زندگى پر افتخار سلمان فارسى
پدر سلمان «بدخشان كاهن» (روحانى زرتشتى) بود و كار هميشگىاش هيزم نهادن بر شعله آتش. با اين كه سلمان در ميان خاندان و محيطى زرتشتى ديده به جهان گشود،
زندگى پر افتخار سلمان فارسى
سلمان كيست؟
حدود دويست و شانزده يا سيصد و شانزده سال قبل از هجرت، در روستاى «جى» (از روستاهاى اصفهان) فرزندى به دنيا آمد، كه نامش را «روزبه» گذاشتند و بعدها پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) او را «سلمان» ناميد.
پدر سلمان «بدخشان كاهن» (روحانى زرتشتى) بود و كار هميشگىاش هيزم نهادن بر شعله آتش. با اين كه سلمان در ميان خاندان و محيطى زرتشتى ديده به جهان گشود، ولى هرگز در برابر آتش سر فرود نياورد و به خداى يكتا اعتقاد يافت. سلمان در دوران كودكى مادرش را از دست داد و عمهاش سرپرستى او را به عهده گرفت.
سلمان، بعد از آن كه دريافت قرار است او را شش ماه با اعمال شاقه زندانى سازند و پس از آن اگر به آيين نياكانش ايمان نياورد اعدامش كنند، با همكارى عمهاش گريخت و روانه بيابان شد. در بيابان كاروانى ديد كه به سوى شام مىرفت; پس به مسافران پيوست و رهسپار سرزمين هاى ناشناخته گرديد.
سرانجام سلمان، در همان آغاز هجرت گمشدهاش را يافت و در حالى كه برده يك يهودى بود، در محضر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) مسلمان شد. (1)
آزادى و نامگذارى سلمان
پيامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه وآله) سلمان را به مبلغ چهل نهال خرما و چهل وقيه (هر وقيه معادل چهل درهم)، از مرد يهودى، خريد و آزادش ساخت و نام زيباى «سلمان» را بر او نهاد. (2) اين تغيير نام، بيانگر آن است كه:
1 – برخى از نامهاى عصر جاهليت، شايسته يك مسلمان نيست; 2 – واژه «سلمان» از سلامتى و تسليم گرفته شده است. انتخاب اين نام زيبا از سوى پيامبر(صلی الله علیه وآله) نشانه پاكى و سلامت روح سلمان است.
فضيلتهاى برجسته سلمان
سلمان، الگوى مسلمان كمالجو، وارسته و خودساخته است و ارزشهاى متعالى بسيارى در خويش گردآورده بود. بخشى از اين فضايل عبارت است از:
1 – نزديكى به رسول خدا(صلی الله علیه وآله)
سلمان، پس از پذيرفتن اسلام، چنان در راه ايمان و معرفت اسلامى پيش رفت كه نزد رسول خدا جايگاهى والا يافت و مورد ستايش معصومان(علیه السلام) قرار گرفت. بخشى از سخنان آن بزرگان در باره سلمان چنين است:
الف) در ماجراى جنگ خندق، كه در سال پنجم هجرى رخ داد و به پيشنهاد سلمان پيرامون شهر خندق كندند. هر گروهى مىخواستسلمان با آنها باشد; مهاجران مىگفتند: سلمان از ما است. انصار مىگفتند: او از ما است. پيامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: «سلمان منا اهل البيت» (3) ; سلمان از اهل بيت ما است.
عارف معروف، محىالدين بنعربى، با اين كه از علماى اهل تسنن است، در شرح اين سخن پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) مىگويد: پيوند سلمان به اهل بيت (عليهم السلام) در اين عبارت، بيانگر گواهى رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به مقام عالى، طهارت و سلامت نفس سلمان است; زيرا منظور از اين كه سلمان از اهل بيت (عليهم السلام) است، پيوند نسبى نيست; اين پيوند بر اساس صفات عالى انسانى است. (4)
ب) جابر نقل مىكند كه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود:
«همانا اشتياق بهشتبه سلمان بيش از اشتياق سلمان به بهشت است; و بهشتبه ديدار سلمان عاشقتر از ديدار سلمان به بهشت است.» (5)
ج) پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) فرمود:
«هر كه مىخواهد به مردى بنگرد كه خداوند قلبش را به ايمان درخشان كرده، به سلمان بنگرد.» (6)
د) آن بزرگوار هم چنين فرمود:
«سلمان از من است، كسى كه به او ستم كند به من ستم كرده است و كسى كه او را بيازارد مرا آزرده است.»
و) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«سلمان علم الاسم الاعظم» (7) ; سلمان اسم اعظم را مىدانست.
اين سخن بدان معناست كه سلمان از نظر عرفان، به مقامى رسيده بود كه حاصل اسم اعظم الهى بود. اگر كسى چنين لياقتى داشته باشد، دعايش به اجابت مىرسد و كرامات عظيمى از او سر مىزند.
2 – علم سلمان
پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) فرموده است: «اگر دين در ثريا بود، سلمان به آن دسترسى پيدا مىكرد.» (8)
وسعت و عمق آگاهيهاى سلمان به حدى بود كه براى هر كس قابل هضم نيست. امام صادق(علیه السلام) فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و على(علیه السلام) اسرارى را كه ديگران قدرت تحمل آن را نداشتند به سلمان مىگفتند و او را لايق نگهدارى علم مخزون و اسرار مىدانستند; از اينرو يكى از القاب سلمان، «محدث» است. (9)
سلمان داراى علم بلايا و منايا (حوادث آينده) بود و هم چنين از متولمان(قيافهشناسان) و محدثان به شمار مىرفت. جايگاه علمى سلمان چنان بود كه امام صادق(علیه السلام) در بارهاش فرمود: «در اسلام، مردى كه فقيهتر از همه مردم باشد، هم چون سلمان، آفريده نشده است.» (10)
پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) فرمود: «سلمان درياى علم است كه نمىتوان به عمق آن رسيد.» (11)
البته دانش سلمان، به معارف فكرى محدود نمىشد و آگاهي هاى فنى او نيز در حد بالايى بود. در جنگ خندق، طرح كندن خندق را سلمان خدمت پيامبر(صلی الله علیه وآله) پيشنهاد كرد و عملى شد. هم چنين در جنگ طائف، طرح ساختن «منجنيق» براى درهم كوبيدن قلعههاى مشركان از ابتكاراتى است كه به سلمان نسبت داده شده است.
بنابراين، سلمان حق دارد از مقام علمىاش چنين تعبير كند:
اى مردم! اگر من شما را از آن چه مىدانستم مطلع مىكردم، مىگفتيد، سلمان ديوانه است، يا به كسى كه سلمان را بكشد درود مىفرستاديد. (12)
3 – عبادت سلمان
آن چه به عبادت سلمان ارزش بيشترى مىدهد، علم و آگاهى اوست. چرا كه عبادت آگاهانه و پرستش از روى بصيرت از عبادت سطحى و ظاهرى ارزشمندتر است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: روزى پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) به ياران خود فرمود: كدام يك از شما تمام روزها را روزه مىدارد.
سلمان گفت: من، يا رسول الله.
پيامبر(صلی الله علیه وآله) پرسيد: كدام يك از شما تمام شبها را به عبادت مىگذراند؟
سلمان گفت: من، يا رسول الله.
حضرت پرسيد: آيا كسى از شما هست كه روزى يك بار قرآن را ختم كند؟
سلمان گفت: من يا رسول الله.
يكى از حاضران كه جوابهاى سلمان را خودستايى و فخرفروشى مىپنداشت، گفت: اكثر روزها ديدهام كه سلمان روزه نيست، بيشتر شب را هم مىخوابد و بيشتر روز را به سكوت مىگذراند، پس چگونه هميشه روزه است و هر شب براى نيايش با خدا بيدار مىماند و روزى يك بار قرآن را ختم مىكند؟!
پيامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: ساكتباش! تو را با همسان لقمان چه كار؟ اگر مىخواهى چگونگىاش را از خودش بپرس تا خبر دهد.
سلمان گفت: در ماه سه روز روزه مىگيرم و خداوند فرموده است: «هر كس عمل نيكى انجام دهد پاداش ده برابر دارد. از طرف ديگر، روز آخر شعبان را روزه گرفته و آن را به روزه ماه رمضان متصل مىكنم و هر كه چنين كند، پاداش روزه هميشه را دارد. از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنيدم كه فرمود: هر كس با طهارت بخوابد، در ثواب، چنان است كه تمام شب را عبادت كرده باشد. اما ختم قرآن، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: هر كس يك بار سوره «قل هوالله» را بخواند، پاداش يك سوم قرآن را دارد و هر كه دو بار بخواند، دو ثلث قرآن را خوانده است و هر كه سه بار بخواند، گويا قرآن را ختم كرده است. و نيز حضرت فرمود: يا على، هر كس تو را با زبان دوستبدارد يك سوم ايمانش كامل شده، هر كه با دل و زبان وستتبدارد، دو ثلث ايمان او كامل شده; و هر كه با دل و زبانش دوستتبدارد و با دست هم يارىات كند، تمام ايمان را به دست آورده است.» (13)
4 – زهد سلمان
آيات و روايات نشان مىدهد كه «زهد» به معناى حرام ساختن نعمتهاى الهى بر خود نيست. زهد به معناى عدم دلبستگى به امور مادى است. يكى از مواردى كه در تمام زواياى زندگى سلمان، از آغاز تا پايان عمر، ديده مىشود زهد، پارسايى و بىرغبتى او به دنياست.
سلمان، كه پيرو راستين پيامبر(صلی الله علیه وآله) و حضرت على(علیه السلام) بود، راه آنان را پيش گرفت و حتى وقتى فرماندار مدائن بود، سادهزيستى را رها نكرد. زهد و وارستگى سلمان از ايمان عميق او سرچشمه مىگرفت; زيرا هر كس ايمان قويتر داشته باشد، از جاذبههاى دنيوى آزادتر است. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «ايمان ده درجه دارد، مقداد در درجه هشتم و ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم ايمان است.» (14)
سلمان، خانه نداشت و هرگز دل به خانهسازى نمىداد. شخصى از او خواست تا برايش خانهاى بسازد ولى سلمان راضى نشد. سرانجام به سبب اصرار شخص نيكوكار اجازه داد برايش خانه بسازد، ولى سفارش كرد خانه چنان باشد كه هنگام ايستادن سر به سقف آن بخورد و هنگام خوابيدن پا به ديوار برسد. (15)
سلمان پارسا، حتى حقوق اندك سالانه (16) خود را هم به نيازمندان مىداد و بسيار اندك براى خود برمىداشت.
5 – دفاع از حريم ولايت
آن چه در زندگى سلمان، بسيار چشمگير و جالب است عدم بىتفاوتى اوست. او با هوشيارى و جديت كامل در صحنههاى مختلف حضور داشت و در پيروى از امامحق لحظهاى ترديد نكرد. او همواره، از هر فرصتى، براى گفتن حق بهره مىبرد و مسلمانان را به امامتحضرت على(علیه السلام) فرا مىخواند. آن بزرگوار پيوسته اين سخن رسول خدا را براى مردم تكرار مىكرد: «همانا على(علیه السلام) درى است كه خداوند گشوده است. هر كس در آن وارد شود، مؤمن است و هر كس كه از آن خارج گردد، كافر است.» (17) (بهترين فرد اين امت، على(علیه السلام) است.» (18)
بعد از رحلت جانسوز رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، غصب خلافت و مظلوميتحضرت على(علیه السلام)، سلمان در خطبهاى بسيار فصيح، كه مىتوان آن را «كوبنده و افشاگرانه» خواند، چنين گفت: «اى مردم! هر گاه فتنهها و آشوبها را هم چون پاره ظلمانى شب ديديد كه برجستگان در آن به هلاكت مىرسند، بر شما باد به آل محمد(صلی الله علیه وآله) چرا كه آنها راهنمايان به سوى بهشتند، و بر شما باد على(علیه السلام). اى مردم! ولايت را در ميان خود همانند سر قرار دهيد.»
يعنى اگر ولايت اهل بيت (عليهم السلام) را نداشته باشيد، مسلمان حقيقى نيستيد و دين شما سودى ندارد. (19)
ابنعباس سلمان را در خواب ديد و از او پرسيد: در بهشت، پس از ايمان به خدا و رسول، چه چيز برتر است؟ سلمان پاسخ داد: پس از ايمان به خدا و پيامبر، هيچ چيز با ارزشتر و برتر از دوستى و ولايت على بنابىطالب(علیه السلام) و پيرورى از او نيست. (20)
نقش سلمان در تشيع ايرانيان
يكى از كارهاى بسيار مهم سلمان، كه بخش اعظم زندگى او را فرا گرفته بود، تلاش پيگير او در معرفى اسلام ناب و تشيع راستين بعد از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) است. او در اين راستا در مدينه جهاد كرد و از هر فرصتى بهره برد. وقتى به مدائن آمد، همين عقيده را دنبال كرد و نقش بسيارى در تشيع ايرانيان داشت.
مىپرسند: با اين كه اسلام در عصر خلافتخليفه دوم وارد ايران شد، چرا اكثريت قاطع مردم ايران، شيعه حضرت على(علیه السلام) هستند؟
در پاسخ بايد گفت: عوامل متعددى سبب اين گرايش است. از نخستين عوامل اين گرايش، وجود سلمان در مدائن و رفت و آمد او به كوفه و حوالى آن و حتى اصفهان و … بود. سلمان پيامآور اسلام ناب، منادى تشيع و نويدبخش مذهب اهل بيت (عليهم السلام) بود و اكثر ايرانيان اين ندا و نويد را شنيدند و پذيرفتند. (21)
وفات
سلمان سرانجام، پس از عمرى طولانى و بابركت، در اواخر خلافت عثمان در سال 35ه .ق وفات يافت. (22) حضرت على(علیه السلام) پيكرش را غسل داد، كفن كرد و بر آن نماز گزارد. همراه آن حضرت، جعفر بنابىطالب و حضرت خضر، در حالى كه با هر يك از آن دو هفتاد صف از فرشتگان بودند بر پيكر سلمان نماز گزاردند. (23) بعضى از راويان چنين نقل كردهاند كه حضرت على(علیه السلام) بر كفن سلمان شعرى نوشت كه معناى آن چنين است:
«بر شخص كريم و بزرگوارى وارد شدم، بىآنكه توشه نيك و قلب پاك داشته باشم; ولى بردن توشه نزد شخص كريم و بزرگوار، زشتترين كار است.» (24)
مرقد شريف حضرت سلمان(س) در مدائن، در پنج فرسخى بغداد، نزديك تاق كسرى قرار دارد. در اين دنياى پرتلاطم و پرزرق و برق كه انسان را در گرداب گناه غرق مىكند، هر كس الگويى مىخواهد تا با سرمشق قرار دادن روش و كردارش كشتى وجودش را سالم به ساحل سعادت برساند; و زندگى سلمان فارسى براى ما ايرانيان الگويى شايسته است.
پي نوشت:
1- بحار، ج 22، ص366.
2- الدرجات الرفيعه، ص203.
3- مجمعالبيان، ج 2، ص427.
4- شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحديد، ج 18، ص36.
5- بحار، ج 22، ص 341.
6- احتجاج طبرسى، ج 1، ص 150.
7- اعيان الشيعه، ج7، ص287.
8- شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحديد، ج 18، ص36.
9- بحار، ج 22، ص 331.
10- تنقيح المقال، ج 2، ص47.
11- اختصاص شيخ مفيد، ص 222.
12- رجال كشى، ص 20.
13- بحارالانوار، ج 22، ص317.
14- همان، ص 341.
15- شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحديد، ص36.
16- حدود چهار تا شش هزار درهم.
17- كتاب سليم بنقيس، ص 251.
18- اعيان الشيعه، ج7، ص287.
19- بهجةالآمال، ج 4، ص 418.
20- بحارالانوار، ج 22، ص 341.
21- كتاب ايرانيان مسلمان در صدر اسلام، ص 201.
22- بحار، ج 22، ص 391 – 392.
23- همان، ص373.
24- طرائف الحقائ، ج 2، ص 5.
منبع: ماهنامه كوثر
/خ