حقانيت دين اسلام
اسلام به عنوان دين حق و تأمين كننده سعادت و خير حقيقي انسانها، با معيارهاي خردپذيري، جامعيت و كمال، مورد ارزيابي و سنجش قرار گرفته است. و با شاخصههاي مزبور مطابقت دارد و منطقاً از حقانيت برخوردار است.
الف. خردپذيري دين اسلام:
آموزههاي هر ديني كه با خرد و عقل همساني داشته باشد، نشانه آن است كه از حقانيت برخوردار است. زيرا عقل و دين هر دو از سوي خداوند متعال به انسان عطا شده است و خداوند كه عالم به نيازهاي او است، عقل و دين را تأمين كننده سعادت و خير حقيقي او قرار داده است و لذا معنا ندارد كه ديني از سوي خداوند تشريع شود و با عقل كه در وجود انسان به وديعت نهاده شده است، در تنافي و تعارض باشد. بر اساس حكمت خداوند و قدرت بيپايان او در مييابيم كه آموزه دين حق، همواره بايد با عقل و خرد هماهنگ و همساز باشد.
وقتي آموزههاي دين اسلام در پيش آفتاب عقل قرار ميگيرند، مشخص ميشود كه هيچگونه تعارض و تضادي ميان آنان وجود ندارد.
چنان كه برخي از خاورشناسان معترفاند كه: «اسلام از مطالبي كه با عقل و خرد سالم در ستيز است، كاملاً منزه است. در حالي كه مطالب عقلستيز در ميان اديان ديگر نمونههاي زيادي دارد.»[1]علاوه بر اينكه تمام اصول اعتقادي اسلام خردپذيرند، هيچ گزاره و آموزهاي در سراسر قرآن و متون ديني آن يافت نميشود، كه با عقل در ستيز و تضاد باشد به همين جهت عدهاي از مستشرقان اذعان كردهاند كه قرآن اضافه بر همة محسنات، دو نكته اساسي و قابل توجه دارد: الف. هيچگاه در قرآن صفات نقص و جنبههاي اغراض و هواهاي نفساني، به خداوند نسبت داده نشده است. ب. هيچ بياني كه با اخلاق و تقوي معارض باشد؛ در قرآن وجود ندارد. قرآن به حدي از اين نواقص منزه است كه به كوچكترين تصحيح و اصلاحي نيازي ندارد. برخلاف كتب يهود.»[2]ب. جامعيت دين اسلام
1. تبيين جامعيت: «جامعيت دين اسلام، نسبت به اهداف و رسالت آن قابل بررسي است؛ بنابراين معناي جامعيت اسلام، اين نيست كه تمام نيازهاي مادي و معنوي بشر از قبيل صنعت و تجارت و توليد و… از متون ديني قابل استحصال است و انسان از تدبّر و تفكّر در شيوهها و روشهاي زندگي بينياز باشد. اسلام نيامده است كه انديشه و تلاش بشري را در راه كسب تجربه و مهارت افزون، جهت آسايش و رفاه بيشتر، تعطيل كند، و برنامه ثابت و غيرقابل تغيير براي امور متعارف بشر، تحميل كند. بلكه اسلام براي هدايت و تأمين سعادت واقعي بشر، برنامه دارد. و براي اينكه هدايت و سعادت واقعي بشر فراهم شود؛ هيچ چيزي را فروگذار نكرده است».[3] روي اين حساب، دين اسلام در زندگي دنيائي چه در مسائل فردي، و چه در مسائل اجتماعي دخالت ميكند؛ ولي دخالت دين هرگز به معني نفي و طرد، علوم تجربي و فنون مختلف در ابعاد گوناگون نيست، بلكه دخالت اسلام براي آن است كه انسان هم در مسائل فردي خود جهتدار و هدفمند، حركت كند و هم در مسائل اجتماعي خود به سوي اهداف متعالي و كمالبخش به پيش برود.
بنابراين در جامعيت دين اسلام، نكات ذيل را ميتوان معيار قرار داد.
1. قرآن و اسلام، شعار و قانون جهاني و عمومي داشته باشد. مخصوص يك ملت و يك نژاد نباشد، بلكه گسترة وسيع جغرافيايي انسانيت را شامل باشد.
2. تمام نيازهاي اصيل فطري و طبيعي انسانها را در برگيرد.
3. قانون و دستورات اسلام و نيز آموزههاي معرفتي او واقع بينانه، عادلانه و مفيد باشد.
2. ارزيابي جامعيت اسلام: الف. قرآن خود را كتاب جهاني معرّفي ميكند: «و ما هو الا ذكر للعالمين»؛[4] قرآن جز يادآوري براي جهانيان نيست« اين قرآن به من وحي شده است. تا با اين قرآن، شما را و كساني را كه پيام قرآن به آنان ميرسد، بيم دهم.»[5] از همين آيات فوق به دست ميآيد كه قرآن كتاب جهاني است. نه مخصوص يك نژاد و قوم.
ب. قرآن شامل نيازهاي فطري و طبيعي بشر است. قرآن قانون كلي هدايت است و براي هدايت و سعادت انسان تمام ابعاد وجودي انسان را مدنظر قرار داده است، «قرآن به سوي حق و به راه راست هدايت ميكند».[6] و بر جامعيت خود گواهي ميدهد: «اين كتاب را كه شامل همه امور است، بر تو فرستاديم. قرآن كتاب هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است.»[7]در واقع به رسميت شناختن انواع نيازهاي انسان، اعم از مادي و معنوي و تعديل و پرورش آنها، اسباب وعوامل جاودانگي يك دين را ممكن ميسازد. روي اين حساب، اسلام با رسميت دادن به تمام نيازهاي بشري و تعديل آنها، از حقانيت برخوردار است. به همين جهت «ژول لابوم فرانسوي»[8] ميگويد: اسلام بر اساس قوانين جاري در طبيعت، اميال غريزي و فطري را رسميت بخشيده و به آن در حد اعتدال و تا مرز ضرورت جسمي و روحي، اهميت داده است. و حتي دستور صريح داده است كه اميال و غرايز خود را اعمال كنيد، برخلاف زهد و اعراض از دنيا كه شيرازه اغلب مذاهب دنيا است.[9]ج.تناسب آموزهها و گزارههاي اسلام با نيازهاي اصيل بشري:
حيات انسان داراي دو بعد مادي و معنوي است. و هر بعد وجود انسان ويژگيهايي دارد كه بر اساس آن ميتوان گفت نيازهاي اصيل انساني سه دسته است:
1. نيازهاي عقلاني و اخلاقي، از قبيل عدالتخواهي، راستيستائي، حقخواهي و حقيقتجوئي.
2. نيازهاي طبيعي و غريزي مانند خوراك، پوشاك، مسكن و علاقه به جنس مخالف.
3. نيازهاي عاطفي و احساسي، مانند دوستي و محبت، انس و الفت، همكاري و ابراز همدردي.
مهمترين و شاخصترين تعاليم اسلام، در توصيه به تفكر و تعقل است. در واقع از نظر اسلام، وقتي شايستگي براي انسانيت پيدا ميشود كه وي اهل فكر و انديشه باشد،از نظر قرآن: «بدترين جنبندگان در نزد خدا افراد كر ولالياند، كه نميانديشند». هم چنين قرآن يكي از بنياديترين اهداف رسالت و بعثت پيامبران را ايجاد قسط و عدالت معرفي ميكند.[10] و درجايي ديگر صريحاً ميگويد: «به درستي كه خداوند بر عدل و احسان فرمان ميدهد.»[11]مهم اين است كه در رأس هر اخلاق، عدالت و صداقت نهفته است، قرآن و ساير منابع اسلامي تأكيد تمام بر اخلاق دارد. لذا خداوند وعده داده است كه حق را ياري و تثبيت خواهد كرد و منكران حق را نابود خواهد كرد.[12]اسلام درباره نياز طبيعي عقيده صريح دارد ومي فرمايد: «بهرهات را از دنيا فراموش مكن، و احسان بورز، چنان كه خداوند بتو احسان ورزيده است…».[13]اسلام درباره نيازهاي عاطفي و احساسي مي فرمايد: از نشانههاي او اين است كه از نوع خودتان برايتان همسران آفريده تا با آنها آرامش بگيريد. و ميانتان دوستي و رحمت برقرار كرد. و اين براي گروه خردورزان، نشانهاي است.»[14] اسلام توصيه اكيد به همكاري و تعاون دارد.[15] و حتي تلاش براي نجات يك انسان به منزله نجات تمام مردم، تلقي شده است. چنان كه تجاوز و قتل انسان بيگناه به منزله قتل همه مردم، مذموم و محكوم شناخته شده است.[16] اسلام در عين اينكه بهره گيري از دنيا را حلال كرده است، امّا هميشه حد و مرز بهرهوري و لذتجوئي را با عدالت و فضائل اخلاقي تعيين كرده است. و انسان در سايه چنين تدبيري به آرمانيترين وضع ممكن رشد خواهد كرد.
د. خاتميت و كمال دين اسلام
مقصود از كمال و خاتميت دين اسلام، اين است كه آموزهها و گزارههاي اسلام، علاوه بر اينكه خردپذير، و جامع ميباشند، در كمال نهائي هم قرار دارند، يعني هيچ قانون و ديني بالاتر و برتر از دين اسلام قابل تصور نميباشد.
معناي خاتميت دين اسلام هم اين است، كه اين دين، تمام ساز و كار لازم را براي هدايت و سعادت انسان، فراهم كرده است، پس نيازي نيست كه دين و شريعت جديد، براي انسانها از طرف خداوند آورده شود. در اين صورت ميتوان گفت ميان كمال و خاتميت دين رابطه تلازم برقرار است. هر گاه دين و شريعتي در نهايت مطلوب و كمال خود باشد، آخرين شريعت هم خواهد بود.[17]براي اثبات خاتميت و كمال شريعت اسلامي ميتوان به عقل و نيز تصريحات متون ديني استدلال كرد.
اسلام تعاليمي را در حوزههاي مختلف، كه سعادت و هدايت انسان به آن بستگي دارد، بيان كرده است كه عقل صريح، امكان وجود معرفت برتر و بالاتر از آن را ناممكن ميداند. مثلاً درباره صفات ذات باري و توحيد آن، آموزههاي اسلامي در حد نهائي كمال است. زيرا در توحيد الهي تنها شريك و مانند نفي نشده است، بلكه حتي تركيب خارجي و عقلي از خداوند نفي شده است. توحيد الهي در اسلام به گونهاي تصوير شده است كه متفكرين از فلاسفه اسلامي آن را به وحدت حقه حقيقيه تعبير كرده است. چنين آموزهاي در باب توحيد ذات باري، نه تنها در اديان ديگر بلكه مافوق تصور افراد آن زمان بوده و نيز برتر از آن ممكن نيست.
جان ديون پورت، در عظمت توحيد قرآني گفته است: ديني كه به وسيله قرآن تأسيس شده است، عبارت از يك توحيد تام و تمام است و در توضيحاتي مقدماتي قرآن راجع به خداشناسي هيچ نوع جمود و غموضي وجود ندارد. خدايي كه قرآن وصف ميكند، جهان را با قانون وضع شدة خود اداره ميكند، در عين حال خودش بنفسه با عظمت و غيرقابل درك و قائم بالذّات است. و قوهاي است هميشه حاضر و نيروئي است هميشه خودكار.[18]وقتي از آموزههاي توحيدي اسلام، هيچ بيان بهتر و برتري قابل تصور نباشد، به تعبير قرآن «فماذا بعدالحق الا الضّلال» فراتر از حق جز گمراهي نخواهد بود.[19] پس بايد به حكم عقل، بر حقانيت توحيد اسلامي اذعان كرد. و هر بياني كه در تعارض با خداشناسي و توحيد قرآني باشد، ضرورتاً نادرست و باطل خواهد بود.
از نظر قرآن، معاد هم جسماني و هم روحاني است، قيامت و معاد، براي آن است كه عدالت واقعي الهي عملي شود. بشارتهاي الهي براي بهشت، و هشدارهاي تكان دهنده براي احتراز از جهنم همگي در نهايت مطلوب مطرح شده است. مكاتب بشري يا منكر معاداند، يا اينكه درباره معاد سكوت ميكنند. طبيعي است كه تعاليم بدون معاد، نه عادلانه است و نه ضمانت و تعهد در اجرا دارند. امّا ساير اديان هيچ گاه توصيفشان از معاد به شفافيت و صراحت قرآن نميرسد: «هيچ انساني نميداند چه چيزهايي كه مايه روشني چشم اوست، براي او پنهان نگهداشته شده».[20]پس ميتوان گفت كه معاد قرآني كاملترين و زيباترين صورت ممكن براي سعادت و سرنوشت جاوداني انسان است و حقانيت اسلام عقلا و منطقاً در اين باره ترديدپذير نيست.[21]پيامبران از منظر قرآن: از نظر قرآن، پيامبران، انسانهاي شايسته صبور، شكور و مطيع خداوندند. برگزيدگان از ميان بشرند، لحن قرآن در بيان اوصاف انبياء، لحن تعظيم و تكريم، اعتمادانگيز و اطمينانبخش است به طوري كه انسان به سخنان انبياء به عنوان مضمون وحي الهي توجه ميكند و هرگز با وصفي كه قرآن درباره انبياء دارد يا در حراست و امانتداري پيامبران نسبت به ابلاغ صحيح و درست پيام الهي هيچ ترديدي منطقي نيست. امّا در ميان اديان ديگر آنچه كه اكنون در متون مقدس آنها موجود است، هيچ اعتمادي و اطميناني به انبياء نميشود، واقعاً گزارشات كتاب مقدس نسبت به انبياء شرمآور و دور از منطق است.[22]روي اين حساب توصيف و تكريم انبياء در قرآن به گونهاي است كه بالاتر از آن نادرست است، زيرا از عبوديت خارج ميشوند و فروتر از آن هم نادرست است، زيرا منطقاً به گفتار و كردارشان به عنوان پيامآور وحي اعتماد نميشود. پس قرآن در اين مورد از حقانيت برخوردار است.
قرآن و اصول اجتماعي
اساس اصول اجتماعي اسلام، عدالت و فضيلت انساني است. بيان قرآن در مسائل اجتماعي در عين اينكه جامع است. كامل هم ميباشد و به گونهاي روابط اجتماعي را تقرير و تبيين كرده است، كه هم اخلاق و عدالت را تأمين ميكند و هم بهرهوري انسان از امكانات مادي را، و نيز روحيه همكاري و تعاون و حفاظت از حقوق افراد را. به صورت كلي برنامه اجتماعي اسلام حد وسط ميان عدالت و اخلاق از يك سو و حقوق و بهرهوري مردم از امكانات و لذائذ مادي، از سوي ديگر است. و حق جز همين اعتدال نيست، قرآن فرموده: «شما را اين چنين، امت وسط قرار دادم تا شما گواهان بر ساير مردم باشيد…»[23]گوستاولوبون فرانسوي ميگويد: «.. مسيو هو تينجر، فهرست كاملي از اخلاق كريمه و آداب پسنديدهاي كه در اسلام موجود است، تدوين كرده است،كه صرفنظر از بحث طرفداري از اسلام، به راستي اين فهرست، شامل آخرين دستوراتي است كه ممكن است براي تهذيب اخلاق و جلوگيري از رفتار ناپسند يك انسان، تدوين كرد.»[24]پروفسور مارسل بوازار ميگويد: اسلام با هدفهاي والا و متعالي خود حقوق و آزادي انسان را به بهترين صورت رعايت كرده است، و به دنبال جامعهاي است كه در آن از برتري و امتياز طبقاتي و نژادي اثر و نشانهاي نيست. عدالت اسلامي پديده فراگيري است… هنوز ارزشهاي قرآن … بدون كوچكترين ترديد، دست نخورده باقي مانده است و فعليت نيافته است. بدين ترتيب مسلمانان ميتوانند در روزگار ما، براي ساختن جهاني بهتر و انسانيتر همكاري ارزنده را برعهده گيرند.[25]
ارزيابي اديان ديگر
واقعيت اين است كه تمام اديان آسماني دين بوده و سعادت افراد زمان خود را فراهم ميكردهاند. امّا آنها شبيه برنامه بودهاند تا قانون و نيز به دليل عدم رشد انسانها محفوظ از تحريف و تبديل نماندهاند، به همين دو دليل دين اسلام كه دين كامل است و صورت برتر از اديان سابق است، امروزه تنها دين حق به حساب ميآيد. و نيازي نيست كه ديگر بعد از آن دين و شريعت جديد بيايد.[26] امّا آنچه از اديان سابق در قالب كتابهاي مقدس در دسترس بشر است، هرگز نميتواند حق باشند، زيرا:
اولاً آموزههاي اصلي آن خردستيز است: مثلاً تثليث، و تجسد خداوند در آيين مسيحيت فعلي، دنياگرايي افراطي در يهوديت، ثنويت در دين مجوس، مزيد بر اينكه كتاب مقدس تصوير بسيار نادرست و ناقص از خداوند كه مبدأ و منتهاي كمال است، ارائه ميدهد كه عقل سليم از پذيرش آن امتناع ميكند. داستانهاي خلاف تقوي و عفت و طهارت، و ملوث كردن انبياء به گونهاي بسيار زننده و شرمآور، همگي حكايت از آن دارد كه چنين تعاليمي، الهي نيست و هرگز از حقانيت برخوردار نيست.[27]ثانياً، اديان ديگر جامع نيستند يعني آنچه به عنوان مسيحيت و يهوديت، مجوسيت، مطرح است دستورات يك جانبه تك بعدي ناهماهنگ و ناقص است كه نميتواند راهگشاي دنيا و ديانت باشد. پس سخن حق ندارند.[28] مثلاً رهبانيت در مسيحيت براي بشر فعلي كه در متن اجتماع عظيم زندگي ميكند، اصلاً سازگاري ندارد.
ثالثاً، برخي از اديان فعلي مانند يهوديت يك آيين جهاني نيست، مخصوص نژاد خاص است. لذا تبليغ ندارند.[29]بنابراين، انسان حقگرا و حقطلب، جز از اسلام كه آيين خردساز و جامع و كامل است هيچ دين ديگري را بر حق نمييابد و جز به آن تسليم نميشود.
پي نوشت ها:
[1] . گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سيدهاشم حسيني، نشر كتابفروشي اسلاميه، چ سوم، سال 1358، ص41، با مقداري تلخيص و تصرف.
[2] . جان ديون پورت، عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي، نشر دار التبليغ، بيتا، ص 111، با اندكي تلخيص و تصرف.
[3] . رباني، علي گلپايگاني، جامعيت وكمال دين، نشر مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چ اول،1379، ص16.
[4] . قلم/52.
[5] . انعام/19.
[6] . احقاف/30.
[7] . نحل/89.
[8] . ژول لابوم فرانسوي، (1791 ـ 1868) مستشرق و اسلام شناس مشهور كه سه سال درباره قرآن تحقيق كرده است.
[9] . اسلام از ديدگاه ژول لابوم، ترجمه و اقتباس محمد رسول درياباني، نشر ميثم، سال 1361، ص 49، و بعد از آن.
[10] . حديد/25.
[11] . نحل/90.
[12] . انفال/8.
[13] . قصص/77.
[14] . روم/21.
[15] . مائده/2.
[16] . مائده/32.
[17] . علي، رباني گلپايگاني، جامعيت و كمال دين، ص 56.
[18] . جان ديون پورت، عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي، نشر دار التبليغ، ص 111، بيتا.
[19] . يونس/32.
[20] . سجده/17.
[21] . درباره تصوير قرآن از معاد مراجعه شود به: مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 18، ص 485 تا آخر، چ دوازدهم، نشر دار الكتب الاسلاميه، سال 1374.
[22] . سفر پيدايش، باب 12، بند 12 الي 20، بند 2 ـ 12 درباره حضرت ابراهيم و درباره لوط؛ همان، سفر پيدايش باب 19، بند 1 ـ 19، و باب 38، بند 15 ـ 30 درباره يهودا؛ درباره داود نبي همان،كتاب دوم سموئيل، باب 11، بند 2 ـ 27؛ درباره سليمان، عهد عتيق، كتاب دوم، پادشاهان، ب 13، بند 13 و كتاب اول،پادشاهان، باب 11، بند 1 ـ 14؛ و كتاب غزلهاي سليمان، باب 4، از بند اول تا آخر و همه ابواب هشتگانه اين كتاب.
[23] . بقره/143.
[24] . گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سيدهاشم حسيني، كتابفروشي اسلامي، چ سوم، 1358، ص141ـ142،
[25] . بوآزار، مارسل، اسلام و حقوق بشر، ترجمة دكتر محسن مويدي، نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامي، سال 1358، ص 135 ـ 136.
[26] . ر.ك: به استاد شهيد مطهري، ختم نبوت، نشر دفتر انتشارات اسلامي، بيتا، از ص 26 الي 30.
[27] . كتاب مقدس، سفر پيدايش، ب دوم، بند 16 و باب سوم، بند اول تا 34 و باب 6، بند 5 الي 8؛ براي اطلاع بيشتر مراجعه شود به كتاب: البيان، تأليف خويي(ره)، ترجمه صادق نجمي و هريسي، چاپ پنجم، نشر دانشگاه آزاد اسلامي خوي، سال 1375، از ص 90 ـ 100؛ تاريخ جامع اديان، جان بيناس، ترجمه علي اصغر حكمت، چ پنجم، نشرآموزش انقلاب اسلامي، سال 1372، ص 575؛ تاريخ و شناخت اديان، دكتر علي شريعتي، نشر البرز، ص 141، بيتا.
[28] . اسلام و حقوق بشر، مارسل بوآزار، ص 98.
[29] . توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، نشر سمت، چ پنجم، سال 1381، ص 108 و 149.