طلسمات

خانه » همه » مذهبی » زنده‏ رود احسان

زنده‏ رود احسان

زنده‏ رود احسان

در اين نوشته بنا داريم به استناد برگ‏هايي از تاريخ مکتوب و با ياد نمونه‏ها و نمادهايي از بخشندگي و احسان که بر دو سوي زاينده‏رود بنياد شده، اهتمام مردم اصفهان را بويژه به نهاد وقف مرور نماييم و تأکيد و ستايش کنيم نيت‏ها و کردارهاي نيک فراخ‏دستي دستاني خير را که زايندگي و حيات را هم‏سو با زاينده‏رود به اين شهر

89a279d8 79d5 4d96 8cf5 950bf485d2e6 - زنده‏ رود احسان
0356 - زنده‏ رود احسان
زنده‏ رود احسان

نويسنده:سيد کمال الدين مير خلف
اي چو سيم مذاب زرين‏رود
اصفهان پرنوا شده ز تو رود
گشته‏اي عين زندگي در جي
في مجاريک کلُّ شي‏ءٍ حيّ
اي که ساکن ز مدّ تو دلهاست
زمزمي، کعبه وصال کجاست
عبداللطيف خجندي
در اين نوشته بنا داريم به استناد برگ‏هايي از تاريخ مکتوب و با ياد نمونه‏ها و نمادهايي از بخشندگي و احسان که بر دو سوي زاينده‏رود بنياد شده، اهتمام مردم اصفهان را بويژه به نهاد وقف مرور نماييم و تأکيد و ستايش کنيم نيت‏ها و کردارهاي نيک فراخ‏دستي دستاني خير را که زايندگي و حيات را هم‏سو با زاينده‏رود به اين شهر ارزاني داشته‏اند 1)کم نيستند متون تاريخي و سفرنامه‏هايي که سخاوتمندي، خيرانديشي و اقبال به نيکوکاري در ميان مردمان اين شهر را يادآور شده‏اند. ما در اين نوشته ضمن نگاهي گذرا به برخي از اين متون، و افزودن توضيحي در ابتدا و تفصيلي در فحواي همه گفتارها، مناقشات عاميانه‏اي را که در اين باب در برخي متون به قلم خواص آمده است، فرو نهاده‏ايم. توضيح آنکه تحليل و شناخت فرايند کردار نيک و بد و تبيين علّي رفتار، آداب و افعال آدميان در مرزهاي يک قلمرو خاص جغرافيايي و بستن ديدگان بر کنش متقابل اين آدميان با مردمان و اقوام ديگر سرزمين‏ها و شهرها، اين عيب بزرگ را دارد که خواسته يا ناخواسته پژوهنده را به ورطه جغرافياگرايي 2) مي‏اندازد، و صورت افراطي آن وي را از منطق درست تحليل رفتار فرد در جامعه دور مي‏کند.
گويا ارسطو(384ـ322ق‏م) از آناني است که تأثير مستقيم اقليم را بر رفتار آدميان پذيرفته است 3)در حوزه انديشه مسلمين، فيلسوف نامي ابونصر محمد بن محمد فارابي(260ـ 339هـ.ق) و تاريخ‏دان و حکيم پرآوازه عبدالرحمان بن محمد بن خلدون(732ـ806 يا 808 هـ.ق) به اين رأي بيش از ديگران مشهورند.
فارابي که محقق و شارح آثار ارسطو در دنياي فکر اسلامي است در بخشي از سياست مدنيهاش که ترجمان همين نظرگاه است مي‏نويسد:
وضع آب و هوا و زمين و عوامل ديگر، جغرافيا و طبيعت هر اقليمي، از لحاظ سطح‏الارضي و تحت‏الارضي در مردمش اثر دارد، چون فطرت و خلق و خوي آنها با اوضاع آن اقليم سازگار است و قهرا مسأله علاقه به وطن و سرزمين، خود از همين‏جا ناشي مي‏شود. غذاها،
طرز خورد و خوراک در خلق و خوي مردم اثر دارد4)
همچنين اگر مورخ و جامعه‏شناس پرآوازه تونسي، ابن‏خلـدون، مقدمـه چهـارم را در مقدمـه اثر ارزشمند العبر و ديوان المبتدأ و الخبر في ايام العرب والعجم و البربر با عنوان »اثر الهواء في اخلاق البشر« نياورده بود و از اين دريچه اقاليم سبعه را مقايسه نکرده بود و بر هر کدام حکم جداگانه‏اي جاري ننموده بود، ما اکنون به چنين جرأت و جسارت مدعي نمي‏شديم که او نيز بايد از هم‏انديشان همين مکتب باشد 5)اين ديدگاه ميدان پهناوري در ميان انديشمندان نام‏آور گذشته گشوده است. انديشه‏هاي جديد بر اين ديدگاه چيز اضافه‏اي ندارد جز آنکه آن را نظام‏مند کرده و به مدد کشفيات و ابزار تجربي نوين تفسير و صورتي منطقي‏تر از تأثير اقليم بر رفتار را ارائه کرده است.
از همه پيش‏روتر و جسورتر شارل لوئي منتسکيو 6)(1689ـ 1755م) اسـت که شمـار قابـل توجهي از برگ‏هاي روح‏القوانين را با استفاده از مطالعات پزشک انگليسي، آربورت نات، در دفاع از اين رأي منظم کرده است. گفتار کليـدي او به انـدازه کافي گوياست: »همان‏طوري که طبيعت آب و هوا را با درجات عرض و طول جغرافيايي تشخيص مي‏دهند، مي‏توان به وسيله درجه حساسيت سکنه هر محل هم طبيعت آب و هوا را تشخيص داد.«7)
بايـد آنـدره زيگفريد، جغرافي‏دان و دانشمند شهير علوم اجتماعي فرانسه در نيمه دوم قرن نوزدهم ميلادي، هم از آنها باشد که در تحقيق ارجمند خود روح ملت‏ها8) کوشيده است در تحليل رفتار غربيان از اين دايره خارج نشود. او به هر نشان و نشانه‏اي متوسل مي‏شود تا براي هم‏وطنان خود توضيح دهد که ديوار مرزها محکم‏تر و حصار جغرافيا تنگ‏تر از آن است که بتوان دو ملت را ـ هرچند غربي باشند ـ در دو قلمرو با خوي و منشي يکسان يافت9)باب اين گفتار بسته نيست ديگراني چون شاردن 10)و راتزل 11) و ژان بودن12)نيز بوده‏اند که آدميان را از اين دريچه نگاه کرده‏اند، اما چه کنيم با رويکردهاي روان‏شناختي در دوره‏هاي اخير که با گشايش مکاتب و مدارس روان‏شناسي کوشيدند به درون اسرارآميز انسان راه يابند و شگفتي‏هايي ديگر از دنياي پيچيده آن را فاش کنند. شايد بتوان گفت اينان هرچند تأثير اقليم را بر رفتار انکار نمي‏کنند، اما بيشتر تمايل دارند جامعه انساني را با گروه‏بندي خوها و خصلت‏هاي ذاتي افراد آن توصيف کنند و در اين ارتباط از خوهايي چون پذيرا، استفاده‏جو، بخيل،
سوداگر، سازنده و… نام مي‏برند13)
رفته‏رفته برخلاف ميل به مجادله‏اي طعن‏آميز با افراطيون جغرافياگرا وارد شده‏ايم، در حالي که مطالعه و بررسي کليت آثار اين انديشمندان ما را ناگزير مي‏کند تأکيدشان را بر اثرگذاري اقليم و ابراز نمونه‏هاي تأثيرپذيري انسان از محيط جغرافيايي توجيه کنيم و آن را غفلت آنان از ديگر عوامل نشماريم.
به گمان ما مجادله‏اي را که ميرزا حسن‏خان شيخ جابري انصاري(1287ـ1376هـ.ق) در ابتداي کتاب تاريخ اصفهان و ري و همه جهان آورده، در همين دسته‏بندي قرار مي‏گيرد. ميرزا بعد از نقل قول‏هايي از ياقوت 14) و قزويني 15) در تأثير اقليم بر اخلاق و رفتار آدميان و از جمله اصفهانيان، منصفانه داوري خود را اين‏گونه عرضه مي‏کند: »گويا اين ستودن و نکوهش‏ها برحسب رفتار و گفتار مختلفه مردم و معاشرت با نيک و بد مردم اسپهان بوده«. او گفتار ابن‏بطوطه را شاهد آورده ادامه مي‏دهد: »اين دليلي روشن است که بخل و سخاوت، اخلاق نفساني هر انساني است؛ در هر بلدي باشد، نه تربيت خاک و آب… جمال اصفهاني، معروف به جواد، که حاتم و معن پيش او از بُخلاء به شمار رفتي، مايه مباهات مردم اصفهان است«16)
ناگفته نماند که بسياري از سفرنامه‏نويسان و جغرافي‏دانان اگر به بيان گرايش‏ها و رفتارها در محدوده‏هاي جغرافيايي پرداخته‏اند و رفتار ملتي را در مقايسه با ملتي ديگر سنجيده‏اند، شيوه ايشان در واقع تبعيت از منطق و سنّت سفرنامه‏نويسي است، و نبايد به معناي تبعيت از نظريه يادشده تلقي شود. در اين ميان کم نبوده‏اند جامعه‏شناساني که به‏گونه‏اي ديگر رفتار اجتماعات انساني را ارزيابي کرده و منطق جغرافيا را دست‏کم در تحليل انحصاري درهم ريخته و تعامل و ارتباطات و مناسبات روزافزون ملت‏ها را که امروزه بيش از پيش گسترش يافته بيش از هر چيز مدّنظر قرار داده‏اند 17)
حقيقت اين است که تاريخ نيکوکاري و خيرخواهي به مبدأ خلقت بازمي‏گردد و هيچ ملتي در هيچ منطقه‏اي نمي‏تواند مدعي انحصار يا امتياز باشد. مردمان شهرها نيز مستثني نيستند و اصفهان و هيچ کجاي ديگر هم نه. از اين‏رو بيان تاريخي برخي نمونه‏هاي برجسته رفتاري در يک قلمرو سرزميني منطقي‏تر از دفاع جغرافياگرايانه به نظر مي‏رسد. با همين نگاه به دو سوي زاينده‏رود بازمي‏گرديم تا اين نمونه‏هاي برجسته را، بويژه در قالب نهاد وقف، مرور کنيم. با وجودي که مي‏دانيم تاريخ نانوشته هم، با وسعتي بيشتر، گوياي سباق به خير و نيک‏خواهي مردم اين ديار است و همين‏جا تأسف خود را بيان مي‏داريم از اينکه چونان هميشه، در اين مقوله هم بيشتر، ياد پادشاهان و اُمراست که مانده و ملاک قرار گرفته است؛ و نه نيک‏انديشان گمنام و بي‏نشان.
به اصفهـان باستـان مي‏رويم، به کنار خوان داد و دهش و گاهنبارها که نمونه‏هايي از وقف و احسان در ايران باستان است18) مافرّوخي در رساله محاسن اصفهان به نقل از حمزه اصفهاني مي‏گويد: آذرشاپوران، پس از نصب دروازه گوش(= جوش و جهودان)، در مجاورت آن ديهي بنا کرد به نام آذرشاپوران و در آن سرايي عالي بنا کرد و در باغ آن ايواني بلند برپا نمود و آن را آتشکده ساخت و عوايد آن روستا را وقف بر آتشکده آذرشاپوران نمود 19) و نيز آتشکده مشهور ديگر اصفهان از عصر ساسانيان، آتشکده سروش آذران نام داشته است؛ از آثار شاپور ذوالاکتاف که وي آن آتشکده را در روستاي حروان(جروان = جروا آن = کروا آن) از روستاهاي جي بنا کرد و قريه يوان و جاجاه را در بلوک لنجان وقف بر آن آتشکده نمود 20)
اي کاش از دائرة‏المعارف هفت‏جلدي الاعلاق النفيسه احمد بن عمر بن رسته اصفهاني 21) تنها يک جلد به دستمان نمي‏رسيد و در آن يک جلد هم به گفته خودش از اطناب نمي‏گريخت تا در وسعتي افزون‏تر به اصفهان دوران اسلامي وارد مي‏شديم و بيشتر پي مي‏برديم که اصفهان سده سوم هجري چگونه بوده است، اما چه بايد کرد که وي پس از ذکر فضايل و نکاتي خواندني در وصف اين شهر، از بيان بيشتر امساک کرده و نوشته است:
اما برشمردن بزرگان و رؤسا و رادمردان والامقام و بخشندگان صاحب کرم و صاحبان اخلاق ستوده و طريقت‏هاي پسنديده و کارهاي دلنشين و نيز ذکر آرزو و ميل شديد ايشان در طلب معالي و آن شهرت فراگير و ذکر جميل ايشان و بيان سخاوت‏ها و کرم‏ورزي‏هاي ايشان، به نحوي که شاعران به طمع صله با قصايد مدحيه به سوي ايشان مي‏شتافتند و نيز بيان آثار شگفتي که نزد سلاطين و کارگزاران ايشان ديده مي‏شود و… همه را فرونهاديم تا از اطناب گريخته باشيم 22)
شايد همين گريز از اطناب موجب شده است که برخي بگويند: نخستين موقوفات شناخته‏شده در دوران اسلامي ايران متعلق به خاندان ايراني نژاد آل‏بويه است 23)ميدان کهنه اصفهان و نواحي پاقلعه خواجو و ترواسگان(= تل واژگون) و حوالي مسجد جامع و کوچه نمکي، براي اصفهانيان و بسياري که اين شهر را مي‏شناسند، نامي آشناست. کوچه‏هاي تنگ و کهن اين ميدان و حوالي
مسجد جامع هنوز هم حضور و سکونت ديلميان را در اين مناطق گواهي مي‏دهد. هنگامي که عضدالدوله ديلمي(338ـ372هـ.ق) معروف‏ترين امير شيعي مذهب ديلميان، بناي آبادي بغداد را مي‏گذاشت، مسجد و بازار و راه و قنات مي‏ساخت و مقرري براي پيشوايان و قاريان و ضعفا مقرر مي‏کرد و دانشمندان را التفات مي‏کرد و »بيمارستان عضدي« را به عنوان بزرگترين بيمارستان اسلامي بنياد مي‏گذاشت، در اصفهان نيز مسجد جامع و کهن جورجير(حکيم امروزين) و صفه صاحب بن عباد در مسجد جامع کنوني پايه‏ريزي مي‏شد.
اگر در گستره حکومت ديالمه، عضدالدوله نماد باهيبت و باسياست سازندگي و آباداني است، در اصفهان همان دوره، صاحب بن عباد(328ـ 385هـ.ق) چنين جايگاهي دارد. او نخستين وزيري است که بنا به قولي به دليل همنشيني با مؤيدالدوله، حاکم اصفهان و برادر عضدالدوله، لقب »صاحب« گرفته است. صاحب که آيت بلاغت عربي قرن چهارم بود در اصفهان بساط فرهنگ و ادب گسترد. او 19 سال کاتب مؤيدالدوله بود و در 360هـ.ق وزارت او را به عهده گرفت. با حضور چنين وزير مدبر و بخشنده و حاکميت مؤيدالدوله، که همواره مورد توجه عضدالدوله بود و سر از طاعت او نمي‏پيچيد، بعيد است که اصفهان از شکوه سازندگي و پيشرفتي که تاريخ در بغداد سراغ دارد بي‏بهره بوده باشد. امروز هرچند از بد روزگار و گذر حوادث تلخ، بناي کامل مسجد جوءجوء(= جورجير)بر جاي نمانده است، اما خوشبختانه سردر زيباي اين مسجد در پشت مسجد حکيم و يکي دو ستون و يک قطعه کتيبه کوفي آجري منقوش در مسجد جامع و نيز گنبد ابن‏سينا در باب‏الدشت و صفه صاحب بن عباد، در مسجد جامع کنوني، يادگارها و گواهي بر حضور خيرانديشانه ديالمه در اصفهان است. در شرايطي که علاءالدين بن کاکويه در 398هـ.ق اصفهان را به تصرف درآورد و در توسعه شهر، ده‏ها هزار کوشک و کاروانسرا و مسجد ساخت و بزرگاني چون شيخ‏الرئيس ابن‏سينا در اين نواحي وزارت و مقام علمي داشتند، آيا مي‏توان گفت آثاري از موقوفات در اين شهر وجود نداشته است؟ 24)نزديک به نيم قرن بعد در عصر فرزندان سلجوق بن تقاق(= دقاق)، ناصرخسرو قبادياني در 444هـ.ق در کوچه‏هاي اين شهر پنجاه کاروان‏سراي نيکو ديده است 25) بناي ناصرخسرو بر اختصار بوده است که با وجود اقامت بيست‏روزه در صفر اين سال در اصفهان صفحه‏اي بيشتر ننوشته است، اما او در همين مختصر از خواجه عميد نامي مي‏نويسد که علاوه بر فضل‏دوستي، حاکمي بوده کريم و سخاوتمند و به برکت همين توجه به خير بوده که از نگاه جهانگرد ما در همه زمين پارسي‏گويان، شهري نيکوتر و جامع‏تر و آبادان‏تر از اصفهان نبوده است 26)در همين زمان خواجه نظام‏الملک(408ـ 485هـ.ق)، وزير دانشمند و شايسته سلطان‏ملکشاه سلجوقي، که در طول دوره سي‏سـاله وزارت خـود به فقيـهان ارادتي بسيار داشت، در کنار مدارس زنجيره‏اي منظمي که در بلخ و نيشابور و هرات و بصره و مرو و آمل و موصل بنا کرد و افزون بر بيمارستان و رباطي که در نيشابور و بغداد بنياد نهاد، نظاميه اصفهان را در نزديکي مسجد جامع پايه گذاشت. اين مدارس آموزشگاههايي شبانه‏روزي بود که بازارها و ضياع و گرمابه‏ها و دکانها بر آن وقف مي‏شد. نظاميه اصفهان که به مناسبت نام صدرالدين خجندي(متوفاي 483هـ.ق) نخستين مدرسه آن صدريه نام داشته، داراي بنايي باشکوه و عظيم بوده و نظام‏الملک ده‏هزار دينار از ضياع و مستغلات بر آن مدرسه وقف کرده بود27)در اصفهان پايتخت سلجوقي پس از فوت خواجه حتي محله اطراف مقبره وي که وسعت زيادي داشته و اکنون تصاحب شده وقف بوده است. در اطراف کوچه نمکي و ميدان قديم، بناها و مدارس زيادي بوده که به‏کلي از ميان رفته است. در مسجد کوچک نمکي اکنون کتيبـه يکي از اعقاب نظام‏الملک به نام »حاجيه شاه خانم بن ميرزا احمدبيک نمکي« وجود دارد که بسياري از اموالش را وقف کرده 28)همچنين کتابخانه رئيس ابوالعباس احمد که وقف مسجد عتيق شده و مساجد متعددي، از جمله مسجد سلجوقي گلپايگان، گنبد خواجه نظام‏الملک در مسجد جامع، مسجد زواره، مسجد جامع اردستان و نيز مسجد و مناره برسيان و سين و مناره‏هاي چهل‏دختران، گار، شهرستان، گز، زيار، راهروان و مناره مسجد علي نيت خيرخواهانه مردمان عهد سلجوقي را گواهي مي‏دهد.
انقلاب علمي و سازنده‏اي که خواجه نظام‏الملک به کارداني و لياقتش و به مدد بهره‏مندي از نهاد وقف و خيرانديشي به راه انداخت و تا دوران خوارزمشاهي ادامه يافته بود، اسير کشمکش‏هاي مذهبي و سياسي شافعيان و حنفيان و آل خجند و آل صاعد شد و در اين آب گل‏آلود زردپوستان مغول که در يک موج از 616 هـ.ق با دويست‏هزار سپاه، مرزهاي شمال شرقي و مملکت خوارزمشاهي را گشوده بودند، در موج دوم هجوم به سال 626 هـ.ق در عصر اوکتاي قاآن به اصفهان يورش بردند و تا 639 هـ.ق بر همه بناها و آثار راندند و تير خلاص را به آثار خير دوره‏هاي پيشين زدند29) شهر تسخير شد. کمال‏الدين اسماعيل، قتل‏عام اصفهانيان را
به سال 633 هـ.ق ديده است. او و پدرش، جمال‏الدين عبدالرزاق که به سال 588 هـ.ق فوت کرده، نامي آشنا براي اهل اصفهانند. دو سال بعد از اين قتل‏عام، خود کمال‏الدين کشته مي‏شود. پرپيداست که تاريخ اين دوران پرآشوب براي ما که نيک‏انديشي و خيرخواهي را در آرامش مي‏جوييم، تاريخ ساکتي است؛ همچنان‏که درون‏گرايي زاهدانه و درويش‏منشي صوفيانه و خانقاه‏گزيني و زاويه‏نشيني، راه را براي هر فعاليت اجتماعي بسته است. اما چيزي نمي‏گذرد که با اسلام آوردن ايلخانان مغول، از دوره غازان‏خان محمد بن ارغون، تلاش‏هايي که در دوره خواجه‏نصيرالدين طوسي در عهد هلاکو بي‏ثمر مانده بود، در اين دوره به همت رشيدالدين فضل‏اللّه‏ همداني(645 ـ 718هـ.ق)، وزير باتدبير غازان‏خان، به ثمر نشست. ده‏هزار تن سپاه مغول به همراه غازان‏خان که از اين پس »محمود« خوانده مي‏شد، اسلام آوردند و ايلخان مسلمان بخشندگي و کرامت خود را با بخشيدن مال، بار عام دادن، اکرام دانشمندان و سادات و اقامه مراسم اسلامي و اوقاف بسيار به رخ کشيد. ياساي چنگيزي به يمن پذيرش آيين محمدي)ص) جاي خود را به باورهايي داد که از آن بنيادگذاري موقوفه بزرگ محله »ربع رشيدي« به بار نشست 30)و دامنه موقوفات تا اندازه‏اي گسترده شد که نهاد رسيدگي‏کننده امور وقف به نام »حکومت اوقاف« براي نخستين‏بار ايجاد شد که وابسته بود به ديوان قضا و زير نظارت قاضي‏القضات31)همين دوره طلايي بخت و اقبال و فرصتي فراهم مي‏آورد براي يک جوان 22ساله طنجه‏اي مراکشي که از سال 725هـ.ق از زادگاهش سفري 29ساله را آغاز کند. او ابوعبداللّه‏ محمد بن عبداللّه‏ محمد بن ابراهيم بن بطوطه است و دو سال بعد از آغاز سياحت خود(727هـ.ق) در اصفهان بوده است. انصاف و شيريني بيانش زبانزد است و اگر اين دقت نظر و دوري از تعصب خام را از قلم او سراغ نداشتيم، مدعي نمي‏شديم که در دوره حضور او در اصفهان چه شور شکوهمندي در گرايش مردم به خيرات و وقف وجود داشته است. اين دوره مقارن با سلطنت آخرين ايلخان مغول، ابوسعيد پسر الجاتيو، است. هنگامي که ابن‏بطوطه پاي به اصفهان مي‏گذارد، دو سال است که بناي مدرسه باباقاسم(اماميه) که امروز هم به صلابت برجاست و اخيرا به مرمت سپرده شده، به پايان رسيده. اين مدرسه را که نشاني از نفوذ آل‏مظفر به اصفهان مي‏دانند، سليمان بن ابي‏الحسن طالوت دامغاني به جهت تدريس استاد خود، باباقاسم، ساخته و پس از وفات وي نيز نزديک مدرسه آرامگاه استاد را بنا کرد. از بناي مدرسه رکن‏الدين يزدي ـ از بزرگان علماي يزد ـ که در محله بازار اصفهان بوده و در همين زمان بنا شده انگار چيزي نمانده، اما وقف‏نامه آن حکايت از مدرسه‏اي مجهز، مشتمل بر دارالحديث، دارالکتب و دارالادويه دارد 32)
محراب الجايتو، منارجنبان، مسجد جامع اشترجان، دو مناره دارالضيافة، مسجد سلطان ابوسعيد بهادرخان، بقعه پيربکران، مناره باغ قوش‏خانه، آرامگاه علي بن سهل، امامزاده جعفر، مدرسه و مناره دردشت از ديگر آثار خيري است که از برکت دستاني گشاده در اين شهر يادگار و ماندگار مانده است33)
با سخناني از ابن‏بطوطه در وصف اصفهانيان اين دوره همراه مي‏شويم:
… شجاعت و نترسي از صفات بارز ايشان مي‏باشد. اصفهانيها مردمي گشاده‏دستند. هم‏چشمي و تفاخري که ميان آنان در مورد اطعام و مهمان‏نوازي وجود دارد منشأ حکايات غريبي شده است؛ مثلاً اتفاق مي‏افتد که يک اصفهاني رفيق خود را دعوت مي‏کند و مي‏گويد: »بيا برويم نان و ماست با هم بخوريم« ولي وقتي او را به خانه مي‏برد، انواع غذاهاي گوناگون پيش او مي‏آورد. اصفهاني‏ها به اين رويه خود مباهات زياد مي‏کنند 34)
و باز:
جوانان مجرد اين شهر جمعيت‏هايي دارند و بين هر يک از گروه‏هاي آنان با گروه ديگر رقابت و هم‏چشمي برقرار است. ميهماني‏ها مي‏دهند و هرچه مي‏توانند در اين مجالس خرج مي‏کنند و محفلي عظيم با انواع غذاهاي مختلف فراهم مي‏آورند35)
ابن‏بطوطه که خود گرايشي صوفيانه داشته، چهارده روز را در خانقاه شيخ علي بن سهل گذرانده و آنچه براي او قابل ذکر و توجه بوده موقوفات اين‏گونه اماکن مذهبي است، به‏گونه‏اي که اين مبالغه در اکرام او را شگفت‏زده مي‏کند، بخوانيم:
در اين شهر، در زاويه منسوب به شيخ علي بن سهل که شاگرد جنيد بوده است، منزل کردم. اين زاويه مورد احترام و زيارتگاه مردم اصفهان است و در آن براي مسافرين غذا داده مي‏شود و گرمابه‏اي عالي مفروش به رخام دارد که ديوارهايش از کاشي است اين حمام وقف است و از مراجعه‏کنندگان پولي مطالبه نمي‏شود… چهارده روز در زاويه پيش اين شيخ قطب‏الدين بودم و از مراتب خداپرستي و درويش‏نوازي او و از تواضعي که در برابر فقرا داشت چيزها ديدم که مايه اعجابم بود. شيخ در پذيرايي و اکرام من مبالغت فرمود و جامه‏اي نيک به من بخشيد و همان ساعت که به زاويه رسيدم غذايي با سه عدد خربزه اصفهان که تا آن روز نخورده بودم برايم فرستاد 36)
دو سال پس از اين، حسين بن محمد بن ابي‏الرضاي آوي 37) دست به ترجمه کتاب محاسن اصفهان، نوشته مفضل بن سعد بن حسين مافرّوخي اصفهاني زد و همچنان‏که اصل کتاب در ايام سلطنت سلطان معزالدين ابوالفتح ملکشاه سلجوقي(465ـ 485هـ.ق) در دوره صدارت خواجه نظام‏الملک تحفه مجلس فخرالملک بن خواجه نظام‏الملک، والي فضل‏دوست اصفهان گرديد، ترجمه نيز به نام خواجه معرفت‏پژوه، غياث‏الدين محمد بن خواجه رشيدالدين فضل‏اللّه‏ همداني، در 729هـ.ق به فارسي درآمد و به وي تقديم شد 38)اصل و برگردان محاسن اصفهان که افزودنيهاي بسيار بر اصل دارد در دو دوره تاريخي تدوين شده و هرچند در بسياري موارد به رسم لفظ‏پردازي و عبارت‏پروري به راه مبالغه رفته است، اما همان گفتار ابن‏بطوطه را به بيان ديگري مکرر کرده است:
»و از جمله شواهد بر ثروت و يسار و فراخ‏دستي و حال و کار اهل اصفهان، آنکه يافته شد از اخبار امناء و ثقات و معتمدان و اتساق روايات و حکايات مصدق آنکه…« 39) تا بدانجا که او را چون سياح مراکشي به شگفت آورد که »شهري که عقل خيره شود کز ره قياس/ جان جهان لقب نهدش يا جهان جهان«40)
و تاريخ راه خود را مي‏پويد تا همه افتخاري که در اين دوره پاياني حکمراني ايلخانان، به برکت نيک‏خواهي و خيرانديشي چند شخصيت بزرگ و کاردان به دست آمده است، با ترک‏تازي و يورش ناگهاني يک سردار مغول ديگر بر باد رود؛ تيمور لنگ، اين زخم‏خورده جنگ سيستان که علاوه بر جراحت پا دو انگشت خود را از دست داده، افتخارش اين است که با فتح شهرها و کشتار آدميان مناره‏هايي از سر انسان بيفرازد! او به دنبال ساختن مناره کله‏اي هرات و فتح آذربايجان و لرستان و ارمنستان و گرجستان و شيروان در فاصله سالهاي 788 تا 790هـ.ق از هفتادهزار سر بريده اصفهاني مناره کله‏اي اصفهان را مي‏سازد و فاتحانه و مغرور به شيراز مي‏رود. دولتش بي‏دوام بود و به همان سرعتي که به دست آمده بود از دست رفت و سرانجام به انتقام اعمال وحشيانه‏اش در کناره زاينده‏رود، چنگال مرگ به سال 807 هـ.ق در کرانه سيحون جانش را مي‏ستاند و اگر از سلسله‏اي که پايه گذاشت بناي خيري بنياد شد، از ديگراني چون شاهرخ بود و مسجد بقعه مقدس رضوي و از پسرش
الغ‏بيک و زيج مشهورش در خطه‏اي ديگر.
اما در اصفهان، اين عصر جانشينان تيمور است که بناي چند بناي خير را به دست چندين باني در خود ثبت و ضبط کرده است بيت‏الشتاء مسجد جامع اصفهان، بقعه شهشهان نزديک اين مسجد که به دست سلطان‏محمد بهادر احداث و چندين قريه بر آن وقف مي‏شود و نيز بقعه درب امام از دوره جهان‏شاه قراقويونلو(857 هـ.ق) زاويه درب کوشک از دوره حکمراني رستم بهادرخان آق‏قويونلو و خانقاه نصرآباد از نمونه‏هاي اين دوره است 41)
حاکميت بادآورده تيموري که پهناي آن از دهلي تا دمشق و از آرال تا خليج‏فارس گسترش داشت نخست به دست امراي شيباني و سپس با همت فرزندان شيخ صفي‏الدين اردبيلي بر باد رفت و در بهار سال 907هـ.ق شاه اسماعيل، يکي از نوادگان شيخ صفي که پيش از اين طاقيه ترکماني را به قرمزکلاه قزلباشي(به علامت دوازده‏امامي) تغيير داده است، روند تاريخ را از تيموريان به صفويان تحويل نمود و با رسميت بخشيدن به مذهب شيعه وحدت سياسي ايران را نيز عملي کرد.
برجسته‏ترين فصل سلطنت اين خاندان در اصفهان رقم مي‏خورد. شاه‏عباس اول در 18سالگي در چهل‏ستون قزوين تاج‏شاهي به سر مي‏گذارد و پس از آن با حمله سپاه عثماني و تهديد قزوين پايتخت را از آنجا به اصفهان منتقل مي‏کند. او در حکومت مطلقه 42 ساله‏اش دولتي کم‏نظير در اين شهر تشکيل داد و در سايه وحدت و يکپارچگي مذهبي و ملي کشور، اصفهان آبادترين دوران خود را گذراند. دو سوي زاينده‏رود از اين پس سلطنت شش پادشاه صفوي ديگر را ديده است، اما اگر هيبت و افتخاري که شاه‏عباس در اين شهر آفريد نبود و اگر نبود زحمات و تدابير علماي بزرگ شيعه در اين روزگار و يادگارهاي درخشاني که نيک‏خواهان و خيرانديشان و کاردانان لايقي چون امام‏قلي خان در دربار شاه‏صفي(حک: 1038ـ1052هـ.ق) و تقي‏خان اعتمادالدوله، معروف به ساروتقي وزير عباس دوم(حک: 1052ـ 1077هـ.ق) و شيخ علي‏خان زنگنه، وزير دانشمند دربار شاه سليمان(حک: 1077ـ 1105هـ.ق) در اين شهر به جاي گذاشته‏اند، دوران صفوي نيز در کنار تظاهر شديد مذهبي، از دوران حکمراني ديگر شاهان ايراني چيزي کم نداشت. در 1038هـ.ق که شاه‏عباس نفس‏هاي آخر را کشيد، پادشاهان ديگر صفوي در پناه اقتدار و هيبتي که او خلق کرده بود، سنگر گرفتند و در آرامش زيستند و بي‏رحمي کردند، چشم درآوردند و دست و گوش و بيني بريدند و گاه هم به‏آساني تاج هديه کردند 42)، اما در کنار همه فسادهاي آزاردهنده اين دوران، جريان نسبتا پرشتاب خيرانديشي مردمي در بستري که دين اسلام و مذهب شيعي فراهم کرده بود، يکي از درخشان‏ترين دوران توجه به نهاد وقف را به ارمغان مي‏آورد. حتي مداراي دستگاه سلطنت با ديگر اديان اين شور همگاني را به ميان پيروان آنها نيز کشانده بود43)
مساجد زيبا و شکوهمندي چون: جامع عباسي، شيخ لطف‏اللّه‏، علي، قطبيه، ذوالفقار، درب جوباره، مقصودبيک، سفره‏چي، جارچي، باغ حاجي، آقانور، درب طوقچي، شهرستان، ساروتقي، مصري، سليمان‏بيک، حاجي يونس، حکيم، لنبان، خان، ايلچي، خلوت‏نشين، جلاليه، علي‏قلي‏آقا، جامع خوزان، سروشفادران، حاج منوچهر، حاج محمدمهدي و آقاسي و مدارسي چـون: سلطانـي چهاربـاغ، ملاعبداللّه‏، جده بزرگ و کوچک، شفيعيه، آقاکافور، ميرزاتقي، ميرزاحسين، کاسه‏گران، جلاليه، مريم‏بيگم، نيم‏آورد، شمس‏آباد و عربان و بقاعي مانند: شاه‏زيد، خواجه شاه حسن، بابارکن‏الدين، امامزاده اسماعيل، آرامگاه ميرفندرسکي، ميرزا رفيعا، امامزاده احمد، شاهرضا، شاه سيد علي‏اکبر و آقاحسين خوانساري.
و نيز کاروان‏سراها و گرمابه‏ها و بناهاي متعددي که در اصفهان اين عصر يا از بنياد بنا شده و يا بازسازي شدند درخشش و توانمندي دستان ايراني را در نيت و عمل به اثبات مي‏رساند(متأسفانه از شماري از اين بناها اکنون تنها نامي مانده است!)
وقف و احسان و نيک‏انديشي در اين دوره، به پيروي از آيين مذهبي و مفاهيم ديني، آن‏چنان همه‏گير مي‏شود که ديگر تنها توانگران و توانمندان نيستند که سفره احسان مي‏گسترند. در اين ميان بوده‏اند کساني که حتي براي دور ماندن از هرگونه شائبه خودنمايي و از دست رفتن اجر و ثواب اُخروي نامي از خود به ميان نياورده‏اند 44) پيوندهاي مستحکم وقف و معماري، وقف و نقش‏پردازي، وقف و خوشنويسي و منبت و معرق و کاشي‏کاري و قرآن‏نگاري و دست‏بافت‏ها و کتاب و کتيبه در اين دوره مثال‏زدني است. شگفت‏زده مي‏شويم وقتي مي‏شنويم در اصفهان دوره شاه‏سلطان حسين ديگر جايي براي وقف نبوده است 45)و يا وقتي مي‏خوانيم که مدرسه نيم‏آورد، موقوفاتي در اردستان دارد و يا مدرسه مريم‏بيگم و يا مساجد و مدارس ديگر موقوفاتي در تبريز و بسطام و قزوين. حال آن‏که اين سخنان، تاريخ‏بافي و داستان‏پردازي نيست. درخشش نقش‏پردازي و کاشي‏کاري هزاران مسجد و امامزاده و معماري زيباي صدها بازار و کاروان‏سرا و گرمابه و… که اصفهان را تمثيلي از شهرهاي هنري اسلامي کرده چشم را بر نيت‏هاي بي‏آلايش و دستان پاکي که در پشت اين هنرآفريني‏ها سبب وجود چنين پديده‏هايي شده‏اند بسته است. خوشبختانه وقف‏نامه‏هاي کاغذي و چرمي و سنگي و… بخشي از اين ايثارهاي زنان و مردان را حکايت مي‏کنند. گسترش ذوق‏برانگيز دامنه موقوفات به آب نهرها، سقاخانه‏ها و سنگابهاي متعدد، شتر، درخت، منبر، در، روستا، مزرعه، باغ، مغازه، قفل، ظروف قيمتي و… حکايت از آن مي‏کند که در اين دوران، تعدد موارد سبقت به خير و پيشي گرفتن به کردار نيک عرصه را بر واقفان هم تنگ کرده است 46)
در اين ميان عنايت خاص به دو مکان بيشتر از همه‏جا بوده است؛ آستانه مقدسه رضوي و آستانه شيخ صفي‏الدين در اردبيل که گسترش آثار اوقاف را به بيرون از شهر يادآور مي‏شود47)
همين‏جا بايد يادآور شد که واقعيتي اين‏چنين که به گفته آندره گدار شهر اصفهان را شهر هنر ايران اسلامي ساخته و تنها شهري است که مي‏توان در آن به جستجوي اين چشم‏انداز کلي پرداخت48)، جز به پشتوانه چنين موج شکوهمند اقبال مردمي و خيرخواهي اجتماعي دست‏يافتني نبوده است. گزارش‏هايي که مورخان و جهان‏گردان در اين‏باره داده‏اند شنيدني و خواندني است.
اسکندربيک ترکمان که به مناسبت پايان سي‏امين سال پادشاهي شاه‏عباس(1025هـ.ق) عالم‏آراي عباسي را نوشتـه، با قلـم ساده و روانش که البته به ممدوح نيز در جاي خودش بسيار وفادار مانده، اشاره مي‏کند:
از آن حضرت آثار خير بسيار در صحنه روزگار يادگار است و بالطبع به انواع خيرات و مبرات و تصدقات و انشاء و احداث عمارات مايل بوده، جميع املاک موروثي و مکتسبي خود را که قيمت عادله آن يکصدهزار تومان بود، وقف حضرات عاليات چهارده معصوم، عليهم‏السلام، نموده… و بر کل اسباب و تملکات و مايعرف سرکار همايون رقم وقفيت کشيده… و در اکثر ممالک عمارات عالي از مساجد و مدارس و بقاع‏الخير و منازل فرح‏بخش دلگشا و باغات و بساتين فردوس‏نما طرح نموده به اتمام آن موفق شده‏اند.
و در مورد اصفهان مي‏نويسد:
و آنچه در صفاهان جنت‏نشان احداث فرموده‏اند اولاً در شهر، مسجد جامع عالي، واقع در جانب جنوبي ميدان نقش‏جهان… و مدرسه دارالشفاء و حمامات و قيصريه و بازارگاه و… کاروانسراهاي عالي و درگاه پنج طبقه دولتخانه و خلوت‏خانه‏هاي زرنگار… و عمارت پنج طبقه و حوض‏خانه‏ها و خيابان موسوم به چهارباغ و… باغات و بساتين… و عمارات عالي و… و پل عالي مشتمل بر چهل چشمه بر زاينده‏رود بسته است و شهر عباس‏آباد… و باغ وحوش…49)
و يا در وقايع سال بيست و يکم جلوس شاه‏عباس اول حکايت مي‏کند که وي جميع املاک و رقبات مکتب خاصه خود را به اضافه خانات عاليه و قيصريه و چهاربازار دور ميدان نقش جهان و حمام‏هايي را که ترتيب داده، همه را وقف چهارده معصوم، عليهم‏السلام، کرده است و عايدات آن را به‏گونه‏اي جالب به چهارده قسمت با ترتيبي خاص که حصه اول و بالاتر به حضرت خاتم‏الانبياء)ص) و سهم آخر و کمتر به امام مهدي)ع) مي‏رسد، به چهارده معصوم تقسيم کرده50) و توليت آن را به عهده شخص شاه و شاهان بعد از خود تفويض کرده و چهارده مهر هم به اسم چهارده معصوم نقش کرد 51) و به بيان اسکندربيک:
به نوعي در اين باب مبالغه فرمودند که مکررا از زبان الهام بيان آن حضرت شنوده شد که مي‏فرمودند: جميع اشياء سرکار من و آنچه اطلاق ماليت بر آن بتوان کرد، حتي اين دو انگشتري که در دست دارم وقف است… در کتابخانه شريفه آنچه مصاحف و کتب عربي و علمي بود… از فقه و تفسير و حديث و امثال ذلک، وقف سرکار حضرت امام ثامن ضامن، ابوالحسن علي بن موسي‏الرضا، عليه‏الصلوات والسلام، فرموده به آستانه مقدسه فرستادند…. حتي ظروف چيني خانه و جواهر نفيسه، ايلخي‏هاي اسبان تازي الشه‏هاي [؟] بادپاي و گله‏هاي شتر و مواشي و اغنام جهت هر يک مصرف معين… 52)
و يا تاورنيه فرانسوي(1605ـ 1689م) مي‏نويسد: »در اصفهان سقاهاي زيادي آب و يخ در تابستان به مردم مي‏داده‏اند و خرج اين کار از موقوفاتي است که بزرگان هنگام مردن مقرر مي‏داشته‏اند« 53)
اين اهتمام مردمي آن‏چنان ريشه‏دار است که انگيزه آن نيز از ديد سفرنامه‏نويسان اروپايي، مثل شاردن(1643ـ1713م) پنهان نمانده است: »اشخاصي که تمکن بيشتري دارند بعد از گرد آوردن ثروت بسيار براي خود و فرزندان خويش اقدام به ساختمان اماکن عمومي مي‏کنند. في‏المثل مدارسي با تأسيسات و تجهيزات لازم براي عده کثيري از محصلين و طلاب بنا مي‏کنند… مي‏گويند که اين خيرات و مبرّات خير جاري يعني ثروت زاينده است«54)
و »مسلمانان خيرانديش قبل از مرگ غالبا يک‏ثلث از املاک و دارايي خود را وقف مسجد و مدرسه و يا اعمال خير ديگر، از قبيل روضه‏خواني و اطعام مساکين و غيره
مي‏کنند« 55)
چنين گستره عظيم توجه دولتي و مردمي، نياز به تشکيلاتي منسجم و وسيع دارد که هم به امر وقف و هم نيات واقفان سامان دهد و عوائد آن را نيز گردآوري کند. از اين‏رو اولين ساختارها و نهادهاي منسجم در تاريخ اصفهان پديد مي‏آيد56)
شاردن و تاورنيه با گفتاري نزديک به هم اين ساختار را متشکل از صدر موقوفات(که رئيس شريعت و قوانين و مساجد و اوقاف بوده و به عنوان ناظر کل موقوفات ايران انجام وظيفه مي‏کرده) صدر خاصه(مسؤول رسيدگي به اوقاف پادشاهان) و صدر عامه(ناظر بر اوقاف عمومي) مي‏دانند که صدر به فرمان شاه نصب مي‏شده و يک قاضي و يک شيخ‏الاسلام امور او را انجام مي‏دادند. همين‏طور ميرزا کوچک و يا شاهزاده کوچک متولي موقوفات سلطنتي بوده است 57) تذکرة‏الملوک افزون بر اين به شغل »مستوفي موقوفات ممالک محروسه« و وظايف وي نيز اشاره مي‏کند:
لازمه منصب مطلق صدارت، تعيين حکام شرع و مباشرين اوقاف تفويضي… و متوليان و حفاظ و ساير خدمه مزارات و مدارس و مساجد و بقاع‏الخير و وزراي اوقاف و نظار و مستوفيان و ساير عمله سرکار موقوفات… با اوست. [شغل مستوفي موقوفات ممالک محروسه] آن است که وزراء و مستوفيان و متصديان و متوليان و مباشرين موقوفات خاصه و ممالک، همگي محاسبه خود را به دفتر موقوفات رسانيده مستوفي مزبور محاسبات را خط گذاشته، اسناد خرج را نسخه کشيده مفاصا حساب و طوامير نسق به هر يک داده که از آن قرار، داد و ستد نمايند… 58)
همچنين شاردن مقام صدر را بعد از اعتمادالدوله و رئيس روحانيون بالاتر از همه رجال و وزرا مي‏داند و مکان استقرارش را در آن زمان دويست قدم بيرون بازار قيصريه به سمت دروازه دولت گزارش مي‏کند59)
در اين دوران سبقت به خير و کردار نيک همچنان‏که عرصه را بر واقفان در انتخاب موضوع موقوفه تنگ کرده است، فقيهان و عالمان ديني را نيز به سبب نيازها و کارآمدي و ابتلاء بيشتر متوجه به بحث و فحص بيشتر در مقوله وقف مي‏کند و از اين رهگذر تأليفات عميق و دقيقي نوشته مي‏شود که خود فصل مستقلي را در ترويج فرهنگ وقف مي‏گشايد. افزون بر اين، بسياري از اين فقيهان و انديشمندان نامي، مستقيم يا غير مستقيم در تشکيلات و نهاد اوقاف يا حضور داشته و يا آثار وجودي داشته‏اند؛ عالماني چون شيخ بهايي، ميرداماد، ملاعبدالمحسن کاشي، ملامحسن فيض کاشاني، ملامحمدباقر مجلسي، مولي عبداللّه‏ شوشتري، شيخ لطف‏اللّه‏ ميسي عاملي از آن جمله‏اند که اسناد و آثار بسياري، از اين حضور ارزشمند حکايت مي‏کند 60)
از زمان شاه‏سليمان(حک: 1077ـ 1105هـ.ق)، پسر شاه‏عباس دوم، همچنان‏که توجه به حفظ و نگاهداري موقوفات کمرنگ مي‏شود از وجود برخي مناصب هم خبر چنداني در دست نداريم. در دوره سلطان‏حسين(حک: 1105ـ 1135هـ.ق) با توجه به ضعف شديد حاکميت، موقوفات و اوقاف نمي‏تواند وضعيت مناسبي داشته باشد. با آمدن افغان‏ها وقتي ملازعفران و علماي افغاني در فتوايشان، اصفهاني را رافضي مي‏خوانند و اصفهـان را مفتـوح‏العنوة، پيداست که بر سر املاک و اراضـي وقـف چه مي‏رود. طومارهاي وقف از بين مي‏رود و زاينده‏رود که تا آن دوره نيکي‏هاي بسياري را به آغوش موج‏هـا گرفتـه است اکنون ناباورانه و به‏تحميل بايد پذيـراي دفاتـري مي‏شـد که قـراء دولتـي و موقوفه را از ملي تشخيص مي‏داد و مدت‏ها در چهل‏ستون ضبط بود 61)
»طهماسب‏قلي‏خان« لقبي است که شاه‏طهماسب دوم(حک: 1135 ـ عزل 1144هـ.ق) به کسي اعطا مي‏کند که شاه را در دفع حمله افغان‏ها کمک کرده است و بعد ضعف و بي‏کفايتي شاه بهانه را به دست همين شخص مي‏دهد که در 1148هـ.ق رسما خود را با عنوان نادرشاه سلطان ايران مي‏خواند. او بايد مخارج سنگين کشورداري و دفع افغان و لشکرکشي هند را تأمين کند و چه چيزي آسان‏تر از تعرض به بخشي از موقوفات و خالصه خواندن و به تملک درآوردن آن. اين بخش تاريخ وقف را از قلم شيرين مرحوم جابري انصاري در تاريخ اصفهان و ري و همه جهان وي مرور کنيم:
مجملاً در رقبات افغان و نادر بيشتر مزارع اکابر و اصاغر را موقوفه و خالصه نگاشتند و تشخيص هر دو را به اختلاف و اجحاف گذاشتند. چون به دولت صفويه آثار خيريه و وقف در زن و مرد ايرانيان سيره حسنه بود حتي در غلامان و کنيزانشان، ولي با کمال جديت نادر و اصحاب وقيحش اثر صحيحي بر دفاتر سقيمه‏اش مترتب نبود. زيرا اجراي فرمان نادري سال آخر عمرش بود که از او طباع متنفر و مباشرين امور را مأموريت اخذ صادر و ضبط زر و جواهر عجالتا خيال قراء و مزارع را به تأخير انداخته نقد موجود را از دست نداده و همه همت را به خون‏ريزي و جرم نقدينه گماشتند و فرصت ضبط ملک و آب
را نداشتند. بلي اصفهان از عهد افغان و بعد به تاخت و تاز سپاهيان، ويرانه‏تر از دل درويشان شده… 62)
و باز مي‏نويسد:
يکي از سياساتش استرداد مطالبات سه‏ساله که در فتح هندوستان بخشيده بود و دومين، استملاک موقوفات و بعضي اربابي‏ها بود. اين دو جهت سرآمد خرابي افغان و علت قيد اغلب دهات مردم جزء رقبه ديوان شد 63)
جابري از رقبه نادري حکايتي غريب و از وقف‏ستيزي در آن دوران صحنه‏هايي عجيب دارد:
»دفتري ابتر، مرکب از رقبه افغاني و وقفي به نام رقبه نادري نوشتند. صدرالممالک و متولي موقوفات و برادر امام جمعه را که به فلک سر فرود نمي‏آوردند پا بر فلک نهاده از ضرب چوب بکشتند و در اين باب به حدي به جد بود که روزي در مسجد شاه به پا ايستاده و فرمود کتيبه موقوفاتش را حک نمودند«64) برادرزاده نادرشاه، علي‏قلي‏خان(عادلشاه) که بر تخت نشست، حکم کرد که احکام نادري را در ضبط موقوفه موقوف و منسوخ دارند و متوليان و مالکان علاقه خود را ضبط کرده از دست ندهند 65) اما تعرض ناروايي که بر اوضاع اوقاف روا شده بود و ستمي که بر موقوفات رفته آنچنان گسترده بود که اين کوشش‏هاي محدود و حتي کوششهايي که خان زند ـ کريمخان ملقب به وکيل‏الرعايا(حک: 1163ـ 1193هـ.ق) با همه انصاف و نيک‏نامي‏اش به خرج داد به جايي نرسيد 66) و کاروان وقف به دوره قاجاريه پيوست و به‏آرامي راه سپرد. در اين دوره با وجودي که به عدد موقوفات افزوده شد، اما کوشش چنداني در احياء به عمل نيامد؛ حتي در کتابچه‏اي که محمدشاه به قيد سوگند، محاسبين را ملزم کرده خيانتي به دولت ننمايند و رقبات دولتي را بنويسند… باز پاره‏اي تخليط شد 67)افرادي چون حاجي محمدحسين خان صدراعظم پايه‏گذار سه مدرسه پاقلعه، فتح‏آباد و صدر، و باني موقوفات اماکني ديگر حتي در عراق در اين دوره در موضوع وقف نام‏آور شدند، هرچند ممکن است حاج زين‏العابدين شرواني صاحب حدائق‏السياحه را خوش نيايد که نام صدر در رديف بخشندگان قرار گيرد68) از سوي ديگر نام ديگراني چون حاجي محمدابراهيم ملک‏التجار(واقف تيمچه و انگورستان ملک) و حاج ميرزا سليمان‏خان شيرازي(باني مسجد و مدرسه رکن‏الملک) نيز در اين دوره مطرح است.
سقاخانه‏ها و سنگاب‏ها از جمله موقوفاتي نمادين‏اند که در اين دوران از اجزاي معمول اين شهر بوده‏اند و تعدد آن موجب شده تا محمدمهدي بن محمدرضا الاصفهاني که در همين زمان مي‏زيسته است در کتابي که در سال 1300هـ.ق در وصف شهر اصفهان نوشته و در 1303 آن را تکميل کرده، بنويسد:
و از جمله اجزاي معمول اين شهر يکي سقاخانه است که در هر محل از ميدان و بازار و بازارچه و غير آن ساخته شده است و آن را در بعضي امکنه و جدا به‏نحوي خاص ساخته‏اند و بعضي در بازارها بنا نموده‏اند. به جاي دکاني ساخته‏شده براي آب‏خور عموم خلق که شخص به هر جاي شهر که باشد تشنه نمانده، آنهايي که جدا است مثل نُه سقاخانه ميدان نقش جهان يکي محاذي بازار مسگرها و ديگري… و آنچه در بازارچه است به هر محل از شهر به وضع مختلف موجود است و در هر محل آن چاه آبي دارد که براي آن آب مي‏کشند و در آن آب مي‏نمايند و اکثر به همان محل يخ‏فروشي نيز هست که به تابستان به خيرات، يخ در آن مي‏اندازند و غير آن نيز سنگاب در اين شهر متعارف است69)
بسياري از اين سقاخانه‏ها و سنگاب‏ها اکنون نيز به استواري و زيبايي در جاي‏جاي شهر نگاه‏هاي خويش و غريب را تسخير مي‏کند. آماري که مؤلف کتاب نصف جهان في تعريف الاصفهان از بناهاي خجسته‏بنياد آن دوران ارائه مي‏دهد در واقع به‏گونه‏اي همراهي با کاروان نيکوکاراني است که تا آن تاريخ به صدق نيت و همت چنين اماکني را برپا کرده‏اند. او از جمله مي‏نويسد: »در شهر اصفهان در اين زمان(1308هـ.ق) دويست و ده باب مسجد و مدرسه و هشتاد و چهار باب کاروان‏سرا و… چهارصد مسجد جامع بزرگ و يک مسجد قابل ذکر است و از جمله آن چهارصد مسجد يکي مسجد جامع عتيق است« 70)
حدود هفده سال بعد پيرلوتي، رمان‏نويس و جهانگرد فرانسوي(1850ـ1923م) هم‏زمان با حکمراني مظفرالدين‏شاه به اصفهان سفر کرده و در اثر خيال‏برانگيزش به سوي اصفهان که سه سال پس از اين سفر با نگاه و قلمي امپرسيونيستي نوشته جلوه‏هاي نمادين احسان و نيکوکاري مردم شهر را که نگارنده نصف جهان در سقاخانه‏هاي شهر ديده بود در دسته‏هاي گلي مي‏بيند که جاي‏جاي اين شهر هديه مي‏شوند:
در اصفهان، فراواني گل سرخ حيرت‏آور است. صبح به محض اينکه در اتاق را باز مي‏کنم، باغبان با شتاب تمام، يک دسته گل سرخ که تازه چيده و هنوز از اثر شبنم شبهاي ماه مه مرطوب است براي من مي‏آورد. در قهوه‏خانه‏ها با چاي معمولي که در فنجان‏هاي کوچک مي‏آورند گل سرخ نيز همراه است. در کوچه‏ها، فقرا نيز گل به مردم تعارف مي‏کنند؛ گرچه گل آنها را ترحما شخص مي‏گيرد… 71)
در دوره قاجار ـ که عصر آشنايي بيشتر و يا شايد آغاز آشنايي با مغرب‏زمينيان است ـ طبيعي است که نهادهاي سنتي ديني، از جمله نهاد وقف، تحت فشار موج جديد غرب‏گرايي قرار گرفته باشد و اين امر تأثيرات خود را بر همه ديدگاه‏ها و فعاليت‏هاي ديني و مردمي نهاده باشد، اما گستردگي، عمق و استحکام بنيادهايي که در دوران پيشين گذاشته شده، اجازه حذف اين نهاد را حتي در ميان اُمراي سلطنتي حاکم نمي‏دهد و اهتمام مردمي و هدايت مذهبي، بناهاي قابل ذکري چون مدرسه صدر، مسجد سيد، مسجد رحيم‏خان، مسجد رکن‏الملک، مدرسه رکن‏الملک، مسجد محله نو، مسجد رضوان، مسجد حاج محمدجعفر و مسجد صفا مي‏آفريند که در نوع خود داراي اهميت‏اند.
آقا ميرسيّدعلي جناب(1288 ـ 1349هـ.ق) از آخرين پژوهشگراني است که در وصف شهر اصفهان بويژه در تاريخ و جغرافيا، رجال و مردم‏شناسي و حوادث و آمار بناهاي اين شهر قلم زده و به سال 1303هـ.ش(ابتداي حکومت رضاخان) کتاب الاصفهان را گرد آورده است. گفتار او در کتاب ارجمندش تأکيدي بر تمامي گفتار و تاريخي است که مرور کرديم: »ديگر صفت خيرات دوستي آنها(اصفهانيان) است که از بقاياي مخروبه تکيه‏ها و خانقاه‏ها معلوم مي‏شود. گويند در اصفهان چهل خانه برّ که هر مسافري وارد مي‏شده است سه روز از آن پذيرايي مي‏کرده‏اند، از حيث غذا و خوراک و نظافت و اصلاح لباس و لوازم، مهيا بوده است 72)
در دوران پهلوي(1304 ـ 1357هـ.ش) نيز چشمه‏سار زلال اين خيرخواهي خداپسندانه و مردم‏گرايانه در اين شهر از جريان نايستاد و علي‏رغم يورش سازمان‏دهي‏شده‏اي که به مدد قوانين و مصوبات ثبتي و زمينه‏سازي انقلاب سفيد رخ داد و اين نهاد را تا حدودي متزلزل و حرکت و توجه مردمي را دچار ترديد مي‏ساخت، دهها مسجد و مدرسه و گرمابه و کتابخانه و…
69. مانند کتيبه‏هاي سنگي مساجد قطبيه ذوالفقار، طوقچي، شفيعيه، حاجي منوچهر، جمعه و سرخي و مدارس ملاّعبداللّه‏، شفيعيه و جده کوچک.
همچنين در اين دوره به گواهي کتيبه‏هاي سنگي متعددي که بر ديوار مساجد و مدارس نصب شد، رقباتي قابل توجه به اين اماکن وقف شد
ساخته شد و يا در قالب انجمن‏ها و سازمان‏هاي خيريه‏اي که سالهاي پرتوفيقي را در اين شهر پشت سرگذاشته‏اند ادامه يافت73)
با انقلاب اسلامي و برپايي نظام اسلامي و تحول در ساختارهاي قضايي و نهادها و مصوبات قانوني کشور، جهت‏گيري دولتي به سوي احياي موقوفات و مصرف عوائد آن در راستاي نيت و اداره واقفان بوده است و از اين رهگذر در اصفهان نيز برخي موقوفات در مسير صحيح خود قرار گرفته‏اند. هرچند اين احيا کافي نبوده است، اما با همه مشکلات ناشي از نقض قوانين و سندسازي و موقوفه‏خواري در دوران پيشين، اين فعاليت‏ها آغاز خوبي بوده است؛ افزون بر اين، ترويج و تبليغ فرهنگ وقف موجب شده موقوفات جديدي ايجاد شود و يا از عوائد موقوفات پيشين، بنيادها و بنيان‏هاي تازه‏اي شکل گيرد و بنا شود. علاوه بر اين، انجمن‏ها و خيريه‏هاي مردمي بيش از پيش نهادينه شده و بعضا رسميت يافته‏اند و النهايه ترديدهاي گذشته از بين رفته و باعث تشويق خيرخواهان شده است.
اصفهان امروز از حيث شمار اين سازمانها و انجمن‏هاي مردمي در همه زمينه‏هاي فرهنگي، مذهبي، درماني، رفاهي، خانوادگي و… از چند شهر نخست ايران است. وجود دهها انجمن و سازمانهاي خيريه فراگير که با اساس‏نامه، آيين‏نامه و شخصيت‏هاي حقوقي مستقلي شکل گرفته و فعاليت مي‏کنند، گوياي چنين اهتمام خجسته‏اي است. همچنين آيين‏ها و مراسمي که در اين شهر به پشتوانه همين همت و مکنت مردمي در گوشه‏گوشه اين شهر برگزار مي‏شود زبانزد خاص و عام است.
شايد ديگر با اين تفصيل در سرانجام اين گفتار جايي نمي‏ماند براي پاسخ به مطالبي که حاج زين‏العابدين شيرواني 74) در حدائق‏السياحة ذيل واژه اصفهان آورده است. او در اين بخش‏ها جانب انصاف را رها کرده و از مدار پژوهش بيرون رفته و انتقام‏جويانه از در نزاع و مجادله با واقعيت تاريخ و مورخان واقع‏گرا درآمده است 75)
اين جهت‏گيري را يا بايد به حساب تصوف متعصبانه و زبان سرخش گذاشت که موجب شد در طول سالها جهانگردي‏اش دست‏کم هفت‏بار از شهرهاي مختلف ايران و از جمله قمشه اصفهان اخراج شود 76) و يا بايد پاسخي نقضي را از گفتار خودش وام گرفت که »الحاصل اصفهان شهري است خوب و مدينه‏اي است مرغوب و مشتمل است بر عمارات دلگشا و باغات روح‏افزا و مدارس محکم و مساجد مستحکم و کاروانسراهاي آباد و حمام‏هاي پاکيزه نهاد و اسواق مسقّف و… چهارباغ شاه‏عباس و حاجي محمدحسين‏خان علاف بسيار غم‏زداست و مسجد جامع و مسجد شاه به وضع خوش ساخته‏اند و مدرسه مادر شاه و مدرسه ملاعبداللّه‏ را به طريق دلکش پرداخته‏اند. طالبان علوم از هر ديار در آنجا بسيارند و…« 77)
و يا به نگاهي خوش‏بينانه همان کلام شيخ جابري انصاري را که در مقدمه اين نوشته آمد در توجيه اين‏گونه گرايش‏هاي متعصبانه تکرار کرد که گويا اين نکوهش‏ها برحسب معاشرت با نيک و بد مردم اسپهان بوده است. اين بخش از حدائق‏السياحة گواه روشني بر درستي توجيه مرحوم جابري انصاري است: »به جز آنکه زمره عرفا و فقرا و اهل عزلت و انزوا را سکونت در آنجا دشوار است عيب و نقص ديگر از آن ولايت مشاهده نشد و منقصت ديگر به نظر نيامد و اين نقص و عيب قليل مدتي است که در آن ولايت ظهور يافته و مردم آنجا به وادي عداوت اهل عرفان شناخته‏اند« 78)

پي نوشت ها:

1-در اين مقاله با زمزمه زلالي که از انديشمند و سخن‏سراي پايان سده ششم صدرالدين عبداللطيف خجندي بر افق گفتار جاري شده و نيز با حسين بن محمد بن ابي‏الرضا که در ترجمه محاسن اصفهان زنده‏رود را بحر هر احسان خوانده و با سروده سيال
تو نيکي مي‏کن و در دجله انداز
که ايزد در بيابانت دهد باز
از شيخ اجل نيز هم‏سخن و همراه بوده‏ايم
2-Geographism
3-دوورژه، موريس، جامعه‏شناسي سياسي، ترجمه ابوالفضل قاضي، انتشارات جاويدان، چ1، 1358هـ.ش
4- فارابي، ابونصر محمد، سياست مدنيه، ترجمه و تحشيه سيدجعفر سجادي، انتشارات انجمن فلسفه ايران، تهران، 1358هـ.ش، ص49
5-مقدمه العلامة ابن‏خلدون، تحقيق الاستاذ حجر عاصي، بيروت، مکتب‏دار و مکتبة الهلال، 1988م، ص63
6-Charles Louis Montesquieu
7-رک: منتسکيو، شارل لوئي، روح‏القوانين، ترجمه علي‏اکبر مهتدي، اميرکبير، تهران، 1362هـ.ش، ص384ـ390
8-نام فرانسوي کتاب LAme des peuples و در 1950م انتشار يافته است
9-زيگفريد، آندره، روح ملت‏ها، ترجمه احمد آرام، به ضميمه »روحيه ايراني«، تهران، شرکت سهامي انتشار، 1354هـ.ش
10-Jean Chardin
11-Friedrich Retzel
12-Jean Bodin
13-براي تحقيق بيشتر رک: اس. بلوم جرالد، نظريه‏هاي روانکاوي شخصيت، ترجمه هوشنگ حق‏نويس، اميرکبير، تهران، 1363هـ.ش، ص197ـ210
14-ياقوت حموي، مؤلف معجم‏البلدان از ادبا و لغويان قرن هفتم هجري
15-زکرياي قزويني جغرافي‏دان و اديب نيمه دوم قرن هفتم، صاحب آثارالبلاد و اخبارالعباد و عجائب‏المخلوقات و غرائب‏الموجودات
16-شيخ جابري انصاري ميرزاحسن‏خان، تاريخ اصفهان و ري و همه جهان، چاپ حسين عمادزاده(مجله خرد)، ارديبهشت 1322، ص15ـ16
17-براي پژوهش بيشتر درباره تبيين علّي رفتار و نيز تأثير محيط بر رفتار رک: فروم، اريش، دل آدمي، ترجمه گيتي خوشدل، نشر نو، تهران، 1362هـ.ش؛ راين، آلن، فلسفه علوم اجتماعي، ترجمه عبدالکريم سروش، انتشارات علمي و فرهنگي، 1367هـ.ش؛ نرمان ل. مان، اصول روان‏شناسي، ترجمه و اقتباس: محمود ساعتچي، اميرکبير، چ6، ج1، ص175ـ221 و نيز رينال اتيکنسون و… زمينه روان‏شناسي، زير نظر محمدتقي براهني، تهران، انتشارات رشد، ص89
18-براي وقف در ايران باستان رک: انصاف‏پور، غلامرضا، تاريخ زندگي روستاييان و طبقات اجتماعي ايران، نشر انديشه، چ2، 1355هـ.ش، ص330ـ331؛ کريستين سن، آرتور، ايران در زمان ساسانيان، ترجمه رشيد ياسمي، انتشارات ابن‏سينا، چ4، 1351هـ.ش، ص138 و 358 و نيز در اين مورد رک: مقاله »گاهنبار در ايران باستان«، سيدحسين اميدياني، فصلنامه ميراث جاويدان، ش3، ص47ـ51
19-رک: مقاله »تصويري از اصفهان پيش از اسلام«، لطف‏اللّه‏ هنرفر، ضميمه نشريه گسترش توليد و عمران ايران، بهار 1373هـ.ش، ص23
20-الاصفهاني، ابوعبداللّه‏ حمزه بن الحسن، سني ملوک‏الارض والنبياء، ترجمه جعفر شعار، بنياد فرهنگ ايران، تهران، 1346هـ.ش، ص51 و 54
21-احمد بن عمر بن رسته زادگاهش اصفهان بوده و کتاب الاعلاق‏النفيسه را در سال 290هـ.ق در حجاز به اتمام رسانده است
22-ابن‏رسته، احمد بن عمر، الاعلاق‏النفيسه، ترجمه حسين قره‏چانلو، اميرکبير، تهران، چ1، 1365هـ.ش، ص191
23-رک: مقاله »کتاب‏شناسي وقف«، سوسن اصيلي، فصلنامه ميراث جاويدان، ش8، ص107ـ 108
24-سپنتا، عبدالحسين، تاريخچه اوقاف اصفهان، اداره کل اوقاف اصفهان، 1366هـ.ش، ص29ـ30
25-قبادياني ناصر بن خسرو، سفرنامه ناصرخسرو، چاپ نادر وزين‏پور، شرکت سهامي کتابهاي جيبي، 1345هـ.ش، ص117
26-همان، ص118
27- رک: مصاحب، غلامحسين، دايرة‏المعارف فارسي، ج2، بخش2، مؤسسه انتشارات فرانکلين؛ معين، محمد، فرهنگ فارسي، اميرکبير، چ7، 1364هـ.ش، ذيل واژه نظاميه و همچنين زيدان، جرجي، تاريخ التمدن الاسلامي، چ2، بيروت، دارالجيل، 1411هـ.ق، ج12، ص108ـ116
28-اين کتيبه مربوط به دوران شاه‏عباس دوم است
29- ابن‏بطوطه، ابوعبداللّه‏ محمد بن عبداللّه‏، سفرنامه ابن‏بطوطه، ترجمه محمدعلي موحد، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص211ـ213
30-براي آگاهي بيشتر رک: مقاله »خواجه رشيدالدين فضل‏اللّه‏ باني مجتمع‏هاي وقفي«، مصطفي مؤمني، فصلنامه ميراث جاويدان، ش3، ص31ـ37 و ش4، ص52 ـ 58
31- رک: بياني، شيرين، دين و دولت در ايران عهد مغول، ج2، مرکز نشر دانشگاهي، تهران 1371هـ.ش، ص542 ـ544
32-رک: مقاله »مدارس عصر ايلخاني؛ پيوند دانش و وقف«، جواد عباسي، فصلنامه ميراث جاويدان، ش10، ص79ـ 80
33- براي تفصيل بيشتر رک: هنرفر، لطف‏اللّه‏، »گنجينه آثار تاريخي اصفهان«، چ1، انتشارات ثقفي، 1344هـ.ش، ص245ـ321
34-ابن‏بطوطه، همان، ص211 و رحله ابن‏بطوطه، تحفة النظار في غرائب الامصار و عجائب الاسفار، الجزء الاول، مطبعة مصطفي محمد، 1938م/ 1358هـ.ق، ص125
35-همان
36-همان، ص211ـ213
37-او از آوه(آبه بين قزوين و همدان) به کاشان و بعد به اصفهان رفته است
38-رک: مافروخي اصفهاني، مفضل بن سعد بن حسين، محاسن اصفهان، ترجمه حسين بن محمد بن ابي‏الرضا، چاپ عباس اقبال، تهران، 1328هـ.ش، شرکت سهامي چاپ، مقدمه کتاب
39-همان، ص75
40- همان، ص8 ـ9
41-براي تفصيل بيشتر رک: هنرفر، لطف‏اللّه‏، همان، ص324ـ 358
42-شاه سلطان‏حسين تاج خود را خود به محمود افغان هديه کرد
43-در اين خصوص فرمان‏هاي شاه‏طهماسب، شاه‏اسمعيل، شاه‏صفي و عباس اول و دوم در مورد موقوفات ارامنه قابل توجه است. رک: سپنتا، عبدالحسين، همان، ص381ـ390
44-براي نمونه در مسجدي در محله نوي اصفهان در کتيبه مسجد بدون اشاره به نام واقف آمده است »سعادتمندي از سلاله دودمان جناب مصطفوي اقدام و تعمير و بناي اين مسجد…«، همان، ص39
45-سپنتا، همان، ص343
46-براي ديدن نمونه‏هاي ديگر رک: همان، ص367ـ 368 و نيز در تاريخ عالم‏آراي عباسي اسکندربيک ترکمان، انتشارات اميرکبير، ج1، 1350هـ.ش، با شرکت کتابفروشي تاييد، ص760ـ 762
47-سپنتا، همان، ص338
48- گدار. آندره و…، آثار ايران، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، بنياد پژوهش‏هاي آستان قدس رضوي، 1368، ص208
49-ترکمان، اسکندربيک، تاريخ عالم‏آراي عباسي، اميرکبير، ج2، ص1110ـ1111
50-ترکمان، اسکندربيک، تاريخ عالم‏آراي عباسي، اميرکبير، ج2، ص760ـ 762
51-ترکمان، اسکندربيک، تاريخ عالم‏آراي عباسي، اميرکبير، ج2، ص760ـ 762
52-ترکمان، اسکندربيک، تاريخ عالم‏آراي عباسي، اميرکبير، ج2، ص760ـ 762
53-)سپنتا، همان، ص20
54-شاردن، سفرنامه شواليه شاردن، ترجمه حسين عريضي، اصفهان، ص174
55-مادام ديولافوا، سفرنامه، ترجمه و نگارش فره‏وشي، مترجم همايون، تهران، کتابفروشي خيام، 1332هـ.ش، ص172ـ174
56- پيش از اين به وجود چنين نهادهايي به صورتي محدودتر در پايان دوره ايلخاني اشاره شد
57-شاردن، سياحت‏نامه شاردن، ترجمه محمد عباسي، اميرکبير، 1345هـ.ش، ص170ـ171
58-شهابي، دکتر علي‏اکبر، تاريخچه وقف در اسلام، چاپخانه دانشگاه تهران، 1343هـ.ش، ص10ـ11، به نقل از تذکرة‏الملوک
59-شاردن، سفرنامه شاردن، ضميمه کتاب الاصفهان، ميرسيدعلي جناب، چاپ عباس نصر، امور فرهنگي شهرداري اصفهان، چ2، 1371هـ.ش، ص313ـ314. براي تحقيق بيشتر در مورد ساختار نهاد اوقاف در عصر صفوي رک: کمپفر، انگلبرت، سفرنامه، ترجمه کيکاوس جهانداري، تهران، خوارزمي، 1363هـ.ش، ص121 و سانسون، سفرنامه، ترجمه تقي تفضلي، تهران، انتشارات ابن‏سينا، 1346هـ.ش، ص38ـ62؛ تاورنيه، سفرنامه، ترجمه ابوتراب نوري، تصحيح دکتر حميد شيراني، چ2، 1336هـ.ش، کتابفروشي تأييد اصفهان، ص588 ـ589
60-براي نمونه شاه‏عباس در 1015هـ.ق کليه اموال را وقف کرد و شيخ بهايي وقف‏نامه مربوط را نوشته است و يا قرآني در موزه آستانه مقدسه حضرت معصومه وجود دارد که واقف از خاندان صفوي و علامه مجلسي به عنوان وکيل واقف، وقف‏نامه را گواهي کرده است
61-رک: سپنتا، همان، ص343 و شيخ جابري انصاري، همان، ص38ـ 39
62-شيخ جابري انصاري، همان، ص37ـ 39
63-شيخ جابري انصاري، همان، ص37ـ 39
64- شيخ جابري انصاري، همان، ص37ـ 39
65-شيخ جابري انصاري، همان، ص37ـ 39
66-سپنتا، ص340ـ343
67-شيخ جابري انصاري، همان، ص51 ـ52
68-وي از اينکه حاج ابراهيم بن حاجي حسن کرباسي از علماي بنام اصفهان در يکي از مجالس درس مراتب شفقت و دوستي حاجي محمدحسين خان صدر(علاف) را نسبت به خودش بيان داشته به ستوه آمده و آن سخن را به گفته خودش بي‏بُن و بي‏فرجام خوانده که شخصي با اين مقام علمي بر التفات ظالم و جابر مباهات کند!! و بر ميل و محبت اهل فسق و بدعت مفتخر باشد!! رک: شيرواني، حاج زين‏العابدين، حدائق‏السياحة، تهران، سازمان چاپ دانشگاه، 1348هـ.ش، ذيل واژه اصفهان، ص17
69-الاصفهاني، محمدمهدي بن محمدرضا، نصف جهان في تعريف الاصفهان، تصحيح و تحشيه دکتر منوچهر ستوده، تهران، اميرکبير، چ2، ص58 ـ59
70-همان، ص60
71-لوتي، پير، به سوي اصفهان، ترجمه بدرالدين کتابي، چ2، چاپخانه نقش جهان، ص194
72-لوتي، پير، به سوي اصفهان، ترجمه بدرالدين کتابي، چ2، چاپخانه نقش جهان، ص194
73-اسامي شماري از آثار خير در گنجينه آثار تاريخي اصفهان، ص855 به بعد آمده است
74-حاج ملازين‏العابدين شيرواني در 1193هـ.ق در شمّاخي از توابع شيروان آذربايجان شوروي به دنيا آمد. او از 1211هـ.ق به سياحت پرداخته و طي 28 سال سير و گردش خود به دليل صوفي منشي و طريقت‏خواهي متعصبانه‏اش گرفتار آزار و تبعيدهاي متعدد شد. از شاهان قاجار محمدشاه به او ارادت اظهار مي‏کرد. وي در 1253هـ.ق براي زيارت به خانه خدا رفته و همان‏جا فوت کرد. شيرواني حدائق‏السياحة را در ذيحجه سال 1242هـ.ق در شيراز به پايان برده است
75-شيرواني، همان، ص13ـ17
76-همان، مقدمه کتاب
77-همان، ص16
78-همان، ص16

منبع: ميراث جاويدان


معرفي سايت مرتبط با اين مقاله

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد