براي پاسخ چند نکته قابل ذکر است:
الف) حوادث دلخراش و ناگواري مانند: سيل، زلزله، شيوع برخي بيماريها و… در جهان طبيعت به چند صورت است:
1 . براساس نظام علت و معلول كه بر عالم و جهان هستي حاكم است، هر كس زمينههاي لازم براي رويارويي با حوادث و بلاياي طبيعي مثل زلزله، سيل و… را فراهم نكند، آسيبپذير و دستخوش از اين دست حوادث ناگوار ميشود. توضيح اينكه: برخي بلاها و حوادث، نتيجه بي توجهي خُود انسانها است و چنين حوادثي لازمة طبيعت بوده و زمينه خسارات و زيان آن را خود انسانها فراهم ميكنند. به عنوان مثال: اگر در منطقهاي يا شهري بر اثر حوادث طبيعي و سستي پوسته و جداره كره خاكي، زمين ميلرزد و خسارات مالي و جاني بسياري حادث مي شود ، بسياري از اين خسارت ها در اثر عدم استحكام ساختمانهاي مسكوني و غير استاندارد بودن آنها است، چون بر اساس نظم و نظر كارشناسان ساخته نشدهاند و در برابر حوادث طبيعي مقاومت ندارند، ولي اگر مردم كارهاي خود را براساس نظم و به بهترين صورت انجام دهند و ساختمانهايي را كه ميسازند، براساس معيارهاي قانوني و استاندارد باشد، به طور قطع يا گرفتار حوادث طبيعي نميشوند يا دستكم خسارات به ميزان قابل توجهي كمتر خواهد بود.
از اين رو اين گونه موارد، به خداوند متعال ربطي ندارد چون او عادل و مهربان است و به كسي ظلم نميكند؛ چنان كه قرآن كريم ميفرمايد:« إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ؛[1] خداوند هيچ بر مردم ستم نميكند، ولي اين مردم هستند كه بر خويشتن ستم ميكنند.»
2 . اين گونه حوادث ممكن است نوعي امتحان و آزمايش براي انسانها باشد، توضيح آن كه: امتحان و آزمايش بندگان، يكي از سنتهاي خداوند متعال است و او همواره بندگانش را در صحنههاي مختلف مورد آزمايش قرار ميدهد. « وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأمْوَالِ وَالأنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ ؛[2] و به طور قطع شما را به چيزي (از قبيل) ترس و گرسنگي و كاهش در اموال و جانها و محصولات ميآزماييم و مژده باد شكيبايان را…» و اين سنت الهي هيچگاه تعطيلبردار نيست.[3]3 . گاهي حوادث، عاملي براي بازگشت و بيداري از غفلت است؛ غرور، غفلت، و… همواره از عوامل سقوط و از موانع تكامل انسان به سوي سعادت است و براي بازگشت و زدودن غفلت و زنده كردن ياد خدا در دلهاي مرده، وجود حوادث غير منتظره كه با فراز و نشيب همراه است، بسيار سازنده و راهگشا است.
خداوند متعال ميفرمايد: « وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ ؛[4] و ما آنها را به حوادث غمانگيز و رنجها گرفتار ساختيم، شايد به درگاه خدا روي آروند.»
4 . گاهي خداوند متعال براي از بين بردن آثار گناهان، حوادث و بلاها را به عنوان كفارة گناهان بر انسانها نازل ميكند. تا به لطف و كرمش قسمتي از گناه گناهكاران را در همين دنيا و قبل از فرا رسيدن مرگ بشويد تا در جهان آخرت گرفتار عذابهاي شديد و دردناك نشوند.
ب) براساس آيات قرآن كريم، اجل دو گونه است:
1 . اجل مسمي (حتمي). 2 . اجل معلق (غير حتمي)؛ « هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلا وَأَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ؛[5] اوست كه شما را از گل آفريد، سپس (براي زندگي شما) مدتي تعيين كرد و مدت معين (عمر هر انساني) نزد اوست.»
اجل مسمي و حتمي همان پايان استعداد جسم انسان براي بقاء است و با فرا رسيدن آن همه چيز به فرمان خداوند پايان ميگيرد.
اجل معلق و غيرحتمي نيز با دگرگوني شرايط دگرگون ميشود مثلاً اگر انسان درون ساختمانهاي غير استاندار و سست زندگي بکند و يا در مكاني كه در معرض حوادث طبيعي است ساختمان بنا كند و … دچار حوادث ميشود. در حالي كه اگر معيارهاي اصولي ساختمان را رعايت ميكرد، دچار چنين حوادث ناگواري نميشد و سالها ميتوانست زندگي كند.
بنابراين اگر اجل معلق و مسمّي را از هم جدا كنيم بسياري از مسائل درباره قضا و قدر و… حل خواهد شد.[6] پس حوادث طبيعي و غيرمترقبه ميتواند زاويهها و جوانب مختلفي داشته باشد كه به برخي از آنها اشاره شد. که با توجه به مطالب ياد شده، حوادث مذکور هيچ کدام مخالف عدالت و رحمت و … الهي نخواهد بود. بلکه اين حوادث يا در نتيجه بي تدبيري انسان يا امتحاني از جانب خدا است يا باعث بيداري و دوري از غفلت مي باشد و يا اين که کفاره اي است براي گناهان انسان تا در نتيجه آن عذاب آن گناهان در آخرت شخص را گرفتار نکند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . شهيد مرتضي مطهري، مجموعه آثار، قم، انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1372، ج 1، كتابهاي عدل الهي، انسان و سرنوشت.
2 . محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، تهران، دارالكتب الاسلامية، ج2، ص 188، ص 63؛ ج 13، ص 72 و… .
3. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، تبليغات اسلامي، ج 1-2.
پي نوشت ها:
[1] . يونس/ 44.
[2] . بقره/ 155.
[3] . ر.ك: طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ج 1، ص 352-361.
[4] . انعام/ 42.
[5] . انعام/ 2.
[6] . ر.ك: مكارمشيرازي، ناصر و همكاران، تهران، دارالكتاب الاسلامية، چاپ چهارم، 1376، ج 18، ص 209.