زندگینامه حضرت فاطمه معصومه (س)
شهر مدینه چشم به راه تولد کودکی از خاندان پاک پیامبر بود. خانه امام کاظم (علیهالسلام) حال و هوای دیگری داشت. نجمه، همسر آن بزرگواربه امید تولد فرزندش روزشماری می کرد. شور و شادی درخانه امام موج می زد
شهر مدینه چشم به راه تولد کودکی از خاندان پاک پیامبر بود. خانه امام کاظم (علیهالسلام) حال و هوای دیگری داشت. نجمه، همسر آن بزرگواربه امید تولد فرزندش روزشماری می کرد. شور و شادی درخانه امام موج می زد.
سرانجام انتظار به پایان رسید ودراول ذی قعده سال 173 هجری قمری، خداوند دختری به امام هفتم حضرت امام کاظم (علیهالسلام) بخشید ونوزادی نورانی وخوش سیما در خانه با صفای امام، چشم به جهان گشود.
دل همه اهل خانه از تولد نوزاد جدید، غرق شادی شد.پس ازامام،شاید کسی به اندازه، نجمه همسرآن حضرت،خوش حال نبود؛ زیرا بعد ازگذشت25 سال این دومین فرزندی بود که پروردگار به او عنایت می کرد.25سال پیش درهمین ماه؛ نجمه پسری به دنیا آورد تا پس ازپدر، به امامت برسد.آری، درست درسال 148 هجری قمری بود که با تولد علی که بعدها به «رضا»شهرت یافت، نجمه،تولد نخستین فرزندش را جشن گرفت.اینک پس ازسال ها ،خداوند دختری به او و همسرش، امام کاظم(علیهالسلام) وخواهری به رضا عطاکرد.
امام کاظم (علیهالسلام) به سبب عشق و علاقه خاصی که به حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) داشت،نام نوزادش را «فاطمه» گذاشت که به خاطر سرشت پاک و پرهیزکاری اش، پس ازمدتی «معصومه» خوانده شد؛ چون مانند پدرگرامی اش از گناه و بدی دوربود.
«فاطمه»نامی بود که در میان اهل بیت، صدها خاطره تلخ وشیرین از دوران زندگانی حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را به یاد می آورد. آنان اگر برای یکی از فرزندانشان، نام«فاطمه»را بر می گزیدند،اورا گرامی می داشتند وبه او محبت می کردند.دختر نورسیده امام کاظم (علیهالسلام) هم از این سنت نیکوبی بهره نبود. امام کاظم(علیهالسلام) اورا بسیار دوست می داشت واز هیچ گونه اظهار لطف ومحبتی به او دریغ نمی کرد.
حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) زیر سایه پرمهر پدر ومادر عزیزش بزرگ شدوچیزهای تازه ای ازآن دو بزرگوار آموخت .اگر پدرفاطمه معصومه(سلام الله علیها)،امام شیعیان بود ودرپرهیزکاری نظیر نداشت، مادرش هم زنی پارسا وبا ایمان بود که احکام و عقاید اسلامی را در مکتب همسر امام صادق(علیهالسلام) فرا گرفته بود.او ازبرجسته ترین زنان آن روزگار به شمار می آمد. حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) از محضر پدروبرادر معصوم و مادر پارسا وعالمش بهره ها برد ودر دوره نوجوانی با بسیاری از دانش های اسلامی آشنا بود.
روزی گروهی از شیعیان به مدینه آمدند تا پرسش های دینی خود را به امام کاظم(علیهالسلام) عرضه کنند وبا پاسخ های درست،به شهر خود بازگردند.آن روز امام درسفربود وحضرت رضا (علیهالسلام) نیز در مدینه حضور نداشت. شیعیان از اینکه پرسش هایشان بی پاسخ ماند، بسیار ناراحت شدندوبه ناچار راه بازگشت درپیش گرفتند.
وقتی فاطمه معصومه (سلام الله علیها) ازاندوه مسافران آگاهی یافت، پرسش هایشان راکه به صورت نامه ای تهیه شده بود، گرفت وبه همه آنها پاسخ داد.شیعیان بسیارخوش حال شدند.می خواستند مدینه را به قصد سرزمین خویش ترک کنند که در بیرون مدینه با امام کاظم(علیهالسلام) روبه رو شدند. آنان پاسخ های فاطمه معصومه را دراختیار امام گذاشتند. وقتی امام پاسخ های دختر گرامی اش را خواند،با جمله ای کوتاه، شاگرد مکتبش را این گونه ستود:«پدرش به فدایش».
حاکمان آن دوران،فرزندان پیامبررا بسیار اذیت می کردند.امام کاظم(علیهالسلام) بیش از دیگران از دست شاهان هم عصرخود، آزار دید. ناراحتی ها و رنج های امام ، دل پاک فاطمه معصومه (سلام الله علیها) را به درد می آورد. واورا غمگین می کرد. تنها وجود برادر دل سوز وفداکارش، حضرت رضا(علیهالسلام) بود که به وی ودیگرافراد خانواده آرامش می داد.
هنگام که فاطمه معصومه(سلام الله علیها) به دنیا آمد، سه سال ازخلافت «هارون» می گذشت. هارون در ستمگری و چپاول بیت المال، گوی سبقت را از حاکمان پیش ازخود ربوده بود.او حاکمی دنیا پرست بود. امام کاظم(علیهالسلام) نمی توانست دربرابر ستم هارون به شیعیان وخیانت اوبه اسلام و امت اسلامی سکوت کند.ازاین رو،با شیوه های گوناگون با حکومت او مبارزه می کرد.
هارون نیزبا آگاهی از سرسختی آل علی(علیهالسلام)، به ویژه امام کاظم (علیهالسلام) درراه مبارزه با طاغوت،بیشترین تلاش را برای سرکوب آنان به کار می برد. او پول های زیادی به شاعران می داد تا برضد فرزندان پیامبر شعربسرایند. وبه آنان ناسزا بگویند. همچنین اوعلویان رازندانی وتبعید می کردوگروهی را نیز پس ازشکنجه بسیاری به شهادت می رساند.اوبعدازمحکم کردن پایه های حکومت وقدرت خود،امام کاظم(علیهالسلام) رادستگیر وزندانی کرد.
برای همین،فاطمه معصومه(سلام الله علیها) درسال های آخرزندگی پدر،از دیدار آن حضرت و بهره مندی ازوجود آن بزرگوار محروم شد.
پس از شهادت امام کاظم(علیهالسلام)،حضرت رضا(علیهالسلام)به امامت رسید. درآن هنگام، امام رضا(علیهالسلام) 35 سال داشت.ایشان افزون بررهبری امت اسلامی ،تنها وصی امام کاظم(علیهالسلام) بود که به فرمان پدرمسئولیت سرپرستی فرزندان حضرت را به عهده داشت.
فشار و خفقان حکومت هارون همچنان ادامه داشت. امام رضا(علیهالسلام) بدون هیچ واهمه ای به انجام وظایف الهی خود مشغول بود ودرراه گسترش حق و حقیقت، لحظه ای آرام نمی گرفت.
هارون درسال 193 هجری قمری، پس از یک دوره بیماری طولانی مردو مسلمانان، ازشریکی دیگرازخلفای ستم کارعباسی رهایی یافتند.
پس ازهارون، پسرش،امین به خلافت رسید که چهارسال حکومت کرد. میان امین وبرادرش،مأمون برسرخلافت درگیری های خونینی رخ داد که نتیجه آن، کشته شدن امین در سال 198هجری قمری بود.
امام رضا(علیهالسلام) درطول درگیری های این دو برادر وسرگرم بودن آنان به جنگ،با آسودگی، به راهنمایی وتربیت پیروان خود
پرداخت وازفرصت به دست آمده، بهره برد.
پس ازامین،مأمون به خلافت رسید.اوبا حیله گری به تقویت پایه های حکومت خود پرداخت.با توجه به گستردگی کشور اسلامی و وجود مخالفان سرسخت،مأمون برای حفظ تاج وتختش ،شیعیان را با خود همراه کرد؛ زیرا اگر شیعیان به صف دشمنان او می پیوستند،کار دشوار می شد. وی برای فریب شیعیان تصمیم گرفت امام رضا(علیهالسلام) را جانشین خود کند. روشن بود که اگرامام ، پیشنهاد خلیفه را می پذیرفت، شیعیان با حکومتی که امامشان ولی عهد آن بود،مخالفت نمی کردند.میان مأمون وامام رضا(علیهالسلام) نامه های فراوانی رد و بدل شد.حضرت ولایتعهدی را قبول نمی کرد. وخلیفه همچنان اصرار می ورزید.
مأمون دست بردار نبود.او برای رسیدن به هدف خود در سال 200 هجری قمری، شخصی به نام رجا بن ابی ضحاک را راهی مدینه کرد تا امام (علیهالسلام) را از آنجا به «مرو»بیاورد که مرکز حکومتش بود.
امام رضا(علیهالسلام) ،به ناچار مدینه رابه قصد مرو ترک کرد.
با رفتن امام رضا(علیهالسلام) لحظه ای شیرین زندگی فاطمه معصومه(سلام الله علیها) هم پایان پذیرفت.او پس از شهادت پدر،به سایه پرمهربرادرش، دلخوش بود وسفرتحمیلی امام ودوری ازآن عزیز، برایش بسیار دشواربود .
یک سال از سفرامام رضا(علیهالسلام) به مرو گذشت. خاندان پیامبر در مدینه از دیدارآن عزیز محروم بودند و چیزی جز زیارت سیمای نورانی حضرت ،دل غم دیده آنان را آرام نمی کرد.
فاطمه معصومه(سلام الله علیها) نیز کاسه صبرش لبریزشده بود ومانند خواهران و برادران خود از دوری برادر بزرگوارش، امام رضا(علیهالسلام) بی تابی می کرد.می گویند در همان روزها،امام رضا(علیهالسلام) نامه ای به معصومه(سلام الله علیها) نوشت.ازمحتوای آن نامه اطلاعی دردست نیست، ولی هرچه بود، شوق دیدارامام رضا(علیهالسلام) رادردل نزدیکان ایشان بیشتر کرد.فاطمه معصومه(سلام الله علیها) وگروهی از برادران و برادرزادگان امام تصمیم گرفتند به مرو بروند و به محضر امام (علیهالسلام) شرف یاب شوند.
کاروان عشاقان امام رضا(علیهالسلام) پیش می رفت وجزبرای نماز وغذا واستراحت، لحظه ای از حرکت باز نمی ایستاد. این کاروان، تپه ها، کویرها و ریگ زارهای حجاز را یکی پس از دیگری پشت سرمی گذاشت واز مدینه دورودورتر می شد.
رنج سفر،فاطمه معصومه(سلام الله علیها) را بسیار آزارمی داد.برای بانوی جوانی مانند او، پیمودن این مسیرطولانی،دشوار وطاقت فرسا بود. با این همه، دیدار برادرآن قدر برایش ارزش داشت که حاضربود حتی صدها برابراین سختی را هم تحمل کند.
مرحله دشوارسفرپایان یافت وکاروانیان به سرزمین ایران رسیدند. آنان روزهایی را نیز درخاک ایران به سفر خودادامه دادند و شهرها وروستاهای آن را پشت سر گذاشتند. سرانجام کاروان به شهر ساوه رسید. در آنجا بود که فاطمه معصومه (سلام الله علیها) بیمارشدودیگرنتوانست به سفرادامه بدهد.
آیا خواهرامام رضا(علیهالسلام) می توانست با چنین حالی، به دیدار برادر عزیزش در«مرو»برود؟ آیا می توانست باز بر مرکب بنشیند وسفرخود رابا دیدارامام رضا(علیهالسلام) تمام کند؟این پرسش ها، دختر امام کاظم(علیهالسلام) را سخت نگران کرده بود .به هرحال، وقتی آن بانو،حال و روز خود را چنین دید، تصمیم گرفت به قم برود.
قم آن روزگار،پناهگاه ارادت مندان خاندان پیامبر بودوگروهی از عاشقان ودوستان اهل بیت(علیهالسلام) درآن زندگی می کردند. خبرآمدن حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) به ساوه و بیماری آن بانوی بزرگوار به قم رسید .اهالی شهر تصمیم گرفتند نزد آن بزرگوار بروند وازایشان تقاضا کنند مدتی درقم بمانند.
موسی بن خزرج، به نمایندگی مردم «قم»، نزد دخترگرامی امام کاظم رفت ودرخواست اهالی شهررابا آن حضرت در میان گذاشت. حضرت معصومه(سلام الله علیها) درخواست آنان را پذیرفت وکاروان به سمت قم حرکت کرد.
حضرت معصومه(سلام الله علیها) وهمراهان آن بزرگوار، در 23ربیع الاول سال 201 هجری قمری، وارد قم شدو مورداستقبال گرم اهالی شهر قرارگرفت. مردم از ورود دختر امام کاظم(علیهالسلام) به شهرخود، بسیار خوش حال شدند.موسی بن خزرج،مأمور پذیرایی ازحضرت فاطمه معصومه و همراهانش شد.اومرد ثروت مندی بود وخانه بزرگی در اختیارداشت.از این رو، با کمال میل، مسئولیت پذیرایی از میهمانان را به عهده گرفت.
حضرت معصومه(سلام الله علیها) درخانه موسی بن خزرج، عبادتگاهی برای خود آماده کرد تا در آنجا با خدای بزرگ راز ونیاز کند. این عبادتگاه هنوز هم هست و«بیت النور»نام گرفته است.
بیماری دختر گرامی امام کاظم (علیهالسلام)،همراهان ایشان و اهالی قم را سخت ناراحت کرده بود. آنان از هیچ کوششی برای مداوای میهمان عزیزخویش کوتاهی نمی کردند، ولی حال اوروز به روز بدتر می شد. سرانجام زائرخسته امام رضا (علیهالسلام) ،دردهم ربیع الثانی 201 هجری قمری، چشم از جهان فروبست.
منبع:نشریه قاصدک،شماره 48
/ج
سرانجام انتظار به پایان رسید ودراول ذی قعده سال 173 هجری قمری، خداوند دختری به امام هفتم حضرت امام کاظم (علیهالسلام) بخشید ونوزادی نورانی وخوش سیما در خانه با صفای امام، چشم به جهان گشود.
دل همه اهل خانه از تولد نوزاد جدید، غرق شادی شد.پس ازامام،شاید کسی به اندازه، نجمه همسرآن حضرت،خوش حال نبود؛ زیرا بعد ازگذشت25 سال این دومین فرزندی بود که پروردگار به او عنایت می کرد.25سال پیش درهمین ماه؛ نجمه پسری به دنیا آورد تا پس ازپدر، به امامت برسد.آری، درست درسال 148 هجری قمری بود که با تولد علی که بعدها به «رضا»شهرت یافت، نجمه،تولد نخستین فرزندش را جشن گرفت.اینک پس ازسال ها ،خداوند دختری به او و همسرش، امام کاظم(علیهالسلام) وخواهری به رضا عطاکرد.
امام کاظم (علیهالسلام) به سبب عشق و علاقه خاصی که به حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) داشت،نام نوزادش را «فاطمه» گذاشت که به خاطر سرشت پاک و پرهیزکاری اش، پس ازمدتی «معصومه» خوانده شد؛ چون مانند پدرگرامی اش از گناه و بدی دوربود.
«فاطمه»نامی بود که در میان اهل بیت، صدها خاطره تلخ وشیرین از دوران زندگانی حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را به یاد می آورد. آنان اگر برای یکی از فرزندانشان، نام«فاطمه»را بر می گزیدند،اورا گرامی می داشتند وبه او محبت می کردند.دختر نورسیده امام کاظم (علیهالسلام) هم از این سنت نیکوبی بهره نبود. امام کاظم(علیهالسلام) اورا بسیار دوست می داشت واز هیچ گونه اظهار لطف ومحبتی به او دریغ نمی کرد.
حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) زیر سایه پرمهر پدر ومادر عزیزش بزرگ شدوچیزهای تازه ای ازآن دو بزرگوار آموخت .اگر پدرفاطمه معصومه(سلام الله علیها)،امام شیعیان بود ودرپرهیزکاری نظیر نداشت، مادرش هم زنی پارسا وبا ایمان بود که احکام و عقاید اسلامی را در مکتب همسر امام صادق(علیهالسلام) فرا گرفته بود.او ازبرجسته ترین زنان آن روزگار به شمار می آمد. حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) از محضر پدروبرادر معصوم و مادر پارسا وعالمش بهره ها برد ودر دوره نوجوانی با بسیاری از دانش های اسلامی آشنا بود.
روزی گروهی از شیعیان به مدینه آمدند تا پرسش های دینی خود را به امام کاظم(علیهالسلام) عرضه کنند وبا پاسخ های درست،به شهر خود بازگردند.آن روز امام درسفربود وحضرت رضا (علیهالسلام) نیز در مدینه حضور نداشت. شیعیان از اینکه پرسش هایشان بی پاسخ ماند، بسیار ناراحت شدندوبه ناچار راه بازگشت درپیش گرفتند.
وقتی فاطمه معصومه (سلام الله علیها) ازاندوه مسافران آگاهی یافت، پرسش هایشان راکه به صورت نامه ای تهیه شده بود، گرفت وبه همه آنها پاسخ داد.شیعیان بسیارخوش حال شدند.می خواستند مدینه را به قصد سرزمین خویش ترک کنند که در بیرون مدینه با امام کاظم(علیهالسلام) روبه رو شدند. آنان پاسخ های فاطمه معصومه را دراختیار امام گذاشتند. وقتی امام پاسخ های دختر گرامی اش را خواند،با جمله ای کوتاه، شاگرد مکتبش را این گونه ستود:«پدرش به فدایش».
حاکمان آن دوران،فرزندان پیامبررا بسیار اذیت می کردند.امام کاظم(علیهالسلام) بیش از دیگران از دست شاهان هم عصرخود، آزار دید. ناراحتی ها و رنج های امام ، دل پاک فاطمه معصومه (سلام الله علیها) را به درد می آورد. واورا غمگین می کرد. تنها وجود برادر دل سوز وفداکارش، حضرت رضا(علیهالسلام) بود که به وی ودیگرافراد خانواده آرامش می داد.
هنگام که فاطمه معصومه(سلام الله علیها) به دنیا آمد، سه سال ازخلافت «هارون» می گذشت. هارون در ستمگری و چپاول بیت المال، گوی سبقت را از حاکمان پیش ازخود ربوده بود.او حاکمی دنیا پرست بود. امام کاظم(علیهالسلام) نمی توانست دربرابر ستم هارون به شیعیان وخیانت اوبه اسلام و امت اسلامی سکوت کند.ازاین رو،با شیوه های گوناگون با حکومت او مبارزه می کرد.
هارون نیزبا آگاهی از سرسختی آل علی(علیهالسلام)، به ویژه امام کاظم (علیهالسلام) درراه مبارزه با طاغوت،بیشترین تلاش را برای سرکوب آنان به کار می برد. او پول های زیادی به شاعران می داد تا برضد فرزندان پیامبر شعربسرایند. وبه آنان ناسزا بگویند. همچنین اوعلویان رازندانی وتبعید می کردوگروهی را نیز پس ازشکنجه بسیاری به شهادت می رساند.اوبعدازمحکم کردن پایه های حکومت وقدرت خود،امام کاظم(علیهالسلام) رادستگیر وزندانی کرد.
برای همین،فاطمه معصومه(سلام الله علیها) درسال های آخرزندگی پدر،از دیدار آن حضرت و بهره مندی ازوجود آن بزرگوار محروم شد.
پس از شهادت امام کاظم(علیهالسلام)،حضرت رضا(علیهالسلام)به امامت رسید. درآن هنگام، امام رضا(علیهالسلام) 35 سال داشت.ایشان افزون بررهبری امت اسلامی ،تنها وصی امام کاظم(علیهالسلام) بود که به فرمان پدرمسئولیت سرپرستی فرزندان حضرت را به عهده داشت.
فشار و خفقان حکومت هارون همچنان ادامه داشت. امام رضا(علیهالسلام) بدون هیچ واهمه ای به انجام وظایف الهی خود مشغول بود ودرراه گسترش حق و حقیقت، لحظه ای آرام نمی گرفت.
هارون درسال 193 هجری قمری، پس از یک دوره بیماری طولانی مردو مسلمانان، ازشریکی دیگرازخلفای ستم کارعباسی رهایی یافتند.
پس ازهارون، پسرش،امین به خلافت رسید که چهارسال حکومت کرد. میان امین وبرادرش،مأمون برسرخلافت درگیری های خونینی رخ داد که نتیجه آن، کشته شدن امین در سال 198هجری قمری بود.
امام رضا(علیهالسلام) درطول درگیری های این دو برادر وسرگرم بودن آنان به جنگ،با آسودگی، به راهنمایی وتربیت پیروان خود
پرداخت وازفرصت به دست آمده، بهره برد.
پس ازامین،مأمون به خلافت رسید.اوبا حیله گری به تقویت پایه های حکومت خود پرداخت.با توجه به گستردگی کشور اسلامی و وجود مخالفان سرسخت،مأمون برای حفظ تاج وتختش ،شیعیان را با خود همراه کرد؛ زیرا اگر شیعیان به صف دشمنان او می پیوستند،کار دشوار می شد. وی برای فریب شیعیان تصمیم گرفت امام رضا(علیهالسلام) را جانشین خود کند. روشن بود که اگرامام ، پیشنهاد خلیفه را می پذیرفت، شیعیان با حکومتی که امامشان ولی عهد آن بود،مخالفت نمی کردند.میان مأمون وامام رضا(علیهالسلام) نامه های فراوانی رد و بدل شد.حضرت ولایتعهدی را قبول نمی کرد. وخلیفه همچنان اصرار می ورزید.
مأمون دست بردار نبود.او برای رسیدن به هدف خود در سال 200 هجری قمری، شخصی به نام رجا بن ابی ضحاک را راهی مدینه کرد تا امام (علیهالسلام) را از آنجا به «مرو»بیاورد که مرکز حکومتش بود.
امام رضا(علیهالسلام) ،به ناچار مدینه رابه قصد مرو ترک کرد.
با رفتن امام رضا(علیهالسلام) لحظه ای شیرین زندگی فاطمه معصومه(سلام الله علیها) هم پایان پذیرفت.او پس از شهادت پدر،به سایه پرمهربرادرش، دلخوش بود وسفرتحمیلی امام ودوری ازآن عزیز، برایش بسیار دشواربود .
یک سال از سفرامام رضا(علیهالسلام) به مرو گذشت. خاندان پیامبر در مدینه از دیدارآن عزیز محروم بودند و چیزی جز زیارت سیمای نورانی حضرت ،دل غم دیده آنان را آرام نمی کرد.
فاطمه معصومه(سلام الله علیها) نیز کاسه صبرش لبریزشده بود ومانند خواهران و برادران خود از دوری برادر بزرگوارش، امام رضا(علیهالسلام) بی تابی می کرد.می گویند در همان روزها،امام رضا(علیهالسلام) نامه ای به معصومه(سلام الله علیها) نوشت.ازمحتوای آن نامه اطلاعی دردست نیست، ولی هرچه بود، شوق دیدارامام رضا(علیهالسلام) رادردل نزدیکان ایشان بیشتر کرد.فاطمه معصومه(سلام الله علیها) وگروهی از برادران و برادرزادگان امام تصمیم گرفتند به مرو بروند و به محضر امام (علیهالسلام) شرف یاب شوند.
کاروان عشاقان امام رضا(علیهالسلام) پیش می رفت وجزبرای نماز وغذا واستراحت، لحظه ای از حرکت باز نمی ایستاد. این کاروان، تپه ها، کویرها و ریگ زارهای حجاز را یکی پس از دیگری پشت سرمی گذاشت واز مدینه دورودورتر می شد.
رنج سفر،فاطمه معصومه(سلام الله علیها) را بسیار آزارمی داد.برای بانوی جوانی مانند او، پیمودن این مسیرطولانی،دشوار وطاقت فرسا بود. با این همه، دیدار برادرآن قدر برایش ارزش داشت که حاضربود حتی صدها برابراین سختی را هم تحمل کند.
مرحله دشوارسفرپایان یافت وکاروانیان به سرزمین ایران رسیدند. آنان روزهایی را نیز درخاک ایران به سفر خودادامه دادند و شهرها وروستاهای آن را پشت سر گذاشتند. سرانجام کاروان به شهر ساوه رسید. در آنجا بود که فاطمه معصومه (سلام الله علیها) بیمارشدودیگرنتوانست به سفرادامه بدهد.
آیا خواهرامام رضا(علیهالسلام) می توانست با چنین حالی، به دیدار برادر عزیزش در«مرو»برود؟ آیا می توانست باز بر مرکب بنشیند وسفرخود رابا دیدارامام رضا(علیهالسلام) تمام کند؟این پرسش ها، دختر امام کاظم(علیهالسلام) را سخت نگران کرده بود .به هرحال، وقتی آن بانو،حال و روز خود را چنین دید، تصمیم گرفت به قم برود.
قم آن روزگار،پناهگاه ارادت مندان خاندان پیامبر بودوگروهی از عاشقان ودوستان اهل بیت(علیهالسلام) درآن زندگی می کردند. خبرآمدن حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) به ساوه و بیماری آن بانوی بزرگوار به قم رسید .اهالی شهر تصمیم گرفتند نزد آن بزرگوار بروند وازایشان تقاضا کنند مدتی درقم بمانند.
موسی بن خزرج، به نمایندگی مردم «قم»، نزد دخترگرامی امام کاظم رفت ودرخواست اهالی شهررابا آن حضرت در میان گذاشت. حضرت معصومه(سلام الله علیها) درخواست آنان را پذیرفت وکاروان به سمت قم حرکت کرد.
حضرت معصومه(سلام الله علیها) وهمراهان آن بزرگوار، در 23ربیع الاول سال 201 هجری قمری، وارد قم شدو مورداستقبال گرم اهالی شهر قرارگرفت. مردم از ورود دختر امام کاظم(علیهالسلام) به شهرخود، بسیار خوش حال شدند.موسی بن خزرج،مأمور پذیرایی ازحضرت فاطمه معصومه و همراهانش شد.اومرد ثروت مندی بود وخانه بزرگی در اختیارداشت.از این رو، با کمال میل، مسئولیت پذیرایی از میهمانان را به عهده گرفت.
حضرت معصومه(سلام الله علیها) درخانه موسی بن خزرج، عبادتگاهی برای خود آماده کرد تا در آنجا با خدای بزرگ راز ونیاز کند. این عبادتگاه هنوز هم هست و«بیت النور»نام گرفته است.
بیماری دختر گرامی امام کاظم (علیهالسلام)،همراهان ایشان و اهالی قم را سخت ناراحت کرده بود. آنان از هیچ کوششی برای مداوای میهمان عزیزخویش کوتاهی نمی کردند، ولی حال اوروز به روز بدتر می شد. سرانجام زائرخسته امام رضا (علیهالسلام) ،دردهم ربیع الثانی 201 هجری قمری، چشم از جهان فروبست.
منبع:نشریه قاصدک،شماره 48
/ج