خانه » همه » مذهبی » زندگی‌نامه قنبر، غلام امام علی(ع) را بیان بفرمایید.

زندگی‌نامه قنبر، غلام امام علی(ع) را بیان بفرمایید.

پاسخ اجمالی

قنبر با کنیه‌ی ابوهمدان یکی از شخصیت‌های برجسته شیعی بود.[1] ایشان مدت زیادی را به عنوان غلام در کنار امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) سپری کرد.

اطلاعاتی از دودمان و دوران زندگی وی قبل از همراهی‌اش با آن‌‌حضرات(ع) در دسترس نیست، اما در منابع روایی و تاریخی، گزارش‌های پراکنده‌ای درباره شخصیت و زندگی او بعد از این دوران وجود دارد:

  1. دوران امام علی(ع)

با وجود این‌که قنبر خدمت‌کار امام علی(ع) بود، اما با توجه به عظمت و بزرگی که در وجودش بود، نقشی برجسته و فراتر از یک غلام را ایفا می‌کرد.

همراهی با امام(ع) در دفن سلمان فارسی

جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: امام علی(ع) بعد از اقامه‌ی نماز صبح، خبر وفات سلمان فارسی را به ما رساند، سپس بعد از پوشیدن لباس‌ها و به همراه‌داشتن وسایل پیامبر(ص) خطاب به قنبر گفت: از یک تا ده بشمار (و یا ده گام بردار). قنبر گفت: بعد از اطاعت امر امام ناگهان دیدم که (با طی مسافت بیش از هزار کیلومتر) جلوی خانه‌ی سلمان هستم.[2]

همراهی با امام در این مسافرت اعجازآمیز نشان از قدرت روحی قنبر دارد.

محافظت از امام علی(ع)

امام صادق‌(ع) فرمود: قنبر عاشق امام على(ع) بود و هرگاه امام على(ع) به جایی می‌رفت، قنبر نیز شمشیر برداشته و به دنبال حضرتشان راه می‌افتاد. امام شبی او را در چنین وضعیتی دید و دلیلش را از او پرسید. قنبر گفت: به دنبالت راه می‌افتم؛ زیرا خودتان وضعیت مردم را می‌دانید و من هم به همین دلیل نگران شما هستم! امام فرمود: نگهبان من در مقابل آسمانیان هستی و یا ساکنان زمین؟! قنبر پاسخ داد: از زمینیان! امام فرمود: اهل زمین جز با اجازه خدا نمی‌توانند به من ضررى برسانند. برگرد! قنبر نیز برگشت.[3]

توصیف قنبر از امام علی(ع)

روزی از قنبر پرسیدند که ویژگی‌های امام علی(ع) را بیان کن. او نیز با نثر مسجع زیبا و نسبتا طولانی – که نشان از معرفت و عشق و ارادت خاص وی به حضرتشان دارد – به توصیف آن‌جناب پرداخت:

«أنا مولی من ضرب بسیفین و طعن برمحین و صلّی القبلتین و بایع البیعتین و …»؛

مولاى من آن‌کسى است که با دو شمشیر جنگ کرد، با دو نیزه دشمن را می‌زد، به دو قبله نماز خواند، دو مرتبه با رسول خدا(ص) بیعت کرد، دو مرتبه هجرت کرد، و لحظه‌ای کافر نشد. من غلام صالح‏ترین مؤمنان و وارث پیامبران و بهترین اوصیا و بزرگ‌ترین مسلمانان و امیرمؤمنان و نور مجاهدان در راه خدا و رئیس گریه‏کنندگان (از خوف خدا) و زینت عابدان … و پدر حسن و حسین دو سبط پیامبر(ص) و سوگند به خدا(غلام) امیر حقیقی و واقعی مؤمنان على بن ابی‌طالب(ع) هستم که درودهای پاکیزه و برکت‌های ارزش‌مند از جانب خدا نثار او باد»‏.[4]

دفاع امام(ع) از قنبر

شخصی به نام عبدالله بن قفل بعد از جنگ جمل زره طلحه را از بیت‌المال دزدید و امام علی(ع) او را در مسجد کوفه دید و این سرقت را به او یادآور شد. او هم درخواست کرد تا با هم نزد قاضی بروند. شریح قاضی از امام خواست تا شاهد بیاور. امام نیز فرزندش امام حسن(ع) را به عنوان شاهد معرفی کرد و قاضی شاهد دیگری خواست. امام(ع) نیز قنبر را به عنوان شاهد دوم معرفی نمود، اما شریح گفت که شهادت غلام پذیرفته نمی‌شود و ادعای امام را نپذیرفت! بعد از مقداری گفت‌وگو امام(ع) خشمناک شد و فرمود: شهادت بنده اگر عادل باشد اشکال ندارد.[5]

هم‌چنین روزی مارگزیده‌ای خدمت امام علی(ع) رسید و حضرتشان به او فرمود که این مارگزیدگی ناشی از مشکلی است که برای قنبر به وجود آوردی بدین ترتیب که در برابر فردی یاغی و سرکش، احترام زیادی به او گذاشته و ستایش فراوانی از وی نمودی و از همین‌رو آن فرد یاغی عصبانی شده و به ضرب و شتم و تهدید قنبر پرداخت. سپس به فرد مارگزیده سفارش فرمود که از این کارش استغفار نموده و با چنین ستایش‌هایی در برابر کینه‌توزان، اسباب مشکل و دردسر را برای دوستان ایجاد نکند. هم‌چنین فرمود که رفتار پیامبر(ص) با من نیز همین‌گونه بود و با آن‌که بیشترین علاقه قلبی‌اش به من بود، اما گاه به دیگران، احترام بیشتری می‌گذاشت.[6]

مقدم کردن قنبر در امور دنیوی توسط امام(ع) بر خود

روزی امام علی(ع) به بازار پارچه‌فروشان رفت، دو لباس خرید که قیمت یکى سه درهم و دیگرى دو درهم بود. به قنبر فرمود: آن لباس سه درهمى را بگیر، اما قنبر گفت: شما به این لباس سزاوارترید؛ زیرا براى خطبه بالاى منبر می‌روید. امام(ع) فرمود: اى قنبر تو جوانى و شور جوانى دارى، و من از پروردگارم شرم دارم که خودم را بر تو برترى دهم؛ زیرا شنیدم رسول خدا(ص) فرمود: از آنچه خود می‌پوشید، به آنان بپوشانید و از آنچه خود می‌خورید و به آنها بخورانید.[7]

این گزارش حاکی از آن است که قنبر در اواخر عمر امام علی(ع) در سن و سال جوانی بود.

پرچم‌داری در جنگ صفین

موضوع دیگری که نشان از جایگاه قنبر و اعتماد امام علی (ع) به وی دارد، آن است که حضرتشان در جنگ صفین پرچم بخشی از سپاه خود را به قنبر داد. به دنبال آن،‌ عمروعاص با سرودن اشعاری در صدد به سخره‌گرفتن این کار امام بود، اما هنگامی که امام اشعار او را شنید، با شعرهای دیگری پاسخ او را داد و به دنبال آن بود که معاویه به عمرو گفت: به نظرم علی پاسخ محکمی به تو داده است![8]

هم‌چنین گزارش شده است که امام(ع) در سروده‌ای دیگر فرمود:

در برابر فردی (عمرو عاص)که به امید پیروزی و دریافت حکم استانداری مصر، دینش را به دنیایش فروخت، من لباسم را محکم بسته و قنبر را صدا می‌زنم و از او می‌خواهم که پرچم را به دست گیرد و … . [9]

پرچم‌داری در جنگ صفین

امام(ع) برخی از امور حکومتی مانند اجرای حدود را به قنبر واگذار می‌کرد. به عنوان نمونه ایشان را مأمور مجازات افرادی نمود که در مورد حضرتشان غلو کرده و ایشان را خدا می‌پنداشتند. [10]

ارتقای تربیت دینی قنبر در کنار امام علی(ع)

رابطه‌ی امام(ع) با قنبر تنها رابطه غلام با صاحبش نبود، بلکه همواره در ارتقای تربیت دینی و اخلاقی او نیز می‌کوشید.

به عنوان نمونه، روزی امام(ع) مشاهده کرد که مردى به قنبر فحاشی کرد و قنبر هم خواست با همان شیوه، پاسخش را بدهد. حضرتشان فرمود: دست نگهدار! ای قنبر! به فحش‌های او اهمیتی نده و به همین حالت خوار رهایش کن تا خداوند را خشنود ساخته، و شیطان را به خشم آورى و دشمنت را با این صبرت شکنجه دهى. سوگند به آن‌کس که دانه را شکافت و جانداران را آفرید، هیچ مؤمنی با عملی مانند بردبارى، خدایش را خرسند نساخت، و با چیزى مانند سکوت، شیطان را به خشم نیاورد، و هیچ شکنجه‌ای برای احمق، دردناک‌تر از سکوت در برابر او نیست![11]

از طرفی دیگر، با توجه به این‌که وابستگی قنبر به امام(ع) برای همگان واضح بود، اما آن‌حضرت کمترین اشتباه وی را نادیده نمی‌گرفت. در همین راستا امام باقر(ع) فرمود: «امام علی(ع) به قنبر دستور داد مردى را حد بزند. قنبر اشتباها سه تازیانه بیشتر به او حد زد. امام(ع) سه تازیانه زیادى را از او قصاص نمود».[12]

هم‌چنین راوی گفت: همراه قنبر نزد امام على(ع) رفتم. قنبر برای امام(ع) کیسه‌هایی پر از ظرف‌های طلا و نقره آورد و گفت: شما همه چیز را بین مردم تقسیم کردید و چیزى براى خود باقی نگذاشتید. من اینها را براى شما ذخیره کردم! امام(ع) فرمود: گویا دوست داری آتش فراوانی را به خانه‌ام وارد کنی! سپس شمشیرش را برداشت و ظرف‌ها را تکّه تکّه کرد و فرمود که آنها را با قسمت‌های مساوی میان مردم تقسیم کنند.[13]

  1. قنبر در دوران امام حسن(ع)

قنبر پس از شهادت امام علی(ع) هم‌چنان در کنار امام حسن(ع) بود و به ایشان خدمت می‌کرد. به عنوان نمونه، امام(ع) هنگام وفات خویش از قنبر خواست تا به دنبال محمد بن حنفیه رفته و از او بخواهد تا به آن‌جا بیاید.[14]

  1. قنبر در دوران امام حسین(ع)

از برخی گزارش‌ها برداشت می‌شود که قنبر به امام حسین(ع) نیز خدمت می‌کرد:

روزی شخص اعرابى به مدینه آمد و سراغ کریم‏ترین مردم مدینه را گرفت و او را به سمت امام حسین(ع) راهنمایی کردند. او نیز داخل مسجد شد و امام را در حال نماز یافت. اعرابی روبروی امام ایستاد و اشعاری را در ستایش او خواند.

وقتی امام(ع) از نماز فارغ شد، خطاب به قنبر فرمود: آیا چیزى از مال حجاز مانده است؟ قنبر گفت: بلى چهار هزار دینار باقی مانده است. امام(ع) به او دستور داد تا مال را بیاورد و به اعرابی تسلیم کند.[15]

با تمام ارادتی که قنبر به امام علی(ع) و اهل‌‌بیت(ع) داشت، اما مشخص نیست که چرا ایشان در واقعه‌ی کربلا حضور نداشت؟ البته هیچ گزارشی هم وجود ندارد که ایشان در زمان قیام امام حسین(ع) در شهر کوفه و یا مدینه حضور داشت و شاهد خروج حضرتشان بود و با داشتن سلامت کافی، از همراهی امام(ع) خودداری کرد؛ لذا ممکن است این عدم همراهی ناشی از عذری باشد که به آن آگاه نیستیم؛ زیرا همان‌گونه که خواهد آمد، ایشان فرد شجاعی بود و بیمی از شهادت نداشت.

گفتنی است که در منابع گزارشی از ارتباط ایشان با امام سجاد(ع) مشاهده نشد.

شهادت قنبر

روزى حجاج گفت دوست دارم مردى از یاران ابو تراب(ع) را دستگیر کرده و با ریختن خونش به خدا نزدیک شوم!

به او گفتند: در میان یاران او هیچ کسی به اندازه‌ی غلامش قنبر با او حشر و نشر نداشت!

حجاج دستور داد تا او را دستگیر کنند. سپس از او پرسید: آیا تو قنبری؟! گفت بله! پرسید: همان ابوهمدان؟! پاسخ داد: بله! گفت: بنده علی بن ابی‌طالب؟! قنبر پاسخ داد که بنده خدایم و امیرمؤمنان على(ع) ولى نعمت من است! حجاج از او خواست تا از دین على(ع) بیزارى جوید، اما قنبر گفت: اگر این کار را بکنم، تو می‌توانی دین بهتری را نشانم بدهی؟! حجاج گفت: به هر حال، من قصد کشتن تو را دارم، اما روش کشته‌شدنت را خودت انتخاب کن! قنبر گفت: این را نیز به تو واگذار کردم! حجاج دلیلش را پرسید و قنبر گفت: هرگونه که مرا بکشی (در روز جزا) من نیز همان‌گونه با تو رفتار خواهم کرد، اما امیرالمؤمنین مرا آگاه کرد که مرگ من به صورت ذبح‌شدن مظلومانه است! حجاج نیز دستور داد تا سر قنبر را از بدنش جدا کردند.[16]

در برخی از روایات آمده است که امام هادی(ع) فرمود: وقتی قنبر را نزد حجاج آوردند، از او پرسید که تو چه خدمتی به على بن أبی‌طالب می‌کردی؟ گفت: آب وضوی آن‌‌حضرت را حاضر می‌کردم. حجّاج پرسید که وقتی وضوی ایشان پایان می‌یافت، چه می‌گفت؟ قنبر گفت: آیه‌ی «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیهِمْ أَبْوابَ کلِّ شَی‏ءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ* فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏»،[17] را تلاوت می‌نمود)که معنایش آن بود که اگر به ظالمان فرصت بدهیم، در نهایت آنان را نابود خواهیم کرد). حجّاج پرسید: ما را مصداق و تأویل آن آیات می‌دانست؟! قنبر پاسخ مثبت داد. حجّاج گفت: اگر دستور بدهم گردنت را بزنند چه خواهى کرد؟! قنبر گفت: من به سعادت می‌رسم و تو شقاوت ابدى را کسب خواهى کرد. حجاج دستور داد که گردن قنبر را زدند![18]

در مورد سال شهادت وی اطلاعاتی در دست نیست و فقط می‌توان گفت که وی زمان خلافت حجاج (75-95 ق) به شهادت رسید.

مرقد قنبر

با توجه به این‌که قنبر توسط حجاج به شهادت رسید و محل حکومت حجاج نیز شهر کوفه بود، طبیعی است که باید مزار قنبر نیز در همین شهر باشد و گزارش‌هایی نیز در این زمینه وجود دارد،[19] اما در عین حال بر اساس نقل برخی از منابع، مرقدی در شهر حمص(سوریه) وجود دارد که آن‌را مزار قنبر می‌پندارند.[20]

 


[1]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 328، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.

[2]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب ع، ج 2، ص 301، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق.

[3]. شیخ صدوق، محمد بن علی‏، توحید، محقق، مصحح، حسینی، هاشم‏، ص 338، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1398ق.

[4]. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، محقق، مصحح، شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصطفوی، حسن،‏ ص 73، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه، چاپ اول، 1409ق؛ شیخ مفید، الاختصاص، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، محرمی زرندی، محمود، ص 73 – 74، قم، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، چاپ اول، 1413ق.

[5]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 3، ص 109 – 110، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق.

[6]. عسکری، امام ابومحمد حسن بن علی(ع)، التفسیر المنسوب، ص 588587-، قم، مدرسه امام مهدی(عج)، چاپ اول، 1409ق.

[7]. ثقفی، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، الغارات أو الإستنفار و الغارات، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین،‏ ج 1، ص 106، تهران، انجمن آثار ملی، چاپ اول، 1395ق.

[8]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 279، بیروت، دار صادر، 1385ق.

[9]. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص 43، قم، مکتبة آیة الله المرعشی، چاپ دوم، 1404 ق. «… شمّرت ثوبی و دعوت قنبرا * قدّم لوائی لا تؤخر حذرا …».

[10]. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام، ج 1، ص 48-49، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، چاپ دوم، 1385 ق.

[11]. شیخ مفید، امالی، محقق، مصحح، استاد ولی، حسین، غفاری، علی اکبر، ص 118، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.

[12]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 7، ص 260، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407 ق.

[13]. الغارات أو الإستنفار و الغارات، ج ‏1، ص 55 – 57.

[14]. کافی، ج‏ 1، ص 301.

[15]. مناقب آل أبی طالب(ع) ، ج ‏4، ص 65 – 66.

[16]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 328.

[17]. انعام، 44 – 45.

[18]. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی‏، محقق، مصحح، رسولی محلاتی، هاشم‏، ج 1، ص 359، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق.

[19]. هروی، أبوالحسن، الاشارات الی معرفه الزیارات، ج 1، ص 19، قاهره، 1422ق.

[20]. یاقوت حموی، شهاب الدین ابو عبد الله، معجم البلدان، ج 2، ص 303، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، 1995م.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد