زیاده و نقیصه در محدوده ی روایات
علی رغم تأکید معصومان علیهم السلام به نوشتن و ثبت احادیث، برخی از راویان با اعتماد به حافظه ی خود از نگارش روایات غفلت می کردند. با بررسی روایات، معلوم می گردد که گاه بدون اینکه تعمدی در کار باشد، برخی راویان در مواردی چیزی از متن روایات کاسته و یا مطلبی را به حدیث افزوده اند که موجب تصرف در مقاصد حدیث شده و تأثیر نامطلوبی در فهم صحیح آن داشته است. از این رو یکی از آسیبهای جدّی فهم حدیث، زیاده و یا نقیصه ای است که به دست راویان رخ داده است. در مواردی معصومان علیهم السلام از اضافات غیرمجاز در روایات شکایت دارند؛ برای مثال ابوبصیر می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «رَحِمَ الله عَبْداً حَبَّبنا إِلَی النّاسِ وَ لَمْ یُبَغِّضْنا إِلَیْهِمْ أما والله لَوْ یَرْووُنَ محاسِنَ کَلامِنا لَکانُوا بیهِ أَعَزَّ وَ ما اسْتطاعَ أحَدٌ أنْ یَتَعَلَّقَ عَلَیْهِمْ بِشَیءٍ وَ لَکِنْ احَدَهُمْ یَسْمَعُ الکَلِمَةَ فَیَحُطُّ إِلَیْها عَشْرا؛ (1) خداوند رحمت کند بنده ای را که ما را محبوب مردم سازد و دشمن آنان قرار ندهد. به خدا سوگند! اگر همان زیباییهای سخنان ما را برای آنها نقل می کردند، بهتر بود و کسی نمی توانست در آنان تصرف کند، ولی یکی از آنها سخنی را از ما می شنود و آن را ده چندان می کند.
گستره ی این آسیب تا آنجاست که محدث بحرانی رحمه الله می گوید: هیچ روایتی در تهذیب شیخ رحمه الله نیست، مگر اینکه مشتمل بر نقص، زیادی، تحریف و تنقیص می باشد.(2) آیت الله خویی رحمه الله سخن بحرانی را بر مبالغه حمل نموده، گرچه اصل آن را پذیرفته است. (3)
الف. تعریف حدیث مزید
مزید، روایتی است که در متن یا سند آن، نسبت به سایر احادیث نقل شده در زمینه آن زیادتی وجود داشته باشد که در حدیث همسان آن نیست.(4) میرداماد رحمه الله می نویسد: حدیث مزید در متن، یک یا چند کلمه افزوده دارد که به واسطه ی آن مفید معنایی شده که در روایت ناقص آن نیست؛ (5) مثلاً در روایتی آمده است: به امام صادق علیه السلام عرض شد: مردم از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کنند که فرمود: «إِنَّ الصَّدَقَة لا تَحِلُّ لِغَنیٍّ و لا لِذِی مَرَّةٍ سَوِیٍّ فَقالَ علیه السلام قدْ قالَ لِغَنِیٍّ وَ لَمْ یَقُلْ لِذِی مَرَّةٍ سَوِی؛ صدقه برای فرد ثروتمند و کسی که سالم و قادر به کار است، حلال نیست. امام صادق علیه السلام پاسخ داد: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: برای شخص ثروتمند و نفرمود: برای شخص سالم و قادر به کار».(6)
در اینجا ممکن است فرد سالم با وجود داشتن کار و درآمد، به سبب عائله مندی یا دیگر مشکلات، نتواند از عهده ی مخارج سنگین خود برآید.
ب. تأکید نقل حدیث بدون کم و کاست
در روایات بسیاری از اهل بیت علیهم السلام بر تدوین و نگارش حدیث سفارش فراوان شده و این نوشتن ضمانتی بر حفظ و نگهداری حدیث دانسته شده است. ابوبصیر گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «اکْتُبُوا فَإنَکُمْ لا تَحْفَظُونَ حَتَّی تَکْتُبُوا؛ (7) بنویسید زیرا شما تا ننویسید، نمی توانید نگهداری کنید».
در این میان بر نقل حدیث بدون کم و زیاد سفارش بیشتری شده است. از جمله ی روایاتی که در فضیلت نقل سخنان زیبای معصومان علیهم السلام بدون کم و کاست رسیده، دو نمونه ی زیر است:
1. از یکی از یاران مورد اعتماد امیرمؤمنان علی علیه السلام شنیدم که می گفت: از علی علیه السلام شنیدم که می فرمود: «إنَّ فِی صَدْرِی هَذا لَعِلْماً جَمّاً عَلَّمَنیهِ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم لَوْ أجِدُ لَهُ حَفَظَةً یَرْعَوْنَهُ حَقَّ رِعایَتِهِ وَ یَرْوونَه کَما یَسْمَعُونَه مِنِّی إذاً لَأوْدَعتُهُمْ بَعْضَهُ فَعَلِمَ بِهِ کثیراً مِنَ العِلمِ إنَّ العِلْمَ مفْتاحُ کُلِّ بابٍ وَ کلُّ بابٍ یَفْتَحُ ألْفَ باب؛ (8) به راستی که در این سینه من دانش انباشته ای است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را به من آموخت. اگر حافظانی را می یافتم که حق آن را به طور کامل رعایت می کردند و آن گونه که از من می شنیدند، باز می گفتند، برخی از آن دانش را به آنان می سپردم که دانش بسیاری به وسیله آن می آموخت. بی تردید، آن دانش کلید هر بابی است؛ و هر بابی هزار باب می گشاید.
2. از جمله ابوبصیر می گوید: از امام صادق علیه السلام درباره ی این سخن خداوند «الّذینَ یَسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(9) پرسیدم. حضرت فرمود: «این آیه درباره ی کسی است که حدیثی را بشنود و آن را همان گونه که شنیده، نقل کند؛ نه چیزی بر آن بیفزاید و نه از آن بکاهد».(10)
حساسیت در نقل بدون کم و کاست مورد توجه برخی از راویان اهل سنّت نیز بوده است. شرحبیل بن سمط فرمانروای شهر حمص به عمرو بن عبسه، صحابه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گوید: «حدِّثنا حدیثا لیس فیه تزید و لا نقصان. فقال عمرو سمعتُ رسولَ الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول…».(11)
نویسنده ی اعلام الموقعین نقل می کند: صحابه از روایت کردن ترس داشتند و آن را بزرگ می شمردند و از ترس زیاد کردن آن، کمتر حدیث نقل می کردند و آنچه را که بارها از پیامبر شنیده بودند، باز می گفتند و آنچه را که نشنیده بودند، بیان نمی کردند و نمی گفتند: «قالَ رسولَ الله».(12)
ج. جواز کم و زیاد کردنِ غیر مخلّ
می دانیم که کم و زیاد کردنی که واقعیت را وارونه جلوه ندهد، جایز است. «قالَ رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم: لا بأسَ اِن زِدتَ او نَقَصَتَ اذا لَمْ تُحِلَّ حراماً او تُحَرِّم حلالاً واَصَبَتَ المَعنی؛ (13) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هنگامی که حلالی را حرام نکنی و حرامی را حلال نکنی و به معنا هم برسی، اگر کم و زیاد در الفاظ کنی، ایرادی ندارد».
از برخی امامان علیهم السلام نقل شده است: «لا بَأْسَ إنْ نَقَصْتَ أوْ زِدْتَ أوْ قَدَّمْتَ أوْ أخَّرْتَ إِذا أَصَبْتَ المَعْنَی؛ (14) نقیصه و زیاده، تقدیم و تأخیر در حدیث بلامانع است، هرگاه معنای آن را به خوبی درک کرده باشی».
محمّد بن مسلم گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: «أَسْمَعُ الحدیثَ منکَ فأزیدُ وأنْقُصُ. قالَ: إن کنتَ تُریدُ مَعانیهُ فلا بَأسَ؛ (15) حدیثی را از شما می شنوم و آن را کم و زیاد می کنم. فرمود: اگر معانی آن را برسانی، اشکالی ندارد».
علامه مجلسی رحمه الله در توضیح این حدیث می فرماید: فرمایش امام صادق علیه السلام که فرمودند: اگر معنای حدیث را اراده کنی؛ یعنی اگر حفظ معانی حدیث را قصد کنی که در آن زیاده و نقصان، ایجاد نشود، مانعی ندارد که در عبارت کم و زیاد کنی. و گفته شده است: اگر از زیاده و نقصان، رساندن معنا را اراده کنی، ایرادی ندارد و هر دو تقریر بر جواز نقل حدیث به معنا دلالت می کند و اکثر صحابه به جواز آن با به دست آمدن شرایط قائل شده اند.(16)
لازم به یادآوری است که کم و زیاد کردن احادیث همانند نقل به معنای آن در ادعیه، اذکار(17) و زیارات مأثور مجاز نیست.(18)
د. گونه های مزید
افزودن عبارت یا کلمه ای در حدیث گونه های مختلفی دارد:
1. افزودن لفظی در آغاز حدیث؛ ابوهریره از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند: «أسبِغُوا الوضوءَ ویلٌ للأعقابٍ مِن النارِ؛ (19) از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است که فرمود: وضو را شاداب بگیرید؛ وای از برای آخر قدمها از آتش، حدیث پژوهان بر این باورند که ابوهریره عبارت «اسبِغوا الوضوء» را به این حدیث افزوده است.(20)
2. افزودن لفظی در میان حدیث؛ نمونه هایی از این دست فراوان است، مانند نقل عبد الله بن عمر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: «لا یَذهَبُ الدُّنیا حَتّی یَبْعَثَ الله رَجُلاً مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یُواطِیءُ اسْمُهُ اسْمِی وَ اسْمُ أَبیهِ اسْمَ أَبی یَمْلَؤُها قِسْطاً وَ عدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً؛ (21) عمر دنیا به پایان نمی رسد تا اینکه خداوند مردی از اهل بیت من برانگیزد که نامش نام من و نام پدرش نام پدر من است. او دنیا را پر از عدل و داد نماید چنان که از ظلم و جور پر شده باشد».
علامه ی شوشتری می نویسد: منصور دوانیقی عبارت «واسْمُ أَبیهِ اسْمَ أبِی» را بر خبر افزوده است؛ چه وی قصد داشت روایاتی را که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مورد حضرت مهدی علیه السلام رسیده، بر فرزندش تطبیق دهد. قرینه ی زاید بودن این عبارت نقل دیگر ابن عمر و روایت حذیفه است که بدون این عبارت نقل شده است.(22)
علامه ی مجلسی در پی نقل این روایت آورده است: گنجی می گوید: ترمذی این حدیث را در کتاب جامع خود بدون جمله «واسْمُ أبیِهِ اسْمَ أَبِی» آورده است،(23) ولی ابوداوود آن را ذکر نموده است.(24) در بسیاری از روایات حفّاظ و ثقات فقط جمله «نامش نام من است» نقل شده، (25) و جمله ی «نام پدرش نام پدر من می باشد» در حدیثِ زائدة بن ابی رقاد زائد است و بر فرض که صحیح باشد به این معناست که نام پدر مهدی، حسین است که کنیه اش ابوعبدالله می باشد و این نام پدر من (عبدالله) است، که کنیه ابوعبدالله کنیه از اسم پدر پیغمبر(عبدالله) باشد، تا مردم بدانند که مهدی از اولاد حسین است، نه از فرزندان برادرش حسن. احتمال هم دارد که بر فرض صحت، عبارت «اسم ابی» در اصل «اسم ابنی» یعنی نام فرزند من است، باشد زیرا نام پدر مهدی، حسن بوده است. ولی امام احمد بن حنبل با دقتی که در نقل و حفظ حدیث دارد، این خبر را در چندین جا به همان لفظ «نامش نام من است» ذکر کرده است(26)».(27)
علی بن عیسی مؤلف کشف الغمّه از علمای شیعه، بعد از نقل این مطلب می گوید: «أَمَّا أَصْحابُنا الشَّیعَةُ فَلا یَصَحِّحُونَ هَذا الحَدیثَ لِما ثَبَتَ عِنْدَهُمْ مِنِ اسمِهِ واسْمِ أَبیهِ علیه السلام وَ أَمَّا الجُمهوُرُ فَقَدْ نَقَلوا أَنَّ زائِدَةً کانَ یَزیدُ فی الأحادیثِ فَوَجَبَ المَصیرُ إِلَی أنَّهُ مِنْ زیادَتِهِ لِیَکُونَ جَمْعاً بَیْنَ الأقوالِ وَ الرِّوایاتِ؛ (28) علمای شیعه این حدیث را صحیح نمی دانند؛ زیرا در نزد ما نام امام زمان و نام پدرش معلوم بوده است، ولی چون اهل سنت این جمله را در حدیث زیاد می دانند، ناگزیر از آنند که به نحو مذکور آن را تصحیح کنند، تا بدین گونه میان اقوال و روایات مختلف را جمع کرده باشند».
محدث خبیر حسین نوری می نویسد: ابن حجر که از دشمنان سرسخت شیعه است، در کتاب الصواعق المحرقه این روایت را دلیل بر رد عقیده ی شیعه نسبت به مهدی موعود حجت بن الحسن علیه السلام دانسته و گفته است: نام پدر مهدی، برخلاف عقیده ی شیعه، عبدالله است، نه حسن. (29)
سپس وی می گوید: در تمام اخبار شیعه و بیشتر روایات اهل سنت که از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم راجع به مهدی موعود نقل شده فقط «اسمه اسمی» یعنی نامش نام من است، آمده، چنان که در روایت زرّ بن حبیش از عبدالله بن مسعود از رسول خدا نقل شده، (30) و عبارت «اسم پدرش اسم پدر من است» فقط در حدیث زائدة بن ابی الرقاد باهلی است که بزرگان اهل سنّت نوشته اند وی عادت داشته چیزی بر احادیث بیفزاید، چنان که گنجی شافعی گفته است. گنجی قریب سی نفر از بزرگان محدثین معتبر اهل سنّت را نام می برد که این روایت را از عاصم از زرّ از عبدالله بن مسعود نقل کرده اند که فقط پیغمبر فرمود: «نامش نام من است».(31)
آنگاه محدث نوری رحمه الله به تفصیل در پاسخ ابن حجر سخن می گوید و گفتار گنجی را نقل می کند، و از جمله می گوید: بر فرض اینکه حدیث صحیح باشد، اگر کنیه را اسم بدانیم، چنان که استعمال هم می شود، منظور از «نام پدرش» این است که کنیه ی پدر مهدی علیه السلام ابومحمد بوده و چنان که در کتاب ضیاء العالمین است کنیه ی پدر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم ابومحمد بوده است!(32)
محقق دوانی رحمه الله بر این باور است که اگر این جمله در روایت زائدة بن ابی الرقاد، زائد نباشد، احتمالی که گنجی داده و آن را نپذیرفته است، از سایر توجیهات بهتر و مناسبتر است، مبنی بر اینکه در اصل «واسْمُ أبیهِ اسمَ أَبنِی» بوده و به واسطه عدم توجه راوی در نقل یا کاتب هنگام نوشتن «ابی» به جای «ابنی» ضبط شده، و منشأ این اشتباه گردیده است، چنان که بسیار هم اتفاق می افتد. این جمله در بعضی از اخبار شیعه و سنی آمده است؛ مثلاً در حدیث ابن ابی لیلی است که از امالی شیخ طوسی نقل شده که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اسْمُهُ کاسْمِی و اسْمُ أَبیهِ کاسمِ ابْنِی؛ (33) نام حضرت قائم علیه السلام مانند نام من و نام پدرش مثل نام فرزندم می باشد». این درست همان احتمالی است که گنجی شافعی داده است!
با توجه به آنچه گفته شد، اگر در بعضی از روایات آمده که کنیه مهدی «ابوعبدالله» یا ابوجعفر یا کنیه اش کنیه ی عمویش است، اگر توجیه نشود و ساخته ی دشمنان شیعه و راویان خودسر نباشد، چون مخالف روایات معتبر شیعه و سنی است، اعتباری ندارد، و بدون تردید، اشتباهی از راوی یا کاتب بوده است.(34)
3. افزودن لفظی در آخر حدیث؛ برای نمونه در روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین نقل شده است: «بینَ کُلِّ اَذانَینِ صَلاةٌ إِلّا المَغربَ؛ (35) میان دو اذان، نماز خواندن جایز است، مگر نماز مغرب». عبارت «الا المغرب» افزوده ی راوی کذّابی به نام حبان بن عبدالله است. این حدیث در برخی از صحاح اهل سنت بدون این تعبیر نقل شده است.(36)
در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که ایشان زکات فطره ی ماه رمضان را برای هر فرد آزاد و بنده، مرد و زن، یک صاع از خرما یا جو قرار داده است: «عَنْ رَسولَ الله صلی الله علیه و آله و سلم أنَّهُ فَرَضَ زکاةَ الفِطْرَةَ مِنْ رَمَضانَ صاعاً مِنْ تَمْرٍ اوْ صاعاً مِنْ شَعیرٍ عَلَی کل حُرٍّ وَ عَبْدٍ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی».(37) در برخی از نقلها عبارت «مِنَ المُسلمینَ» در ادامه ی حدیث آمده است.(38)
از جهت دیگر احادیث مزید که عبارت و کلمه ای بر آنها افزوده شده بر دو گونه است:
الف. گاهی مطلب افزوده شده معنا و مفهوم حدیث را متفاوت نموده و در حقیقت منشأ پیدایش تنافی آنها شده است؛ برای نمونه مرحوم کلینی آورده است: «عَنْ فُضَیْلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ الله علیه السلام فِی الرَّجُلِ یَخْرُجُ مِنْهُ مِثْلُ حَبِّ الفَرْعِ قالَ: «لَیْسَ عَلَیْهِ وُضُوء؛ (39) فضیل گوید: از امام صادق علیه السلام درباره ی (حکم وضوی) فردی که از او مانند کرمهایی که به کرم کدو معروف است(40) خارج شود پرسیدم، حضرت علیه السلام فرمود: لازم نیست وضو تجدید شود». این در حالی است که در نقل شیخ آمده: تجدید وضو لازم است: «عَنْ ابْنِ أَخی فُضَیْلِ عَنْ ابِی عَبْدِ الله علیه السلام قالَ قالَ فِی الرَّجُلِ یَخْرُجُ مِنْهُ مِثْلُ حَبِّ القَرْعِ قالَ: «عَلَیْهِ الوُضُوءَ».(41)
ب. گاه زیادت، در معنای اصلی حدیث تأثیر ندارد؛ مثلاً در این حدیث «أمّا الصَّومُ الحَرامُ فَصَوْمُ یَومِ الفِطْرِ وَ یَومِ الأضْحَی و ثَلاثَهِ ایامٍ مِنْ أَیّامِ التَّشْریقِ…».(42) عبارت «مِنْ أَیّامِ» در کافی آمده، در حالی که در من لا یحضره الفقیه بدون آن ذکر شده است.(43) و ایام تشریق همان سه روز است و تفاوتی در معنا ایجاد نکرده است.
نیز مؤلفان وسائل (44) و الوافی هر دو، در باب عدم تزیین متاع، عبارت «سَمِعْتُ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم یَقُولُ» را به روایت الکافی (45) اضافه کرده اند (46) که تغییری ایجاد نمی کند.
از جهت سوم حدیث مزید بر دو قسم است: گاه عبارت یا کلمه ی اضافی به عمد بر متن حدیث افزوده شد که روشن است این افزودن عمدی حرام و باعث ورود حدیث در شمار احادیث موضوع می گردد. (47) گاهی نیز بر اثر سهو و اشتباه راوی و یا خلط میان حاشیه با متن رخ داده است.
از جهت چهارم زیادت در حدیث گاهی در متن و گاهی در سند رخ می دهد. زیادت در رجال زنجیره سند، بدین گونه است که روایتی با سلسله ای نقل شود که در سند دیگر، یک نفر بر افراد سلسله افزوده شده باشد. (48)
هـ. عوامل مزید
عوامل متعددی سبب پیدایش زیادی و نقیصه در حدیث می شود؛ از جمله ی آنهاست:
الف. وجود الفاظ مشابه در یک متن که می تواند موجب پرش چشم از یک عبارت به مشابه آن در سطر نزدیک به آن و در نتیجه نقیصه شود.
ب. عدم تمرکز کاتب هنگام نگارش، گاه موجب می شود تا در متن، زیادتی رخ دهد که به دلیل بی تناسبی آن با سایر قسمتهای متن به راحتی شناخته می شود.
ج. وارد کردن حاشیه در متن به گمان حذف آن از نسخه ی اصلی، از دیگر عوامل زیاده در نسخه های متأخر است.(49)
د. نیز می توان وضع و جعل، ضعف و بینایی، سهو و غفلت راوی یا نسخه بردار، تصحیح قیاسی را از عوامل ایجاد زیاده و نقیصه در حدیث دانست.
و. راههای شناسایی حدیث مزید
از جمله ی راههایی که می تواند در شناسایی حدیث مزید کارساز باشد و ما را در دستیابی به متن اصلی یاری رساند، موارد زیر است:
1. مراجعه به سایر منابع؛ شیخ صدوق رحمه الله روایتی را از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی عدد و اسامی امامان علیهم السلام نقل کرده است. وی تا اینجا می رسد که: «فَإِذا اسْتُشْهِدَ فَابْنُهُ عَلَیُّ بْنُ الحُسَیْنِ الاکْبَرُ».(50) علامه شوشتری می نویسد: این حدیث در کافی و غیبت نعمانی و سایر منابع بدون کلمه ی«الاکبر» آمده است. (51) با توجه به اینکه علی بن الحسین فرزند بزرگتر امام نیست، این کلمه به اشتباه در حدیث وارد شده است و نیز ایشان کلمه ی «اصغر» را که در زیارت نامه آمده است: «وَعَلَی وَلدِکَ علِیِّ الاصغرِ الذی فُجِعَت به»؛(52) زائد دانسته و گوید: مراد از این کلمه «علی اکبر» است.(53)
2. مراجعه به سایر نسخه ها و مطابقت دادن نسخه های مختلف یک کتاب روایی با همدیگر؛ (54) برای نمونه در باب زکات شتر، نویسنده ی وسائل حدیثی را از معانی الاخبار گزارش می کند که با معانی الاخبار موجود متفاوت است: «وَرَواهُ الصَّدُوقُ فِی مَعانِی الأخبارِ عَنْ أبیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِاللهِ عَنْ إبراهیمَ بْنِ هاشمٍ عَنْ حَمّادِ بْنِ عیسیَ مِثْلَهُ إِلّا أنَّهُ قالَ عَلَی ما فِی بَعْضِ النُّسَخِ الصَّحیحَةِ فإذا بَلَغَتْ خَمْساً وَ عِشْرینَ (فَإنْ زادَتْ واحِدَةٌ) فَفیها بِنْتُ مخاضٍ إِلی أنَّ قال فإذا بَلَغَتْ خَمْساً وَ ثلاثِینَ (فَإنْ زادَتْ واحدَةٌ) ففیها ابْنَةُ لَبُونٍ ثُمَّ قالَ إِذا بَلَغَت خَمْساً وَ أرْبَعینَ(وَزادَتْ وَاحِدَةٌ) ففیها حِقَّةٌ ثُمَّ قالَ فَإِذا بَلَغَتْ سِتِّینَ (وَزادَتْ واحِدَةٌ) ففیها جَذعَةٌ ثُمَّ قالَ فإذا بَلَغَتْ خَمْسَةً وَ سَبْعینَ (وَزادَتْ واحدةٌ) ففیها بِنْتا لَبُونٍ ثُمَّ قالَ فإذا بَلَغَتْ تِسْعینَ (وَ زادَتْ واحدَةٌ) فَفیها حِقَّتانِ وَ ذَکَرَ بَقیَّةَ الحَدیثِ مثْلَهُ».(55) موارد داخل پرانتز در نسخه چاپ شده معانی الاخبار موجود نیست. (56)
3. ناسازگاری ظاهری حدیث با ضروریات دین و مذهب؛ علامه شوشتری رحمه الله در نقد حدیثی که از امام صادق علیه السلام درباره ی حکم غنیمت چنین رسیده است: «یُخْرَجُ مِنْها خُمُسٌ للهِ وَ خُمُسٌ لِلرَّسُولِ وَ ما بَقِیَ قُسِمَ بَیْنَ مَنْ قاتَلَ عَلَیْهِ»، (57) می گوید: این حدیث مخالف با ضروریات مذهب، و تحریف شده است؛ زیرا واضح است که فقط یک پنجم غنیمت جدا می شود و بقیه به مجاهدان می رسد. آیات قرآن (58) و اخبار متواتر بر این مطلب دلالت دارد. پس چاره ای نیست که بگوییم کلمه ی خمس دوم در حدیث زاید است. (59)
4. وجود ناسازگاری ظاهری آن با مسلمات عقلی؛ در بحارالانوار روایتی را از حضرت علی علیه السلام به نقل از تفسیر فرات چنین آورده است: «مَنْ أَرادَ انْ یَسْأَلَ عَنْ أَمْرِنا وَ أَمْرِ القَوْمِ فَإِنّا وَ أَشْیاعَنا یَوْمَ خَلَقَ الله السَّماواتِ والْارضَ عَلَی سُنَّةِ فِرْعَوْنَ وَ أشیاعِهِ…».(60) این در حالی است که نقصان حدیث از نظر عقل پوشیده نیست و از جهت نقل هم در خود تفسیر فرات و نیز شواهد التنزیل داخل کروشه را زیادتی دارد: «مَنْ أَرادَ أَنْ یَسْاَلَ عَنْ أمْرِنا وَ أمْرِ القَوْمِ فإنّا وَ أشیاعَنا یَوْمَ خَلَقَ الله السَّماواتِ و الْأرْضَ [علَی سُنَّةِ مُوسَی وَ إِنْ عَدُوَّنا وَ أشیاعَهُ یَوْمَ خَلَقَ الله السَّماواتِ و الْارضَ عَلی سُنَّةِ فِرْعَوْنَ وَ أَشْیاعِهِ…».(61).
5. مخالفت حدیث با تاریخ قطعی؛ برای نمونه در کافی آمده است: علی بن عمرو عطار گوید: من خدمت امام هادی علیه السلام رسیدم و هنوز پسرش ابوجعفر (سیدمحمد) زنده بود و من گمان می کردم او امام است. عرض کردم: قربانت! کدامیک از فرزندانت را مخصوص امامت بدانم؟ فرمود: هیچ کدام را مخصوص ندانید تا دستور من به شما صادر شود. عطار گوید: پس از آن (وفات سید محمد)(62) به وی نوشتم، امر امامت برای چه کسی می باشد؟ نوشت: «فِی الکَبیرِ مِنْ وَلَدَیَّ قالَ و کانَ أَبُو مُحَمَّدٍ اکْبَرَ مِنْ [أَبِی] جَعْفَرٍ؛ (63) برای بزرگتر اولادم. گوید: و ابومحمد(امام حسن عسکری) بزرگتر از [أبی] جعفر بود.» در این عبارت جعفر درست است نه ابی جعفر که همان سید محمد می باشد. بنابراین در این حدیث کلمه [أبی] به قرینه مخالفتش با تاریخ قطعی و اجماع، زاید است. البته در نقل دیگر زیادت [أبی] وجود ندارد. (64)
نیز در رجال شیخ طوسی رحمه الله راویی را به نام الحجاج بن أرطاة از جمله ی اصحاب امام باقر علیه السلام و نیز اصحاب امام صادق علیه السلام (65) برشمرده است و در قسمت اصحاب باقر علیه السلام افزوده است: «ماتَ بالریِّ فی زَمَنِ أبی جعفر علیه السلام».(66)
آیت الله خویی رحمه الله می نویسد: ذکر این راوی در اصحاب صادق علیه السلام با مرگ وی در زمان امام باقر علیه السلام ناسازگار است؛ از این رو، بعید نیست جمله ی «علیه السلام» به قلم نسخه برداران افزوده شده باشد و مراد از ابی جعفر، منصور باشد نه امام باقر علیه السلام.(67)
6. عرضه ی حدیث بر معصوم علیه السلام، در عصر حضور، از جمله راههای کشف متن اصلی است. (68)
ز. نمونه ی حدیث مزید
1. از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است: «جُعِلْتَ لِیَ الارضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً؛ زمین را برای من جایگاه سجده و مایه ی طهارت قرار داده شده است» که مشهور چنین روایت کرده اند، (69) ولی به سند دیگری به لفظ «وَ (تُرابُها) طَهُوراً» رسیده که واژه ی «ترابها» به آن افزوده شده است. (70)
2. «مُوسَی بْنُ القاسِمِ عَنْ صَفْوانَ عَنْ مُعاویَةَ بْنِ عَمّارٍ قالَ سَالْتُ أَبَا عَبْدِ الله علیه السلام عَنْ رَجُلٍ ماتَ فَأوْصَی أَنْ یُحَجَّ عَنْه قالَ إِنْ کانَ صَرُورَةً فَمِنْ جَمیعِ المال وَ إِنْ کانَ تَطَوُّعاً فَمِنْ ثُلُثِهِ؛ وَ عَنْهُ عَنِ ابْنِ أَبی عُمَیْرٍ عَنْ حَمّادٍ عَنِ الحَلَبیِّ عَنْ أَبی عَبْدالله علیه السلام مِثْلَ ذلِکَ وَزادَ فیهِ فَإنْ أَوْصَی أَنْ یَحُجَّ عَنْهُ رَجُلٌ فَلَیَحُجَّ ذلِکَ الرَّجُلُ؛ (71) معاویه بن عمار گوید: از امام صادق علیه السلام درباره ی مردی پرسیدم که وصیت کرده است که برای او نایب بگیرند تا حج را عوض او انجام دهد. فرمودند: اگر به حج نرفته باشد و حج فریضه ادا نکرده، باید هزینه حج را از کل میراث او بردارند، و اگر حج مستحبی باشد، باید هزینه حج را از حق ثلث بردارند. حلبی هم از امام صادق علیه السلام مانند این را نقل نموده و در آن افزوده است: اگر وصیت کرده است که برای او فرد خاصی حج را انجام دهد، همان فرد از طرف او حج نماید».
3. در الکافی روایتی درباره ی محل اعتکاف با این مضمون از عمر بن زید نقل شده است که به امام صادق علیه السلام عرض کردم: «ما تَقُولُ فِی الاعْتِکافِ بِبَغْدادَ فِی بَعْضِ مَساجِدِها فَقالَ لا اعْتِکافَ إِلا فِی مَسْجِدٍ جَماعةٍ َقَدْ صَلَّی فیهِ إمامٌ عَدْلٌ بِصَلاةِ جماعَةٍ وَلا بَأسَ أنْ یُعْتَکَفَ فِی مَسْجِدِ الکُوفَةِ وَ الْبَصْرَةِ وَ مَسْجِدِ المَدینَةِ وَ مَسْجِدِ مَکَّة؛ (72) نظر شما درباره ی اعتکاف در برخی از مساجد بغداد چیست؟ امام علیه السلام فرمود: اعتکاف [صحیح] نیست، مگر در مسجد جامعی که امام عادلی در آن به جماعت نماز گزارده باشد و اعتکاف در مسجد کوفه و بصره و مسجد مدینه و مکه اشکالی ندارد».
شیخ در تهذیب این روایت را بدون عبارت «مسجد بصره» نقل کرده است (73) که این می تواند به کمک دیگر روایات، زیاده بودن این عبارت را در کتاب الکافی برساند. در تهذیب و استبصار چنین آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أصْحابِنا عَنْ سَهْلِ بن زیادٍ عَنْ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عُمَرَبْنِ یَزیدَ قالَ قُلْتُ لِأبِی عَبْدِالله علیه السلام ما تَقُولُ فِی الاعتکافِ بِبَغداد فی بَعْضِ مساجِدها فَقال لا اعْتِکافَ إلّا فِی مَسْجِدِ جَماعَةٍ قَدْ صَلَّی فیهِ إِمامُ عَدْلٍ صَلاةَ جَماعَةٍ وَ لا بَأْسَ أَنْ یُعْتَکَفَ فِی مَسْجِدِ الکُوفَةِ وَ مَسْجِدِ المَدینةِ وَ مَسْجِدِ مَکَّةَ.
وَ فِی رَوایَهِ عَلیِّ بنْ الحَسَنِ بْنِ فَضّالٍ عَنْ مُحَمَّدِبن عَلیٍّ عَنِ الحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عُمَرَبْنِ یَزیدَ مِثْلَ ذَلک وَزاد فیه مَسْجِدَ البَصْرَةِ.(74)
4. افزودن عمدی یا سهوی جمله ی دعایی «علیه السلام» پس از نام یا کنیه ای که با نام یا کنیه ی معصوم علیه السلام مشترک است. در پاره ای از موارد افزودن عبارت دعایی «علیه السلام» سخن غیرمعصوم را به عنوان حدیث معصوم علیه السلام به مخاطب القا می کند. همان گونه که در مواردی از مجمع البیان دیدگاه طبری با کنیه ی ابوجعفر با افزودن «علیه السلام» در پی آن، سخن امام باقر علیه السلام تلقی شده است. (75)
5. امام صادق علیه السلام فرمود: «مَنْ غَسَّلَ مَیِّتاً مُؤمِناً فَأَدَّی فِیهِ الأمانَةَ غُفِرَ لَهُ قیلَ وَ کَیْفَ یُؤَدِّی فیه الأمانَةَ قال: لا یُخْبِرُ بما یَرَی؛ (76) هر کس میّت مؤمنی را غسل دهد و امانت را درباره ی وی ادا نماید، آمرزیده می شود. عرض شد: چگونه امانت را درباره ی وی ادا نماید؟ فرمود: هرچه از میّت دید به دیگری خبر ندهد».
شیخ صدوق رحمه الله در الفقیه با زیادتی، جواب حضرت را این گونه گزارش کرده است: قالَ: «لا یُخْبِرُ بِما یَراهُ وَحَدَّهُ إِلَی أَنْ یُدْفَنَ المَیِّت».(77)
علامه ی مجلسی رحمه الله می نویسد: این زیادت یا از اضافات صدوق رحمه الله است و یا آن را از روایت دیگری برگرفته است. با این حال این بخش افزوده را دو گونه می توان خواند: «وَحَدُّهُ» با تشدید دال و نیز «وَحْدَهُ» با تخفیف. ترجمه ی آن بر فرض اول چنین است: حضرت علیه السلام فرمود: «هر عیبی از میّت دید به دیگری نگوید و محدودیّت نگفتن (یا ندیدن) تا زمان دفن است». و بر فرض دوم: دیگران را بر آنچه خود به تنهایی از اندام و اعضای میّت به هنگام غسل تا زمان دفن مشاهده کرده، با خبر نسازد.(78)
6. شیخ صدوق رحمه الله در الفقیه آورده است: «قالَ وَ جاءَ رَجُلٌ إِلَی رَسُولِ لله صلی الله علیه و آله و سلم فَقالَ إنَّّ لِی زَوجَةً إذا دَخَلْتُ تَلَقَّتْنِی وَ إذا خَرَجْتُ شَیَّعْتَنی وَ إذا رَأَتْنی مَهْموماً قالَتْ لِی ما یُهِمُّکَ إِنْ کُنْتَ تَهْتَمُّ لِرِزْقِکَ فَقَدْ تَکَفَّلَ لَکَ بِهِ غَیْرُکَ وَ إن کُنْتَ تَهْتَمُّ بِأمْرِ آخِرَتِکَ فَزادَکَ الله هَمّاً فَقالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم إنَّ للهِ عُمّالاً وَ هَذِهِ مِنْ عُمّالِهِ لَها نِصْفُ أَجْرِ الشَّهیدِ؛ (79) مردی به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد: من همسری دارم که چون به منزل می روم به پیشباز من می آید و چون بیرون می روم مرا بدرقه می کند، و هرگاه مرا اندوهگین می بیند، می گوید: چه چیز تو را غمگین ساخته؟ اگر غمت برای روزی است که آن به عهده ی تو نیست و دیگری آن را به عهده گرفته (یعنی خداوند)، و اگر برای آخرت اندوهناکی، خداوند بر اندوهت بیفزاید. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آری خداوند را کارگزارانی است و این زن یکی از آنان است، و او نصف اجر شهید را خواهد برد».
در مکارم الاخلاق به اختلاف در نقل و زیادتی در این حدیث توجه داده و چنین آمده است: «… فَقالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم بَشِّرْها بِالْجَنَّةِ وَ قُلْ لَها إنَّکَ عامِلَةٌ مِنْ عُمّالِ اللهِ وَ لَکَ فِی کُلِّ یَوْمٍ أَجْرُ سَبْعینَ شَهیداً وَ فی رِوایةٍ أنَّ لله عَزَّ وَ جَلَّ عُمّالاً وَ هذِهِ مِنْ عُمّالِهِ لَها نِصْفُ أَجْرِ الشَّهیدِ؛ (80) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: او را بشارت بهشت ده، و به وی بگو که تو یکی از عاملان خداوندی و در هر روز پاداش هفتاد شهید برای تو خواهد بود. و در نقلی است که فرمود: خداوند عمالی دارد که این زن یکی از آنهاست، و نصف اجر شهیدی را دارد».
7. «عَنْ صَفْوانَ بْنِ یَحْیَی عَنِ العیصِ بْنِ القاسمِ قالَ سَالْتُ أبا عَبْدِ الله علیه السلام… قالَ وَسَألْتُهُ عَنْ سُؤرِ الحائِضِ فَقالَ لا تَوَضَّأ مِنْهُ وَ تَوَضَّأَ مِنْ سُؤرِ الجُنُبِ إذا کانَتْ مَأمُونَةً ثُمَّ تَغْسِلُ یَدَیْها قَبْلَ أنْ تُدْخِلَهُما فی الإناءِ وَ کانَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم یَغْتَسِلُ هُوَ وَ عائِشَةُ فِی أناءِ واحِدٍ وَ یَغْتَسِلانِ جمیعاً؛ (81) راوی گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آب دستخورده ی حائض چه حکمی دارد؟ امام علیه السلام فرمود: از آب دستخورده حائض وضو مگیر ولی از آب دستخورده زن جنب می توانی وضو بگیری، در صورتی که از نظر طهارت و نجاست، امین و مورد اعتماد باشد. زن جنب پیش از آن که دستش را داخل ظرف آب فرو ببرد، باید دستها را بشوید. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با همسرش عایشه از یک ظرف، آب برمی داشتند و غسل می کردند».
در روایت شیخ رحمه الله به جای «لا تَوضَّأْ مِنْهُ وَ تَوَضَّأ مِنْ سُؤْرِ الجُنُبِ» آمده است: «یَتَوضَّأُ مِنْهُ وَ تَوَضَّأ مِنْ سُؤرِ الجُنُبِ».(82)
8. عَنْ سَماعَة قالَ سأَلْتُهُ عَنِ الزَّکاةِ فی الزَّبیبِ وَ التَّمْرِ فقالَ: «فی کُلِّ خَمْسَةٍ أوْساقٍ وَسْقٌ وَالوَسقُ سِتُّونَ صاعاً و الزَّکاةُ فیهما سواءٌ..».(83)
نویسنده ی وافی احتمال می دهد که لفظ «وَسْقٌ» بعد از «خَمْسَةِ أَوْساقٍ» از اضافات نساخ باشد و لذا در برخی نسخه های الکافی این لفظ وجود ندارد. (84)
ح. اصل عدم زیاده یا عدم نقیصه
در دَوَران امر بین نقیصه و زیاده، اجرای دو اصل محتمل است: اصل «عدم زیاده» و اصل «عدم نقیصه». این دو اصل از اصول لفظیه است و مرجع آنها یا «اصالة الظهور» و یا اصل «عدم قرینه» است. (85) اصل «عدم زیاده» در موردی به کار می رود، که شک کنیم، آیا بر سخن گوینده، عبارت یا کلمه ای افزوده شده یا خیر؟ و اصل «عدم نقیصه» در جایی به کار می رود که شک کنیم، آیا کلمه ای از حدیث کاسته شده است یا خیر؟
برخی فقیهان در بررسی روایتی که دارای دو نسخه و نقل متفاوت باشد (یکی مشتمل بر نقیصه و دیگری زیاده ای داشته باشد) نسخه زیاده را معیار قرار می دهند و اصل عدم زیاده را به کار می بندند؛ زیرا بنای عقلا بر عمل به زیاده است؛ چه اصل عدم غفلت در طرف زیاده، قوی تر از اصل عدم غفلت در طرف نقیصه است؛ البته اگر ناقلِ نقیصه، نافی زیاده نباشد وگرنه دو روایت احکام متعارضین را دارند. در مقابل، برخی به نسخه ی مشتمل بر نقیصه اخذ می کنند و اصل عدم نقیصه را جاری ساخته اند و گروهی نیز این گونه روایات را به منزله ی دو روایت متعارض دانسته و قواعد باب تعادل و تراجیح را بر آنها تطبیق می دهند.(86)
ط. راه حل
در این گونه موارد که دَوَران امر بین نقیصه و زیادتی است، در گام نخست باید به وحدت هر دو نقل یقین کرد، پس از آن برای روشن شدن وضعیت آنها که آیا منشأ زیادی و یا نقیصه، سهو و غفلت یا ضعف بینایی راوی و یا نسخه بردار و یا امر دیگری است با مراجعه به سایر نسخه ها و منابع دیگر به بررسی و فحص از قراین پرداخته می شود. در صورتی که با قراین وضعیت آنها روشن نگردد؛ اگر زیادت، سبب تنافی میان معنای دو نقل نشده باشد؛ روایت مزید بنا بر اصل عدم زیادت پذیرفته می شود و اگر منشأ پیدایش تنافی آنها شده باشد؛ در اینجا برخی این گونه نقلها را یک حدیث دانسته و موجب اضطراب و عدم حجیت آن می دانند و برخی دو حدیث به حساب آورده و آن را داخل در باب تعارض دانسته اند و در نتیجه قواعد آن باب، جاری است؛ یعنی اگر قابل جمع عرفی نبود، باید به سراغ مرجّحات دو نقل رفت و اگر هر کدام دارای مرجحات و مزایایی مانند موافقت با سنت قطعی، عقل، شهرت، اضبطیت ناقل، قلت وسایط و … باشد بر دیگری مقدم می شود و در فرض عدم مرجّح و تساوی آن دو، قائل به تساقط یا تخییر باید باشد.
برای نمونه شیخ طوسی از معاویة بن عمّار نقل می کند که: «سَالْتُ أبا عبدالله علیه السلام عَنِ الرَّجُلِ مِنْ أهلِ المعرِفَةِ بِالحَقِّ یأتینی بالبُختج و یَقُولُ قَدْ طُبِخَ عَلَی الثُّلُثِ وَ أَنا أَعْرِفُهُ أنَّهُ یَشْرَبُهُ عَلَی النِّصفِ فقالَ خَمْرٌ لا تشْرَبْه؛ (87) از امام صادق علیه السلام پرسیدم از مردی امام شناس که برایم آب انگور پخته شده (شیره) آورده و می گوید تا ثلث پخته شده (دو ثلث آن از بین رفته)، ولی من می دانم که او خودش نیمه شده اش را می نوشد. امام فرمود: خمر است آن را ننوش».
کلینی رحمه الله روایت را بدون کلمه ی «خمر» آورده است: «فَقالَ لا تَشْرَبْه».(88)
فقیهانی چون محدث بحرانی، آیت الله حکیم، آیت الله خویی، و امام خمینی نسخه کافی را به دلیل اضبطیت مقدم داشته و به طهارت عصیر عنبی و تمری حکم نموده اند. (89)
در حدیثی دیگر، شیخ صدوق رحمه الله و شیخ طوسی رحمه الله از ابوبصیر روایت کرده اند، که گفت: از امام صادق علیه السلام سؤال کردم درباره ی فرد مُحرِمی که ناخنی از ناخنهایش را بگیرد. امام علیه السلام فرمود:
«عَلَیهِ مُدٌّ مِنْ طعامٍ…؛ (90) مدّی از طعام بر ذمّه او تعلق می گیرد…»، ولی در نقل شیخ طوسی آمده است: «عَلَیْهِ فِی کُلِّ ظُفُرٍ قیمَةٌ مُدٍّ مِنْ طَعام…».(91)
محقّق خویی رحمه الله نقل صدوق رحمه الله را به دلیل اضبطیت وی بر نقل شیخ رحمه الله مقدم می دارد. وی می گوید: بدون تردید امام علیه السلام به ابوبصیر دو مرتبه یکی «مُدٌّ مِنْ طعام» و دیگری «قیمَةُ مُدٍّ مِنْ طعام» نفرموده، بلکه به طور قطع روایت یکی است و ابوبصیر هم یا «مُدٌّ مِنْ طعام» و یا «قِیمَةُ مُدٍّ مِنْ طعام» روایت کرده و یکی از این دو اشتباه است. (92)
بنابراین اگر در حدیثی دو نقل وجود داشته باشد که یکی عباراتی افزون بر دیگری داشته باشد، از دید برخی فقیهان این روایت، اضطراب دارد و برخی با بهره بردن از قاعده اصالة عدم الزیاده و بعید شمردن افزایش عبارت در حدیث، احتمال وقوع سقط را در نقل دیگری ترجیح داده اند. (93) گروه دیگری براین باورند که اصل عدم نقیصه است و برخی هم به مرجحات باب تعارض عمل می کنند؛ مثلاً نسخه ی کافی به خاطر اضبط بودن، مقدم بر تهذیب و فقیه است و یا نسخه ی فقیه، مقدم بر تهذیب است و یا اینکه نسخه ی موافق با شهرت، مقدم داشته می شود. (94)
پی نوشت ها :
1. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج8، ص 229، حدیث یأجوج و مأجوج؛ ورام ابن ابی فراس، مجموعه ی ورام (تنبیه الخواطر)، ج2، ص 152؛ در آن «فَیَمُطُّ» به جای «فَیَحُطُّ»؛ ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 248، ب 29.
2. یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج4، ص 209، و ج5، ص 124.
3. ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج1، ص 35.
4. زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص 121؛ عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج1، ص 264؛ محمدباقر میرداماد، الرواشح السماویه، ص 239، الراشحة السابعة و الثلاثون؛ علی کنی، توضیح المقال فی علم الرجال، ص 281؛ حسن صدر، نهایة الدرایه، ص 306.
5. «والزیادة فی المتن بأن تروی فیه کلمة، أو کلمات زائدة تفید معنی زائدا غیر مستفاد من الناقص المروی فی معناه». محمدباقر میرداماد، الرواشح السماویه، ص 239؛ زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص 121.
6. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج3، ص 177؛ همو، معانی الأخبار، ص 262.
7. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 52، ح10؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 152.
8. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج2، ص 645.
9. زمر39: 18.
10. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 51، باب روایَةِ الکُتُبِ وَ الْحَدیثِ وَ فَضْلِ الکتابةِ و التَّمَسُّکِ بالکُتُب. عَنْ أَبی بَصیرٍ قال قُلْتُ لِأبِی عَبْدِ الله علیه السلام قولُ الله جَلّ ثَناؤهُ: «الَّذینَ یَستَمعُونَ القَولَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ [أولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللهُ و أولئِکَ هُمْ أولُوالالبابِ]»؟ قالَ هُوَ الرَّجُلُ یَسْمَعُ الحَدیثَ فَیُحَدِّثُ بِهِ کما سَمِعَهُ لا یَزیدُ فیه و لا یَنْقُص مِنْه.
11. احمدبن حنبل، مسند احمد، ج4، ص 386: «قال شرحبیل بن السمط و هو أمیر علی حمص لعمرو بن عبسة السلمی صاحب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یا أبا نجیح حدثنا بحدیث سمعته من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لیس فیه تزید و لا نسیان قال سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول من أعتق رقبة مؤمنة اعتق الله بکل عضو منها عضوا منه من النار…». احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج10، ص 272. «أن شرحبیل بن السمط دعا عمرو بن عبسة السلمی قال: یا ابن عبسة هل أنت محدثی عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حدیثا سمعته أنت من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لیس فیه تزید و لا کذب و لا تحدثنیه عن أحد سمعه منه غیرک؟ قال: نعم، سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول إن الله یقول: قد حقت محبتی للذین یتحابون من أجلی…». عبدالله بن المبارک، مسند ابن المبارک، ص 17، تحقیق مصطفی عثمان محمد. گاهی در بیان ترجمه ی یک راوی در کتب تاریخ و رجال به این نکته توجه نموده اند: محمد بن علاثة حدیثه یدل علی کذبه، و کان أحد العضل فی التزید عن الأوزاعی. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج3، ص 8؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج53، ص 400؛ مزی، تهذیب الکمال، ج25، ص 526.
12. ابن قیّم، اعلام الموقعین، ج4، ص 128.
13. علی متقی هندی، کنزالعمال، ج10، ص 230، ش 29215.
14. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 164.
15. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 51، ح2؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 161.
16. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج1، ص 174. «أی إن کنت تقصد حفظ معانیه فلا تختل بالزیادة و النقصان، فلا بأس بأن تزید و تنقص فی العبارة، و قیل: إن کنت تقصد و تطلب بالزیادة و النقصان إفادة معانیه فلا بأس و علی التقدیرین یدل علی جواز نقل الحدیث بالمعنی و أکثر الاصحاب جوزوا ذلک مطلقا مع حصول الشرائط المذکورة».
17. عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج3، ص 250.
18. با توجه به نهی از تصرّف در دعاها که ظاهراً زیارات مأثور را هم در بر می گیرد. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج95، ص 32؛ محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین، ص 351.
19. ابن اشعث سجستانی، أبی داوود، ج1، ص 30، ح97، (طهارة باب 46 و 56 و صلاة باب 144)؛ محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج1، ص 30، ح41؛ احمد بن شعیب نسایی، سنن النسائی، ج1، ص 77، (طهارة باب 55 و 70)؛ محمد بن یزید قزوینی، سنن ابن ماجة، ج1، ص 154؛ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری (أیمان باب 15 و استتذان باب 18 و وضوء باب 29)؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج1، ص 131، طهارة، حدیث 25 و 26 و 29 و صلاة حدیث 46)؛ احمد بن حسین بیهقی، معرفة السنن و الآثار، تحقیق سید کسروی حسن، ج1، ص 167؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص 85.
20. محمود ابو ریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 140؛ به قرینه حدیث: سلیمان بن احمد طبرانی، مسند الشامیین، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی، ج2، ص 253، ح1288.
21. حاکم نیشابوری، المستدرک، تحقیق یوسف عبدالرحمن مرعشلی، ج4، ص 442؛ ابن أبی شیبة، المصنف، تحقیق سعید لحام، ج8، ص 678، ح193؛ سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج10، ص 163، ح 10213 و ص 166، ح 10222؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج51، ص 82، ب 1.
22. محمدتقی شوشتری، الاخبار الدخیله، ص 230.
23. محمدبن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، تحقیق عبدالرحمن محمدعثمان، ج3، ص 343، ح 2331؛ احمد بن حنبل، المسند، ج1، صص 430 و 448.
24. ابن اشعث سجستانی، سنن ابی داوود، ج2، ص 309.
25. مرتضی فیروزآبادی، فضائل الخمسة من الصحاح السنه، ج3، ص 325.
26. احمد بن حنبل، المسند، ج1، ص 430 و 448.
27. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج51، ص 86؛ نیز ر.ک: ص 103.
28. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج2، ص 477.
29. حسین نوری، النجم الثاقب، ج1، ص 365، الباب الرابع؛ به نقل از: ابن حجر عسقلانی، الصواعق المحرقه، ص 167: «مما یرد علیهم (الرافضة) ما صح ان اسم أبی المهدی یوافق اسم أبی النبی صلی الله علیه و آله و سلم و اسم أبی محمد الحجة لا یوافق ذلک …». مبارکفوری، تحفة الأحوذی، ج6، ص 403.
30. محمدبن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج3، ص 343، ح 2331؛ احمد بن حنبل، المسند، ج1،ص 430 و 448؛ علی بن یونس نباطی بیاضی، الصراط المستقیم، ج2، ص 222؛ محمدبن محمد عکبری (شیخ مفید)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2،ص 340؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج2، ص 261.
31. ر.ک: علی کورانی عاملی، معجم أحادیث الإمام المهدی علیه السلام، ج1، ص 116؛ حسین نوری، النجم الثاقب، ج1، ص 369، الباب الرابع؛ به نقل از: گنجی، کفایة الطالب، صص 483-485.
32. حسین نوری، النجم الثاقب، ج1، ص 371، الباب الرابع.
33. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج28، ص 45، ب 2، ح8؛ ج 51، ص 67، ب 1، ح7، از امالی شیخ طوسی رحمه الله نقل نموده است؛ محمد بن حسن طوسی، الأمالی، ص 351، ح726، انتشارات دارالثقافة. البته در این چاپ امالی «ابی» ضبط شده است.
34. علی دوانی، مهدی موعود، ص 303؛ قاضی نعمان مغربی، شرح الأخبار فی فضائل الائمة الأطهار، ج3، ص 387، پاورقی محقق، تحقیق سیدمحمد حسینی جلالی.
35. محمدطاهر فتنی، تذکرة الموضوعات، ص 36.
36. محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج1، ص 171.
37. حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج7، ص 143، ب 6، ح 7865؛ حسین بروجردی، جامع أحادیث الشیعة، ج8، ص 288.
38. محمد بن ادریس شافعی، کتاب الأم، ج2، ص 62؛ همو، المسند، ص 93؛ ابن خزیمة، صحیح ابن خزیمة، ج4، ص 83، تحقیق محمد مصطفی اعظمی.
39. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج3، ص 36، ح 5. در ادامه آورده است: «وَرُوِیَ إِذا کانَتْ مُلَطَّخةً بالْعَذرَةِ أَعادَ الوُضوء».
40. «حَبّ القَرْعَ نوعٌ من الدُود یَتَولَّدُ فی الانسان و غیره». محمد بن حسن بن زین الدین عاملی، استقصاء الاعتبار فی شرح الاستبصار، ج2، ص 23؛ نعمة الله جزایری، کشف الاسرار فی شرح الاستبصار، ج3، ص 44، ح2. البته احتمال می رود چیزی مانند دانه ی کدو مقصود باشد.
41. محمدبن حسن طوسی، الاستبصار، ج1، ص 82؛ همو، تهذیب الأحکام، ج1، ص 11: «فَالْوَجْهُ فیهِ أنْ نَحْمِلَهُ عَلَی أنَّهُ إذا کانَ مُتَلَطِّخاً بِالعَذرَةِ و لا یکُونُ نَظیفاً».
42. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص 86، باب وجوه الصوم.
43. «أمَا الصَّوْم الحَرامُ فَصَوُم الفِطرِ و یَوْمِ الأضْحَی وَ ثَلاثَةِ ایّامِ التشریق…». محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج2، ص 79، باب وجوه الصوم؛ شایسته ذکر است با اینکه شیخ حر عاملی رحمه الله از شیخ صدوق رحمه الله نقل کرده است، لکن همچون کتاب کافی عبارت «مِنْ أیَّامِ» را آورده است. ر.ک: وسائل الشیعه، ج10، ص 513، ب 1.
44. محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج17، ص 384.
45. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص 153.
46. محمدتقی شوشتری، النجعه، ج7، ص 119.
47. عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج5، ص 224؛ محمدباقر میرداماد، الرواشح السماویه، ص 202.
48. زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص 121؛ عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج1، ص 264؛ محمدباقر میرداماد، الرواشح السماویه، ص 239؛ الراشحة السابعة و الثلاثون؛ علی کنی، توضیح المقال فی علم الرجال، ص 281؛ حسن صدر، نهایة الدرایه، ص 306.
49. محمدجواد شبیری، تصحیف و تحریف، دانش نامه جهان اسلام، ج7، ص 355.
50. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج2، ص 477، الخلفاء و الائمه بعد النبی صلی الله علیه و آله و سلم اثنا عشر علیهم السلام.
51. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 529، باب ما جاء فی الاثنی عشر و النص علیهم علیهم السلام؛ محمدبن ابراهیم نعمانی الغیبة، ص 96، ب 4؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ص 395، الفصل الثانی؛ هاشم بحرانی، الإنصاف فی النص علی الأئمة علیهم السلام، ترجمه ی هاشم رسولی محلاتی، ص 248؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج2، ص 508.
52. سید ابن طاووس، إقبال الأعمال، ص 571، ذکر الزیارة فی یوم عاشوراء.
53. محمدتقی شوشتری، مستدرک الاخبار الدخیله، ص 86.
54. سیدجعفر مرتضی عاملی، دراسات و بحوث فی الاسلام و التاریخ، ج2، صص 108؛ ج1، ص 11-32. وی برای نمونه، از 27 کتاب نام می برد که برخی از چاپهای آن ها با تحریف همراه است. این موارد اگر به عنوان تحریف پذیرفته نباشد، دست کم حاکی از تغییراتی است که در فهم دخیل می باشند.
55. محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج9، ص 113، ح 11645.
56. ر.ک: محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص 327، باب معنی أسنان الإبل التی تؤخذ فی الزکاة. مترجم معانی الأخبار می نویسد: تفاوتهایی در آنچه اکنون در این نسخه موجود است دیده می شود: 1-بیست و شش شتر را نصاب مستقلّی قرار نداده؛ 2-در نصابهای بعدی یک افزوده نشده؛ 3-افزوده شدن یک بر 120 را نصاب دیگری قرار داده که هر سه مخالف با نظر مشهور و احادیث دیگری می باشد، و به قول مرحوم صاحب جواهر فقط دو تن از قدما طبق آن عمل کرده اند و بس. بدین جهت هر یک از بزرگان به گونه ای درصدد توجیهش برآمده اند، از جمله شیخ طوسی فرموده: ممکن است جمله «و زادت واحدة» را اراده فرموده، امّا به خاطر علم به اینکه مخاطب از آن آگاه است صریحاً آن را ذکر نفرموده، و بهتر این است که حمل بر تقیّه شود؛ چون عقیده ی عامّه چنین است، و لذا در خبر دیگر فرمود: «هذا فرق بیننا و بین النّاس». و مرحوم مجلسی هم در ملاذ الأخیار و مرآة العقول نظریاتی از بزرگان و خودش بیان کرده، پدر بزرگوارش در شرح کتاب من لا یحضره الفقیه فرموده: جمله «ثمّ ترجع الإبل علی أسنانها» مؤیّد تقیّه بودن آن است، چون ظاهرش بر آن دلالت دارد که نصاب از سر گرفته می شود، چنان که مذهب عامّه است، و اگرچه امکان دارد حمل شود بر اینکه از «جذعه» به بالاتر تجاوز نمی کند بلکه مجدداً به «بنت لبون» و «حقّه» برمی گردد، و در واقع همین هم اراده شده و لکن به خاطر تقیّه به جمله ای ادا شده که ذو وجهین است. معانی الأخبار، ترجمه ی عبدالعلی محمدی، ج2، ص 275، ب 370.
57. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص 45، ح7؛ محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج15، ص 112، ب 41: باب کیفیة قسمة الغنائم و نحوها.
58. انفال8: 41. خداوند متعال می فرماید: «وَاعْلَمُوا انَّما غَنِمْتُم مِنْ شَیءٍ فَاِنَّ لله خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَلِذِی القُربَی وَ الیَتامَی وَ المَساکینَ وَ ابْنِ السَّبیل…». بدانید هرگونه غنیمتی به دست آورید، خمس آن برای خدا، و برای پیامبر، و برای ذی القربی و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه (از آنها) است».
59. محمدتقی شوشتری، مستدرک الاخبار الدخیله، ص 4.
60. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج24، ص 171، ب 49: أنهم علیهم السلام المستضعفون، ح9.
61. فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات، ص 313، ح 420؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج1، ص 556.
62. «بعدُ بالبناء علی الضم، ای بعد فوت أبی جعفر». محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول صلی الله علیه و آله و سلم، ج3، ص 389، الحدیث السابع.
63. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 326، ح7.
64. فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ص 369.
65. محمد بن حسن طوسی، الرجال، ص 133، ش 1376، 55: الحجاج بن أرطاة النخعی الکوفی.
66. همان، ص 192، ش 2381-238: الحجاج بن أرطاة، أبو أرطاة النخعی الکوفی.
67. ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج4، ص 231.
68. مثال آن قبلاً گذشت. ر.ک: محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج3، ص 178، باب المعایش و المکاسب، ح 3671.
69. همان، ج1، ص 241؛ همو، الأمالی، ص 216؛ همو، الخصال، ج1، ص 292؛ علی مشکینی، تحریر المواعظ العددیه، ص 322؛ مرتضی فیروزآبادی، فضائل الخمسة من الصحاح السته، ج1، ص 45.
70. محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج5، ص 118، ب 1؛ حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج2، صص 529 و 530، ب 5؛ ج3،ص 330، ب 1. در تدریب الراوی لفظ زیاده را (تربتها) ذکر کرده است. ر.ک: حلال الدین سیوطی، تدریب الراوی، ص 158.
71. محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج5، ص 405، ح 55 و 56.
72. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص 176.
73. محمدبن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج4، ص 290.
74. محمد بن حسن طوسی، الاستبصار، ج2، ص 126، ح 2و1؛ و ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص 396؛ باب صفة النفاق و المنافق؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج3، ص 125، وداع شهر رمضان؛ و ج4، ص 290، ب 66: باب الاعتکاف و ما یجب فیه و ج5، ص 405، ب 26؛ محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج11، ص 67، ب 25: باب أن من أوصی بحجة الإسلام؛ و ج15، ص 343، 49: باب جملة مما ینبغی ترکه؛ و ج25، ص 115، ب 59: باب جواز شرب أبوال الإبل.
75. نعمت الله صالحی نجف آبادی، حدیثهای خیالی در تفسیر مجمع البیان، مقدمه.
76. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج3، ص 164، باب ثواب من غسل مؤمنا؛ محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، الأمالی، ص 540، المجلس الثمانون؛ همو، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 196، ثواب من غسل مؤمنا، میتا؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج2، ص 489، مجلس فی ذکر الموت و الروح؛ سیدبن طاووس، فلاح السائل و نجاح المسائل، ص 79، صفة تغسیل الأموات؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج78، ص 288.
77. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 141، باب غسل المیت.
78. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج78، ص 288.
79. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج3، ص 389، باب ما یستحب و یحمد من أخلاق النساء؛ محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج20، ص 32، ب 6.
80. حسن طبرسی، مکارم الأخلاق، ص 200.
81. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج3، ص 10. باب الوضوء من سؤر الحائض و الجنب؛ محمدبن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج1، ص 234، ب 7: باب طهارة سورة الجنب.
82. محمدبن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج1، ص 222، ب 10: باب المیاه و أحکامها؛ همو، الاستبصار، ج1، ص 17، ب 7: باب استعمال فضل وضوء الحائض.
83. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج3، ص 512، باب أقل ما یجب فیه الزکاة من الحرث؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج4، ص 15، ب 4: باب زکاة الحنطة و الشعیر و التمر؛ همو، الاستبصار، ج2، ص 16، ب 7.
84. محمد محسن فیض کاشانی، الوافی، ج10، ص 86: «و قوله فی کل خمسة أوساق یعنی فی کل من الزبیب و التمر خمسة أوساق». و نیز برای نمونه های بیشتر ر.ک: الوافی، ج10، ص 199؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج3، ص 173، ب 5؛ و ج95، ص 227، ب 2: أعمال خصوص یوم عرفة؛ یوسف بحرانی، الدرر النجفیة من الملتقطات الیوسفیة، ج2، ص 238، ب 32؛ یوسف بحرانی، الحدائق الناضره فی احکام العترة الطاهره، ج12، ص 140؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج70، ص 277، ب 132: (فی هذاالخبر وقع قوله وَإذا ظلمت بظلمة فارض بانتصاری لک مکان قوله فی الخبر السابق و ارض بی منتصرا وَ مفادهما واحد وَلما کان هذا فی اللفظ أطول أطلق علیه لفظ الزیادة وَ إنما ذکر ما بعدها مع کونه مشترکا بینهما للعلم بموضع الزیادة). همان، ج82، ص 206، ب 32: (و فی روایة أبی بصیر فی قنوت الجمعة لا إله إلّا الله رب السماوات مکان سبحان الله و کذا فی المصباح أیضا وَ لیس فی الروایة وَ فی بعض نسخ المصباح و ما تحتهن وَ فی بعض نسخه و هو رب العرش و لیس فی الروایة و لا فی المصباح وَ سلامٌ عَلَی المُرسَلینَ وَ الأحوط ترکه). محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج4، ص 23، تکبیرات ابتدای نماز. علامه شوشتری در النجعة می نویسد: «فان خبر کتاب الحسین بن سعید لیس مثل خبر الکافی ففی لفظهما زیادة و نقیصة و تقدیم و تأخیر». محمدتقی شوشتری، النجعة فی شرح اللمعه، ج10، ص 109؛ و ج6، ص 24؛ یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج4، ص 209. برای نمونه نقیصه در حدیث ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الاستبصار، ج4، ص 247، ب 145: «فَیَحْتمِلُ أنْ یَکُونَ قَدْ سَقَطَ مِنَ الخَبَرِ شَیءٌ».
85. علی مشکینی، اصطلاحات الأصول، ص 58؛ محمدرضا مظفر، أصول الفقه، ج1، ص 76.
86. روح الله خمینی، رسائل، ج1، ص 26؛ محمدباقر صدر، بحوث فی الأصول، ج5، ص 438؛ علی سیستانی، قاعدة لا ضرر و لا ضرار، ص 95.
87. محمدبن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج9، 122، ب 2؛ حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج17، ص 41، ب 4.
88. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج6، ص 420؛ محمدبن حسن حرعاملی، وسائل الشیعه، ج25، ص 293، ب 7؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج63، ص 502، ب 3.
89. یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج5، ص 124؛ محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ج1، ص 407؛ محمدصادق روحانی، منهاج الفقاهه، ج1، ص 102؛ ابوالقاسم خویی، التنقیح، کتاب الطهارة، ج2، ص 106؛ محمدحسن نجفی، جواهرالکلام، ج6، ص 14؛ عبدالنبی نجفی عراقی المعالم الزلفی فی شرح العروة الوثقی، ص 372.
90. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج2، ص 356.
91. محمدبن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج5، ص 323، ب 25: باب الکفارة عن خطإ المحرم و تعدیه الشروط؛ همو، الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، ج2، ص 194، ب 121: باب من قلم أظفاره.
92. ابوالقاسم خویی، کتاب الحج، ج4، ص 254؛ «… و لا ریب أن الترجیح مع الفقیه بوجهین: الأول: إن الصدوق أضبط من الشیخ… و یؤید ما ذکرنا أن الشیخ استدل لما ذکره المفید فی المقنعة بروایة أبی بصیر و المذکور فی المقنعة (مد من الطعام) فذکر القیمة فی روایة أبی بصیر لا بد أن یکون اشتباها و إلا لا یصلح خبر أبی بصیر دلیلا لما ذکره المفید فی المقنعة. فالمعتمد إنما هو روایة الفقیه».
93. ر.ک: روح الله خمینی، بدائع الدرر فی قاعدة نفی الضرر، صص 57-59؛ علی سیستانی، قاعدة لا ضرر و لا ضرار، صص 95-100.
94. ر.ک: احمد نراقی، مستند الشیعه، ج1، ص 212؛ ج16، ص 246.
منبع مقاله :
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول