زیبایی شناسی
محققانی زیاد در حوزه زیبایی شناسی دست به قلم شدهاند، ولی به تناسب موضوع کوشیدهاند به جای تعریف زیبایی و افتادن در مشکلات آن، به ملاکها و معیارهای زیبایی توجه کنند. بعضی نوشته اند: «تا وقتی نوعی نظم و انسجام و تقارن و توازن و هماهنگی و تناسب بین اجزای یک شیء نباشد و در پدید آمدن آن، حساب و دقت و ملاحظات ریزی انجام نگرفته باشد، به نظر زیبا نمی آید».
برخی نیز زیبایی را، به دلیل ذوقی بودن و اینکه وصف وجود است، تعریف ناپذیر میدانند بسیاری از چیزها هست که از آن درکی درونی و وجدانی داریم اما قادر به تعریف یا توصیف حقیقت آن نیستیم. اساسأ زیبایی از آن جهت که ادراک آن از نوع علم حضوری و شهودی است نه علم حصولی، و نیز امری معنوی است، قابل تعریف نیست؛ زیرا از لحاظ منطقی، اموری قابل تعریف اند که خصوصیاتی چون حد و رسم یا جنس یا فصل را حائز باشند. از امور ذوقی و روحی، به خاطر فقدان این ویژگی، نمی توان تعریف دقیقی ارائه نمود؛ لذا باید از آن، مانند جهان طبیعت، درکی توصیفی داشت. زیرا زیبایی همانند حکمت، علم، قدرت، حیات، خیر و کمال از صفات وجود است. همان گونه که در حکمت متعالیه بیان شده است، وجود، قابل توصیف است نه تعریف. زیبایی نیز از آن جهت که صفت وجود است، باید توصیف گردد. بعضی از دایرة المعارف نویسان نیز با جمع بندی دیدگاههایی که در مجموعه اثر خود آورده اند، می نویسند:
اگرچه همگان با خاصیت «زیبا» آشنا هستند، ولی مفهوم «زیبایی» (Beauty) تعریف ناپذیر به نظر می رسد. گروهی از زیبایی شناسان تمایل به نفی وجود زیبایی دارند؛ گروه دیگر آن را ذاتی اشیای مورد تجربه زیباییشناسی میدانند؛ برخی نیز به پیروی از افلاطون بر آن اند که زیبایی دارای وجودی متعالی است و کانت حتی زیبایی را تناقضی منطقی می انگارد که با این حال باید آن را پذیرفت. ایشان سبب تفاوت دیدگاه ها را گنگی و ناروشنی زیبایی دانسته، گاهی به برخی دلایل این ناروشنی نیز اشاره می کنند:
1. رأی و سلیقه در آن دخالت می کند؛ ۲. توافق در تجربه زیبایی شناختی، لزوما به توافق در مفهوم زیبایی نمی انجامد؛
3. تجربه زیبایی شناختی، هم زیبایی طبیعت و هم زیبایی هنر را در برمی گیرد و این دو نوع زیبایی، خصلتهای همانند و ناهمانند دارند.
برخی، ملاصدرا را نیز در گروه کسانی می شمارند که معتقد است زیبایی تعریف ناپذیر است و به اثبات هم نیاز ندارد. در این راستا، به قاعده کلی این حکیم متأله استناد می کنند که وی برای نشان دادن تعریف ناپذیری و اثبات ناپذیری علم، معتقد است: هر حقیقتی که ماهیتش همان انیت و وجود آن باشد، تعریف ناپذیر است؛ چراکه تعریف حدی، مرکب است از جنس و فصل؛ در حالی که چنین حقیقتی جنس و فصل ندارد و در نتیجه، حد نیز نخواهد داشت. زیبایی نیز که حقیقتی جز حقیقت وجود ندارد، همانند آن، ماهیت ندارد؛ پس جنس و فصل نیز نخواهد داشت. به تبع، میتوان چنین حکم کرد که زیبایی نیز همچون دیگر صفات کمالی که عین حقیقت وجودند، تعریف پذیر نیست. زیبایی، تصور و تصدیقا بدیهی است و به تعریف یا اثبات نیاز ندارد.
افلاطون (۳۴۷-۴۲۹ ق.م) بیشتر در قالب پرسش و پاسخ به موضوع زیبایی توجه نشان داده است؛ چنان که در مجموعه چهار جلدی دوره کامل آثار افلاطون، در جلد اول با مقاله «مهمانی»، و در جلد دوم با مقاله «هیپیاس»، مباحث زیباشناختی را در قالب بحثی میان سقراط و هیپیاس ارائه می دهد: «تناسب با هر چه پیوند یابد، سبب می شود آن چیز، هم زیبا باشد و هم زیبا بنماید» و «اگر چیزی با چیز دیگر متناسب افتد، آن را «زیبا می کند».
این شاگرد سقراط، پس از آنکه زیبایی را به سودمندی و لذت تعریف، و برای هرکدام نقد و تقییدی ترسیم می کند، می گوید: «زیبا، لذتی است که سودمند باشد»، ولی در پایان اذعان می کند: «زیبا، دشوار است».
ارسطو (معلم اول ۳۲۲-۳۸۵ ق.م) وی که بیست سال شاگرد افلاطون بود، از فلسفه استادش انتقاد می کرد و معتقد بود علم، جز به کلیات تعلق نمی گیرد و برای تشخیص هر امری، باید کل آن را بررسی کرد. چه بسا بر همین اساس باشد که ارسطو اگرچه به زیبایی پرداخته و در ساحتهای شعر و خطابه به تعریف آن روی آورده است، متأسفانه . چنان که فردریک کاپلستون در جلد اول تاریخ فلسفه اشاره می کند – بیش از ارائه یک یا دو تعریف، و برشمردن تفاوت میان زیبا با خیر، بدان توجه نکرده است.
او که در علوم گوناگون کتاب نوشته و روش مشاء منسوب به اوست، در فن شعر (بوطیقا) می گوید: «زیبایی، مسئله اندازه و نظم است» یا «عبارت است از اندازه و نظم». بدین گونه، وی اعلام می کند که موجود زنده برای آنکه زیبا باشد، باید در ترتیب اجزایش نظمی وجود داشته باشد و همچنین دارای اندازه و بزرگی معینی باشد؛ نه خیلی بزرگ باشد و نه خیلی کوچک. این تعریف، مستلزم این است که زیبا، متعلق تأمل و تفکر باشد، نه متعلق میل. به عبارتی، این تعریف، روشنی بخش تعریف دیگر وی در خطابه است که می گوید: «زیبا، آن چیزی است که چون خیر است، مطبوع و خوشایند است». البته ارسطو بین زیبا و خیر نیز تفاوت قایل است: «خیر و زیبا متفاوت اند؛ زیرا خیر همیشه رفتار را به عنوان موضوع خود دربردارد، و حال آنکه زیبا در اشیای بی حرکت یافت میشود».
منبع: اسلام و زیباییهای زندگی: رویکردی تحلیلی و تربیتی به سبک زندگی ، دکتر داود رجبینیا، صص57-53، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ اول، 1391