رویکردهای تربیتی امام سجاد(ع)(بخش دوم)
در بخش گذشته به محورهای سه گانه ی اهداف تربیتی حضرت سیدالساجدین(علیه السلام) اشاره شد و پس از آن روش های مورد نظر برای تحقق اهداف مورد بررسی قرار گرفت. برخی از این شیوه ها از جمله روش اعطای بینش و روش عفو موضوع نوشتار ما بود. اینک به برخی دیگر از شیوه های تربیتی امام زین العابدین(علیه السلام) می پردازیم:
روش یادآوری نعمت ها
یکی دیگر از روشهای تربیتی، شیوه ی یادآوری نعمت هاست که مبتنی بر اصل تذکر می باشد. اصل تذکر بیانگر آن است که گاهی باید فرد را به آنچه علم دارد یادآور ساخت، چرا که انسان دچار غفلت از گذشته ی خویش می گردد. در این روش سعی بر آن است که آدمی با خویشتن روبه رو شود و به خود بنگرد و حلاوت نعمت هایی که به او ارزانی شده را بچشد.([1]) در قرآن کریم نمونه های زیادی از یادآوری نعمت ها در زندگی فردی دیده می شود، آنجا که به پیامبرش می فرماید:
… ألَم یَجِدکَ یَتیماً فَئاوَی „ وَوَجَدَکَ ضآلاًّ فَهَدی „ وَوَجَدَکَ عَآئِلاً فَأغنی „ فَأمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقهَر „ وَأمّا السّآئِلَ فَلاَ تَنهَر „ وَأمّا بِنعمةِ ربّکَ فَحدّث([2])
و همچنین در حیات اجتماعی نیز نعمت رهایی از ضلالت، تفرقه، خودبینی و … را متذکر شده است:
… واعْتَصِمُوا بِحَبْل اللهِ جَمیعاً وَلاَ تَفَرّقُوا وَاذکُرُوانِعْمَتَ اللهِ عَلَیْکُم إذ کُنتُم أعدَآءً فَألَّف بَینَ قُلُوبِکُم فَأصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إخْواناً وَکُنتم عَلی شَفا حُفرَةٍ مّنَ النّار فَأنقَذکُم مِنّها کذلکَ یُبیّنُ الله لَکُم ءایتهِ لَعلّکُم تَهتدُون([3])
روش یادآوری نعمتها در کلام امام سجاد(علیه السلام)
امام سجاد(علیه السلام) در دعای شکر، نعمت های الهی را یادآوری می فرماید:
والحمدلله الّذی أختارلنا محاسنَ الخلق و اجری علینا طیّبات الرّزق؛ ستایش مخصوص خداوندی است که محاسن و زیبایی های خلقت را برای ما برگزید و همچنین روزی های طیّب و پاکیزه را در این عالم برای ما به جریان انداخت.([4])
امام(علیه السلام) در فرازهای دیگر دعا با ذکر نعمت های زیر به ستایش خداوند می پردازد:
والْحمدُلله علی ما عرّفنا من نفسه، والهمناه من شکره، و فتح لنا من ابواب العلم بربوبیّته و دلّنا علیه من الإخلاص له فی توحید، و جنّبنا من الإلحاد والشّکّ فی أمره …، والْحمدُلله الّذی دلّنا علی التّوبه.([5])
نعمت های یادآور در این کلام امام (علیه السلام) عبارت است از:
شناخت خدا، اخلاص در توحید، دوری از شرک و الحاد، هدایت به سوی توبه.
امام(علیه السلام) در دعای ابوحمزه نیز یادآور نعمت ها می گردد و در فرازی از دعا چنین می فرماید: أینَ عطایاکَ الفاضلةَ أینَ مواهِبُک الهنیئة؛ خداوندا کجاست نعمت های گوارا و بزرگواری بی حد تو.([6])
در جمله ای دیگر، امام(علیه السلام) اعمال انسان ها را در مقایسه با نعمت های الهی بسیار ناچیز دانسته و می فرماید: وما قدرُ اَعمالِنا فی جَنبِ نِعمِک؛ ارزش کارهای ما در قیاس با نعمت های تو ناچیز است.([7])
اثر تربیتی این روش آن است که مربّی غفلت فرد یا جمع را با یاد آوردن نعمت هایی که در گذشته به متربّی یا متربّیان اعطا شده می زداید و در او شور و رغبت تازه ای برای عمل به وجود می آورد.
همچنین مربّی باید خوشی ها و سختی های زندگی مترّبی را در خاطر او زنده کند، تا وی را برای به ثمر رساندن نعمت هایی که در اختیار اوست، فرا خواند و به راه اندازد.
روش تغافل
تغافل، یعنی انسان چیزی را بداند و از آن آگاه باشد ولی با اراده و عمد خود را غافل نشان دهد و وانمود کند که از آن آگاه نیست. ([8])
تغافل صفتی پسندیده، و یکی از اصول اخلاقی و تربیتی ائمه(علیهم السلام) می باشد و دارای آثار درخشانی در تربیت است.
در روایات به تغافل، و فواید و اثرات تربیتی آن اشاره شده است. امام علی(علیه السلام) در اهمیّت تغافل می فرماید: نصفُ العاقل إحتمال و نِصفُهُ تغافُل؛ نیمی از ساختار انسان خردمند بر اساس احتمال و نیمی دیگر به چشم پوشی بستگی دارد.([9])
و نیز می فرماید: کسی که از بسیاری امور تغافل نکند، آرامش و آسایش خود را متزلزل کرده است.([10]) تغافل شاخهای از حلم و بردباری است و بدون حلم نمی توان به آن دست یافت. در این باره امام علی(علیه السلام) فرمود: لاحِلمَ کَالتّغافل.([11])
همچنین امام(علیه السلام) تغافل نمودن از امور ناچیز را باعث افزایش منزلت تغافل کننده می داند، و با بیان مضرّات عدم به کارگیری این شیوه مخاطب را به این روش هدایت و تحریک می فرماید:
وعظّموا أقدارکم بالتغافل عن الدنّی من الأمور… ولا تکُونوا بحّاثین عمّا غاب عنکم، فیکثر غائبکم … و تکرّموا بالتّعامی عن الاستقصاء؛ قدر و منزلت خود را با تغافل نسبت به او بالا ببرید… و زیاده از اموری که پنهان است تجسّس نکنید که عیب جویان شما زیاد می شوند… و با چشم بر هم نهادن، از دقت بیش از حدّ در جزییات، بزرگواری خود را ثابت کنید.([12])
انواع تغافل
تغافل همیشه سودمند نیست. برای آنکه مقصود ائمه از تغافل به عنوان یک صفت پسندیده روشن گردد، آن را تحت عنوان مثبت و منفی ممدوح یا مذموم بررسی می نماییم:
الف. تغافل مثبت؛ مقصود ائمه(علیهم السلام) از تغافل در اخلاق و تربیت این قسم می باشد، یعنی انسان چیزهایی را بداند که پنهان کردن آن لازم یا پسندیده است، با این که فرد خود را نسبت به مسأله ای که اظهارش عواقب نامطلوب دارد به ناآگاهی و بی اطلاعی بزند، و یا با بزرگواری از کنار آن بگذرد تا باعث حفظ آبروی دیگران شود.
پنهان ساختن عیوب و لغزش های دیگران بسیار پسندیده است، زیرا هر کس که عیبی دارد سعی می کند از دیگران پنهان نماید. در امر تربیت اگر از متربّی پرده دری شود به آبرو و حیثیت اجتماعی وی خدشه وارد می شود، و این خود نوعی تشویق به خطا است که باعث گمراهی می شود، زیرا اگر نسبت به فرد نگرش مثبت نباشد، از انجام کارهای ناپسند به صورت علنی ابا نخواهد داشت.([13])
البته ممکن است در مواردی حسن نیّت نباشد، بلکه هوای نفس و اندیشه های پلید انگیزه و محرّک آن قرار گیرد، از آن جمله:
1. تغافل شخص حسود؛ حسود در کارهای بد محسود تغافل می کند و قصدش این است که وی به روش نادرست خویش ادامه دهد تا بین مردم مفتضح شود و آبرویش برود.
2. تغافل انسان سودجو؛ تغافل او از گناه دیگران به مصلحت تغافل شونده نیست، بلکه نفع شخصی خود را در آن می داند.
3. تغافل فرد جاه طلب؛ انسان جاه طلب از اخلاق ناپسند دیگران تغافل می کند و از زشتی کارهای آنان سخن نمی گوید تا این که انتقادش موجب آزردگی افراد از او نشود.([14])
شیوه ی تغافل در کلام علی بن الحسین(علیه السلام)
روش تغافل مربّی از خطاهای متربّی در کلام امام(علیه السلام) به دو صورت قابل تقسیم است:
الف. چشم پوشی خداوند از گناهان بندگان؛ خداوند که مربّی همه ی بندگان است با پوشانیدن عیوب آنان و رسوا نکردنشان سعی در مقرّب ساختن آنها به خویش را دارد. در قرآن کریم([15]) نیز این روش مورد تأیید قرار گرفته است، زیرا وقتی که منافقین به قصد طعنه و اذیّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را اُذُن می خوانند، خداوند از گوش شنوا و صفت پرده پوشی پیامبر که می خواهد از این راه منافقین را هدایت فرماید، با عنوان اُذُن خیر و رسول رحمت تعبیر فرموده است.([16])
بنابراین قبول توجیه های متربّی از طرف مربّی، زیرکی مربّی را خدشه دار نمی کند، بلکه مایه ی بزرگواری مربّی است.([17])
امام زین العابدین(علیه السلام) در دعای ابوحمزه خداوند را به عنوان مربّی که از گناه بنده تغافل نموده ـ گویا گناهی را مرتکب نشده است ـ ستایش می کند:
والْحمدُللّه الّذی یَحلُمُ عنّی حتّی کانّی لاذنبَ لی([18])
در اینجا امام(علیه السلام) با لسان دعا، روش تربیتی تغافل را به همه ی مربّیان آموزش می دهد، چرا که وقتی خداوند برای اصلاح رفتار بندگان از خطاهایشان تغافل می فرماید پس تمامی بندگان در مقام تربیت باید به این نحو عمل کنند.
ب. تغافل انسانها نسبت به یکدیگر؛ از نظر امام(علیه السلام)، تغافل علاوه بر آنکه در تربیت ضروری است، یکی از اصول مهمّ اجتماعی زندگی آرام و خالی از دغدغه و وسیله ی سامان یافتن امور دنیایی جامعه ی انسانی به شمار می رود، همچنان که امام(علیه السلام) در وصیّت به فرزندشان در اهمیّت تغافل می فرماید:
وَاعلَم یا بُنیَّ إنَّ صلاحَ الدّنیا بِحذافیرِها فی کَلِمَتینِ اِصلاحُ شأنِ الْمعاشِ مِلؤُ مِکیالٍ ثُلُثاه فِطنةٌ و ثُلثُهُ تَغافُل، لانّ الانسانَ لایَتَغافَل إلاّ عن شیء قَد عَرَفَهُ فَفَطِنَ لَهٌ؛ فرزندم همانا سامان یافتن همه ی امور دنیا در دو کلمه خلاصه می شود، اصلاح و تأمین معاش زندگی همچون پری پیمان های است که دو سوم آن به هوشمندی و یک سوّم آن به چشم پوشی است، زیرا انسان تغافل نمی کند، مگر از چیزی که آن را می شناسد و آگاهی دارد.
امام با بیان اهمیت تغافل و فواید آن ما را به این سو تشویق و هدایت می فرماید.
روش محبّت
محبّت یعنی دوستی و میل طبع به سوی چیز لذت دار.([19])
ملامهدی نراقی در تعریف محبّت گفته است: محبّت عبارت است از میل و کشش طبع به سازگار و لذّت آور.([20]) همچنین در تعریف آن گفته شده است: محبّت صفتی در نفس انسان است و به چیزی تعلّق می گیرد که به اعتقاد او دارای خیر و خوبی باشد.
محبّت در قرآن و کلام امام سجاد(علیه السلام)
در قرآن واژه محبّت به صورت اسم و فعل هشتاد و سه بار آمده است. در قرآن و ادعیه امام چهارم(علیه السلام) به سه نوع محبّت بر می خوریم:
الف. محبت خدا به بندگان مربّی به متربّی؛ از جمله صفات خداوند محبّت او به همه ی مخلوقات، به ویژه انسان است. در قرآن کریم نیز خداوند بارها محبّت خود را ابراز فرموده است: در آیات زیادی با عنوان إنّ اللهَ یُحبُ الّذین… دوستی خود را نسبت به پاکان، توّابین، نیکوکاران، متقین، متوکّلین، صابران و اهل قسط می فرماید:
و در جایی دیگر محبّت متقابل بین خداوند و بندگان را با عبارت: یُحبّهُم و یُحبّونَهُ([21]) فرموده است. همچنین در قرآن به فراگیری رحمت خداوند([22])، و مقرّر داشتن مهر و محبّتش به بندگان اشاره شده است.([23])
امام زین العابدین(علیه السلام) در دعای اول محبّت خدا نسبت به بندگان را مورد ستایش قرار می دهد:
ثمّ سَلَکَ بِهِم طریقَ إرادته، وَبعثهُم فی سبیل محبّته؛([24]) سپاس خدایی را که مخلوقات را در جهت اراده ی خود به سلوک واداشته و در طریق محبّت خود مبعوث ساخته است.
در فرازی دیگر از این دعا امام(علیه السلام) به دوستی بین خدا و بنده اشاره می فرماید: یا حبیبَ مَن تَحبّبَ إلیکَ؛ ای دوستدار کسی که تو را دوست دارد.([25])
ب. محبّت بنده به خدا متربّی به مربّی؛ اساس تربیت در اسلام محبّت الهی است. بسیاری از مردم از مبدأ وجود غافل هستند و تنها به مظاهر وجود توجه می کنند، و چون صورت هایی از کمال را در موجودات می یابند آنها را محبوب خویش قرار می دهند.
و حال آن که قرآن کریم یکی از اوصاف مؤمنان را محبّت شدید و عشق به خداوند معرفی می کند: … والّذینَ ءامنوا أشدُّ حُبّاً لِلّه…؛ آنان که اهل ایمانند محب و عاشق خداوند هستند.([26])
محبّت بنده به خدا ـ مهمترین مربّی ـ سر منشأ تربیت نیکو و وصول به کمال است. از آنجا که محبّت، انسان را به هم رنگی، گذشت، و ایثار در راه محبوب می کشاند، اطاعت آور است و در تربیت انسان نقش اساسی دارد.
امام زین العابدین(علیه السلام) در دعای ابوحمزه می فرماید:
مَعرفَتی یا مَولایَ دَلیلی عَلیکَ وحُبّی لَکَ شفیعی إلیکَ؛ مولای من شناختم از تو رهنمایم به سوی توست و محبّتم به تو شفیعم در پیشگاه توست.([27])
در این فراز امام(علیه السلام) محبّت بنده به خدا را سبب شفاعت از خطا می داند.
ج. محبّت انسانها به یکدیگر؛ عناصر این محبّت انسان ها هستند. خداوند روش جذب مردم و بهترین شیوه ی تربیت را محبّت دانسته و پیامبر(صلی الله علیه و آله) را به آن امر فرموده است:
فَبِما رحمَة مّنَ اللهِ لِنتَ لَهُم وَلَو کَنتَ فظَاً غَلیظَ القَلبِ لاَنفَضّوا مِن حَوْلِکَ فاعفُ عَنْهُم واستغْفِرْ لَهُم … ([28])؛ پس به [برکتِ] رحمت الهی، با آنان نرمخو [و پر مهر] شدی، و اگر تندخو و سختدل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می شدند. پس، از آنان در گذر و برایشان آمرزش بخواه….
سازماندهی جهان آفرینش بر اساس رحمت و محبّت است و پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) جلوه ی تام رحمت و محبّت الهی معرفی شده است: وَمَآ أرسَلْنا إلاّ رحمَةً لّلعالمین([29])؛ و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.
رسول اعظم(صلی الله علیه و آله) با روش محبت، سرسخت ترین مردم را متحوّل و منقلب ساخت، و در ازای این هدایت و تربیت از مردم اجر و مزد طلب ننمود و تنها ولایت و محبّت نزدیکانش را طلب فرمود:
… قُل لاَّ أسْئَلُکُم عَلَیهِ أجراً إلاَّ الْمودّةَ فِی الْقُربی …([30])
علت این سفارش آن است که اطاعت یکی از آثار محبت است. با این روش محب تلاش می کند که به صفات محبوب متّصف شود، به ویژه آن که دوستی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) بهترین و کوتاهترین راه اصلاح، تربیت و تهذیب نفس است.
امام زین العابدین(علیه السلام) از خدا می خواهد که محبّت او را در دل مؤمنین قرار دهد: واجعَل لَنا فی صُدورِ المُؤمِنین وُدّ([31])
همچنان که محبّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را در خواست منزلت از درگاه الهی می داند:
و بحبّی النّبیِّ الاُمّی القُرشِیَّ الهاشمیَّ العربیَّ التَّهامیَّ المکّیَّ المَدَنیَّ ارجوُ الزُّلفةَ لدیْکَ؛ خداوندا به دوست داشتن پیامبر درس ناخوانده قرشی هاشمی عربی تهامی مکی مدنی، منزلتی را در پیشگاهت امید دارم.([32])
در ادعیه و سیره ی عملی امام سجاد(علیه السلام) از روش محبّت برای تربیت و هدایت همه ی مسلمانان و فرزندان و غلامان و حتّی دشمنان و دوستان ناآگاه استفاده شده است، و این بهترین الگو و اسوهی عمل برای مربّیان است.
روش رفق و مدارا
در قرآن کریم وقتی سخن از هدایت و تربیت به میان می آید به پیامبر امر می فرماید که حتی با دشمن نیز نرم سخن گوید: فَقُولاَ لَهُ قولاً لّیِّناً…([33])
بر اساس مفاد آیات قرآن و سیره ی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) در تربیت، اصل بر تسهیل و ملایمت و مدارا است و هر آنچه همراه با تکلّف و خشونت باشد از این حوزه خارج است.
مدارا در مراحل اولیه تربیت و خطاهای ناشی از جهل و غیر لجوجانهی متربّی ضروری است.
بنابراین در تربیت، اصل بر رفق و مدارا است و این شیوه زمینه ساز انگیزه ها و مشوّق متربّی برای پذیرش مبانی و راه های تربیت و نزدیک شدن او به اهداف تربیتی است.
گاهی متربّی ـ به ویژه نوجوان و جوان ـ بنای ناسازگاری با مربّی را در پیش می گیرد. در این موارد نباید پاسخ او را با ناسازگاری داد، بلکه باید با مدارا و رابطه ای مبتنی بر احترام متقابل او را به سازگاری با دیگران سوق دعوت نمود.
رفق و مدارا در گفتار امام سجاد(علیه السلام)
در این بخش به لحاظ اختصار تنها به رفق و مدارای امام(علیه السلام) با همسایگان می پردازیم:
یکی از حقوق مورد تأکید ائمه(علیهم السلام) در زندگی اجتماعی، رعایت حق همسایگان است. امام سجاد(علیه السلام) در صحیفه علاوه بر تربیت فردی، ما را به آداب اجتماعی نیز توجّه می دهد. دعای بیست و ششم صحیفه به رفق و مدارا با همسایگان اختصاص یافته است. در آغاز دعا امام از خدا می خواهد که او را در رعایت حق همسایگان و دوستان همراهی فرماید:
اللّهمّ صل علی محمد و آل محمد، وتَولّنی فی جیرانی و موالیّ العارفین بحقّنا، والمنابذین لا عدائنا بافضل ولایتک؛ خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست، و مرا در مورد حق همسایگان و دوستانم که به حق ما معرفت دارند و با دشمنان ما در ستیزند به بهترین صورت یاری فرم.([34])
نیز می فرماید:
وَردهُم بصیرةٌ فی حقّی، و معرفةً بفَضلی حتّی یَسعدُوا بی واسعدَ بِهِم؛ خداوندا بصیرت آنان را در حق من و معرفتشان را نسبت به فضل من بیفزای تا آنان به وسیله ی من سعادت یابند و من به وسیلهی آنان سعادتمند شوم.([35])
با وجود آن که امام(علیه السلام) معصوم است، امّا از خدا می خواهد که: من به وسیله آنان سعادتمند شوم این درخواست امام در بردارندهی این نکته ی تربیتی است که روابط اجتماعی سالم در جهت کمال انسان مؤثر است، و چنانچه براساس ملاک های الهی تنظیم شود انسانها در رشد و کمال مادی و معنوی و در مسیر تربیت به یکدیگر یاری می رسانند.
رفق و مدارا در رفتار امام زین العابدین(علیه السلام)
در این بخش تنها به مدارای امام با دوستان ناآگاه می پردازیم:
پیامبران و ائمه(علیهم السلام) با افراد به شیوه های مقتضی برخورد می کردند. هرگاه لازم بود که از روش گفت و گو و مدارا دوستان ناآگاه و فریب خورده را که تحت تأثیر تبلیغات دشمنان قرار گرفته بودند به راه راست هدایت فرمایند این شیوه را به کار می گرفتند.
امام سجاد(علیه السلام) در سال 61 هجری در مسیر کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام سیره را به شکل عملی پیاده کرد. آن هنگام که اسیران اهل بیت(علیهم السلام) به شام وارد شدند، مردی جلوی امام ایستاد و گفت: سپاس خدایی که شما را کشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده کرد و امیرالمؤمنین را بر شما پیروز گردانید.
علیبن الحسین(علیه السلام) خاموش ماند تا آن مرد شامی آنچه در دل داشت بر زبان آورد.
آنگاه امام(علیه السلام) از او پرسید: قرآن خوانده ای؟
ـ آری.
ـ این آیه را خوانده ای: … قُل لاَّ أسْئَلُکُم عَلَیْهِ أجراً إلاَّ الموَدّةَ فی القُربی…([36])
ـ آری.
ـ و این آیه را: وَءاتِ ذَالقُربی حقّهُ…([37])
ـ آری.
ـ و نیز این آیه را: … إنَّمَا یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ الْبَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهِیر([38])
ـ آری.
ـ ای شیخ این آیه ها در حق ما نازل شده است، ماییم ذوی القربی، ماییم اهل بیت پاکیزه از هرگونه آلایش.
پیرمرد دانست آنچه درباره ی اسیران شنیده است درست نیست، آنان خارجی نیستند، بلکه فرزندان پیغمبرند، و از آنچه گفته بود پشیمان شد و گفت:
ـ خدایا، من از بغضی که از اینان در دل داشتم به درگاهت توبه می کنم. من از دشمنان محمد و آل محمد بیزارم. و چون این خبر به گوش دشمن رسید او را به قتل رسانید.([39])
در اینجا امام(علیه السلام) آن مرد را در مسیر تربیت صحیح می بیند؛ چرا که او سخنش را با حمد خدا آغاز می کند: سپاس خدایی که شما را …، امّا تبلیغات دروغین حکومت شام روی او تأثیر گذاشته بود. از این رو امام با استفاده از روش رفق و مدارا اهانتهای او را گوش می دهد و با نرمی و ملاطفت با او سخن می گوید تا او را به راه راست هدایت کند و در مسیر تربیت علوی قرار گیرد.
رفق و مدارا باعث جلب قلوب متربّیان و ایجاد انس و الفت می شود. مدارا با اعضای خانواده، اطرافیان، همسایگان و افراد جامعه یکی از درس های عملی امام چهارم(علیه السلام) است.
ادامه دارد…
پی نوشت:
[1]. خسرو باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، ص 148.
[2]. الضحی 93 : 11 ـ 6 .
[3]. آل عمران 3 : 103.
[4]. صحیفه سجادیه، دعای 1.
[5] . همان.
[6] . دعای ابوحمزه ثمالی.
[7]. همان.
[8] . محمدتقی فلسفی، اخلاق از نظر همزیستی و ارزشهای انسانی، ص 403.
[9]. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ج 9، ص 4374.
[10]. عبدالواحد آمدی، غررالحکم، ج 2، ص 717، ش 1486.
[11]. همان، ص 345.
[12]. محمدباقر مجلسی(قدس سرّه)، بحارالانوار، ج 75، ص 64 .
[13]. ناصر مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 351.
[14]. محمدتقی فلسفی، اخلاق از نظر همزیستی و ارزشهای انسانی، ص 406.
[15]. التوبه 9 : 61 .
[16]. خسرو باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، ص 137.
[17]. همان.
[18]. دعای ابوحمزه ثمالی، ص 334.
[19]. حسن عمید، فرهنگ عمید، ج 2، ص 1769.
[20]. مهدی نراقی، علم اخلاق، ص 396.
[21]. المائده 5 : 54 .
[22]. الأعراف 7 : 156.
[23]. الأنعام 6 : 12.
[24]. صحیفه سجادیه، دعای 1، ص 6 .
[25]. همان، ص 339.
[26]. البقره 2 : 165.
[27]. دعای ابوحمزه ثمالی.
[28]. آل عمران 3 : 159.
[29]. الأنبیا 21 : 107.
[30]. الشّوری 42 : 23.
[31]. صحیفه سجادیه، دعای 42.
[32]. دعای ابوحمزه ثمالی.
[33]. طه 20 : 44.
[34]. صحیفه سجادیه، دعای 26.
[35]. همان.
[36]. الشّوری 42 : 23.
[37]. الاسراء 17 : 26.
[38]. الأحزاب 33 : 33.
[39]. سیدبن طاووس، اللهوف، ص 239 و 240.
منبع: مرکز مطالعات شیعه