خانه » همه » مذهبی » رویکرد عقلى بر ضرورت وجود امام (1)

رویکرد عقلى بر ضرورت وجود امام (1)

رویکرد عقلى بر ضرورت وجود امام (1)

اصل امامت، باور همگانى مسلمانان بوده و هست، دلایل نقلى، عقلى، جامعه شناختى و… پشتوانه‏ى این باور مى‏باشد با ره آورد بیشتر این ادله، اثبات امامى است که: داراى ملکه‏ى عصمت و معرفى شده از جانب خدا باشد؛ از آنجا که مشرب عقل مورد تأیید شرع و مقبول همگان است، این نوشتار به طرح و ارزیابى دلایلى عقلى اثبات امامت مى‏پردازد.

d4ad5285 d56a 4cdb 8b84 225350740596 - رویکرد عقلى بر ضرورت وجود امام (1)
0002094 - رویکرد عقلى بر ضرورت وجود امام (1)
رویکرد عقلى بر ضرورت وجود امام (1)

نویسنده : رحیم لطیفى

اصل امامت، باور همگانى مسلمانان بوده و هست، دلایل نقلى، عقلى، جامعه شناختى و… پشتوانه‏ى این باور مى‏باشد با ره آورد بیشتر این ادله، اثبات امامى است که: داراى ملکه‏ى عصمت و معرفى شده از جانب خدا باشد؛ از آنجا که مشرب عقل مورد تأیید شرع و مقبول همگان است، این نوشتار به طرح و ارزیابى دلایلى عقلى اثبات امامت مى‏پردازد.

قاعده‏ى لطف و امامت

از آن جا که خردورزى، در پیدایش و استمرار عقیده، سهم بسزایى دارد و چه بسا ترزیق یک باور از راه تقلید و یا اکراه ممکن نباشد، اهمّیّت کنکاش از ریشه‏هاى امام باورى، آشکار مى‏شود. دانشمندان زیادى، هر کدام، بر پایه‏ى تخصّصى که دارند، دلایلى آورده‏اند تا ثابت کنند که انسان و جامعه‏ى انسانى، همواره، نیازمند پیشواى الهى است.(۱)
این نوشتار در حد توان، به طرح، توضیح و بررسى برخى از آن دلایل مى‏پردازد.
آن دلایل. این چنین‏اند:
۱- برهان لطف؛ ۲- برهان عنایت؛ ۳- قاعده‏ى امکان اشرف، ۴- برهان علم حضورى؛ ۵- قاعده‏ى حُسن و قبح عقلى؛ ۶- احتیاج درونى؛ ۷- لازمه‏ى حرکت و کمال؛ ۸- اقتضاى برهان نظم؛ ۹- جداناپذیرى شریعت از رهبرى الهى؛ ۱۰- اهداف عالى حکومت اسلامى؛ ۱۱- قلمرو حکومت اسلامى.

قاعده‏ى لطف

یکى از اصول و قواعد مهم در کلام عدلیّه »قاعده‏ى لطف« است که پس از قاعده‏ى »حُسن و قبح عقلى« از بنیادى‏ترین قواعد کلامى به شمار مى‏رود؛ زیرا، مسائل اعتقادى زیادى مُستند به این قاعده هستند. وجوب تکلیف، بعثت، امامت، عصمت رهبران الهى،… از این قبیل است.
کاربرد این قاعده، منحصر در مباحث کلامى نیست، بلکه دامنه‏ى آن، مباحثى از علم اصول مانند حجیّت اجماع(۲) را در نور دیده و به علم فقه هم مانند مباحث امر به معروف و نهى از منکر(۳) نفوذ کرده است.
نیز قاعده‏ى لطف، فقط، مورد توّجه دانشمندان، شیعى نیست، بلکه دانشمندان معتزلى، آن را پذیرفته(۴) و بر آن، اقامه‏ى برهان کرده‏اند و دانشمندان اشاعره به آن توجّه وافرى مبذول داشته‏اند.(۵)
این قاعده، صرفاً، در میان اندیشه‏مندان مسلمان مطرح نبوده، بلکه پیش از آن، در کلام مسیحى، مورد گفت و گو قرار گرفته است، از جمله مفاهیم بسیار مهم و کلیدى در کلام مسیحیّت، مفهوم لطف است که در قرون وسطاى مسیحى، موجب پیدایش نظام کلامى ویژه‏اى به نام »الهیات لطف« شده است.(۶)
در پایان این نوشتار، به عنوان ضمیمه، مقایسه‏ى کوتاهى میان لطف در کلام شیعى و لطف در کلام مسیحى انجام خواهد شد.

تعریف لطف

لطف، در لغت، یعنى مجرد ارفاق، احسان، مهربانى، اکرام، و شفقت(۷). از دانشمندان کلام، کسى به وجوب انجام دادن لطف به این معانى بر خداوند، معتقد نشده است.(۸)
در اصطلاح متکلّمان، نعمت‏ها، خیرات، مصالح – و گاهى – آلامى را که از جانب خداوند به بندگان‏اش مى‏رسد و بیش‏تر مربوط امور دین و براى کمال معنوى و نیل به سعادت اُخروى است، به گونه‏ى که اگر این مواهب و مصالح نبود، نظام آفرینش لغو، و اصل تکلیف، عبث مى‏شد، »الطاف« گفته مى‏شود.(۹) البته اگر این گونه امور، مربوط به نظام معاش و دنیاى انسان‏ها باشد و بیش‏ترین بهره‏اش، به جسم و بُعد مادى آنان برسد – که در اصطلاح متکلّمان «الاصلح» نامیده مى‏شود – (۱۰). از بحث ما خارج است.

اقسام لطف

براى این که مسئله‏ى « نیاز همیشگى بشر به پیشواى الهى» در سایه‏ى قاعده‏ى لطف، به صورت روشن، مستدل گردد، بیان اقسام لطف و این که مسئله‏ى مورد بحث، تحت کدام قسم است، ضرورى مى‏نماید.
پاره‏اى از شبهات که بر اصل قاعده‏ى لطف و یا بر استناد مسئله‏ى امامت به قاعده‏ى لطف شده است، ناشى از کم توجّهى به اقسام لطف و ارایه نکردن تعریف روشن از آن‏ها است. کسانى هم که به دفاع برخاسته‏اند، به این مهم، کم‏تر توّجه کرده‏اند، لذا در مقام جواب، دچار مشکل شده‏اند.
لطف، به لحاظ تأثیر و بهره‏مند ساختن انسان‏ها، دو قسم مى‏شود: لطف محصلّ و لطف مُقرّب. لزوم وجود پیشواى الهى، از مصادیق هر دو نوع مى‏تواند باشد.

لطف محصِّل

لطف محصّل، عبارت است از انجام دادن یک سرى زمینه‏ها و مقدّماتى از سوى خداوند که تحقّق هدف و غرض خلقت و آفرینش، بر آن‏ها متوقّف است، به گونه‏ى که اگر خداوند، این امور را در حقّ انسان‏ها انجام ندهد، کار آفرینش لغو و بیهوده مى‏شود.(۱۱) برخى از مصادیق این نوع لطف، بیان تکالیف شرعى، توان‏مند ساختن انسان‏ها براى انجام دادن تکلیف، نصب و معرّفى ولىّ و حافظ دین و… (۱۲) است.
لطف به این معنا، مُحقِقّ اصل تکلیف و طاعت است.(۱۳)
ابواسحاق نوبختى، در مقام تعریف لطف محصّل مى‏فرمایند:کارى که خداوند، در حقّ مکلّف انجام مى‏دهد که ضررى براى مکلّف ندارد، منتها اگر این کار انجام نمى‏شد، دیگر طاعتى محقّق نمى‏شد.(۱۴)

طرح برهان لطف محصّل و امامت

وقتى انسان از مطالعه‏ى خود و مخلوقات و هستى به این نتیجه رسید که تمام مخلوقات آفریده‏ى خداوند است و از مشاهده و اندیشه در نظم و نعمت‏ها و اسرار آفرینش، به اوصاف و هدف‏مندى مبدأ اعلى رسید، مى‏داند که خداوند نعیم و حکیم، از پیدایش هستى و انسان هدفى دارد )حکمت و هدف‏مندى در آفرینش( و چون خداى سبحان. بى‏نیاز مطلق است، پس هدف، سعادت و به کمال رساندن انسان‏ها است، و رسیدن به آن هدف والا، براى انسان‏ها که مرکّب از عقل و شهوت‏اند و در انتخاب راه سعادت و شقاوت مختارند(۱۵)، بدون فرستادن برنامه و راهنما از جانب خداوند، ممکن نیست، پس خوددارى از تشریع و تکلیف و بعثت پیشواى معصوم، موجب افتادن انسان‏ها در جهالت و شقاوت و نقض غرض مى‏شود و قباحت و زشتى این امر، بدیهى است و خداى سبحان، منزّه از قبایح و زشتى‏ها است، پس حتماً هم تکالیف را بیان مى‏کند و هم راهنما را.
پشتوانه‏ى اصلى این استدلال، حکمت الهى و لغو و عبث نبودن اصل آفرینش است.(۱۶)

پیش فرض‏ها

مهم‏ترین مطلب قاعده‏ى لطف، توضیح و اثبات پیش فرض‏هاى این قاعده است که در سایه‏ى آن شبهات زیادى رفع مى‏شود.
۱-اثبات وجود خداوند و وحدانیّت او براى بحث لطف، مفروض و مسلّم است و گرنه نوبت به تکلیف و بعثت نمى‏رسد. )این موضوع، مورد اتفّاق تمام مذاهب است).
۲-خداوند، در تمام کارهایش، از جمله آفرینش انسان‏ها، هدف و غرض دارد، وگر نه کارهایش لغو و عبث مى‏شود و همین‏طور نقض غرض و این، هر دو قبیح است و چون خداوند، بى‏نیاز مطلق و داراى علم مطلق است، هیچ گاه کار قبیح انجام نمى‏دهد.(۱۷)
اصل این پیش فرض و این که بعثت و معرّفى پیشوا، لطف است، مورد قبول اکثر مذاهب کلامى حتّى بزرگان اشاعره است(۱۸)، منتها اشاعره مى‏گویند، اگر خداوند ، این امور را انجام نداد ، کار قبیحى انجام نداده است(۱۹).
نتیجه‏ى کلام شان، این است که انجام دادن لطف بر خداوند، حتمى و لازم نیست و عقل ناقص انسانى هیچ‏گاه حق ندارد بر خداوند حکم کند و انجام کارى را بر او واجب کند، لکن، با جواب منطقى که از مبانى مورد قبول خود آنها استفاده شده، اشاعره نیز چاره‏اى جز پذیرش کامل این پیش فرض را ندارند جواب سخن آنان، این است که این جا، وجوب و باید، از نوع واجب فقهى نیست تا براى کسى تکلیف مشخص شود و عقل ما، حاکم، و خداى سبحان، محکوم شود، بلکه از نوع وجوب هستى‏شناسى و فلسفه و کلام است؛ یعنى، »وجوب عنه« است و نه «علیه».
به عبارت دیگر، مناسبت ذات و صفات خدا با افعال‏اش، این است که هرگز، کار بیهوده و قبیح انجام نمى‏دهد(۲۰) و اشاعره. صفات جمال و جلال خداوند، از جمله غنى و علم و حکمت او را قبول دارند.
۳-هدف و غرض از آفرینش انسان، رسیدن به کمال و سعادت است و این مهم، در گرو تشریع برنامه و معرّفى پیشوا و رهبر معصوم و الهى است بعثت و امامت. اثبات این پیش فرض نیز راه‏هاى متعدّدى دارد که این جا، از راه جامعه شناختى و انسان شناختى، استفاده مى‏شود.
بیان یکم – انسان، موجود مدنى و اجتماعى – بالطبع یا بالعرض – است و بدون تشکیل اجتماع، ادامه‏ى زندگى براى‏اش مشکل است و چه بسا به نابودى‏اش بینجامد. پس در تداوم هستى خود، محتاج تشکیل اجتماع است.(۲۱) شکل‏گیرى یک اجتماع صالح و سالم و ماندگار، مثل سایر پدیده‏ها، محتاج به علّت‏هاى چهارگانه است. علّت مادّى، خود افراد بشر است. انسان، اجتماع را به خاطر بهره‏بردارى و استخدام و تداوم حیات خود انتخاب کرده است و همه مى‏خواهند بهتر و بیش‏تر از دیگران استفاده کنند. این، به برخورد منافع و پراکندگى مى‏انجامد. به خاطر رهایى ازین مشکل، بشر، محتاج قانونى جامع و کامل است که تأمین کننده‏ى منافع همه باشد. علّت صورى وابستگى‏هاى نژادى طبقاتى، خودخواهى،… به اضافه‏ى جهالت به هدف و سرانجام زندگى دنیایى انسان‏ها و جهالت به راه‏هاى رسیدن به آن اهداف عالى )علّت غایى( بى کفایتى انسان را در ترسیم یک قانون و برنامه‏ى جامع آشکار مى‏کند.
تجربه‏ى عینى و تاریخى، گواه بر این مطلب است. پس براى حفظ نوع بشر، اجتماع لازم است و براى حفظ اجتماع، برنامه‏ى کامل نیاز است و از آن جا که خداوند لطیف است، باید این قانون را براى بشر بفرستد که مطابق نیاز معنوى و مادّى و اجتماعى‏اش در هر دوره‏اى باشد تا بشر به حدّى از کمال برسد که آخرین برنامه را دریافت کند )علت صورى تمام مى‏شود).
آیا این سه عنصر کفایت مى‏کند؟ مسلّماً، این طور نیست هر شریعت و برنامه و آیین اجتماعى و فردى، به ناظم، به عنوان عنصر فاعلى احتیاج دارد؛ زیرا، قانون که وجود لفظى یا کتبى تفکّرى خاص است، توان تأثیر در ایجاد روابط خارجى را ندارد و حتماً یک موجود عینى توان‏مند لازم است که مسئول تعلیم و حفظ و اِعمال آن باشد. قهراً، او، باید از سنخ خود آحاد جامعه باشد تا در متن آنان به سر برد و از اوضاع آنان آگاه باشد و در دسترس همگان باشد تا در فهم قانون و رفع مشکلات و رسیدن به رشد و کمال و هدف غایى به او مراجعه کنند.
این ضرورت، ویژه‏ى یک نسل و یک برهه نیست، بلکه احتیاج مستمر در طول زمان است، پس لطف الهى باید به این نیاز پاسخ گوید. به همان دلیل که افراد عادى شر. توان تدوین قانون و برنامه‏ى جامع را ندارند، توان تفسیر کامل و اجرا و ساماندهى و پرورش نفوس انسان‏ها را هم ندارند. بنابراین، پیشوا و عامل فاعلى باید داراى علم و احاطه‏ى کامل باشد و از هر گونه خطا بر حذر باشد و اصولاً، کسى، او را معرفى کرده باشد که خودِ برنامه را هم فرستاده است.
مطالعه‏ى تعالیم و احکام و اهداف یک برنامه، معرّفى کننده‏ى مجرى آن خواهد بود، یعنى، مناسبت میان علّتِ صورى و غایى با علّت فاعلى، حکم مى‏کند که علّت فاعلى هم از جانب همان مبدئى باشد که صورت و غایت را فرستاده است.(۲۲)
بیان دوم – در این بیان، با سه مقدّمه، به ضرورت پیشوا و امام مى‏رسیم.
آفرینش – که کار خداى حکیم است – هدف‏مند است. پیدایش انسان، با هدف است و هدف آن، رسیدن به کمال است. رسیدن به کمال، در گرو شناخت راه و راهنما و هدف است.
عقل، توان شناخت کامل را ندارد؛ چون، احاطه بر تمام جوانب مادّى و معنوى و اجتماعى انسان‏ها، ممکن نیست. روند تغییرات حقوقى و قانونى در طول تاریخ بشر و نارسایى قوانین فعلى، بهترین گواه بر این ادّعا است.
پس نتیجه مى‏شود که حکمت خدا، اقتضا دارد که پیشواى همراه با قانون جامع، براى انسان‏ها فرستاده شود و گرنه نقض غرض مى‏شود و انسان‏ها به کمال مطلوب نمى‏رسند.(۲۳)

لطف مقرّب

لطف مقرّب، عبارت است از امورى که خداوند براى بندگان انجام مى‏دهد و در سایه‏ى آن، هدف و غرض از تکلیف بر آورده مى‏شود، به گونه‏اى که اگر این امور انجام نمى‏شد، امتثال و اطاعت براى عدّه‏ى زیادى مسیور نبود.(۲۴)
برخى از نمونه‏ها و مصادیق این نوع لطف، وعده‏ى‏بهشت به نیکوکاران و عذاب جهنم براى بدکاران و نعمت‏ها و سختى‏ها به عنوان ابتلا و امر به معروف و نهى از منکر و… است.
این نوع لطف، مکلّف را به سوى انجام دادن دستور الهى نزدیک‏تر و از سرکشى به دور مى‏دارد. این لطف، مرتبه‏اش، بعد از اثبات تکلیف است، امّا لطف محصّل، خود، محقّق و مثبت تکلیف شرعى بود.
علّامه‏ى حلّى، لطف مقرّب را این گونه تعریف مى‏کنند:
لطف مقرّب، عبارت است از: هر آن چه در دور ساختن بندگان از معصیّت و نزدیک ساختن ایشان به طاعت، مؤثر است، ولى در قدرت دهى آنان بر انجام دادن تکالیف، مدخلیّتى ندارد و اختیار را نیز از آنان سلب نمى‏کند.(۲۵)
با قید نخست، یعنى مدخلیت نداشتن در قدرت دهى بر اصل طاعت و انجام دادن تکلیف، لطف محصلّ از تعریف خارج شد و با قید دوم، یعنى، مکلّف را تا سر حد اجبار و سلب اختیار وادار نکند، این نکته را بیان مى‏کند که انجام دادن لطف، منافى اختیار انسان که ملاک صحّت تکلیف است، نیست.(۲۶)
این نوع لطف، مورد بحث و مناقشه‏ى علماى کلام است.(۲۷) گروهى معتقدند که انجام دادن این امور بر خداوند سبحان واجب است تا موجب عبث و بیهودگى در تشریع تکلیف نشود. آنان، شرایط و مرزهایى براى این لطف بیان کرده‏اند. گروهى دیگر، به خاطر انکار اصل هدف‏دار بودن افعال خدا و یا به خاطر پاسخ نیافتن بعضى از اشکالاتى که بر مصادیق این لطف وارد است، اقدام به انکار و نفى وجوب آن کرده‏اند.

تفاوت لطف مقرّب و محصّل

لطف محصّل، اگر نباشد، اصلاً، تکلیف شرعى و بعثت و پیشوا و راهنما نخواهد بود، یعنى، اصل وجود تکلیف شرعى محقّق نمى‏شود، امّا اگر لطف مقرّب نباشد، تکلیف و بعثت و نصب پیشوا و راهنما هست و چه بسا در مورد بعضى اشخاص، تکلیف هم امتثال شود، امّا نوع مردم، امتثال تکلیف نخواهند کرد. مثلاً اگر وعد و وعید نباشد، بندگان، توانایى بر انجام دادن دستورهاى الهى را دارند؛ چون، در سایه‏ى لطف محصّل، شریعت و راهنما معرفى شده است، لکن اکثر مردمان تا تشویق و تنبیهى نباشد، کم‏تر سراغ اطاعت و فرمانبردارى مى‏روند.
مقبولیّت لطف محصلّ، همگانى‏تر از لطف مقرّب است؛ زیرا، تمام کسانى که به هدف‏مندى افعال خداوند معتقد هستند، وجوب لطف به معناى بیان تکلیف و بعثت (پیشواى الهى) را قبول دارند.

طرح برهان لطف مقرّب و امامت

لطف مقرّب که جایگاه و مرتبه‏اش بعد از تحقّق و اثبات اصل تکلیف است، براى اثبات ضرورت پیشوا و رهبر الهى نیز کارآیى دارد. اکثر دانشمندان کلام، مسئله‏ى امامت را در زمره‏ى مصادیق لطف مقرّب بحث کرده‏اند. اگر دایره‏ى مفهوم تکلیف، اعم از تکالیف عقلى و شرعى معرّفى شود، بیان اصل تکالیف شرعى هم از مصادیق لطف مقرّب به شمار مى‏آید؛ زیرا، وقتى عقل، آفرینش را به مبدأ واحد و علیم و حکیم و… مستند کرد، به این نتیجه مى‏رسد که انسان در برابر خداوند و مخلوقات‏اش وظایف و تکالیفى دارد، مانند شکر منعم، پاسخ نیکى را نیکى دادن، زشتى ظلم و خوبى عدل، و این جا، اگر خداوند تکالیف و احکامى را تشریع و بر بندگان واجب گرداند، قسمتى از این تکالیف مؤیّد و مؤکّد تکالیف عقلى‏اند و موجب مى‏شود، بندگان به انجام دادن تکالیف عقلى، نزدیک‏تر و از ترک و اهمال در آن‏ها دورتر گردند، و این، همان حقیقت لطف و معناى سخن دانشمندان است که: »التکالیف السمعیّه الطاف فی التکالیف العقلیه.(۲۸)
به هر حال، اثبات ضرورت امامت، این گونه مى‏شود که حالا که خداوند، تکالیفى را بر بندگان واجب کرده است، هدف و غرض امتثال، اطاعت و پیروى است تا انسان‏ها در سایه‏ى آن، به کمال و سعادت مطلوب برسند. حالا اگر این مهم (امتثال) بدون انجام دادن امورى از جانب خداوند (مثل نصب امام معصوم، وعد و وعید و…) محقّق نمى‏شود، خداى حکیم، حتماً، این امور را انجام مى‏دهد تا نقض غرض در تکلیف لازم نیاید.(۲۹)
اکثر دانشمندان بزرگ کلامى، مثال جالبى مى‏آورند. آنان مى‏گویند، هر گاه، کسى، غذایى آماده کند و هدف و غرض‏اش دعوت افرادى باشد، به آنان پیغام بدهد و با این که مى‏داند آنان آدرس ندارند، براى شان راهنما و یا آدرس نفرستد، مسلماً، او را محکوم به کار عبث و بیهوده مى‏کنند.(۳۰)

چند پیش فرض مهم این برهان

۱- هدف و غرض اصلى خداوند از تشریع تکالیف، اطاعت و پیروى و امتثال بندگان است، نه این که هدف، صرفاً، بیان تکالیف باشد، و لو عدّه‏ى اندکى، مثل اولیا که بدون وعد، وعید و یا نصب امام امتثال مى‏کنند، عمل کنند و یا اصلاً، هدف، امتحان باشد که در این صورت. اگر خداوند از لطف دریغ کند، هیچ نقض غرضى لازم نمى‏آید.
عقل سلیم حکم مى‏کند که پیمودن راه کمال و رسیدن به سعادتِ مقصود، با عمل و پیروى از برنامه‏هایى است که عقل و شرع آن‏ها را بیان کرده‏اند و چون این هدف، مربوط به نوع انسان است، پس حالا که نوع انسان، بدون لطف الهى به آن نمى‏رسد، انجام دادن این لطف واجب است.
علاوه بر این، چون مرتبه‏ى لطف مقرّب. بعد از اثبات اصل شریعت و وحى است، مراد و مقصود شارع از تشریع احکام‏اش را از مطالعه‏ى قرآن کریم هم مى‏شود به دست آورد. قرآن، در موارد متعدّد. این مضمون را بیان مى‏کند که اگر خداوند، دستورى داده و یا لطفى کرده و یا ضررى را متوجه انسان‏ها کرده، هدف، انجام دادن دستورها بوده است تا در سایه‏ى آن، به کمال مطلوب برسند. در این جا، به ذکر چند نمونه از آیات بسنده مى‏شود:
« وبلوناهم بالحسنات والسیئات لعلّهم یرجعون»(۳۱)
آیت الله سبحانى مى‏فرمایند، مراد از حسنات و سیئات، نعمتها و ضررهاى دنیایى بوده و هدف از این ابتلا، وادار کردن آنان به حق مدارى و اطاعت است.(۳۲)
« وما أرسلنا فى قریه من نبىّ إلّا أخذنا أهلها بالبأساء والضرّاء لعلهم یضرّعون»(۳۳)
در این آیه، به هر دو قسم از لطف اشاره شده است. مفاد آیه‏ى کریمه این مى‏شود که خداوند، پیامبران را براى ابلاغ تکالیف و ارشاد بندگان، به سوى کمال فرستاده (لطف محصّل) منتها چون رفاه‏طلبى و سستى و فرو رفتن به نعمت‏هاى دنیایى، مى‏تواند سبب سرکشى و بى‏خبرى انسان از هدف خلقت و اجابت درخواست انبیا شود، حکمت الهى اقتضا مى‏کند تا آنان را گرفتار سختى‏ها کند تا به سوى اوامر الهى برگردند.(۳۴) چون هدف اصلى، انجام دادن دستورهاى الهى بوده، انبیا، صرفاً، به اقامه‏ى حجّت و برهان اکتفا نکرده‏اند، بلکه اقدام به نمایش معجزات و بشارت نیکوکاران و ترسانیدن بدکاران مى‏کردند – «رسلاً مبشرین ومنذرین»(۳۵) – و این امور، در گرایش مردم به اطاعت و دورى گزیدن از معصیّت، دخالت دارد.(۳۶)
۲- نصب امام از مصادیق لطف مقرّب نیز هست، این پیش فرض، با توجّه به تعریف مقام امامت و وظایف و اوصاف، آن کاملاً روشن و قابل قبول است. مرتبه‏ى امامت، نزدیک به مرتبه‏ى نبوّت است، با این فرق که پیامبر، مؤسّس تکالیف شرعى است و امام، حافظ و پاسدار آن به نیابت از پیامبر(۳۷).
شکى نیست که حفاظت از قوانین و سایر وظایف امام که قبلاً یادآورى شد، انسان‏ها را به سوى پیروى از دستور نزدیک مى‏کند و از سرکشى بر کنار مى‏دارد. این مسئله، نزد عقلا، معلوم است که هر گاه جامعه، رییسى داشته باشد که آنان را از تجاوز و نزاع باز دارد و به صلاح و عدل و انصاف وادارد، چنین جامعه‏اى، به صلاح نزدیک و از فساد تباهى به دور است.(۳۸) حالا اگر چنین رییسى، از جانب خدا و معصوم هم باشد، دیگر جاى تردید در لطف بودن آن نمى‏ماند.
۳- تا این جا، پذیرفته شد که خداوند، در کارهایش هدف دارد و غرض از تکلیف، عمل به دستور و رسیدن به سعادت است و لطف به معناى هر کارى که مقرّب بندگان به طاعت است، در حوزه‏ى اختیار او است، لکن این مقدار کفایت نمى‏کند مگر حکم کنیم، فلان کار (مثلاً امامت) حتماً مقرّب است و هیچ‏گونه صارف و مانع و مزاحم و مفسده‏ى جانبى ندارد؛ زیرا، اندیشه و عقل بشرى، ناتوان از آن است که در گستره‏ى هستى، چنین حکمى براند. این جا است که به بیان پیش فرض سوم مى‏رسیم؛ یعنى، نصب پیشوا و امام معصوم الهى، هیچ‏گونه مفسده و مزاحمى ندارد.
در مقام تحلیل باید گفت، منکر این پیش فرض، در حقیقت، اصل وجوب لطف را قبول دارد، منتها مى‏گوید، احراز مصادیق بدون مزاحم و مفسده، باید آشکار شود.
حل این مشکل نیز با توجّه به حد و مرز لطف محصّل و مقرّب، ساده است. اگر مورد، داخل در مصادیق لطف محصّل باشد، برهان مفاد لطف محصّل بر گرفته از دلایل حکما، متکّلمان، جامعه‏شناسان بود. مطالعه‏ى ساختمان انسان، دلالت بر ضرورت لطف محصّل داشت که با بیانات قبل، جایى براى این تردید نمى‏ماند که مثلاً تشریع یا معرّفى پیشواى الهى، مبتلا به معارض باشد.
اگر مورد، داخل در مصادیق لطف مقرّب باشد، چون مرتبه‏ى برهان لطف مقرّب، بعد از اثبات اصل تشریع و بعثت و وحى است، از طریق برهان انّى، حکم مى‏شود که چون شارع مقدّس، این لطف را انجام داده، پس حتماً خالى از جهات مفسده بوده است.
در سایه‏ى بحث و بررسى مبادى و پیش‏فرضهاى مهم قاعده‏ى لطف، اشکالات عمده‏ى دفع شدند و یا اصلاً زمینه‏ى طرح ندارند، لذا نیازى به طرح و ارزیابى آنها نیست و نتیجه‏ى نهایى این مى‏شود که برهان لطف هم‏چنان یکى از براهین مورد پذیرش، پویا و با پشتوانه‏ى عقلى و نقلى مى‏باشد.
ادامه دارد …

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد