مسئلـه‌آمـوز صـد مـدرس شد
باريابى اين حضرات به اين مقام قرب و اتصال بر اثر كثرت زهد و تقوا و پارسايى آنان در دنياست كه آنان را به مقام فناء فى الله رسانيده و از نورانيّتى ربانى برخوردار گردانيده است؛ در نتيجه مي‌توانند باذن الله تمام حجاب‌ها و موانع ظلمانى و مادى را تحت تأثير قرار داده،[2] باطن وجود را با تمام حقايق آن به‌راحتى مشاهده كنند. اين حضرات گاه بر حسب وظيفه و وجود شرايط و رفع موانع، گوشه‌اى از مشاهدات و كشفيات حقيقيه خود را مى‌نمايانند كه در لسان مردم معروف به كشف و كرامات و در لسان روايات معروف به معجزات و گاه اخبار غيبيه است و منابع و مأخذ حديثى شيعه و سنى به كرّات بر اين واقعيت مهر تأييد زده‌اند.
قرآن نيز به‌صراحت بر اين امر گواهى مي‌دهد: «و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السماوات و الارض و ليكون من الموقنين» (انعام: 76) يا اينكه از زبان نوح چنين بيان مى‌كند كه «و آتانى رحمة من عنده» (اعراف: 62). دربارة لوط مي‌فرمايد: «و لوطاً آتيناه حكماً و علماً» (انبياء: 74). و خطاب به يوسف است: «كذلك يجتبيك ربّك و يعلّمك»؛ (يوسف: 6) و باز او (يوسف) كه گفت: «ذلكما ممّا علّمنى ربّى» (يونس: 37) و «علّمتنى» (همان) و دربارة موسى(ع) فرمود: «و اصطنعتك لنفسى… لتصنع على عينى» (طه: 39ـ41) و وقتى از خداوند خواست: «ربّ اشرح لى صدرى»، پاسخ داد: «قال قد اوتيت سؤلك يا موسى» (همان: 25ـ36) و در جاى ديگر مى‌فرمايد: «آتيناه حكماً و علماً» (قصص: 15). اين آيات نشان اتصال و فنا و كشف و شهود حقايق و اعطاى علم لدنى و فيوضات ربانى به اين حضرات هستند.
اما بايد به اين نكته توجه داشت كه عرفا و فلاسفة اسلامى به ذوابعاد بودن انسان كامل و حالات آن نيز توجه داشته‌اند كه گاه با جنبة بشرى و خلقى در ميان مردم رفتار مى‌كنند و گاه با جنبة ربوبى و ملكى. علامه طباطبايى در اين باره مى‌گويد: آن بزرگواران داراى دو جنبة بشرى و نورى هستند؛ هر زمان از چيزى اعلام عدم‌آگاهى كنند، مربوط مى‌شود به جنبة بشرى و ظاهرى آنان و چنانچه بخواهند، با توجه به جنبة نورانى، مى‌توانند بر آن چيز آگاهى پيدا كنند و اين همان معنايى است كه روايات «اذا شائوا علموا» بر آن دلالت دارند (رخشاد، 1382: 197). مرحوم علامه همچنين دربارة دوگانگى علم امام مى‌گويد: «گويا علمى كه به امام داده مى‌شود دو گونه است بعضى از آنها مثل بديهيات است و هيچ‌گاه از نظرشان غايب نمى‌شود و برخى نيازمند تأمل و توجه است همانند ملكه اجتهادى كه شخص مجتهد و فقيه دارد كه در اوقات عادى به آن توجه ندارد اما هنگام پرسش وقتى به نورانيت خود توجه مى‌كند به آن علم پيدا مى‌كند. در روايت آمده است كه در يكى از جنگ‌ها پيامبر اعظم(ص) با اصحاب خود به مدينه برمى‌گشتند در يك فرسخى مدينه نزد چاهى به نام «بقعا» منزل نمودند پيامبر(ص) در همانجا به علم غيب فوت يكى از منافقين را به اصحاب خبر دادند. بعد به واسطة طوفان شديد، شترها از جمله شتر آن حضرت گم شد و حضرت دستور دادند كه برويد شترم را پيدا كنيد يكى از منافقين گفت: آن مرد ادعاى غيب‌دانى دارد و حال آنكه نمى‌داند شتر خودش كجاست، اين خبر را به پيغمبر(ص) رساندند ايشان فرمودند در فلان درّه طناب شترم به خار گير كرده، رفتند و ديدند به همان صورتى است كه حضرت(ص) فرموده بودند (مجلسي، 1362: 2/284؛ طباطبايي، 1384: 19/284).
پس به حسب ظاهر امام را نبايد هميشه در يك حال دانست و از او انتظار داشت برخورد يكنواخت داشته باشد. طبق بعضى از روايات، امام داراى دو حالت است؛ يكى حالت بسط است كه در اين حال علمش نيز مبسوط و گسترده است، يكى حالت قبض است كه در اين حال علمش مقبوض و محدود است: «يبسط لنا العلم فنعلم و يقبض عنّا فلانعلم» (کليني، 1401: 2/290).
يكى پرسيد از آن گم‌گشته فرزند
كه اى روشن ضمير پير خردمند
ز مصرش بوى پيراهن شنيدى
چرا در چاه كنعانش نديدى
بگفت احوال ما برق جهان است
دمى پيدا و ديگر در نهان است
گهى بر طارم اعلى نشينيم
گهى تا پشت پاى خود نبينيم

نتيجه
 

از مباحثى كه عرفا و فلاسفة متأخر دربارة انسان مطرح نموده‌اند مى‌توان نتيجه گرفت كه علم امام و خليفة الاهى از نظر كميت و كيفيت همانند علم الاهى است و تنها تفاوت آنها اين است، كه علم خداوند ذاتى و بالاصاله است، چون واجب الوجود است؛ ولى علم امام غيرذاتى و بالعرض است، چون ممکن الوجود است. قيصرى اين واقعيت را چنين بيان مي‌کند: «و بامكانه يمتاز الخليفة من الواجب…؛ خليفه از جهت امكانى با ذات واجب ربوبى متفاوت و متمايز است؛ ولي از آن جهت كه جامع همة حقايق الاهى و مظهر اسم جامع (الله) است بين او و مستخلف‌عنه‌اش مشابهت وجود دارد؛ زيرا حقيقت او حقيقت تمام هستى است» (قيصري، 1376: فصل3). با اين باور ديگر نمى‌توان استثنائاتي که در نصوص، اعم از آيات و روايات، مشاهده مى‌شوند و به نحوى دلالت بر عدم آگاهى امام دارند را پذيرفت؛ بلكه بايد آنها را به گونه‌اى تأويل و تفسير كرد؛[3] زيرا لازمة پذيرش نقص در خليفه و مظهر تام و كامل حق، پذيرش نقص در مستخلف‌عنه است؛ زيرا خليفه، طبق آنچه گذشت، آينة تمام‌نمائى است كه صفات جلال و جمال حق به طور كامل در او جلوه مى‌كند و از آن جهت كه برترين مقام وجودى را دارد، جام جهان‌نمائى است كه تمام عالم در او نمايان مى‌شود و اوست كه آگاه بر همة عالم و جايز التصرف در آن است. اين همان واقعيتي است که قرآن کريم بيان کرده است: «و سخر لکم ما في السموات و ما في الارض جميعاً». خليفة الاهي به جهت مرتبت وجودى‌اش، عهده‌دار تدبير همة عالم است؛ بنابراين بايد بر تمام عالم اشراف كامل علمى داشته باشد تا بتواند همة عالم را در احاطة خود داشته باشد. پس همان‌گونه كه خداوند كه مستخلف‌عنه است چنين احاطة كاملى را بالذات دارد كه لازمة آن علم كامل است، خليفة الاهى نيز از چنين احاطه‌اى باذن الله و با مشيّت الهي برخوردار است. قيصرى در اين باره مى‌گويد: «و هذا الخليفه لايتصرّف فى اهل العالم الاّ بما اقتضته العناية الالهيه و المشيّة الذاتية الازليّة…» (قيصري، 1376: فصل 3)؛ يعنى خليفة خداوند در عالم با عنايت و مشيّت الاهى تصرف مى‌كند. پس معلوم مى‌شود كه اگر عرفا در باب مقام خليفة الله و يا انسان كامل و يا پيامبر و امام داد سخن داده‌اند و او را جلوة همة صفات الاهى دانسته‌اند، نخواسته‌اند بين خدا و خلق او وحدتى قائل شوند و شريكى براى خداوند قرار دهند؛ بلكه به جنبة وجوبى ذات حق و امكانىِ ماسواى حق حتى پيامبران و امامان توجه داشته‌اند و آن گونه كه به تفصيل گذشت ذات واجب را وجود محض مى‌دانند كه با تمام آنچه غير اوست تباين ذاتى دارد. جنبة عبدبودن خليفه و مولابودن پروردگار براى آنان مفروض بوده است و بر اين باورند كه هيچ منافاتى بين مقام خلافت و مقام بندگى وجود ندارد (جوادي آملي، 1378: 3/41).

پي‌نوشت‌ها:
 

[1]. اميرالمؤمنين فرمود: «ها، انّ هيهنا لعلماً جمّاً (و اشاره بيده الى صدره) لو وجدتُ له حملة» (نهج البلاغه، کلمات قصار، ش147)؛ بنابراين بسيارى از حقايق و اسرار ناگفته مانده و آن علوم و معارف را با خود به همراه بردند زيرا حاملى بر آنها نيافتند.
[2]. از آنجايى كه ائمه با عهده‌دارى جايگاه امامت مسئوليت هدايت مردم را به دوش دارند و خداوند مى‌فرمايد: «يهدون بأمرنا» (انبياء: 73)؛ يعنى ما حقايق را بر امام مكشوف مى‌كنيم و اعمال مردم را بر امام آشكار مى‌كنيم لذا از او چيزى پنهان نيست.
[3]. نوع نگرش عرفا و فلاسفه به آيات و روايات يكسان است؛ يعنى آن گونه كه آيات را داراى ظاهر و باطن و تفسير و تأويل مي‌دانند، روايات را نيز داراي تأويل و تفسير مي‌دانند؛ لذا كسانى كه اهل كشف و شهودهاى عرفانى هستند مى‌توانند به باطن روايات هم راه يابند (رك: ابراهيمي ديناني، 1376: 3/317ـ321) و به عبارتى ديگر، آنان قائل به تأويلِ رواياتى هستند كه به حسب ظاهر با اين مباني سازگارى ندارند.
 

کتاب‌نامه
آخوند خراساني (بي‌تا)، کفاية الاصول، تهران: کتابفروشي اسلاميه.
آشتياني، سيد جلال‌الدين (1375ش)، شرح مقدمه قيصري، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي.
آملي، سيد حيدر (1367ش)، نص النصوص في شرح فصوص الحکم، تصحيح هنري کربن و عثمان اسماعيل يحيي، تهران: توس.
ابراهيمي ديناني، غلامحسين (1376ش)، ماجراهاي فکر فلسفي در جهان اسلام، تهران: طرح نو.
ابن‌ترکه، صائق‌الدين علي بن‌محمد (1360ش)، تمهيد القواعد، تصحيح سيد جلال‌الدين آشتياني، تهران: انجمن اسلامي.
ابن‌سينا، حسين بن‌عبدالله (1403ق)، الاشارات و التنبيهات، تهران: مطبعه آرمان.
ــــــــــ (1405ق)، الشفا، قم: مکتبة آية الله العظمي المرعشي النجفي.
ابن‌شهرآشوب، محمد بن‌علي (بي‌تا)، مناقب آل ابي‌طالب، قم: انتشارات علامه.
ابن‌عربي، محيي‌الدين (بي‌تا)، الفتوحات المکيه، بيروت: دار صادر.
ــــــــــ (1980م)، فصوص الحکم، تعليقات ابوالعلاء عفيفي، بيروت: دارالکتب العربي.
اصفهاني (کمپاني)، محمدحسين (بي‌تا)، نهاية الدرايه في شرح الکفايه، بي‌جا.
امام خميني، سيد روح الله (1364ش)، تعليقات علي شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم: پاسدار اسلام.
ــــــــــ (1372ش)، مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية، تهران: مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني.
ــــــــــ (1375ش)، التعليقة علي الفوائد الرضويه، قم: مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني.
ــــــــــ (1381ش)، امامت و انسان کامل از ديدگاه امام خميني، تهران: مؤسسة تنظيم نشر آثار امام خميني.
اميني نجفي، عبدالحسين (1366ش)، الغدير في الکتاب و السنة و للادب، تهران: دارالکتب الاسلاميه.
حنبل، احمد، مسند امام احمد بن‌حنبل، بيروت: دار صادر، (بي‌تا).
جامي، عبدالرحمن بن‌احمد (1370ش)، نقد النصوص في شرح نقش الفصوص، تصحيح ويليام چيتيک، پيشگفتار سيد جلال‌الدين آشتياني، تهران: مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي (پژوهشگاه).
جوادي آملي، عبدالله (1378ش)، تفسير تسنيم، تنظيم علي اسلامي، قم: مرکز نشر اسراء.
رحيم‌پور، فروغ السادات (1381ش)، امامت و انسان کامل از ديدگاه امام خميني، تهران: مؤسسة تظيم و نشر آثار امام خميني.
رخشاد، محمدحسين (1382ش)، در محضر علامه طباطبايي، قم: سماء‌ قلم.
صدوق، علي بن‌بابويه قمي (1357ش)، التوحيد، قم: دفتر انتشارات اسلامي.
طباطبايي، سيد محمدحسين (1384ش)، الميزان، قم: دفتر انتشارات اسلامي.
طباطبايي، سيد محمدحسين (1404ق)، نهاية الحکمه، قم: مؤسسة نشر اسلامي.
طوسي، خواجه نصيرالدين (1359ش)، تلخيص المحصل، به اهتمام عبدالله نوراني، تهران: مؤسسة مطالعات اسلامي.
ــــــــــ (1403ق)، شرح الاشارات و التنبيهات، تهران: دفتر نشر کتاب.
عابدي نجف‌آبادي، احمد (1385ش)، دفتر عقل و قلب، قم: کنگرة حضرت معصومه(س).
قزويني، سيدعلي (بي‌تا)، قوانين الاصول، بي‌جا.
قمشه‌اي، آقامحمدرضا (1378ش)، رساله خلافت کبري، ترجمه و شرح علي زماني قمشه‌اي، اصفهان: کانون پژوهش.
قيصري، داود (1363ش)، شرح فصوص الحکم، قم: بيدار.
قيصري، محمود (1376ش)، مقدمه بر شرح تاثيه ابن‌فارض، تصحيح صادق خورشا، تهران: نقطه؛ ميراث مکتوب.
کسار، جوادعلي ]مستعار[ (1382ش)، پژوهشي در پرسمان امامت: گفت‌وگو با سيدکمال حيدري، ترجمة نورالهدي توفيق، دار فراقد.
کليني، محمد بن‌يعقوب (1401ق)، اصول کافي، تصحيح علي‌اکبر غفاري، بيروت: دار صعب ـ دار التعارف.
لطفي، رحيم (1387ش)، امامت و فلسفه خلقت، قم: انتشارات مسجد مقدس جمکران.
مازندراني، ملامحمدصالح (1342ق)، شرح اصول کافي، تعليق ابوالحسن شعراني، تصحيح علي‌اکبر غفاري، تهران: مکتبة الاسلاميه.
مجلسي، محمدباقر (1362ش)، بحارالانوار، تهران: دارالکتب الاسلاميه.
مظفر، محمدحسن (1377ش)، دلائل الصدق، تهران: امير کبير.
مفيد، محمد بن‌محمد بن‌نعمان (1413ق)، اوائل المقالات في المذاهب و المختارات، تهران: دانشگاه تهران، دانشگاه مک گيل.
ملاصدرا شيرازي، صدرالدين محمد (1366ش)، عرفان و عارف‌نمايان، ترجمه محسن بيدارفر، قم: انتشارات الزهرا.
ــــــــــ (1383ش)، حکمة المتعاليه في الاسفار الاربعه، تهران: بنياد حکمت اسلامي صدرا.
ميرداماد استرآبادي، محمدباقر (1380ش)، الرواشح السماويه، قم: دار الحديث.
نادم، محمدحسن (1388ش)، مجموعه مقالات علم امام، قم: دانشگاه اديان و مذاهب.
يثربي، يحيي (1378ش)، تحليل فلسفي شخصيت و اوصاف امامان، قم: وثوق.

منبع: www.urd.ac.ir

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد